فیلم سینما پارادیزو – معرفی و بررسی – Cinema Paradiso (1988)
فرانک مجیدی: خوانندهی عزیز! چقدر میانهات با سینما خوب است؟ چقدر فیلم میبینی؟ چقدر شده با یک فیلم تکان بخوری، اشک بریزی، از آن یاد بگیری یا بخندی؟ اگر سینما را دوست داشتهباشی، واقعاً، “سینما پارادیزو”ی جوزپه تورناتوره، محصول مشترک ایتالیا و فرانسه در سال 1988، رویاییترین روایتی است که از سینما خواهی دید.
سالواتوره دیویتا(ژاکوس پرین) کارگردان مشهور و موفقی در سنین میانهسالی است و در رم زندگی میکند. مادرش(پاپلا ماگیو) با او تماس میگیرد که پس از 30 سال، باز به روستای کوچکش بازگردد، زیرا آلفردو(فیلیپ نوآره) مرده است. و این خبر، بهانهای میشود تا ذهن سالواتوره به اواخر دههی 40 برگردد. کودکی، آلفردوی آپاراتچی سینما، مردم، مادرش، سینما و عشقش…
“سینما پارادیزو” حکایت زیبای همزیستی و قرابت سینما و مردم است. شبهای طولانی که مردم وقت زندگی را داشتند و آنقدر وقت داشتند که “اوقات فراغتی” واقعی برایشان وجود داشتهباشد و بعد، تمام آن وقت اضافه را در سینما پر کنند. تمام رویاهایشان در دیدن وصال عشاق فیلم،خلاصه میشد و رویای عشق بازیگران، دلهایشان را روشن میکرد. سینما چنان تاثیری در زندگیشان داشت که عاشق شدنشان، عشقورزیشان، آزار و اذیتهای سادهشان و شادیهایشان را در آنجا بدست میآوردند. روزهایی که فیلمهای صدا دار به نمایش در میآمدند اما مردم هنوز با فیلمهای صامت چارلی چاپلین قهقهه میزنند. روزهایی که قبل از نمایش فیلم، یک گزارش مفصل دربارهی جنگ را تماشا میکردند. روزهایی که سینما دم میکرد، یخ میبست و فیلمها آتش میگرفتند.
البته، فیلم “سینما پارادیزو” پیامهای خوبی چون نفی سانسوردارد. به یاد بیاورید به مضحکه گرفتن پدر روحانی که فیلم را برایش نمایش میدادند و او زنگولهاش را با هر صحنهی بوسهی قهرمانان فیلم تکان میداد تا آلفردو، آن قسمت نگاتیو را ببرد و در برشی زیبا، یکی از همین دفعات به صدا در آوردن زنگ و صدای ناقوس کلیسا یکی میشود. “سینما پارادیزو” در به نمایش در آوردن عشق و نوستالژی بسیار موفق عمل میکند. داستان تلخ و سوزناک سالواتوره و النا، بسیار اشکانگیز است و سینما،در رگ و نبض عشق آنان جریان دارد.
“جوزپه تورناتوره“ی بزرگ، شاهکاری به تمام معنا ساخته که هرگاه بخواهیم از نفس سینما سخن بگوییم،نام فیلم او را به عنوان مثالی شاخص ذکر کنیم. او در فیلمی نزدیک به سه ساعت، شخصیتها را با دقت و حوصله میپرورد و در یکسوم پایانی فیلم، ضربههای اساسی را به بیننده وارد میکند. بازیها، واقعاً دیدنی است. خدا میداند که سالواتورهی کوچک، چقدر با کارهایش بیننده را میخنداند، چقدر بیننده دلش به حال فقر و نجابت مادر جوان و بیوهاش میسوزد، چقدر عشق سالواتوره و النا را دوست دارد و چقدر با سالواتورهی میانسال همدرد میشود. تازه، به همه ی اینها شخصیت دوستداشتنی آلفردو را هم باید اضافه کرد. اما این فیلم اگر عنصری غیر از همهی اینها را در خود نداشت، امروز اینقدر به یاد ماندنی نمیشد. “انیو موریکونه” موسیقیای برای فیلم ساخته که کمترین توصیفش، شاهکار است. خود من، عاشق آن موسیقی سکانس آخر فیلمم که اگر اشتباه نکنم، نام آن قطعه “Love Them For Nana” هست.
انتخاب زیباترین صحنهی فیلم واقعاً سخت است، اما عشاق سینما متفقالقولند که سکانس پایانی فیلم بسیار زیباست. من کسی را سراغ ندارم که آن سکانس را ببیند و همراه سالواتوره همزمان اشک نریزد و لبخند نزند و همینجاست که تمام احساس شگفتی سالواتوره از هدیهی آخر آلفردو، دیگر ورای آن میشود که با کلام بیان شود و تنها زبان موسیقی موریکونه را میطلبد. سکانس آخر فیلم، هدیهی سینمای پیر با بیش از صد سال قدمت است و جان کلام آن چیزی است که سینما بخاطرش خلق شد. سینما، از همان فیلم “ورود قطار به ایستگاه” برادران لومیر، تا فیلمهای صامت، سیاهوسفید و رنگی، فقط تلاش کرده عشق را به بیننده القا کند. این سکانس پایانی، چنان تاثیرگذار بود که “محسن مخملباف” در سکانس پایانی “ناصرالدین شاه، آکتور سینما” مشخصاً به آن ادای دین کند، گیرم با وجود محدودیتها، کمی متفاوتتر اما کاملاً مشخص.
باید “سینما پارادیزو” را دید. دوباره، چند باره. باید عاشق سینما شد، حداقل یکبار دیگر. سینما، آنجوری که “سینما پارادیزو” نشان میدهد مقدس است، واقعاً بهشت است، خود عشق است. پس؛ به افتخار عشق، زندهباد سینما!
من عاشق این فیلم هستم مخصوصا موسیقی فیلم
آلفردو به سالواتوره جوان گفت: «هرچه مرد بزرگتر باشد، اثرش بیشتر است، و اگر عاشق شود رنج می کشد …». آلفردو نمی خواست سالواتوره عاشق بشه و یا دنبال عشقش بره. چون فکر می کرد اینجوری اون دنبال علاقش به سینما و شکوفا شدن استعدادهاش نمیره. ولی آخه چرا اینجوریه؟!!
جالب بود… من که زیاد فیلم نمیبینم … .
سلام
سکانسی که سالواتورهی جوان زادگاهش را ترک میکند بسیار بسیار زیباست. سالواتوره سوار قطار است، دوربین به سمت قطار برمیگردد. آلفردو دست تکان میدهد و کودکی در گوشهای از ایستگاه روی زمین نشسته است. این کودک کسی نیست جز کودکیهای سالواتوره که در زادگاهش باقی باقی مانده است مثل عشقش. این سکانس کوتاه با موسیقی خلسهآور موریکونه جزو سکانسهای برتر سینمایی است که دیدهام. پیروز باشید..
تا حالا به ندرت شده در مورد یک کتاب، فیلم یا هر اثر دیگهای بگم مثلاً شاهکاره، بینظیره، یا از اینجور حرفای جسورانه و جزمی بزنم! اما فکر میکنم اگر بخوام یک بار این اشتباه گستاخانه رو انجام بدم، انصافاً سینما پارادیزو فیلمیه که شایستگیشو داره که این حرف غلوآمیز دربارش گفته شه: به جرئت میشه گفت این فیلم بهترین فیلم دربارهی سینما است! سینما پارادیزو یکی از فیلمهاییه که وفادریش رو تا حد زیادی به سبک نئورئال ایتالیایی حفظ کرده، سبکی که با فیلمهای کارگردانهای بزرگی مثل ویسکونتی، آنتونیونی، دسیکا و روسلینی بعد از جنگ جهانی دوم به اوج خودش رسید.
این نوشتار منو به یاد اولین روزهای آشناییم و بعدش هم مفتونیهام به فیلم و سینما انداخت. یادمه که چقدر این فیلم در شیفتگی من به فیلم، به خصوص سینمای ایتالیا نقش داشت. نمیدونم، یه جورایی فکر میکنم این فیلم دربارهی همهی آدمهاییه که به نوعی فیلم و سینما تو زندگی اونها تأثیرگذار بوده. شخصیتهای این فیلم هر کدوم به شکل متفاوتی با این پدیده درگیر هستند.
شما فکر میکنید رفتارها و عکسالعملهای شخصیتهای این فیلم میتونه توصیفگر رفتارها، تعاملات و زندگی ما با این پدیده (سینما) باشه؟ آیا اساساً تجربیات ما در آشنایی و زیستن با این پدیده، با فرانسویها، ایتالییها، هالیوودیبینها و … متفاوته؟!
به هر حال این نوشته راجع به سینما پارادیزو درست مثل همین فیلم که با المانهای عشق، نستالژی و سینما سعی میکنه بر مخاطبش تأثیر شگرفی بجا بذاره، تلنگری بهم زد. چونکه مدتیه خودم رو از فیلم خیلی دور کردم. این نوشته یه جور حس نستالژی از روزهایی که غرق و شیفتهی فیلم بودم در من ایجاد کرد. آخه مدتیه نمیدونم درست یا غلط به قول آلفردو تو همین فیلم فکر میکنم:”زندگی با فیلم فرق داره، خیلی سختتره!”
موسیقی متنش زیباس .
قبلا هم توی وبلاگتون یه مطلب در این مورد ارسال کرده بودید .
این هم موسیقی متن این فیلم : http://www.myupload.persiangig.com/cinwma%20paradiso.mp3
ساعت 4 صبح روزی که دیدن این فیلم تموم شد تا 7صبح داشتم با دوستم در موردش صحبت می کردیم.
زیبایی داستان وجود دیدگاه های مختلف نسبت به عشق و عاشقی است. اینکه می خواهیم چه پایانی برای عشقمون مهیا کنیم.
این شعر رو بعد از دیدن این فیلم نوشتم 😉
http://mar2mak.wordpress.com/2009/04/27/bavar/
سلام 🙂 جالبه که من این فیلم رو اصلا دوست نداشتم هیچ وقت…مخصوصا گریم اغراق آمیزش رو…
خیلی خیلی خوبه
از چند ماه پیش که فیلم رو دیدم قصد داشتم مطلبی در موردش بنویسم ولی هر چی نوشتم به جورهایی به دلم نچسبید آخه این فیلم انگار یه جنس خاص داره !
بعد از بارها دیدن این فیلم هنوز هم نفهمیدم چرا این فیلم اینهمه زیباست !
چیزی که بعد از پخش سینما پارادیزو از صدا و سیما مدام از خودم می پرسیدم این بود: مگه می شه سکانس آخر این فیلم رو سانسور کرد؟ واقعا مگه می شه؟
خود فیلم رو چند باری دیدم و باهاش گریه کردم. چند وقتی هستش که دارم رو پارت پیانو این آهنگ کار میکنم و از موسیقی این فیلم لذت میبرم . واقعا به قول شما عشق است .
من در دوران جوانی، در سال 1990، یه بار این فیلم رو دیدم، ولی به هیچ وجه ازش خوشم نیومد. اما همین چند ماه پیش، در دوران میانسالی که دیدمش، بسیار لذت بردم.
پس؛ به افتخار عشق، زندهباد سینما! همه به پاخیزیم
واقعا این فیلم فوق العاده است !
تا بحال 2 بار دیدم اما بازم هوس کردم ببینمش !
وقتی بار دوم دیدم این نتیجه عایدم شد که چقدر میشه تو فیلم ها حرف زد اما حیف و صد حیف که ما به فیلم های بدون حرف عادت کردیم !
سلام .من سینما پارادایزو را دیدم اما مقاله قشنگ شما ترغیبم کرد دوباره اونو ببینم .اما یه سوال خارج از موضوع:لینکهای وبلاگ من در اینترنت اکسپلورر نشان داده نمی شود اما در فایرفاکس دیده می شود مشکل ازچیه. لطفآ راهنمایی کنید
سلام
این فیلم به نظرم بشتر به درد نوستل بازی میخوره و ارزش سینمایی چندانی نداره
بهترین فیلمی بود که تا حالا دیدم.مطمئنم اگه هزار بار دیگه هم ببینم هر بار اشکم درمیاد!
خیلی ازش تعریف شنیدم ولی گیرم نیومده فیلمش!شما ترغیب می کنید آدم را به دیدن و خواندن
تعابیر قشنگی بود
ممنون
مگه میشه عاشق این فیلم نبود
درود سینما یک پنجره نیمه باز تو یک هوای بارونی
انتخاب این فیلم برای نوشتن مطلب در موردش آفرین داره تماشای این فیلم هم چه برسه به خود فیلم بازیگرانش کارگردانش وموسیقی اعجاب انگیزش.
عجیبه که من دیدن هر فیلمی رو در سینما دوست دارم اصلا راه افتادن از خانه به قصد سینما و کلا مقدمات فیلم دیدن واین همیشه برای خودم کمی خنده دار بود اما تمام لذتها در این فیلم معنی پیدا میکنه که سینما خود زندگیه واین سینما پارادیزو که اینو خیلی خوب میگه سینما یک پنجره نیمه باز تو یک هوای بارونیه
“آینده ای وجود نداره!هر چه هست فقط گذشته است!”
(از سکانس وصال دوباره ی النا و توتو بعد از 30سال)
به افتخار نوستالژی!
سینما پارادیزو یکی از ده فیلم برتر من هم هست همینطور بهترین فیلمی که به موضوع سینما میپردازد
من تازه واردم پس با اجازه . مطلب جالبی داشتین . اما عشق به سینما وقتی کامله که فیلمو توی سینما ببینی .براستی برای ما که عمریه واقعا عمریه خیلی از فیلمها رو یا ندیدیم یا تو سینما ندیدیم چه شکلیه این عاشقیت ؟ توقع رو ببین .آرزو رو ببین .آره کاشکی ما هم میتونستیم فیلمهایی رو که دوست داریم توی سینما و روی پرده بزرگ نقره ای و با دیگران (البته نه از نوع چیپس خورا و موبایل بازها و … )ببینیم و عشق کنیم .نکنه این آرزو رو به گور ببریم . یعنی میبریم ؟
آلفردو … آلفردو
سلام دکتر، خسته نباشید.
واقعاً فیلم زیبایی. من خودم خیلی از صحنه های فیلم رو گریه کردم. صحنه های محبت و از جان گذشتگی یک بچه.
فیلم فوق العاده ای بود
من هم با نظر یکی از دوستان موافقم که صحنه ای که سالواتوره زادگاشو ترک می کنه خیلی جالبه با صحنه ای که اخرای فیلم بر می گرده وقتی زنگ می زنه می خواد دوباره با النا صحت کنه خیلی زیباست
تشکر می کنم به خاطر نقد و بررسی که در مورد فیلم انجام دادید
مثل همیشه عالی بود
موفق باشید
ولی من از این فیلم خیلی خوشم نیامد
برعکس مالنا را بیشتر پسندیدم
سلام.خوشحال می شوم که نام وبلاگ مرا در قسمت لینک سایت خود قرار دهید
http://maryammohamadi.tebyan.net
سلام بسیار زیبا بود … واقعا یکی از بهترین فیلم هایی است که تا حالا دیدمش …. دوستان عزیز میتونید ساندترک این فیلم رو که اثر انیو موریکونه هست رو از این آدرس دانلود کنید :
http://tinyurl.com/oh4ofk
سلام.این فیلم رو دیدم و فکر می کنم همه کسانی که دیدن ازصحنه اخر این فیلم همین حس رو گرفتن.یادآوری دلپذیری بود .یه دنیا ممنون.
خیلی کم پیش میاد تحت تاثیر فیلمهای خارجی قرار بگیرم به حدی که اشکم در بیاد
اما این فیلم واقعا اشک من و در آورد
جالب بود ؛ زنده باد سینما
فیلمی که هرگز نمی شه فراموشش کرد.
سخت مشتاقم که زودتر فیلم ” گاهی به آسمان نگاه کن ” رو ببینید.
کارگردان : کمال تبریزی
خیلی جالب بود که من دقیقا امروز واسه بار 4 داشتم این فیلم رو میدیدم و تصمیم داشتم یه پست هم بزارم به این مضمون که با این حس و حالم دیدن دوباره سینما پارادیزو من رو تا سر حد مرگ به گذشته برد و اینجا کلی مطلب باحال راجع بهش خوندم مرسی
بنده با سایت شما ازمدتها قبل تبادل لینک داشتم و در حال حاظر لینک سایت شما در وبلاگ بنده هست ولی من لینک وبلاگ خودم رو نمی بینم لطفا وبلاگ بنده را با عنوان ” معرفی بهترین های اینترنت (چاپار)” لینک کنید و با ارسال نظری در وبلاگ بنده بنده را از این کار مطلع کنید .در صورتی که تمایلی به تبادل لینک ندارید لینک سایت شما طی یک هفته آتی از وبلاگ من حذف خواهد شد .
من موندم جنابعالی در مورد همه چیز مینویسی به جز پزشکی اونم از نوع خوبش.
“خود من، عاشق آن موسیقی سکانس آخر فیلمم که اگر اشتباه نکنم، نام آن قطعه “Love Them For Nana” هست.”
The correct name is:
“Love Theme For Nana”
I guess
شاید یکم دیر برای نوشتن نظر اما تازه این مطلب رو دیدم.
سینما پارادیزو یک فیلم نیست بلکه چند فیلم در یک فیلم.
فیلمی که در مورد عشق ، سینما ، تحجر و بازی سرنوشت (خنگ ترین بچه کلاس در ریاضیات استاد ریاضی میشه) … موضوعات دیگه حرف داره.
سکانس پایانی بهترین سکانس فیلم اما سکانسی که آلفرو با گفتن اجی مجی دیدن فیلم رو به مردم میدون هدیه میکنه هم جز سکانس های به یاد ماندنی سینماست.(حرکت تصویر روی دیوار خونه)
سلام
مگه میشه آدم فیلمی از جوزپه تورناتوره ببینه و لقب محشرو بهش نده؟
هم مالنا و هم سینما پارادیزو و افسانه 1900
سلام … جالبه بدونید که همین فیلم سینما پارادیزو با ظرافت تمام و در نهایت لطافت تعهد اخلاقی و وفاداری نسبت به خانواده رو سر میبره … اونقدر ظریف که هیچکس متوجه نشده … سکانس اخر فیلم رو به یاد بیارید … که النا با داشتن همسر تمام تعهد اخلاقییش رو نسبت به دختر و شوهرش زیرپا میذاره و در ماشین تن به رابطه جنسی با سالواتوره میده … در تمام مذاهب و فرهنگهای جهانی این حرکت مذموم شناخته میشه … سینما پارادیزو با تمام جاذبه های فوق العاده اش بستریست برای اینکه در آن تعهد انسان به قربانگاه برده شود … و باید اذعان داشت که تورناتوره در این کار بسیار موفق شده است …..
درموردنظرآقای احمد بایدبگم برای النا،سالواتوره عشق حقیقی بودوشوهر ش،عشق مصلحتی وزورکی.النااگه توعمرش چنددقیقه زندگی کرده باشه، همون چنددقیقه باسالواتوره بوده.حتماهمتون شنیدین که بوسه عشق ثوابه!
ولی من آخرش نفهمیدم چراآلفردونذاشت الناوسالواتوره به هم برسن؟!اگه میذاشت،بعدازسی سال اون حسرت کشنده توچشای جفتشون موج نمیزد.
اون چیزی که باعث شد توتو فرد مشهور و موفقی بشه عشق برآورده نشدش نسبت به النا بود … به یاد بیارید اون سکانسی که به آلفردو میگفت الآن باد میوزه ولی آسیابی وجود نداره … در حقیقت اگه اونها به هم میرسیدند آتش عشق توتو خاموش میشد و اون دیگه نمیتونست آدمی بشه که به قول آلفردو همه جا اسمش شنیده بشه … آلفردو بزرگترین لطف رو به توتو کرد هر چند خودش نفهمید …
با سلام. همه زندگی من این فیلمه چون داستان عشقیش و جدایی و بازگشت به زادگاه مثل داستان زندگی منه کلی باهاش اشک ریختم. سکانس تخریب سینما یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینماست.دقیقا مثل سکانس آخر مالنا.البته نقش اقای موریکونه آهنگساز فیلم در زیبایی فیلم خیلی تاثیر گذاره. مرسی آقای تورناتوره
ب نظرمن این فیلم یکی ازبزرگترین شاکارای سینماست.یکی ازاون فیلماست ک دوستی وهمبستگی توسینمارونشون میده مخصوصاسکانسی ک مردم سینماب خاطرفیلمی ک پخش شده همه گریه میکنند!
این فیلم آینه تمام نمای عشقه،عشق سالواتوره والنا.شخصیت مهربون ألفردو وزیرکی های “توتو”.بایدبگم ک من عاشق این فیلمم!سکانس پایانی فیلم اوج داستان رونشون میده
love theme for nata
این فیلم فوق العاده است.
سلام ممنون از سایت خوبتون مى خواستم اسم بازیگر نقش جوانى سالواتوره رو بدونم همه ى سایت ها و وبلاگ ها رو زیر رو کردم ولى اسمى از این بازیگر پیدا نکردم ممنون مى شم اگه جواب سوالمو بدین
Marco Leonardi اسم بازیگر جوونیای سالواتوره
سلام
ممنون از سایت زیبای شما
با اجازه مطلب رو در سایت خودم با ذکر منبع قرار دادم
سلام من بیست سال پیش ده سالم بود و ساعت دوازده شب نشون داد اونم از کانال 4 خودمون و نشستم تا آخرش دیدم و امروز اسم فیلمی که خیلی ذهنمو درگیر کرده بود رو پیدا کردم و میخوام دانلود کنم با همسرم ببینیم
خیلی جالبه که گذشت زمان به فاصله 20 سال فقط به اندازه دیدن تکرار یه فیلم شده واسم.
منم وخانه ویران دل/بی تفاوت مگذر از در میخانه دل/این نفس ها بخدا ارزان نیست/ برنمیگردد هیچ/قدرم امروز بدان…
از مطلب خوبتون ممنونم
فیلم خوبی هست و ارزش دیدن رو داره
سلام
درود برشما موسیقی متنش زیباس .
قبلا هم توی وبلاگتون یه مطلب در این مورد ارسال کرده بودید .