مرد گوگلی و بارانی، تقویم و دوربین انسانی!
مرد گوگلی و بارانی، تقویم و دوربین انسانی!، اینها القابی هستند که به بعضی از اشخاص با حافظه شگفتانگیز داده است. در مورد بعضی از آنها شاید چیزهایی خوانده باشید، شاید هم نه.
حافظه، چیز عجیبی است، چه کسی بدش میآید که یک حافظه قوی داشته باشد و بدون زحمت زیاد محتویات کتابها را در ذهن داشته باشد؟!
1- مرد گوگلی:
تصور کنید که قادر باشید هر چیزی را به یاد بیاورید و مغزتان مانند یک فرهنگنامه نامها، عکسها، تاریخها و رویدادها عمل کند.
یک مرد ساکن ویسکانسین، به نام برد ویلیامز Brad Williams چنین توانایی حیرتانگیزی دارد و این توانایی او را مبدل به نسخه انسانی گوگل کرده است. حافظه این مرد به او امکان می دهد که هر رویداد و هر چیزی را که تجربه کرده است، به خاطر بیاورد.
این مرد 51 ساله به تازگی در برنامه تلویزیونی «صبح به خیر آمریکا» حضور پیدا کرده است و در مورد حافظهاش گفته است: «من برای خانوادهام، نوعی گوگل هستم.»
به حافظه فراگیر برد ویلیمامز، اصطلاحا هایپرتیمزیا hyperthymesia گفته میشود. thymesis در یونانی به معنی به خاطر آوردن و حافظه است و «هایپر» پیشوندی است که معنی بیش میدهد، پس هایپرتیمزیا را شاید بتوانیم بیشحافظگی و یا چیزی شبیه آن ترجمه کنیم.
این مورد آنقدر جالب بوده است که دانشمندان مرکز مطالعه اعصاب دانشگاه کالیفرنیا، اسکنهای مغز این مرد را مورد مطالعه قرار دادهاند.
برادر برد ویلیامز -اریک- قصد دارد یک فیلم مستند با عنوان «فراموشنشدنی» در مورد او بسازد. در این فیلم مستند که هنوز تکمیل نشده است، از «برد» و یک فرد دیگر که از جستجوگر گوگل استفاده میکند، 20 سؤال پرسیده میشود. برد توانست به 18 سؤال از 20 سؤال به درستی جواب بدهد، آن هم 11 دقیقه زودتر از کسی که از جستجوگر گوگل استفاده میکرد!
2- تقویم انسانی:
مورد دیگر یک خانم 40 ساله با نام مستعار AJ است که دو پژوهشگر مرکز الیزابت پارکر مدتها در موردش تحقق کردهاند.
کافی است یک تاریخ به این زن بدهید بدهید تا او بگوید تا در آن تاریخ دقیقا چه کاری میکرده است و یا آن تاریخ چه روزی از هفته بوده است و یا چه حادثه مهمی در آن روز به وقوع پیوسته است. همین موضوع سبب شد که دوستانش به او لقب تقویم انسانی بدهند.
بر خلاف افرادی که که برای افزودن بر ظرفیت حافظه خود از ابزارها و تکنیکهای خاص افزایش حافظه مثل تداعی معانی استفاده میکنند، این خانم هیچ استفادهای از این روشها نمیکند.
البته حافظه زیاد خانم AJ منحصر به یاد آوردن حوادث و رویدادهای شخصیاش است و او در به خاطر سپردن چیزهایی غیرشخصی دشواری دارد.
3- دوربین انسانی:
«استفان ویلشیر» یک نمونه از کسانی است که حافظه تصویری دارند. او که مبتلا به اختلالی به نام «درخودماندگی» یا «اوتیسم» است، لقب دوربین انسانی را گرفته است، کافی است او را سوار هلیکوپتر کنید و منظره هوایی یک شهر بزرگ مثل لندن او را به او نشان بدهید، او میتواند همه جزئیات شهر را بعد از پرواز، نقاشی کند!
یک فیلم جالب در مورد استفان در یوتیوب وجود دارد، در این فیلم استفان به شهر رم برده میشود و بعد از 3 روز گردش هوایی و به خاطر سپردن جزئیات همه اماکن باستانی این شهر، موفق میشود، منظره دقیقی و پانورامایی از شهر را روی کاغذ عریضی طراحی کند.
«دانشمندهای در خود مانده» به اشخاصی اطلاق میشود که مبتلا به اوتیسم یا اختلال در خودماندگی هستند و با وجود اختلال تکامل ذهنی دارند، تواناییهای فکری غیرعادی از خود نشان میدهند، آنها با اینکه ضریب هوشی پایینتر از متوسط دارند ولی در یک یا دو زمینه، تواناییهای شگرفی دارند مثلا حافظه زیادی دارند یا توانایی محاسباتیشان زیاد است یا در هنر و موسیقی استعداد زیادی از خود نشان میدهند.
4- دیدن رنگ اعداد:
«دانیل تمت» Daniel Tammet مورد دیگری از بیماران مبتلا به اوتیسم است که تواناییهای محاسباتی زیادی دارد. او نخستین فرزند از میان 9 فرزند پدر و مادرش بود که از طبقه متوسط جامعه بودند. وی کتاب خاطراتی دارد که در آن نوشته است در کودکی از بیماریهای صرع، جابجایی حسی synesthesia و سندرم آسپرژر رنج میبرده است.
به سبب اختلال جابجایی حسی، «تمت» اعداد را درست مثل رنگها تصور میکند. هر یک از اعداد برای او شکل، رنگ و بافت خاصی دارند. او بدون اینکه تلاش محاسباتی خاصی در ذهنش بکند، نتیجه محاسبات را میبیند. او حتی میتواند احساس کند که یک عدد «اول» است یا «مرکب». او عدد 289 را زشت میبیند، 333 را جذاب مییابد، عدد پی را زیبا میداند و 6 حس خاصی در او برنمیانگیزد!
تمت نه تنها تصور خود را اعداد به صورت زبانی بیان میکند، بلکه نقاشیهای آب رنگی از هم از آنها از جمله عدد پی میکشد:
کانال 5 انگلیس درسال 2000، مستندی در مورد تمت تهیه کرد با عنوان «پسری با ذهن باورنکردنی»، در این مستند میبنیم که تمت عدد پی را از بر میخواند و در عرض یک هفته زیان ایسلندی را که یادگیریاش بسیار دشوار است، فرا میگیرد.
در این مستند نشان داده میشود که با او با «کیم پیک» همان کسی که فیلم مشهور فیلم بارانی بر اساس زندگی او ساخته شده، است ملاقات میکند. در یک صحنه پیک، تمت را در آغوش میگیرد و به او میگوید: «روزی مثل من بزرگ خواهی شد.»
این فیلم را ببنید: قسمت اول،
قسمت دوم،
قسمت سوم،
قسمت چهارم،
قسمت پنجم
تمت میتواند عدد پی را تا پبش از 22 هزار عدد اعشار در عرض 5 ساعت از حفظ بخواند و به 11 زبان زنده دنیا صحبت کند.
او در بسیاری از برنامههای مشهور تلویزونی مثل «60 دقیقه» و یا Late Show دیوید لترمن حضور پیدا کرده است.
5- کیم پیک – مرد بارانی:
کیم پیک 56 ساله یکی دیگر از افرادی است که در عین داشتن مشکلات ذهنی و تکاملی، تواناییهای اعجاببرانگیزی دارند. بر اساس شخصیت او کاراکتر «ریموند ببیت» در فیلم مشهور مرد بارانی ساخته شد، فیلمی که برنده 4 اسکار بهترین هنرپیشه نقش اصلی(داستین هافن)، بهترین کارگردانی، بهترین تصویربرداری و بهترین فیلمنامه شد.
کیم پیک در هنگام تولد مبتلا به بیماری به نام ماکروسفالی یا بزرگی مغز بود که به مخچهاش صدمه وارد آورد و باعث شده بود جسم پینهای corpus callosum نداشته باشد. طبق مقاله ویکیپدیا، بر خلاف عقیده رایج او مبتلا به اوتیسم نیست و نقایص تکاملی دیگر موجب مشکلات و همچنین حافظه باورنکردنیاش شده است.
پدرش به یاد میآورد که از 15 ماهگی نشانههای حافظه زیاد او در او مشاهده شد. او میتواند در عرض یک ساعت یک کتاب را تمام کند و 98 درصد محتویاتش را به خاطر بسپارد. مغز او یک کتابخانه بزرگ محسوب میشود چرا که حدود 12 هزار کتاب را به حافظه سپرده است و اطلاعات خام زیادی در مورد ادبیات، جغرافیا، اعداد و ورزش به خاطر دارد.
با این همه، او در تستهای روانشناسی، ضریب هوشی پایین طبیعی دارد، تا 4 سالگی نتوانسته بود راه برود، نمیتواند تکمههای پیراهنش را ببندد و در دریافتن معنی ضربالمثلها و استعارات مشکل دارد.
در سال 1984 یک فیلمنامهنویس به نام بری مارو Barry Morrow با پیک، در آرلینگتون تگزاس ملاقات کرد که حاصل این دیدار، فیلم مرد بارانی شد که در سال 1988 به روی پرده سینما آمد.
البته در این فیلم نشان داده میشود که داستین هافمن، ایفاگر نقش «ریموند»، مبتلا به بیماری اوتیسم است. داستین هافمن برای بازی در نقش مرد بارانی، با پیک و شمار دیگری از بیماران مبتلا به اوتیسم ملاقات کرد تا بتواند با حالات روحی آنها بهتر آشنا شود و بهتر در قالب نقش فرو برود. جالب است بدانید «بری مارو»، اسکارش را به پیک هدیه کرده است.
کیم پیک از نشان دادن توانیهایش به افراد غریبه لذت میبرد. او دوست دارد یک بازی تقویم با آنها بکند، به این صورت که به آنها نشان بدهد، در کدام روز هفته به دنیا آمدهاند، یا اینکه در زمانی که به دنیا آمدند، در دنیا چه اخباری مهمی بودند.
در سال 2004، دانشمندان ناسا، آقای پیک را مورد بررسی سیتی اسکن و MRI قرار دادند و یک نقشه سهبعدی از مغز او تهیه کردند.
در مورد کیم پیک هم فیلم جالبی در یوتیوب وجود دارد:
قسمت اول،
قسمت دوم، قسمت سوم،
قسمت چهارم،
قسمت پنجم
منابع: abc news،
sciencedaily
و صفحات مختلف ویکیپدیا
مقاله بسیار خواندنی و جالبی بود. گاهاً مو به تن آدم سیخ میکرد! معلومه برای جمع آوریش زحت زیادی کشیدید. دست شما درد نکنه.
راستی مادربزرگ من هم با اینکه سواد نداره ولی تقویم هر سال رو حفظه! تمام ایام و رخدادها و حتی تاریخ تولد تمام اعضای فایل نزدیک و دور رو از حفظه !!! ساعت گفتن اذان های روزانه رو هم به ثانیه همیشه حفظه و حتی اختلاف اون رو با چند روز قبل همیشه میدونه!
جالب تر اینکه کافیه یه سوژه دستش بدی، مثلا بگی فلان فرد فامیل کی به دنیا اومده، شروع میکنه از جهات مختلف تجزیه و تحلیل! مثلا اینکه فلان روز به دنیا اومده به ماه قمری چه روزی بوده، چند روز دیگه مونده تا اون روز برسه و…. 😉
سلام
مثل همیشه مطالبتون جالبه!
بی خود نیست که از نظر خیلی ها بهترین وبلاگ فارسی رو دارید!
با تشکر
باز هم مثل همیشه جالب و تحسین بر انگیز.
موفق و پرشور باشید.
خیلی جالب بود . مرسی.
سلام
بسیارخواندنی و زیبا بود و البته تامل برانگیز.
شادباشی و ممنون!
توانایی دانیل نه تنها در ریاضی هست بلکه در یادگیری زبان هم هست.
من رابطه ریاضی با ادبیات را نمی دانم برای همین برام خیلی جالب هست
دکتر گفته بودی در مورد اوتیسم می نویسم، نوشتی! مبارکه.
مطلب جالبی بود
من فیلم مرد بارانی رو دیده بودم .
زیبایی فیلم جایی نشان داده میشه که کیم پیک یک راهنمای تلفن بزرگ رو حفظ میکنه .
از مطلب زیباتون متشکرم
واقعا عالی بود
تو این هفته بهترین مقاله ای بود که خوندم
واقعا شگفت انگیز
موفق باشید
دستتون درد نکنه ، خیلی خیلی جالب و خواندنی بود. معنی استفاده مفید از وب رو میشه توی وبلاگ شما پیدا کرد
با تشکر
سلام دکتر جان
بسیار عالی بود
موفق باشی
سلام ، اخبار جالبی بود ، دست شما درد نکنه ، راستی که انسان موجود عجیبیه ، راستش من خودم گاهی اوقات چیزهایی رو به خاطر میارم که به زمان خیلی زود کودکیام بر می گرده ، ولی از اون پیچیدهتر ، اینکه حتی من صحنههایی رو به خاطر میارم که گاهی اوقات وقتی برای مادرم تعریف میکردم ، ایشان میگفتند که اینها برای زمانی است که تو هنوز به دنیا نیومده بودی ، ولی خوب متاسفانه مادرم الآن حدود 16 روزه که از دنیا رفته ، ولی خوب این خاصیت رو دارم.
باز هم از شما ممنون به خاطر اخبار جالبتون ، خسته نباشید.
ممنون ، واقعا که عالی بود .
با نظر بقیه موافقم بسیار خواندنی بود به خصوص مطلب مربوط به فیلم مرد بارانی .فقط من متوجه نشدم قسمتی که مربوط به ساخت فیلم مستند فراموش نشدنی است مربوط به چه زمانی است؟!آینده یا گذشته؟
مثل همیشه مطلب بسیار خواندنی بود. یک نکته راجع به فیلم Rain man، این است که این نام قابل ترجمه نیست. رین من در حقیقت تلفظ اشتباه نام ریموند در کودکی بوده است.
اصلا تعجب نداشت،چون مطالب شمااصولازیباهستند.انتظار خواندن این یکی راهم در سایت شما(ما)داشتم.
خسته نباشیدآقای دکتر بازهم با این ترجمه مفصل و پربار.
مطلب جالبی که در این مقاله برای من جلب توجه کرد 2 مورد افراد اوتیسم است که آیا با داشتن چنین اختلالی در این افراد سایر توانائیهایشان فعالتر می شود؟(آیا این امر عمومیت دارد؟)
و در مورد بیماری جابجائی حسی یعنی حواس پنجگانه فرد بجا و درست عمل نمی کنند؟لطفا در این مورد در حد یک یا دوسطر هم شده توضیح بدهید.ممنون از شما
فوق العاده جالب بود
خسته نباشید.
به مطلبتون لینک دادم.
خسته نباشید.
به مطلبتون لینک دادم.
YOUR WORK IS THE BEST WORK
GOOD LUCK DEAR
با سلام و تشکر
در چند مورد به اسکن مغز این افراد اشاره کردید. نتایجی از این اسکنها به دست آمده یا نه؟
سلام. مثل همیشه مطلب جالبی بود. من همیشه خواننده وبلاگ شما هستم. از لینکهای روزانه تون هم خیلی لذت می برم. من تازه وبلاگم رو ایجاد کردم. میخواستم ببینم اجازه می دید من این قسمت لینکهای روزانه تون را در وبلاگم قرار بدم.
مغز انیشتین هم اینطوریا بوده؟ خاطرات روزانش و تاریخ تولد اعضای خانوادش رو به خاطر نمیاوورده و تو درس تاریخ و جغرافیا بسیار ضعیف بوده ولی به جاش مخ ریاضی و محاسبات و ازین جور چیزا بوده!!!!!!
سلام دکترجان! یه ایمیل بهات زدم و ازت اجازه خواستم که با الهام از این پستت، یه چیزی توی همشهری بنویسم. اجازه میدی؟ لطفاً بهام ایمیل بزن.
روزی پیرمرد پیری با پسرش توی یک دهکده زندگی می کردن و یک اسب داشتن. روزی اسب اونها از مزرعه فرار می کنه، همه مردم میان خدمت پیر مرد و می گن که ماسفن، اما پیر مرد می گه این اتفاق شاید خوبه، شاید بد خدا می دونه.
فردای اون روز اسبشون با یک گله اسب وحشی به مزرعه بر می گرده، همه مردم میان خدمت پیر مرد و می گن مبارک باشه، پیر مرد هم میگه این اتفاق شاید خوبه، شاید بد؛ خدا می دونه.
فردای اون روز پسرش که در حال تعلیم اسب های وحشی بود توسط اون اسب مجروح میشه و پاش میشکنه، همه مردم هم میان خدمت پیر مرد و ابراز تاسف می کنن، پیر مرد هم میگه این اتفاق شاید خوبه، شاید بد؛ خدا می دونه.
فردای اون روز ارتش به دهکده میاد و تمام پسر های جوون رو برای جنگ با خودش میبره، اما پسر پیرمرد که پاش شکسته بود رو نمی برن، مردم هم دوباره میان و میگن مبارک باشه و عجب شانسی داری، پیرمرد هم مثل همیشه میگه این اتفاق شاید خوبه، شاید بد؛ خدا می دونه.
اینم قضیه این افرادیه که این پزشک اومده درج کرده، این موهبت ها شاید خوبه شاید هم بد
یکم دیر دیدم دکتر ، خیلی گرفتارم
ولی واقعآ از خوندنش لذت بردم چون میدونم برای تهیه این پست چه زحمتی کشیدی….
من یکم دیر به دیر فید میخونم ولی وقتی میخونم با دیدن سایت شما یکم میترسم نمیدونم با وجود پزشک بودن چطوری این مقالات رو ترجمه و منتشر میکنید.
با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما