اسکار و پزشکی – بررسی فیلم «اتاقک غواصی و پروانه» – سندرم قفلشدگی چیست؟
فیلمهایی که به نحوی به بیماریهای عصبی – روانپزشکی اشاره داشته باشند،پتانسیل زیادی برای مطرح شدن عوامل ساختشان دارند. علت چنین چیزی روشن است، این بیماریها چنان زندگی یک فرد را دستخوش دگرگونی میکنند و چنان تغییری در روابط بین فردی ایجاد میکنند که به تصویر کشیدن چنین چالشهایی به وسیله کارگردان و بازیگران یک فیلم میتواند توجه همه تماشاگران و نگاههای منتقدان را به خود جلب کند.
نگاهی به لیست نامزدهای اسکار امسال میتواند این مدعا را ثابت کند:
– فیلم «دور از او» Away from Her ، امسال نامزد دو اسکار بهترین هنرپیشه زن و بهترین فیلمنامه اقتباسی است. در این فیلم جولی کریستی نقش یک بیمار مبتلا به آلزایمر را بازی میکند. جولی کریستی به خاطر ایفای همین نقش برنده جایزه بهترین بازیگری در گلدن گلاب امسال شد.
کارگردان این فیلم را همه میشناسند: سارا پولی، همان سارای سریال قصههای جزیره! سارا پولی برای نوشتن فیلمنامه اقتباسی این فیلم، نامزد اسکار است.
در این فیلم نشان داده میشود که ابتلای «فیونا اندرسن» با بازیگری کریستی، رابطه وی را با همسرش به هم میزند و موضوع وقتی وخیم میشود که فیونا اندرسن به طور موقت، همه خاطرات مربوط به همسرش را فراموش میکند و درگیر رابطه عاطفی با یکی از افراد مقیم در آسایشگاه محل بستریاش میشود.
–اما فیلم دیگری که بسیار بیشتر از «دور از او» مورد توجه منتقدان قرار گرفته و ستایش همه نقدنویسهای روزنامههای معتبررا برانگیخته است، فیلمی است با عنوان The Diving Bell and the Butterfly که آن را «اتاقک غواصی و پروانه» ترجمه کردهاند، فیلمی که امسال نامزد 4 اسکار در زمینههای بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین فیلمبرداری و بهترین فیلمنامه اقتباسی است و در گلدن گلاب امسال برنده جایزه بهترین فیلم خارجی و بهترین کارگردانی شد.
کارگردان این فیلم «جولیان اشنابل» است، کارگردانی که تا به حال بیشتر به خاطر نقاشیهای نئواکسپرسیونیستیاش که آنها را روی صفحههای سرامیکی شکسته میکشید، مشهور بود، ولی با این فیلم وجه فیلمسازیاش را کاملا برجسته کرده است، البته آثار ذهن نقاش اشنابل در بسیاری از سکانسهای فیلم مشهود است.
فیلم «اتاقک غواصی و پروانه» مانند دو فیلم قبلی این کارگردان یعنی «باسکوئیت» و «پیش از پایان شب» زندگی افراد حقیقی را روایت میکند. در فیلمهای قبلی، کاراکتر اصلی با یک وضعیت استعاری و یا حقیقی در حال چالش است: در باسکوئیت، ژان میشل باسکوئیت ، همکار جوانتر آقای اشنابل در موزه هنر نیویورک در سالهای دهه 80 با اعتیادش دست به گریبان است و در فیلم «پیش از پایان شب» زندگی یک شاعر کوبایی به نام «رینالدو آرناس» روایت میشود. بازیگر نقش آرناس در این فیلم «خاویر باردم» است. خاویر باردم این یکی دو ساله فیلم های مهمی بازی کرده است، فیلمهایی همچون «عشق در سالهای وبا»، «پیرمردها وطن ندارند» و همچنین «اشباح گویا».
فیلم «اتاقک غواصی و پروانه»، زندگی واقعی «ژان-دومینیک باوبی» Jean-Dominique Bauby سردبیر سابق مجله مد و زیبایی «اًل» Elle را به تصویر میکشد:
ژان-دومینیک باوبی در حالی که زندگی پر زرق و پرق و تؤام با خوشگذرانی و تنآسایی را طی میکرد، در 43 سالگی و در تاریخ 8 دسامبر سال 1995 دچار سکته مغزی شد که ساقه مغزش را درگیر کرد و دچار وضعیتی موسوم به سندرم قفلشدگی یا locked-in syndrome شد. در این وضعیت علیرغم فلج همه عضلات ارادی بدن، بیمار هوشیاری کامل دارد، میبیند و میشنود و از لحاظ قوای ذهنی آسیبی نمیبیند.
تنها وسیله ارتباطی این بیماران با دنیای خارج تنها حرکت عمودی چشم و حرکت پلکفوقانی آنهاست. باوبی هم دقیقا چنین وضعیتی داشت. او توانست با کمک یک منشی و تنها با چشمک زدن کتاب «اتاقک غواصی و پروانه» را بنویسد. کتابی که با 200 هزار بار چشمک زدن نوشته شد. با وجود اینکه باوبی و منشیاش هر روز پنج ساعت برای نوشتن کتاب وقت صرف میکردند، ولی به خاطر کندی این نحوه نوشتن کتاب، هر روز بیشتر از یک تا دو صفحه نوشته نمیشد.
دو روز بعد از انتشار این کتاب در سال 1997 در فرانسه، باوبی در گذشت. استقبال فراوانی از کتاب شد، طوری که روز نخست همه 25 هزار نسخه به چاپ رسیده آن به فروش رسید و تعداد نسخههای به فروش رسیده در هفته اول به 150 هزار نسخه رسید.
اقتباس از رمانهای بزرگ، کار بسیار دشواری است، مخصوصا در مورد کتابی که شخصیت اصلیاش باید در بیشتر اوقات بیتحرک، روی تخت بیمارستان نشان داده شود. اما اشنابل هم در دقایقی که محیط پیرامون باوبی را از زاویه دید چشم او، نشان میدهد و هم در هنگامی که خاطرات و فلشبکهای ذهنی باوبی را به تصویر میکشد، موفق عمل کرده است.
رونالد هاروود -نویسنده فیلمنامه پیانیست- با استفاده از همین کتاب، فیلمنامه را نوشت. ابتدا قرار بود «جانی دپ» نقش شخصیت اصلی فیلم را بازی کند ولی به خاطر درگیر او با فیلم «دزدان دریایی کارائیب» ، «متیو آمارلیک» نقش باوبی را بازی کرد.
به اشنابل پیشنهاد شده بود که کارگردانی «گنگستر آمریکایی» را قبول کند، اما او در نهایت «اتاقک غواصی و پروانه» را انتخاب کرد. او در مورد دلیل قبول چینن کار متفاوتی، میگوید:
«عوامل متعددی داشت. عواملی مانند آشناییام با «فرد هیوز» که از دوستانم بود و از بیماری اماس رنج می برد. فرد سالها با اندی وارهول کار میکرد و بعد از مرگ اندی بیماریاش شدت بیشتری گرفت و در نهایت کار به جایی رسید که در اتاق نشیمن خانهاش زمینگیر شد. معمولاً به خانه فرد میرفتم و برایش چیزهایی میخواندم تا اینکه یک روز «دارن مک کورمیک» که پرستار فرد بود، کتاب «اتاقک غواصی و پروانه» را به من هدیه کرد. چند سال بعد پدرم هم به مریضی سختی دچار شد و نتوانست من و بچههایم را در سفر تابستانی به مکزیک همراهی کند. در همان ایام یعنی در دسامبر سال ۲۰۰۳ فیلمنامه این فیلم از طرف کاتلین کندی به دستم رسید و بعد از آن بود که با پروژه درگیر شدم و نتواستم رهایش کنم. پدرم زمانی فوت کرد که هراس و ترس زیادی از مرگ داشت و من هم مانند اکثر مردم این روزگار همیشه مشکلاتی با مرگ داشتهام و نتوانستهام با آن کنار بیایم. فکر می کنم ژان-دومینیک باوبی تا حد زیادی به من کمک کرد تا مانند خود او با مساله مرگ کنار بیایم و دیگر به چشم مشکل به آن نگاه نکنم. گرچه نتوانستم به پدرم در حل این مساله کمک کنم، اما فکر کردم با ساختن این فیلم میتوانم به داد فرد یا افراد دیگری برسم و بعد دیگری از مرگ را به آنها نشان دهم؛ بعدی فاقد جوانب و جلوههای ترسناک که میتواند با جذابیت و شیرینی خاصی هم همراه باشد.»
اشنابل این فیلم را به زبان فرانسوی کار کرده است ودر برابر فشارهایی که برای ساختن فیلم به زبان انگلیسی به او وارد میشد، مقاومت کرد، چرا که معتقد بود که محتوای غنی این فیلم نمیتواند به زبان انگلیسی ترجمه شود.
فیلم تعدادی شخصیت فرعی دارد: یک متخصص گفتار درمانی، یک فیزیوتراپیست (که بازیگرش همسر واقعی اشنابل است)، منشی، پدر باوبی و سلین، همسر جدا شده و مادر سه فرزند او. سلین با صبوری وصفناپذیری حاضر میشود با باوبی بیوفا کمک کند و ساعتهای زیادی را صرف پرستاری از او کند و از این کار غفلت نکند، حتی اگر مترجم حرفهای او با معشوقه جدید باوبی باشد!
در فیلم نشان داده میشود که باوبی با لحنی کنایی مشکلات خود را به گردن سرنوشت می اندازد؛ سرنوشتی که به قول او فراموش کرده دو قسمت اصلی وجود او یعنی «تخیل» و «حافظه» را از کار بیندازد تا او بتواند از اتاقک غواصی خود که در اعماق دریا گرفتار شده است فرار کند و مانند یک پروانه در آسمان اوج بگیرد.
فیلم «اتاقک غواصی و پروانه» با عنوان فرانسوی Le Scaphandre et
le Papillon، نخستین بار در کن 2007 به نمایش درآمد و برنده نخل طلای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد.
سندرم قفلشدگی یا Locked-in چیست؟
نخستین بار سندرم Locked-in در سال 1966 به این صورت توصیف شد: فلج چهار اندام quadriplegia ، فلج اعصاب تحتانی مغز، عدم تکلم با وجود هوشیاری و توانایی حرکت پلک فوقانی و حرکات عمودی چشم. حرکت عمودی چشم، تنها راه ارتباطی این بیمارن با دیگران است.
صدمه به پل قدامی به علت سکته، خونریزی یا تروما، در بیشتر موارد علت بروز این سندرم است. آسیب گسترده دو طرف کورتیکوبولبار و یا راههای قشر مغزی- نخاعی هم میتواند سبب بروز بیماری شود.
البته علیرغم هوشیاری، قدرت توجه و ادراک و تواناییهای عقلانی و همچنین حافظه دیداری و زبانی میتوانند با اختلالاتی مواجه باشند.
عدم تکلم در این سندرم به خاطر فلج دو طرفه «فاسیو گلوسو فارینگو لارنیجیال» رخ می دهد که منجر به درد در هنگام بلع dysphagia و همچنین ناتوانی در حالت دادن به ظاهر صورت هم میشود
بیمار نمیتواند به داخل و خارج نگاه کند ولی به خاطر در امان ماندن «تکتوم مغز میانی» حرکات عمودی چشم و پلک فوقانی حفظ میشود.
قدرت شنوایی در این بیمارن حفظ میشود، ولی دوبینی، تاری دید و عدم تطابق میتواند بینایی بیمار را دچار مشکل کند.
سرگیجه، ناپایداری احساسی و بیخوابی هم از علایم دیگر بیمار است.
تقسیمبندی:
1– کلاسیک: به همان شرح بالا
2- ناکامل: همانند نوع کلاسیک ولی برخی از عملکردهای عضلات ارادی باقی میماند.
3- کامل: در این نوع بیمار هیچ راه ارتباطی برای برقرای ارتباط با جهان خارج ندارد.
هر کدام از این انواع به انواع موقت و کامل تقسیم میشوند.
تشخیص:
تشخیص این سندرم بیشتر بالینی است.
میزات متابولیسم مغز که به وسیله PET اسکن ارزیابی میشود، تنها کاهش مختصر متابولیسم را نشان می دهد وEEG (نواز مغزی) این بیماران، نرمال است. در وضعیت کمای گیاهی بر خلاف سندرم Locked-in، در EEG، امواج آهسته به چشم میخورد و میزان متابولیسم مغز پایین میآید.
در بیمارانی که این سندرم را دارند ولی توانایی حرکت عمودی چشم را از دست دادهاند، تشخیص دشوارتر است. در بیمارنی که پاسخگو نیستند و MRI، صدمه پل قدامی را نشان میدهد، باید حرکات عمودی چشم را کنترل کرد.
دشواری بعدی تشخیصی در این سندرم این است که بعضی از بیماران بعد از چند روز کما با تأخیر دچار این سندرم میشوند، بنابراین در بسیاری از موارد اعضای خانواده و یا پرسنل درمانی هستند که متوجه هوشیاری بیمار میشوند و نه پزشک معالج. در واقع در بیشتر از نصف موارد، اعضای خانواده متوجه هوشیاری بیمار میشوند.
میزان بقا و مراقبت از بیمار مبتلا
بیشتر بیماران در ماه اول درگیری میمیرند. مانند حوادث درگیرکننده نخاع، بیماریهای ریه در این بیماران بیشترین علت مرگ و میر را تشکیل میدهند. این بیماران به خاطر آسپیره کردن بزاق و دیس فاژی مستعد ابتلا به اتکتازی (روی هم خوابیدن حبابچههای ریه) و پنومونی (عفونت ریه) هستند.
علیرغم ناتوانی گسترده، بیشتر این بیماران تمایلی به مرگ ندارند، علاوه بر اقدامات معمول در درمان سکتههای مغزی و مراقبتهای عمومی مثل فیزیوتراپی سینه و جلوگیری از پیدایش زخم بستر و مطمئن بودن از باز بودن و کفایت راههای هوایی، باید تلاش زودهنگامی در جهت برقرار کردن یک سیستم ارتباطی با بیماران انجام شود.
برای برقرای ارتباط از یک صفحه الفبایی رنگی موسوم به صفحه AEIOU استفاده میشود. نخست منشی یک یک رنگها را نام میبرد، تا بیمار رنگ سطری که حرف الفبای مورد نظرش در آن قرار دارد، با چشمک زدن یا حرکت چشم اعلام کند. در مرحله بعد به طریق مشابه، حرف الفبای مورد نظر در سطر انتخابی، پیدا میشود.
منابع و سایتهای برای مطالعه بیشتر: BMJ،
ویکیپدیا، نیویورک تایمز،
فصل اول کتاب «اتاقک غواصی و پروانه» ،
روزنامه اعتماد، متاکریتیک، شیکاگو تریبون، نقد راجر ایبرت،
slate، سایت رسمی فیلم
دکتر عجب فیلمی معرفی کردی. مو به تنمون سیخ شد نصفه شبی. ولی دکتر به نظر من یک فیلم هم از این استفن هاوکینگ بسازن بد نیستا! یک بار از یک زنده!! تجلیل بشود هم برای روحیه خودش خیلی خوب است هم برای ما که یک ذره غیرتمون تکون بخورد 🙂
برای من جالب بود که دقیقا این بیماری در کتاب کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما توصیف شده است. در این کتاب یکی از شخصیتها بنام مسیو نواتیر دچار فلج عمومی بدن شده و فقط با حرکات چشم و پلک منظور خود را به دیگران منتقل می کند. البته این رمان در سال 1845 نوشته شده و ترجمه بسیار جالبی توسط محمد طاهر میرزا اسکندری از این رمان در سال 1309 هجری قمری شده است و از اولین رمانهایی است که به فارسی ترجمه شد.
این سبک نوشتن در مورد یه مسئله پزشکی فوق العاده و بی نظیره…
ممنون برای این پست
ممنون به خاطر اطلاعات به روزی که ارائه می دهید.از آنجائیکه بازی فراموش نشدنی جولی کریستی در فیلم دکتر ژیواگو از یاد م نمی ره و این خانم که در این سن هم هنوز زیبا و با ابهت هست به شخصه امیدوارم این فیلم هرچه زود تر بدستمان برسد.
سلام دکتر
خیلی لذت بردم . این موضوع در بسیاری از فیلمها به نمایش گذاشته شده . اما هیچوقت محور موضوع نبوده
به هر حال ممونون
وقتی یک پزشک در مورد فیلمی با مضمون یک سندروم مطلب بنویسه آخرش باید برسیم به آمار و ارقام مرگ و میرش و شانس زندگی با این سندروم. حال دادی کیف کردیم آخر شبی.
دکتر جان سینماست نه مطب D:
مرسی و ممنون از شما دوست عزیز به خاطر مطالب خوب
و مفیدتون
پیروز و موفق باشید
سخت جانی
شیرینی زندگانی
قدر دانستن سلامتی
استقامت پایداری
و بالاتر از همه
مهربانی و محبت در این فیلم به اوج میرسد
متشکرم از تحلیل عالی تان
دکترجان
این فیلم نخل طلای کن رو نگرفت، بلکه فیلم رومانیایی “4 ماه و 3 هفته و 2 روز” گرفت.
این فیلم نامزد نخل طلا بود و در نهایت فقط جایزه بهترین کارگردانی رو از کن 2007 گرفت.
لطفا اصلاح کنید.
kheyli jaleb bud
delam mikhad ham ketabesho bekhunam
va ham filmesho bebinam
این دو تا فیلم های خیلی خوبی هستند.
یه موضوعی که واسه م خیلی جالب و در عین حال ناامیدکننده ست اینه که من بدون این که بدونم علیرضا مجیدی، پست هایی در مورد این فیلم ها نوشته ، پست هایی تو وبلاگ خودم در باره همین موارد نوشتم و بعدً (یعنی الان) متوجه شدم که بله…! یک پزشک بزرگ قبل از ما دست به کار شده و موضوع رو استاد کرده! (به خصوص این دو فیلم) به هرحال، من شخصاً سبک نوشتاری شما رو خیلی میپسندم و یه جورایی، الگوی من تو وبلاگ نویسی هستین و از اینکه میبینم تو خیلی موارد سلیقهی مشابهی داریم خیلی خوشحالم.