زندگی شگفتانگیز لانس آرمسترانگ
اگر از علاقمندان اخبار ورزشی باشید و جزو کسانی باشید که عادت دارند هر روز اخبار ورزشی را از طریق رادیو و تلویزیون یا نشریات ورزشی دنبال کنند، به احتمال فراوان این اسم برایتان آشنا است: لانس آرمسترانگ و اگر حافظهتان یاری کند، به یاد میآورید که نام این ورزشکار را به عنوان فاتح پیاپی مسابقات تور دو فرانس و دیگر مسابقات دوچرخهسواری شنیدهاید.
آرمسترانگ برای من تا همین چند وقت پیش یک ورزشکار برجسته بود مثل خیلیهای دیگر، اما از وقتی توانستم کتابی در مورد زندگی شگفتانگیز و باورنکردنی او بخوانم، دیگر آرمسترانگ برایم یک ورزشکار صرف نیست.
لانس آرمسترانگ ورزشکار مشهوری است، در این شک نکنید! او در مسابقات معتبر تور دو فرانس در 7 دوره پیاپی از سال 1999 تا 2005 برنده شده است و با این رکورد بینظیرش از دوچرخهسواران افسانهای مانند «میگوئل ایندوراین» پیشی گرفته است. او بارها از سوی خبرگزاریهای و نشریاتی مانند ABC، مجله Sports Illustrated و خبرگزاری آسوشیتدپرس، به عنوان برترین ورزشکار سال انتخاب شده است.
لانس آرمسترانگ یا لانس ادوراد گوندرسون، در 18 سپتامبر سال 1971 به دنیا آمد. او فرزند لیندا گابل مونیهام و ادی چارلز گوندرسون بود. پدر او وقتی لانس دو ساله، بود خانواده را ترک کرد، بعد از ازدواج مجدد مادرش با تری آرمسترانگ این مرد در سال 1974 او را به فرزندخواندگی قبول کرد و نام خانوادگی او به آرمسترانگ تغییر پیدا کرد. مادرش تا مدتها یک تنه و با پشتکاری مثالزدنی زندگی لانس را تأمین میکرد و در حالی که در ابتدا در یک فروشگاه مرغ سوخاری کار میکرد، توانست یک مدیر حسابرسی در یک شرکت مخابراتی شود.
تا سپتامبر سال 1996، آرمسترانگ یک ورزشکار حرفهای بود، مثل خیلی از ورزشکارهای دیگر، او یک ورزشکار بیالمللی بود، رده بالای جهانی در دوچرخهسواری داشت، خانهای زیبا داشت و اتوموبیل پورشهای خریده بود.
اما در سال 1996، لانس به تدریج متوجه علایمی در بدنش شد: تورم بیضهها، خستگی، سوزش نوک سینهها، سرفه، درد کمر. ابتدا او همه این علایم را به یک آنقلوآنزای ساده و خستگی ناشی از مسابقات منتسب کرد. چند روز بعد از جشن تولدش در همین سال، او دچار سرفه همراه با ترشحات خونی شد، باز هم او این ترشحات خونی را به سینوزیت نسبت داد، اما چند روز بعد درد و تورم شدید بیضهها او را مجبور کرد به پزشک مراجعه کند.
معاینه و بررسیهای تصویربرداری، حقیقت وحشتاکی را آشکار کرد: او مبتلا به سرطان بیضه شده بود، سرطان نسبتا نادری که بیشتر در مردان 18 تا 25 ساله رخ میدهد و سالانه در ایالات متحده 7 هزار نفر را مبتلا میکند. سرطان او از نوع کوریوکارسینوما بود و به ریهها و مغز او هم گسترش پیدا کرده بود (متاستاز)، سطح
نشانگر خونی hcg در هنگام تشخیص در بدن او 109000 بود. به این ترتیب او از لحاظ مرحلهبندی سرطان در وخیمترین مرحله بیماری قرار میگرفت.
اما لانس، قصد تسلیم شدن را نداشت، به گفته خودش سرطان بدن بد شخصی را به عنوان میزبان انتخاب کرده بود، بلافاصله بعد از تشخیص او مورد عمل جراحی بیضه جهت خروج بافت سرطانی قرار گرفت، عمل جراحی دومی هم برای خروج متاستازهای مغزی در مورد او انجام شد و بعد از آن دوره سخت شیمی درمانی جهت او شروع شد.
لانس، در حالی دوره بسیار دشوار شیمیدرمانی را تحمل میکرد که دچار مشکل مالی شده بود و مجبور شده بود خانه و اتوموبیل و حتی وسایل خانهاش را
بفروشد، در همین زمان مدیران تیم ورزشی که لانس برای آن تیم، رکاب میزد، با مشاهده وضعیت وخیم او، در ادامه دادن قرارداد دچار تردید شدند و لانس را با مشکلی دیگر مواجه کردند.
ضعف مفرط، تحلیل رفتن عضلات، لاغر شدن، ریختن موها، استفراغهای تمامنشدنی، فقط تعدادی از سختیهایی بودند که او میبایست در دوره سخت شیمیدرمانی قبول کند. او که پیش از ابتلا به سرطان صدها مایل جاده را با دوچرخه پشت سر میگذاشت، به وضعی رسیده بود که حرکت بدون صندلی چرخدار از اتاقی به اتاق دیگر برایش یک موفقیت به شمار میرفت. اما سرانجام معجزهای که پزشکان احتمال بروز آن را کمتر از یک درصد پیشبینی میکردند، رخ داد: لانس معالجه شد!
بعد از بهبودی از سرطان، او تصمیم گرفت که معجزهای دیگر را هم خلق کند. شرکت در مسابقات بسیار دشوار تور دو فرانس به اندازه کافی برای هر
ورزشکار حرفهای دشوار است، هر ورزشکار مجبور است کل مسافت دور فرانسه را شامل کوهها و موانع صعبالعبور ظرف 3 هفته در هوای بسیار گرم تابستانی رکاب بزند و با حدود 200 ورزشکار آماده دیگر رقابت کند.
پیداست که برنده شدن در این مسابقه برای یک ورزشکاری که مدتها از مسابقات دور بوده و بدنش تحلیل رفته، معجزهای دیگر میتواند باشد، اما لانس نه یک
بار بلکه برای هفت بار پیاپی در این مسابقات برنده شد.
livestrong، بنیاد لانس آرمسترانگ: در سال 1997، لانس آرمسترانگ بنیاد livestrong را تأسیس کرد تا بیماران مبتلا به سرطان را برای پیروزی بر بیماریشان متحد و یکپارچه کند. این بنیاد میکوشد تا راههای مختلف دانش توده مردم را برای پیشگیری از سرطان افزایش دهد، میزان دسترسی به تستهای غربالگری تشخیص سرطان و کیفیت زندگی افراد مبتلا را بیشتر کند و در طرحهای تحقیاقتی مشارکت کند.
اتهام دوپینگ
آژانس مبارزه با دوپینگ آمریکا در گزارشی یک هزار صفحهای لانس آرمسترانگ را متهم کرد که پیچیدهترین و حرفهایترین دوپینگ تاریخ ورزش را انجام دادهاست. گزارش آژانس ضد دوپینگ آمریکا شامل شهادت با قید سوگند بیست و شش نفر- از جمله پانزده نفر هم تیمیهای سابق او بود. در پی این اتهام فدراسیون بینالمللی دوچرخه سواری، با تأیید محرومیتهای آژانس ضد دوپینگ آمریکا، آرامسترانگ را تا آخر عمر از فعالیتهای مرتبط با دوچرخه سواری محروم کرد و تمام عنوانهای او را پس گرفت و اعلام کرد که تمامی عنوانهای که این اسطورهٔ بزرگ دوچرخهسواری از ژانویه سال ۱۹۹۸ میلادی به بعد کسب کرده، به خاطر استفادهٔ پیگیر از مواد انرژیزا از درجهٔ اعتبار ساقط است.
تیم هرمان وکیل در توصیف گزارش گفتهاست:”قضاوت یک طرفه و شتابزده بودهاست.
آرمسترانگ پس از انتشار گزارش آژانس ضد دوپینگ آمریکا، اظهارنظری نکرد، اما از ریاست بنیاد خیریه سرطان ˈلایو استرانگˈ استعفا داد و در این باره گفت: برای حفظ بنیاد از هرگونه آثار منفی ناشی از جنجالهای حرفه دوچرخه سواری من، تصمیم گرفتم از ریاست بنیاد سرطان کنارهگیری کنم.
آرمسترانگ شرح مفصلی از زندگی و مبارزه برای پیکار با سرطان مهلکش را در کتابی با عنوان اصلی It’s Not About the Bike: My Journey Back to Life
نوشته است، این کتاب در سال 2001 به چاپ رسیده است و در ایران با عنوان «سرطان، بهترین رویداد زندگی من» ترجمه شده است.
اما ترجمه این کتاب، خود داستان خواندنی دیگری دارد!
سه هفته پیش بود که ایمیلم را چک میکردم، میلی از یکی از خوانندهها را دیدم که به فینگلیش نوشته بود، من چندان علاقهای به خواندن اینگونه متنها ندارم، اما این بار بخت با من یار بود، میل را با دقت تا آخر خواندم و متوجه شدم مترجم کتابی که قبلا در موردش خوانده بودم، یکی از خوانندههای وبلاگم است و با من تماس گرفته.
آقای حمیدرضا بوالحسنی، لطف کرد و کتاب را برای من پست کرد و من به تدریج کتاب را تا آخر خواندم، ترجمه کتاب بسیار خوب انجام شده است و میتوانم به
شما قول بدهم که تحتتأثیرتان قرار میدهد.
داستان ترجمه: چند هفتهای بیشتر به کنکور حمید نمانده بود که او احساس کسالت کرد، گردنش ورم کرده بود و دچار سرفه و کمردرد شده بود، این علایم
را ندید گرفت، آخر او که برنده جایزه دوم جشنوار علمی خوارزمی شده بود، میخواست کنکور را هم با موفقیت بگذراند و انتظاراتی را که از او میرفت، برآورده کند.
چند ماه بعد از کنکور، سرانجام پزشکان تشخیص دادند که بیماری حمید چیست، بیماری حمید، سرطان سیستم لنفاوی یا لنفوم بود. شیمیدرمانی شروع شد،
منتها خود حمید تا جلسه دوم شیمیدرمانی نمی دانست که تحت شیمیدرمانی قرار دارد، چون خانوادهاش نمیخواستند او را با این حقیقت تلخ مواجه کنند. تا اینکه یک روز حمید عکس سیتیاسکنش را برداشت و عبارت لاتین زیر عکس را در اینترنت جستجو کرد و متوجه شد که مبتلا به لنفوم از نوع هوچکین شده است.
شیمیدرمانی حمید، خوب پیش نمیرفت و عوارض شیمیدرمانی هم او را به ستوه آورده بود، تا اینکه یک روز شوهرخاله حمید به صورت تصادفی در لابلای
کاغذپارهها مقالهای درباره یک قهرمان بهبود یافته از سرطان پیدا کرد، این ورزشکار کسی نبود جز لانس آرمسترانگ!
در این مقاله به کتاب لانس آرمسترانگ هم اشاره شده بود و حمید، تصمیم گرفت که این کتاب را پیدا کند و ترجمه کند. مطالعه این کتاب روحیه زیادی به
او داد، طوری که با وجود شکستهای پیاپی شیمیدرمانی و پرتوردرمانی او همچنان امید خود را حفظ کرد.
پزشکان حمید هم تصمیم گرفتند، سرانجام پیوند مغز استخوان را در بیمارستان شریعتی برای او انجام دهند، حمید، چند فصل اول کتاب را در دوره 48 روزه
پیوند مغز استخوان انجام داد. حمید در حال حاضر یک دانشجوی فیزیک سالم و فعال است و یک آیتی نویس و آیتیکار موفق است.
سرطان بهترین رویداد زندگی من
ترجمه: حمیدرضا بوالحسنی
انتشارات تحقیقات نظری
390 صفحه (همراه آلبوم عکس)
3500 تومان
حمید فعلا سایت http://livestrong.ir را دارد. کتاب «سرطان بهترین رویداد زندگی من» را میتوانید در اینجا به صورت آنلاین سفارش بدهید.
این پست تنها مقدمهای است برای پادکست بعدی من که در آن چیزهای بسیار بیشتری در مورد این کتاب، آرمسترانگ و حمیدرضا بوالحسنی عزیز خواهید شنید.
درود می فرستم به قلم تو که همیشه شیوایی خودش رو داره. هرچند که آرمسترانگ نام آشنایی است برای من اما داستان ترجمه آن به زبان فارسی بسیار شگفت انگیز بود. واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. اگر بتونی پادکستی از حمید برامون بگذاری واقعا عالی میشه.
از آقا حمید به خاطر ترجمه این کتاب بسیار ممنونم. راستش من از زندگی آرمسترانگ چیزهای زیادی می دانستم و حتی قضیه سرطان و بازگشت و بهبودی را مطلع بودم ولی نیم دانستم که این کتاب به فارسی ترجمه شده است.
به دکتر هم به خاطر داشتن چنین خواننده ای تبریک عرض می کنم
مدتی قبل رادیو زمانه با حمیدرضا بوالحسنی مصاحبهای کرد. من خودم واقعاً از شنیدن این مصاحبه لذت بردم. این مصاحبه را میتوانی اینجا گوش کنید:
http://www.radiozamaneh.org/azadeh/2007/11/post_79.html
امین جون دستت درد نکنه !من هم گوش دادم و خیلی لذت بردم !واقعا ممنونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی از آرمسترانگ پرسیدن ناراحت نیستی که بیماری رو گرفتی که نادره و تعداد کمی می گیرن؟ و از خودت نپرسیدی چرا من؟
جواب داد: خیلی ها تو دنیا دوچرخه سوارن. از اون همه شاید چند هزاارتاشون حرفه ای باشن. و از اون چند هزارتا شاید 500تاشون عالی باشن و از اون 500 تا فقط 10تاشون معروف هستن و بین اون 10 تا من بهترین دوچرخه سوار جهانم. چرا اون موقع از خودم نپرسیدم چرا من؟
دکتر با این مطالبت ما رو ترکوندی به خدا
من معمولاً هیچ وت در سایت ها نظر نمی دهم ولی همیشه مطالب را می خوانم.باید اعتراف کنم تحت تاثیر شدید این مطلن قرار گرفتم.بسیار بسیار متشکرم.باز هم از این مطالب بسیار پند دار در وب لاگ خود بگزارید.
He is a great cheater and has unofficially admitted doping!
cant you speak Persian!!????
از مطلب خوبتان ممنونم ، بسیار عالی و آموزنده بود.
!Its so touching and impressive. Thanks
دکتر جان
خیلی جالب بود و آدم وسوسه میشه که بره بخونه ممنونم
از اون مرد استرالیای که دودست و دو پا نداره و آدم خیلی موفقیه چیزی شنیدید
الان اسمش را فراموش کردم
خیلی جالبه
اها اسمش Nick Vujicic بود سرچ کنید کلیپ های جالبه می بینید
می تونم بگم تحت تاثیر قرار گرفتم
سلام
مدتیه وبلاگ شما رو می خونم.خیلی عالیه، مطالبتون همیشه تازگی داره
ممنون از معرفی این کتاب خوب
بسیار جالب و خواندنی بود.
باید این جور آدم ها رو ببینیم تا به قدرت خودمون پی ببریم…
ممنون.
با درود
همه چیز رو گفتی ولی نگفتی که چطور سرطانش خوب شد
به کار بردن کلمه معجزه اشتباه بزرگی بود.
واقعیت اینه که وی با تلاش و پشتکار و اراده ی خودش و با ورزش زیاد تونست بر سرطان غلبه کنه. همون طور که گفته بود سرطان با بد کسی طرف شده بود.
سلام آقای دکتر
احوال شما
مدتی بود که بهتون سرنزده بودم.یادم نیست چندوقت ولی الان که به وبلاگ شراره عزیز رفته بودم از اونجا به اینجا رسیدم واین مطلب رو خوندم.
فوق العاده بود.
باید حتما گیرش بیارم.شاید در شرایط موجود خوندن چنین داستانهای واقعی کمی از اونچه در درونم آزارم میده کم کنه.
راستی مدتیه وبلاگ جدیدی باز کردم
اگه دوست داشتین بهم سربزنین.اگرچه من جز خاطره نویسی هیچ کار خاص دیگری نمیکنم.اما خوشحال میشم بیایین.
شادوسلامت باشید
I am hamid,s friend,reading his book, estoped me feel hopeless forever
hamidrez is so optimist , one can see the effect of positive altitude in his life
سلام دکتر جان
خیلی عالیه آقای بوالحسنی یکی از خوش فکرترین و یکی از نظر کرده های خدا هستند واقعا به خدا باید گفت فتبارک الله احسن خالقین خدایا شکر
از شما استاد گرامی هم بسیار ممنون
یاحق
سلام آقای دکتر مجیدی
از لطف شما و بقیه دوستان که نظرات خود را ابراز کردند، بینهایت سپاسگزارم.
به آسمان نگاه کن… باشد که فرصتی برای رهایی و پرواز پدید آید
با سلام مادران ایرانی به چنین فرزندانی افتخار می کنند برای شفای این عزیز دعا می کنم امید که اخبار بهتر و بیشتری از این عزیز داشته باشیمند
واقعا جالب بود متن .ای کاش بیماری سرطان ریشه کن بشه چون واقعا دردناک و عذاب دهنده است
لطفا اسم انتشارات رو معرفی کنید
من این کتاب را خواندهام و پیشنهاد میکنم همه مردم ما حداقل یک دور روخوانی کنند؛ خصوصاً فیلمسازانی که قصد دارند بیمار سرطانی در فیلمشان بگذارند تا اشک و آه فیلمشان بیشتر شود.
قدرت اراده انسان رو نمیشه دست کم گرفت. کاش در شرایط سخت هم این موضوع رو فراموش نکنیم.
سلام
به این میگن اراده مثال زدنی
واقعاً آدم حتی تصورش رو هم نمی تونه بکنه که یه نفر از اون همه سختی بیاد و قهرمان توردوفرانس بشه
اسمی جز معجزه نمیشه روش گذاشت
اگه می تونی مطالب بیشتری در مورد لانس آرمسترانگ بذار
از آقای حمید رضا بوالحسنی به خاطر ترجمه با ارزش کتاب زندگی لانس آرمسترانگ سپاسگذارم
من این دوچرخه سوار را نمیشناسم اما برای همه کسانی که به خاطر رسیدن به هدفی ارزشمند تلاش و مبارزه می کنندآرزوی موفقیت میکنم. مشکلات و دردها به شکلها و شدتهای متفاوت در زندگی همه آدمها وجود داره اما آنچه آدمها را متمایز میکنه نحوه نبرد با فراز و نشیب زندگیست
از سرکار خانم دکتر پریسا گل محمدی هم که ترجمه این کتاب را به من هدیه کردند تشکر میکنم و برای ایشان هم آرزوی موفقیت دارم
من هم یک بیمار تحت شیمی درمانی هستم که اتفاقا لنفوم هوچکین دارم ….. درد و هزینه زیادی داره ولی…
با این نوشته های شما بیشتر به درمان امیدوار شدم …
امیدوارم که به این کتاب هم دسترسی پیدا کنم. با تشکر….
برای همه کسایی که گرفتار این دردن دعا کنید که قدرت مبارزه پیدا کنن و افکار بدو از خودشون دور کنن، برای خاله عزیز من دعا کنین که سخت مشغول جنگه…
عالی بود
واقعا” به آقای بوالحسنی تبریک می گم من فکر می کنم چون خود شما این حالت را خودتان تجربه کردید اینقدر ترجمه کتاب دلنشین بود.خدا به شما خیلی توفیق داده امیدوارم همیشه موفق باشید
امیدداران میمانند
در مورد ترجمه این کتاب چیزی نمی دونستم . خیلی جالب بود .
سلامی به جناب دکتر که هروز مطالب خواندنی و ارزشمندی ارائه می کنند.مدتی است از وبلاگ شما emailدریافت میکنم .این اولین باره که نظر میدم.
راجع به این پست میشه ساعتها گفتگو کرد.که همه اعضا خود واقفند.
و اما خطاب به مترجم ارزشمند این کتاب ،جناب آقای ابوالحسنی عزیز:
در جایی خوندم (با کلمات خودم میگم) کسانی یا رویداد هایی که در متن یا حاشیه های زندگی ما سر و کله شون پیدا میشه اصلا اتفاقی نیستند.بلکه حکیمانه حاضر میشن(با حکمتی در بطن ورودشون)خوشا کسانی که با چشم تیزبین صلاح رو از نا صلاح تشخیص بدن و اونها رو زیرکانه تحلیل کنند.چه بسا کسانی از متن اصلی توسط خود نویسنده قدرت و جسارت مبارزه رو در خود کشف کردن و چه بسا کسانی از ترجمه این کتاب به زبان مرز و بوم خودشون.این اتفاق نبوده .شما به عنوان کسی که توان روحی بالایی دارید انتخاب شدید که هم خودتون رو نجات بدید و هم نوید دهنده رهایی از بیماری به بسیاری از مبتلایان بشید.به شما تبریک میگم و به ایرانیانی که با موهبتی بنام حمیدرضا ابوالحسنی آشنا شده اند(از جمله به خودم)
شاد و تندرست باشید.
با سلام
از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم و با حرف شما راجع به اتفاقی نبودن بسیاری از رویدادهای زندگی کاملاً موافق.
به امید روزهای روشن
حمیدرضا بوالحسنی
www.livestrong.ir
bolhasani@gmail.com
واقعا قلم گیرایی دارید. خیلی وقت بود چنین مطلبی نخونده بودم. بی نهایت ازتون ممنونم. ممنون، ممنون، ممنون، یک دنیا ممنون. (*:
salam.merci babate matalebetoon,yeki az ashnahamoon saratan dare ,akhiran ye kam roohash zaif shode ,aghaye abolhasaniyo yad dashtam ye bar omade boodan daneshkadamoon hamayesh bargozar kardakheyli vasam jaleb bood , donbale siteshoon budam ke sar az site shoma dar avordam,manam daneshjooye pezeshkiam mamnun babate matalebe jalebe toon
روزی به آرمسترانگ میگویند….تو از روزی 6الی 7 ساعت تمرین چه لذتی میبری؟؟؟؟؟؟؟؟جواب داد این حرفت را درک نمیکنم……من برای لذت دوچرخه سواری نمیکنم…. فقط برای زجرش دوچرخه سواری میکنم…….
امین.ج اعضای تیم دوچرخه سواری استان فارس*شیراز
سلام به همه دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه.لانس ارمسترانگ عشق منه بدون اون تو دوچرخه سواری هیچم.واقعا یک مبارزه همچنین یک قهرمانه کامل …………… با تشکر
حمید همکلاسی دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی من بود و پشتکار واراده خوبی داشت .بهش تبریک می گم و اقعا شاهکاره این پسر
عالی بود .لانس ارمسترانگ یکی شخصیت های محبوب من شده . از اقای بوالحسنی ممنونم
من به آقای ابوالحسنی تبریک میگم با اینکه فقط یه بار از نزدیک دیدمشون و حرفهاشون رو شنیدم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و وقتی موفقیتهاشون رو شنیدم و عکسهای این موفقیتها رو دیدم به داشتن چنین آدمی در کشورمون افتخار میکنم با اینکه خیلی آدم موفق تو کشورمون هست که ناشناخته اند.
اینم که دوپینگی از آب در اومد،
اونم چه دوپینگی!!!
به گفته هواداراش همه دوپینگی بودن ولی آرمسترانگ یه سر و گردن بالا تر بوده که به نظر منم درست میگن
سلام لانس آرمسترانگ برای من یک قهرمان بود و با کتاب”بازگشت به زندگی” چاپ انتشارات اطلاعات با وی آشنا شدم و داستان زندگی او و غلبه بر سرطان و پیروزی بعد از سرطان در توردوفرانس را خواندم.حتی این کتاب را به یکی از اقوامم که به بیماری سرطان دچار شده بود دادم و الان نیز در دست کس دیگری هست که به سرطان دچار شده.
آرمسترانگ برای من نماد مقاومت و بلند شدن بعد از زمین خوردن است و اینکه برخاستن و پیروز شدن بعد از تمام سختی هایی که انسان را دچار ضعف و شکستگی کرده.
ولی بعد از اینکه شنیدم دوپینگ کرده و تمام افتخاراتش باز ستانده خواهد شد احساس اندوه و تاسف کردم و اینکه تمام رویای من از یک قهرمان یک توهم بوده است.البته قسمت اول که با سرطان مبارزه کرده قابل ستایش است ولی اینکه پیروزی بعد از سلامتی را با دوپینگ به دست آورده برایم غیر قابل پذیرش است.این به من می گوید نمی شود هم سرطان را شکست داد و هم پیروزی به دست آورد باید یک جایش تقلب کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کاش آرمسترانگ اینکار را نمی کرد و بدون دوپینگ ، همین که پا به پای افراد دیگر مسابقه میداد و اول هم نمی شد کافی بود.بعضی وقت ها دلم میخواهد ببینمش و بگویم تو تصویر مرا نابود کردی!!!!!
تو دیگر لانس آرمسترانگ “قهرمان” من نیستی
ta-khoshbakhti.blogfa.com
سلام ممنون از مطالبه خوبتون.منم سرطان لنفوم دارم البته غیر هوچکین.وقتی میشنوم میشه با سرطان مبارزه کرد خیلی خوشحال و امیدوار میشم.28 ساله از قم
ممنون ازمطلب زیباتون . من آقای بواحسنی رو توی سمینارهای مکتب کمال آقای محمود معظمی دیده بودم اما این اطلاعات واقعا جامع و خوب بودند . اگه دوست داشتین به وبلاگ من هم سر بزنید :
5ereyehaghighat.com
سلام ممنونم هدیه این کتاب (توسط یکی از بستگان )به همسرم که به سرطان مبتلا بود در طول شیمی درمانی سبب افزایش روحیه او گردید وهمچنین جا داردهمین جا از پزشک معالج او دکتر عاسی تشکر کنم .دوست دارم من هم در ایران موسسه حمایت از بیماران سرطانی راه بیاندازم …
مسلما اینکه آقای آرمسترانگ با اراده وپشتکار خیلی از کارها ازجمله ؛غلبه بر سرطان رو انجام داده دراون جای شکی نیست ویک الگو هست برای همه .اما عزیزان به اون قسمت توجه کنید که باید جزو 10 نفر برتر باشید. یعنی با ایمان کامل وبدون شک به جنگ بیماری بروید.اما (سالها دل طلب جام جم ازما میکرد) . درداخل ایران نوابغ پزشکی گذشته درمانهای کم هزینه وکم درد وتجربه شده ای را از خود به جا گذاشته اند که کاملا بهتر جواب میگرید . بد نیست در این باره کمی تحقیق کنید . .
عجیبه که از جنجالهای مربوط به دوپینگهای بحث برانگیز آرمسترانگ هیچ صحبتی نشد. آرمسترانگ زندگی خیلی از افرادی رو که در فاش کردن این دوپینگها نقش داشتند نابود کرد.
درسته که زندگیش جنبه های مثبت زیادی داره، ولی بهتره که همه مطالب بی طرفانه ذکر بشه و خواننده ها خودشون تصمیم گیرنده باشند.
سلام من بارها کتاب “سرطان بهترین رویداد زندگی من” را که از سرکار خانم ابوالحسنی دوست عزیزم (خواهر جناب آقای ابولحسنی) هدیه گرفتم خوانده ام و یکی از تاثیرگذارترین کتابهایی است که خوانده ام و امروز که در کنگره هماتولوژی انکولوژی شرکت کرده ام میبینم که این کتاب میتواند به بیماران کمک زیادی بکنه چون علاوه بر ایجاد امید میتواند جنبه آموزشی نیز داشته باشد. اگرچه به قول پروفسور قوام زاده دیگر نباید از کلمه سرطان استفاده کنیم چون خوشبختانه درصد زیادی از بیماران درمان میشوند.