نقب نوستالژیک به روزهای طلایی وبلاگستان فارسی

وقتی داشتم مطلبی در مورد دلایل رکورد در بلاگستان فارسی مینوشتم، یاد گذشتههای وبلاگستان افتادم. یادم میآید که در آن روزها، هر وبلاگ، دنیایی از رمز و راز بود، اسم هر وبلاگ، آدم را مشتاق میکرد که بازش کند و مطالبش را بخواند. بیش از هر چیز خواندن روتینهای زندگی و عقاید شخصی وبلاگنویسها برایم جالب بود، روتینها و باورهایی که تا پیش از آن هرگز مجال طرح پیدا نمیکردند، نه در نشریههای رسمی و نه حتی در گفتگوهای دوستانه.
کلا وبلاگستان در آن دوره چیز عجیب و غریبی بود . یادم میآید که ساعتها در کافینتها مطالب وبلاگها را روی دیسکتها ذخیره میکردم تا بعدا در فرصت مناسب بخوانمشان. هنوز صدای آزاردهنده آن دیسکتها هنگام ذخیره صفحات در گوشم است!
این صفحه برایم بسیار خاطره انگیز است، یادم میآید در روزنامه راهنمای هودر را در مورد ساخت وبلاگ خوانده بودم و به کافینتی رفته بودم تا عملا قضیه را آزمایش کنم:
هودر را تا مدتها نخستین وبلاگنویس به زبان فارسی می دانستیم تا اینکه متوجه شدیم، سلمان بوده که در واقع برای نخستین بار به فارسی مطلب نوشته است:
اما بیایید با هم به تعدادی از اسکرینشات از وبلاگهای معروف فارسی که مربوط به یکی دو سال اول فعالیت وبلاگستان میشود، نگاه کنیم. فکر کنم خیلی از خاطرهها برایتان زنده شود:
–
(ژوئن 2002):
البته این پست در زمان کوتاهی نوشته شده و نتوانستم از وبلاگهای بیشتری یاد کنم. شما هم اب استفاده از سایت وب آرشیو میتوانید نگاهی به گذشته وبلاگهای فارسی بیندازید.
اگر خاطرهای از روزها و ماههای اول فعالیت بلاگستان فارسی دارید، میتوانید در قسمت کامنت با من و بقیه خوانندگان به اشتراک بگذارید.
این نوشتهها را هم بخوانید
آخ آخ چه خاطراتی برام زده شد
واقعا ممنون ، مثل سفر زمان بود. بازگشت به گذشته و اینکه اون موقع ها چقدر وبلاگ خوندن لذت داشت و هر پست جدیدی واقعا خاص بود در وبلاگستان.
از کارهای جالب و ابتکاری شما خیلی لذت می برم. حال و هوای این پست نوستالژیک خیلی عجیب بود. مثل تماشای یه آلبوم خانوادگی از عکسهای کودکی آدمهایی بزرگی که تو اطرافمون می بینیم!
اوه
هر کدومش یه دنیا خاطره بود. مزه هر کدوم اومد زیر زبونم :)
همه این ها و سیزیف، کارپه دیم، در برابر باد، دلتنگی های نقاش ….،
مرسی دکتر جان
من عاشق قالب سکتور صفر بودم
واااای… کلی خاطره برام زنده شد. ولی حیف، خیلی هاشون دیگه نمی نویسن.
از صفا خبری ندارید؟
دیگه نمی نویسه؟؟؟؟
نوستالژیک شد. من اولین بار توسط یکی از دوستان با وبلاگ و وبلاگ نویسی آشنا شدم. اون موقع تنوع قالب زیاد نبود و اون دوست عزیز خودش یه قالب هم برای وبلاگ نوشت.
بعد از یه مدت نوشتن وبلاگهای پراکنده، از سال 82 پزشک78 رو نوشتم که اولها قرار بود وبلاگ اطلاع رسانی کلاس باشه، اما هنوز وبلاگ جا نیفتاده بود و تا مدتها بچه بهش می گفت سایت کلاس.
عالی بود! مرسی!
سلام
دکترجان!
یک چندتایی را هم فراموش کردی. افکار پراکنده یک زن منسجم را که ندا حریری می نوشت. خورشی خانوم را. اسب آتش را. جارچی را. وبلاگ عمومی یادته؟
وااااای یادش بخیر
من هم از همون موقع وبگردیمو شروع کردم
با نوشته هاشون زندگی کردم
ممنون دکتر. خودم را با خودم آشنا کردی. عجب گردشی کردم ببنیم در چه احوال بودم و آیا هیچ گمان داشتم که هشت سال بعد من کجایم و فرناز و سینا و مانی کجایند. هودر کجاست … عجب این همه فقط بر ما چند نفر رفته . امیدوارم روزگار به علیرضا و فرانک بیش از گذشته خوش بگذرد و به همه ما وبلاگ نویسان فارسی زبان . دور باد از طلعتت، شب. دور باد از قامتت تب.
کاش وبلاگنویس ها کمی با انگیزه تر می شدند!
یادش بخیر! یعنی این روزها هم روزی خاطره میشن؟!
هیچ وقت فکر نمی کردم وبلاگ هم برام تداعی نوستالژی بشه .من رو بردی به اون دوران به اولین جشن وبلاگ نویس ها که توش یه پرینتر برنده شدم
از ۲۰۰۲ که اولیم وبلاگم رو زدم ۸ سال میگذره اسمش
pishkesh.blogspot.com بود .الان رفتم دیدم فونتاش همه utf بوده الان نمیشه خوندش
پیرشدیم رفت !
خیلی خاطره انگیزه.
لذت بردیم بسیار …
یادش به خیر. به خیر. به خیر. خدا نوید مجاهد رو رحمت کنه کار خوبی کردی از وبلاگش اسکرین شات گذاشتی
یه وبلاگ بود به نام «دندانپزشک» که رفت ژاپن واسه ادامه تحصیل….و کلی مطالب بکر راجع به فرهنگ ژاپنی و اون یارو عراقی که همکلاسی اش در ژاپن بود و گیر داده بود به این دوست وبلاگ نویس ما..
اما وبلاگش را خودش بست…کسی ازش خبر داره؟
اسکرین شات آخری مال وبلاگ “نوید مجاهد” بود که سال گذشته از دنیا رفت. الآن هم دومینش مال یکی دیگه شده. شادی روحش صلوات و فاتحه.
man asheghe ghalebe khorshid khanom bodam
سلام
به نکات خوبی اشاره داشتی ولی بد نیست اشاره ی کنیم به این موضوع که وبلاگ نویسی در زمان خودش باعث ایجاد یه حرکت بین بچه های اون دوران شد بوجود اومدن نشریات الکترونیکی مثل کاپوچینو و یا حتی نشریات کاغذی مثل چلچراغ رو می شه نتیجه و حاصل جمع شدن بچه هایی اون دوران دونست بچه هایی که تو اون دوران وبلاگ می نوشتن و همین وبلاگ نویسی باعث ایجاد حلقه هایی شده که نتایج قابل توجهی در دوران خودش داشت.( چیزی که بشدت تو عصر ما کمیابه حلقه های فکری!)
البته هنوز هم میشه اثرات این نزدیک شدن فکرها و آدمها رو دید، آدمایی که شاید اگه وبلاگ نبود هیچوقت همو نمی شناختن.
بد نیست به وبلاگهای مثل خورشید خانم، آق بهمن، پینکفلویدیش،الپر، وب لاگ علی قدیمی و… نیز اشارهای داشت.
سلام
خیلی آشنا بود ولی هیلی ها رو جا انداختی… امیر حسابدار… دندانپزشک…علی پیروز…امیررضا…صنم خورشید خانم …
بله، اون پست را سریع نوشتم، خییها جا افتادن.
خاطره انگیز بود، چه روزگاری بود
مرسی واقعا
سلام
عالی بود ولی بی انصافی است نامی از اولین بانو وبلاگ نویس گلنار بانو نبرید . بانویی که در سکوت می نوشت . در حارچی و وبلاگ عمومی و انتظار و……… بقیه را یادم نمی آید. هرکسی کمک می خواست با جان و دل کمک می کرد و همیشه در محاق بود . هرجا که هست امیدوارم شاد باشد و دست خدا به همراهش
راهی نیست این متن وبلاگ هایی که یو تی اف بوده قابل خوندن بشه؟
امشب این مطلب قدیمی وبلاگت رو دیدم و رفتم به سالهای دور که هنوز شوری بود و سروری
راستی یادی کنیم از “لامپ” و بهرام داهی
ویادی از وبلاگ عصیان و نیما اکبرپور…..وبلاگستان کم رمق شده
هنوز می نویسم
اما در اینستاگرام
ولی دورانی بود که همه بسیار می خواندیم و از پست های بلند نمی هراسیدیم
هرچند من مینیمال نویس بودم
یکبار هم به متنی از من أرجاع داده بودید و چقدر حال کردم
و شهرت و حذابیتهایش
و نگرانی از لو رفتن هویت واقعی
دو دختر در تاکسی می گفتند که خواننده وبلاک من هستند و یکی به دیگری پز می داد که دوست من است در دنیای واقعی و من به این دوست ناشناخته خالی بند لبخند می زدم