در آستانه آغاز دهمین سال فعالیت وبلاگستان فارسی: 10 دلیل برای رکود وبلاگستان
نه سال پیش، بلاگستان فارسی شروع به کار کرد. من هنوز تکه روزنامهای که در آن هودر توضیح داده بود که چگونه میشود به زبان فارسی و بدون تحمل هزینهای به فارسی، شخصینویسی کرد، از یادم نمیرود. از یادم نمیرود که تصمیم گرفتم بلافاصله در کافینتی این امکان را تست کنم …
اما مراد از نوشتن این پست که به مناسبت روز بلاگستان فارسی نوشته میشود، مرور خاطرات نیست، بلکه بررسی چرایی رکود بلاگستان فارسی است.
—————————–
تعریف شما از رکود یا رونق چیست؟
برخی معتقد به وجود رکود در وبلاگستان نیستند. آنها به تعداد وبلاگها و میزان کلی بازدید از وبلاگهای تحت پوشش سرویسهای ایرانی وبلاگنویسی، استناد میکنند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
اما من تصور میکنم چه از لحاظ کمیت و چه کیفیت وبلاگستان ما دچار رکود و رخوت شده است. من وبلاگستانی را پویا و پررونق میدانم که در آن هر از چندگاه وبلاگی متفاوت با نویسندهای نکتهدان متولد شود که نگاهها را متوجه خود کند، میزان تولید محتوای آن بسیار بیشتر از حال حاضر باشد، بتواند عمده اخبار علمی و سیاسی و فرهنگی و هنری دنیا را پوشش ویژه بدهد، کپیکار نباشد، از لحاظ بازدید و اقتصادی وضعیت رضایتبخشی داشته باشد و بتوان در لابلای نوشتههای آن تحلیلهای عمقی و زوایای دید متفاوت را مشاهده کرد.
فعلا من چنین جوی را در وبلاگستان مشاهده نمیکنم. وبلاگنویسیهای قدیمیمان همه پراکنده شدهاند و وبلاگهایشان غیرفعال است و یا بسیار دیر به روز میشود. نوعی سکوت آزاردهنده در گستره وبلاگستان حکمفرماست، شوقی برای نوشتن پستهای بلند با نگاه ژرف به چشم نمیخورد و در دنیای غرقه در اطلاعات، وبلاگستان توانایی انعکاس کسری از اخبار روز را هم ندارد.
بنابراین گرچه آرای سیاسی و اجتماعی و نوع نگرش وبلاگنویسها بسیار متفاوت است، ولی تصور میکنم که بیشتر ما بر سر مسئله رکود دروبلاگستان توافق داشته باشیم.
———————————-
چرا چنین شده است؟
1- وبلاگنویسی به مثابه یک مد: بعضیها عقیده دارند که اصلا علت اقبال گسترده کاربران اینترنت به وبلاگ در سالهای اول، ناشناخته بودن این پدیده و جذابیت ضمنی آن بود. هر کاربر در پی آن بود که اثبات کند که در عالم اینترنت برای خود قطعه زمینی ابتیاع کرده است و میخواست وجود مجازی خود را اثبات کند. به یاد میآورم که حتی داشتن یک وبلاگ ساده با محتوایی نهچندن فاخر و قالبی ساده، برای بعضیها در سالهای اول اسباب تفاخر بود.
به همین علت منطقی است که با سرد شدن این آتش، روتین شده پدیده اینترنت و وبلاگنویسی و همچنین برآمدن سرویس کوتاهنویسی به عنوان یک آلترناتیو، از میزان توجه به وبلاگستان کاسته شده است.
2- رکود به خاطر تردیدهای دیرین و واهمه از خودابرازی: اما گروهی هم هستند که از دید اجتماعی و تاریخی به قضیه نگاه میکنند. آنها عقیده دارند که به سبب نوع خاص جامعه ایران، میل ایرانیان به خودابرازی، حضور غیرمستعار و شرکت فعال در جوامع مجازی کمرنگ است.
در جامعهای که بیگمان نبرد سنت و مدرنیته در آن تا دههها ادامه خواهد یافت، شخص همیشه با این تردید همراه است که آیا حضور غیرمستعار به صلاح اوست یا نه. به علاوه او همیشه این دغدغه نهانی را دارد که آیا مسائل چالشبرانگیز را میتواند در وبنوشتههایش مطرح کند یا نه.
3- عدم تمایل یا شاید نفرت قشر برجسته و تحصیلکرده از وبلاگنویسی: اگر پای صحبت یک استاد فرهیخته بنشینید که به اندازه یک کتابخانه دانش و تجربه در سلولهای مغزش انباشته، شاید بتوانید بر ترستان فائق میآیید و از او بپرسید، چرا دانشش را در قالب وبلاگ اشتراک نمیگذارد؟ این استاد ممکن است در وهله اول مشغله بسیار را بهانه کند، اما واقعیت این است که به دلایلی قشر تحصیلکرده ما از وبلاگنویسی رویگردانند.
یکی از علتهای این پدیده ناآشنایی ضمنی آنها با روتینهای جوامع مجازی و مسائل فنی وبنویسی است. علت دیگرش واهمه این افراد از عدم رعایت احترام جایگاه رفیع یا حرمت آنها در وبلاگستان و یا ترس آنها از ناتوانی در تکرار محبوبیت عالم آفلاین در دنیا آنلاین است. علت دیگر هم میتواند این باشد که برخی از آنها به صورت پیشفرض وبلاگنویسی را کاری مختص نسل جوان جامعه میدانند.
اگر میبینیم که وبلاگستان ما کمرونق شده و غنای کافی را ندارد، یکی از دلایلش همراهی نکردن تحصیلکردهها، ژورنالیستهای حرفهای و استادان است.
4- تلقی پرهزینه بودن وبلاگنویسی: مشخص نبودن خطوط قرمز وبلاگنویسی و محدودیتهای وبلاگنویسی در ایران یک واقعیت انکارنشدنی هستند. ولی هستند کسانی که با وجود اینکه اصلا قصد وارد شدن به مسائل چالشبرانگیز و خطیر اجتماعی و سیاسی را هم ندارند، اما سیگنالهای دریافت شده توسط آنها به خصوص در یکی دو سال اخیر، به آنها اینگونه القا کرده است که هرگونه فعالیت مجازی، احتمال وارد شدن به حوزههای توأم با دردسر را در بر دارد.
5- کیفیت بد دسترسی به اینترنت در ایران: سرعت پایین اینترنت در ایران واقعا دست و پای وبلاگنویسها را میبندد، تازه باید محدودیتهای بیدلیل را هم کنار آن بگذارید.
نوشتن یک مطلب خوب، در وهله اول، نیازمند مرور کردن منابع است. آیا با اینترنت دیال آپ میشود، هفت- هشت صفحه اینترنتی را در زمان کم باز کرد، عکسهای لازم را پیدا کرد یا ویدئوهای مربوط را دید؟ به علاوه دسترسی به بسیاری از سایتهای مرجع «بیمشکل» هم مقدور نمیباشد!
تازه فرض کنید که مطلبتان آماده باشد، شما از لحاظ فرمت عرضه مطلب هم در مضیقه خواهید بود. شما نمیتوانید ویدئو در نوشتهتان بگذارید یا زیاد از عکس استفاده کنید. درست به همین دلیل است که پادکست و ودکست در ایران با استقبال روبرو نمیشود.
6- آیا میکروبلاگینگ و سرویسهای وب 2.0 دشمن وبلاگنویسیاند؟! گروهی هم هستند که توییتر، فرندفید، فیسبوک و دیگر سرویسهای اجتماعی را علت رکود وبلاگستان میدانند. آنها معتقدند که به علت جذابیت و محیط کاربرپسند این سرویسها، کاربران تازه دیگر زحمت وبلاگنویس شدن را به خود نمیدهند، چرا که میبینند با فعالیت محدود، فقط در عرض چند هفته میتوانند، یه کاربر شناختهشده این سرویسها بشوند. از دید این صاحبنظران اصولا فلسفه وبلاگنویسی، اشتراک دانش و محتواست و از انجا که سرویسهای وب 2.0 این اشتراک را بسیار تسهیل میکنند، پس تعداد زیادی از کاربران را متوجه خود میکنند.
از سوی دیگر این صاحبنظران باور دارند که خواهی نخواهی یکی از انگیزههای مهم وبلاگنویسی، گرفتن بازخوردهای مثبت است، یک وبلاگنویس با یکی دو سال فعالیت مستمر و نوشتن پستهای خوب متعدد میتواند، صاحب منزلت و جایگاهی در وبلاگستان شود، اما یک کاربر ساعی وب 2.0 با تلاشی اندک، در کسری از این مدت صاحب بازخوردهای مثبت میشود.
اما در مقام پاسخ، عدهای ضمن وارد دانستن این توضیحات، میگویند که وبلاگنویسی و کاربری شبکههای اجتماعی دو فرایند جداگانه هستند. شما در قالب عبارات 140 کاراکتری هیچگاه قادر به نگاه ژرف به یک موضوع نیستید، شما هیچگاه به این شیوه یک کاربر مؤلف و تولیدکننده محتوا نمیشوید. درست است که وبلاگنویسی کاری پرمشقت و کماجیر است، اما زمانی که این درخت، میوه داد، میتواند وبلاگنویس را به قله والاتری از ارزش و احترام، دستکم در دنیای مجازی، برساند.
از سوی دیگر دسته اخیر معتقدند که یکی از علل اقبال به شبکههای اجتماعی و سایتهای میکروبلاگینگ، نوع خاص روابط حاکم بر جامعه ماست. در این سایتها میتوان خیلی راحت برای دورهای کوتاه هویتی مجازی اختیار کرد و بیدغدغه نوشت و دوستی طلبید، حتی گاه کارکرد این سایتهای به ابرچتکده شبیهتر میشود تا یک سایت اشتراک مطالب.
از طرفی به باور عدهای، میکروبلاگینگ فینفسه باعث کمسو شدن چراغ وبلاگستان نشده است و برای اثبات ادعای خود، رابطه حسنه سایتهای میکروبلاگینگ با وبلاگستان غرب را مثال میزنند و میگویند که قسمت قابل ملاحظهای از بازدیدکنندههای وبلاگهای غربی، از طریق لینکهای دادهشده در شبکههای اجتماعی تأمین میشود.
7- نبود چیزی به نام اقتصاد وبلاگنویسی: وبلاگستان غرب را ببینید، وبلاگهای آنها صدها و بلکه هزاران برابر بهترین وبلاگها ما بازدیدکننده دارند و به همین میزان هم حجم تولید محتوای آنها بیشتر است. باید قبول کنیم که انگیزههای اقتصادی یکی از دلایل صرف این همه وقت و انرژی توسط وبلاگنویسان غربی است. یک وبلاگنویس موفق غربی اگر کاملا حرفهای هم نباشد، میتواند انتظار داشته باشد که به راحتی مخارح هاستینگ یا کسری از هزینه زندگی را از این محل تأمین کند، اما کدام وبلاگنویس ماست که بتواند ادعا کند از محل وبلاگنویسی درآمد قابل ذکری دارد؟
بحث در مورد این مشکل، محتاج نوشتن پستهای متعدد است ولی به این مسئله بسنده میکنم که شرایط خاص اقتصاد کشورمان، عدم آگاهی صاحبان صنایع و مشاغل خدمات به میزان تأثیر تبلیغات اینترنتی و اسپانسری وبلاگها، بیاعتمادی عمومی به خریدهای آنلاین و همچنین مشکلات تجارت الکترونیکی از علل عمده سودآور نبودن وبلاگنویسی ز لحاظ مالی در ایران هستند.
بنابراین تصدیق کنید که توصیههای مداوم اطرافیان برای «در فکر نان بودن» در کنار افسردگی رایج در جامعه (لااقل در قشر وبلاگنویس ایران!) باعث کم شدن رونق وبلاگنویسی میشود.
8- وبلاگستان ایران: جزیرههای جدای از هم دورافتاده:
زمانی در وبلاگستان شاهد بروز و ظهور حلقههای وبلاگی، جریانهای همسو و در مقابل آن وبلاگهای متخاصم بودیم! اما یکی دو سالی است که نه خبری از وبلاگها همسو است و نه غیرهمسو! گویا هر وبلاگی برای خودش مینویسد، ما حتی در وبلاگهای خود از دادن یک لینک به مطالب خوب دیگر وبلاگها غفلت میکنیم، دوره محبوبیت «لینکدونی»ها به سرآمده است، عصر، عصر «گوگل ریدر» است و ظاهرا خیلیها فکر میکنند یک «لایک زدن» برای خشنود کردن وبلاگنویسان دیگر کافی است. حتی اگر به آمارگیرهای خود نگاه کنیم، میبینیم که میزان ترافیک ورودی از وبلاگهای دیگر، تقریبا قابل صرفنظر کردن است.
چرا چنین شده است؟ چرا در وبلاگها هم احوالی از یکدیگر نمیپرسیم؟
به نظر من یکی از راههای ساده گریز از رکود وبلاگنویسی، احیای لینکدونیهاست! چه اشکالی دارد که وبلاگهایی که موضوع کارشان یکی است، هر هفته به میزبانی یک وبلاگ، جلسات هفتگی مجازی داشته باشند، تا در قالب پستی، اهم مطالب نوشته شده توسط آنها در طول یک هفته مرور و خلاصه شود؟ بعدها در این مورد بیشتر خواهم نوشت.
9- عدم رعایت کپیرایت: متأسفانه در جامعه از لحاظ اخلاقی هنوز کپیکاری امری ناپسند محسوب نمیشود. یک وبلاگنویس معروف کافی است که عنوان یکی از پستهای خوبش را در گوگل جستجو کند، بلافاصله، مشاهده میکند که انبوهی از وبلاگ، سایتها و فورومهای مطالبش را کپی پیست کردهاند.
چنین چیزی انگیزه نوشتن را، به خصوص در مورد مطالب بلندی که مستلزم صرف وقت و انرژی هستند، میگیرد.
10- خواننده خوب، برانگیزاننده خلق نوشته خوب: مستمع، صاحب سخن را سر ذوق میآورد! در این شکی نیست.
بسیار از دوستان وبلاگنویس گلایه دارند که نوشتههایشان به خوبی خوانده نمیشود، البته قبول دارم که نوع خوانش پای مانیتور با مطالعه کاغذی تفاوت دارد. خوانندگان آنلاین بیشتر مطالب را اسکن میکنند و کم پیش میآید از سطر اول تا آخر یه مطلب را پست سر هم بخوانند. به علاوه فرمت نوشته وبلاگی با نوشته روزنامهای تفاوت دارد.
اما، تصور کنید که وبلاگنویسی دو سه ساعت زمان بگذارد، مطلبی را با رجوع به چندین مطلب آنلاین یا آفلاین آماده کند و به زیور لینک و عکس و ویدئو هم بیاراید! و وقتی در ساعات آتی منتظر کامنت و بازخورد است، یا چیز خاصی دریافت نکند، یا کامنتهایی دریافت کند که کاملا مشخص باشد نویسند آنها اصلا و ابدا مطلب را حتی در مرور تیتر و عناوین اصلی نخوانده است.
آیا تحت چنین شرایطی باز هم این وبلاگنویس، محتواسازی خواهد کرد؟ این موضوع به ویژه وبلاگنویسها تازهکار را آزار میدهد، چرا که وبلاگنویسهای معروفتر و کهنهکار هر چه باشد، مخاطب خاصی به تدریج گرد آوردهاند و نیز با شیوه نوشتن وبلاگی به خوبی آشنایند.
پس طبیعی است که وبلاگنویس تازهکار بعد از نوشتن هفت هشت پست خوب و عدم دریافت بازخورد تشویقکننده، دلسرد شود و به این نتیجه برسد که وبلاگنویسی کاری بیهوده است.
مطلب کامل و جامعی است. دست مریزاد دکتر :)
فقط کاش تگ و لینک به وبگاه «روز بلاگستان فارسی» را هم قرار میدادید که به فراگیر شدن حرکت این روز بیشتر کمک کند.
مثل همیشه مفید و عالی بود دکتر جان،ولی ایکاش به راههای برون رفت از این به قولی رکود هم دوستان در این روزها اشاره ای می کردند
عالی بود دکتر
اما دلیل اصلی رو فراموش کردید، انتخابات سال گذشته و مسائل بعد از آن، تاثیر بسیار گزافی روی وبلاگنویسی گذاشت. من شخصا به همین دلیل یک سال آزگار ننوشتم.
یک دلیل دیگر هم، اعتبار نداشتن وبلاگ در حوزه های علمی و اجتماعی است. من اگر بهجابی وبلاگ نویسی، می نشستم مقاله علمی پژوهشی می نوشتم خیلی موفق تبر بودم نه؟
لینک دادم تا لینکدونی را احیا کنیم.
خیلی جالب بود.
هر چند من از اون خواننده هایی هستم که مطالب رو «اسکن» می کنم اما باید بگم این یکی رو کاملاً خوندم.
—-
واقعاً این نکته مشهوده که مردم کم حوصله شدن و دنبال مطالب کوتاه و مختصر هستند.
این شاید خیلی بد باشه… (بی شک خیلی بده…)
سلام جناب دکتر مجیدی عزیز!
سطحی نگر شده ایم و خواهان آسودگی. مشتاقیم کسی غذای لذیذی را برای مان فراهم آورد بی آنکه خود در تهیه و سِروَش نقشی داشته باشیم. اما پرافاده و مغرور، همان را روی میز به عنوان هنر خویش معرفی می نماییم. شاید میان دانشگاهیان انگیزه ای برای پرداختن به این مهم نباشد اما میل به دیده شدن و محبوب گردیدن مهمترین دلیل بسیاری از اعضاء وبلاگستان برای نوشتن است. و شبکه های اجتماعی بهترین جای ممکن برای ابراز وجود آنهاست که تنها به ظاهر می پردازند نه تولید فکر و محتوا. وبلاگ نویسی پیش از هر چیز نیاز به مطالعه دارد و صرف ساعت ها وقت برای مرور منابع. و ما مردمی هستیم گریزان از خواندن و تورق کتاب! چه در وبلاگ و چه در شبکه های اجتماعی چنانچه عاری از اندیشه ای قابل طرح با پشتوانه ای از دانایی باشی، به مصرف کننده صرف بدل می گردی و به دام سطحی نگری خواهی افتاد که امروز متاسفانه شاهد آنیم. نوشتن و خواندن پست های بلند را به آدم های متخصص وانهاده ایم و خود با هزار ادعا بدنبال مدروزی بنام کوتاه نویسی هستیم. غافل از آنکه نغز و لطیف و مختصر گفتن نیز نیاز به دانشی دارد که آن هم محصول مطالعه خواهد بود. فرهیخته تر که باشیم بدنبال وبلاگ های مهم و معروف و پرمایه با مطالب جالب و خواندنی هستیم و دائم به کار بازنشر آنها می پردازیم و هر لایک خواننده را به حساب خویش می گذاریم نه صاحب مطلبی که حتی به خود زحمت نداده ایم به وبلاگش مراجعه نموده و تحسینش نماییم و چند خطی را در ارتباط با موضوع پست برایش بنویسیم. به باور من علاوه بر رخوت ذاتی و گریز دائمی ما از مطالعه و بی توجهی همیشگی به تولید فکر و محتوا، برخی شبکه های اجتماعی چون فرندفید و گودر و بازز به این چاه ویل عمق بخشیده اند و حتی وبلاگ نویسان مشهور و قدیمی را مرعوب جاذبه های خویش ساخته اند.
دور نیست زمانی که تنها معدود وبلاگ نویسانی که تعهدی برای خویش دارند جهت نگاشتن یا آرامشی می یابند برای پرداختن به این موضوع، در عرصه می مانند و باقی چون مخاطب متعهدی نمی بینند و نمی یابند، صحنه را ترک می نمایند.
در همین ارتباط مطلبی را شنبه تحت عنوان «سرنوشت ایرانی ِفراری از مطالعه!» در گودر منتشر کردم. جایی که مدتهاست می نویسم برای گریز از فیل کوری که به هر واژه تعریف شده و نشده ای حساسیت نشان می دهد و ساعت ها وقت و انرژی ات در وبلاگستان را به چشم برهم زدنی به دست باد می سپارد رذیلانه!
پایدار باشید و روزتان نیز مبارک!
مطالب امروزتون (هر چهار تا) خیلی تامل برانگیزن.. مخصوصا این یکی. راستش آدم به چرایی و چیستی کار خودش بیشتر فکر می کنه و این خیلی خیلی خوبه…
متشکرم ازتون. روز وبلاگستان فارسی برای شما هم مبارک باشه.
16 شهریورسالروز تولد وبلاگستان ،درسهای دیروز راهکارهای فردا
(http://1hamidreza.blogspot.com/2010/09/16.html) این هم مطلب من در باره این موضوع
درود بر دکتر علیرضا مجیدی عزیز:
با همه ی 10 مورد موافقم، به ویژه مورد سوم.
در عین حال به نظرم فیلترینگ گسترده وبلاگستان فارسی و جو امنیتی حاکم بر آن هم خیلی ها را از دنیای مجازی پرانده است! نپرانده است؟
سرفراز باشید.
سلام
بسیار زیبا بود البته یکی دو غلط(یا بهتر بگم جا افتادن)داشت که نمک وبلاگنویسیه:))
یکیش از بود که ز نوشته شده بود
دکتر جان معنی مشاغب رو هم متوجه نشدم چیه
مطالب بسیار زیبا بودند
نقد آنها یک پس طولانی می خواهد
جلسات هفتگی هم بسیار جالب بود این هم میتونه ایده جدیدی مثه پست مهمان باشد البته از لحاظ نوین بودن در وبلاگستان فارسی عرض کردم
دیگر اینکه واقعا وقتی وبلاگنویس میبیند کسی مطالبش را نمی خواند دلسرد می شود
در کل این پستتون نوستالژیک تر بود تا اون پستی که خودتان ادعا کردید
من رو بردی به روزهایی که در بلاگفا بودم و هنوز نمی دانستم ربات چیست و فکر می کردم اینایی که کامنت میدن میگن وبت قشنگه به ما سر بزن واقعا میگن وبم قشنگه:))
در هر صورت ممنون
درود به همگی،
به نظر من وبلاگستان هم نسخه مشابه اجتماع حقیقی و غیر مجازی ایرانیان هست. همون طور که به دلایل تاریخی، سیاسی، اقتصادی رشد فرهنگ و علم و صنعت و… به صورت یکپارچه و پایدار نبوده و ما شاهد شکاف عظیمی بین فرهیختگان این مرز و بوم با عوام هستیم.
همین امر در وبلاگستان به خوبی دیده میشه. یعنی در هر حوزه ای عده ای بسیار فعال و پویا و پر محتوا کار می کنند. اما به دلیل شکاف عظیم بین سطوح مختلف این افراد از بازخورد مناسبی بهره مند نمیشن و خواه نا خواه بی انگیزه شده و یا ترجیح میده دسته ای دیگه از مخاطب رو به سوی خودش جلب کنه. مثلا مخاطب بین اللملی. در کنار این گروه تولید کننده عوام بوده که به تبعیت از جو، مد شدن، داشتن انگیزه های زودگذر، داشتن حب و بغض شخصی و دلایلی از این دست صرفا بلندگویی میشن برای نگارش من درون که البته من قصد قضاوت کردن این دسته رو ندارم و فقط روایت گر وجودشون هستم. همین طور که در سایر وبلاگستان ها (خارجی) هم چنین افرادی هستند. منتها مسئله مهم درصد فراوانی وبلاگ های مفید و تولید کننده در قیاس با نگارنده های عادیست.
از طرفی بنده اعتقاد دارم که جامعه ایرانی (از جمله خودم) عمدتا در بسیاری از سطوح دنباله رو پیشتازان اون حوزه هست. همین امر هم در شاخه وبلاگ پدیدار هست. یعنی ما بیشتر دنباله رو سبک ها و محتویات تولید شده در سطوح بالاتریم. جامعه داخلی به دلایلی که سبب عقب موندگیش شده وقتی با نسخه بومی شده یک محتوا، محصول و… ای که از سطوح پیشتاز به دستش رسیده بسیار خرسند و خوشحال میشه، اما از این غافل هست که رسانه ای که اون رو براش به ارمغان آورده در مقیاس زیادی پذیرای الگوی دیگری بوده و خود پیشتاز نبوده. این امر به خوبی در برنامه های صدا و سیما، حوزه IT، صنعت پوشاک و… نمودار هست.
رشد و بلوغ فردی و اجتماعی یکی دیگر از دلایلی است که به نوعی هم در بند های قبلی به اون اشاره کردم. بدین صورت که وقتی جامعه پیرامونی شخص وبلاگ نویس طوری باشه که از کیفیت مطلوبی برخوردار باشه، اون شخص هم با پذیرفتن الگو ها و هنجار ها خود به خود از سطحی قابل قبول شروع به نوشتن خواهد کرد. این خصیصه به خوبی در وبلاگ های پیشتاز دیده میشه. جایی که به عنوان مثال با بهره گیری از همین فرهنگ یک محصول متن باز تولید میشه که ارزش افزوده اون حتی بیشتر از درآمدی هست (از محل شغل اصلیش) که عاید یک وبلاگ نویس بومی ما میشه. خب باید پرسید چی شده که اون ها با داشتن دغدغه های زندگی مشابه ما اقدام به تولید چنین محصولاتی می کنند و ما نه؟
باید بپذیریم که در وب یک اصل اساسی وجود داره و اون این هست که محتوا حرف اول رو میزنه (Content is the King). پس همون طور که ما در اجتماع واقعی از عده اندک از مشاهیر و مفاخر (مثلا نویسنده کتاب) بهره مند هستیم، چطور هست که توقع داریم در جامعه مجازی این رقم ده چندان بشه؟ افراد تنها به دنبال مطلب خوب می رن. حال در هر زمینه ای که باشه. پس یک نوجوان و جوانی و منی که مطلب تولید نمیکنه و تنها مترجم، به اشتراک گذرانده و تازه کاری در پیوستن به قافله جهانی هستم، چطور انتظار دارم که وبلاگم درآمد زا باشه؟ خب البته باز هم در اینجا یک سری نارسایی های(که در نوشته بالا ذکر شدند) خاص ایران حاکم هست و لطفا افراد بهانه جو دست آویز اون نشند. در مثل مناقشه نیست.
آیا سهولت استفاده از فضای مجازی باید باعث بشه تا تصور کنیم که هر شخص مطلب با کیفیتی تولید میکنه؟ در حقیقت در حال حاضر شاهد حقیقتی ناب در وبلاگستان هستیم. چرا که از زمان هجمه افراد به وبلاگ نویسی و جو زدگی کمی گذر کردیم و افراد با صلاحیت به خوبی دوام آوردند و برخی فـیـلتر شدند(منظورم فـیـلتـرینـگ مخابرات نیست). چرا؟ چون از غنای کافی فکری و ذهنی برخوردار بودند. (البته استثناهایی هم همچون موارد مطرح شده هست که دوستان بهانه جو لطفا بهش نپردازند).
اما برای غنی تر شدن گفته هام نباید از محدودیت های اینترنت و مسائل سیاسی هم در ایران غافل شد. همه اینها نهایتا منجر به عقب ماندگی خواهد شد و حرف بنده هم در یک کلام در همین عقب ماندگیست که تنها زمان اون رو حل میکنه.
اما حرف زیاد می زنیم، نتیجه چیست؟
– نتیجه گرفتم که مهارت زبانی و کلامی خودم (من جمله انگلیسی) را به حد مطلوب برسانم.
– بر محوریت مطالعه مدام بر دانش خود بیفزاییم و تولید کننده باشم.
– جسارت تولید محتوا را داشته باشم.
– در جامعه جهانی حضوری فعال داشته باشم.
– فاکتور زمان را یار خود کنم.
– بدانم که در هر جایی و مکانی و زمانی پختگی لازم است. پس با نگاهی به سنم، تجربیاتم، موقعیتم انتظار بیش از حد نداشته باشم.
– مشکلات موجود را شناخته و برخی را پذیرفته و برخی را حل کنم.
– جوگیر نباشم.
همه دلیل ها رو گفتی جز یک دلیل که به نظر من اگه مهمترین نباشه، یکی از مهم هاست.
و اون اینه: وبلاگ نویس ها خسته شدن.
من از سال 82 با وبلاگ آشنا شدم و تا سال 86 وبلاگ نویس بودم. حالا اینکه کی بودمو اسمم چی بود و کجا بودم بماند، یکی بودم بین هزاران هزار دیگر.
ولی یک روز یک کشف بزرگی کردم و اون بیهودگی وبلاگ نویسی بود.
خالی بودن وبلاگ نویس ها بود.
پرادعا بودن وبلاگ نویس ها و کم سواد بودن اونها بود.
چرا شما فکر میکنی وبلاگ نویسا همه آدمای با فهم و کمالاتی بودن و هستن؟ (جمع نمیبندم ها)
نخیر برادر من، نصف وبلاگ نویسهای قدیم، (نصف؟ نخیر بگو 99 درصد) بی عار، بی سواد، پر ادعا، مغرور، خاله زنک و و و…
بی خیال… بگذریم.
امروز هم وبلاگ نویسی در یک عرصه فعال باقی مونده، اونم تکنولوژی و اینترنت و کامپیوتره.
یعنی شما امروز یک سایت یا وبلاگ فرهنگی یا ادبی یا سیاسی یا اجتماعی فعال به من معرفی کن.
جدی میگم. معرفی کن.
اگر معرفی کردی و من را که روزگاری خوره بحث و مجادله و خواندن و یادگرفتن بودم را متقاعد کردی که خواننده ی جدی آن وبلاگ شوم، من به شما جایزه می دهم.
نیست برادر. دیگر نیست. به قول یک بنده خدایی، آن ممه را لولو برد.
فلسفه هایمان ته کشیده، ادب و فرهنگمان ته کشیده، کسی دیگر حوصله بحث و گفتگو ندارد.
شعور و دانشمان ته کشیده.
همه انجمن های گفتگوی فعال، دنبال دانلود و کرک و نصب نقشه و گیم روی موبایل هستند و همه وبلاگ ها دنبال ترجمه آخرین فناوری های روز دنیا. بحث روز وبلاگ ها شده آی پد و اپل و فایرفاکس و ادوب و …
کسی دیگر دل و دماغ خواندن روزمرگی های یک نفر دیگر را ندارد، دیگر برای کسی اهمیتی ندارد که فلان کودک وبلاگ نویس و مادرش در وبلاگشان چی می نویسن دیگر برای کسی جالب نیست که …
بی خیال برادر… بی خیال.
مهم ترین دلیل رکود وبلاگستان، همان ممه ای است که لولو برد.
جالب و متفاوت بود…
با خوندن مطالبی که نوشته بودید یاد داستان کوه پنجم از پائولو کوئیلو افتادم
بعضی وقتا فکر می کنم کارهایی که انجام میدم ارزش این همه وقتی که واسش میذارم رو داره یا نه
هنوز به جواب قاطعانه ای نرسیدم
دکتر جان به موارد خوبی اشاره کردید. اما همه اینها ست و فقط اینها نیست. سکته ای که وبلاگستان چند وقت پیشتر زد علت دیگری هم داشت.
سلام،
اولا،من از اول تا آخر متن تون را خوندم!!
ثانیا،شاید بهتر باشه یک سری پست هایی مربوط به وبلاگ نویسی را انتشار بدهید.
بعد از این همه سال هنوز هستند کسایی مثل من که اصلا درست وبلاگ نوشتن را بلد نیستند.
سلام آقای یک پزشک
این مطلبت عالی بود . من از 2سال قبل که پا به دنیا مجازی گذاشتم همیشه خواتننده مطالبت بودم و واقعا میتونم بگم پر محتوا ( در زمینه ای که می نویسی ) بودند گرچه هیچ گاه نمیشد فهمید که الان ایرانی یا نه . یعنی وبلاگت بیشتر تخصصیه و هیچ بازخودری از محیط اجتماعی اطرافش نمیده ( یا تا اونجا که من تونستم ببینم ) . درباره جواب نگرفتن مطالب خوب . حقیقتا این معضلیست ولی کمی هم به برخود نویسنده با کامنت گذار بر میکرده که به نظرش پاسخ بده یا نه . که شما نمیدی . خب طبیعتا برای من خواننده تنها راهی که می مونه ( حتی اگه وبلاگی مثل وبلاگ تو حرفه ای و خواندنی باشه ) خوندن و رد شدنه .
ولی باز هم از این مطلب عمیقت ممنونم .
در پایان ازت میخوام حالا که در باره محتوا صحبت کردی 10 تا وبلاگ پر محتوا رو به ما معرفی کنی .
ممنون
عالی بود دکتر، واقعا مطلب خوبی بود. البته من دعا نمیکنم وبلاگنویسانی مشابه شما بیشتر بودند، چون مطالب اینقدر زیاد میشد (برای من با این وقت کم) که دیگه حوصله خوندن همین مطالب رو هم نداشتم!
ممنون
دکتر مجیدی عزیز
بنظر من باید خیلی رک صحبت کرد… ما همیشه ملت افراط و تفریط بوده ایم… و هر موقعی هم یک تبی میگیریم… یک روز تب مدیتیشن، یک روز تب ماهواره… یک روز تب مطالعه، یک روز تب ماشین بازی… یک روز تب ناسیونالیستی، یک روز تب روشنفکر دینی… یک روز رگ روشنفکری چپمان باد میکند و یک روز لعنت میفرستیم بر هرچی مارکس و انگلس و مابقی… و قص علیهذا…
خب حالا یکدوره ای هم تب وبلاگ نویسی ورمان داشته بود… و خب الان تبش فرو نشسته… بنظر من وبلاگنویسان صاحب قلم و زحمتکش (در هر حوزه ای) شاید کمی دچار کندی شده باشند ولی هنوز دنیای مطالب خوب و مفید در بلاگستان مینویسند که حقیقتاً خواندنی و لذتبخش هستند…
در مورد کامنت هم خب یکدوره ای همه تب کامنت گذاری داشتند و الان تبش خوابیده…
تقریباً همهی علل را برشمردید. اما دربارهی بعضی از آنها ایدههایی به ذهن میرسد که میتوان بعنوان راهکار بسطشان داد. امید دارم که بتوانیم در این باره بیشتر بحث کنیم :)
به نظر من هم راههایی برای کاستن از این مشکلات هست.
خوب اگر بگیم این 10 دلیل عمده هست. راهکار هایی هم هست. درسته.
حالا اولین راهکار اینه که اون هایی که دارن درست کار می کنن و اون 9 مورد اول که مربوط میشه به خود وبلاگ دار و تونسته یه طورایی بر اون مشکلات غلبه کنه، نوبت خواننده های عزیزه که مشکل 10ام رو برطرف کنن. یه کامنت ساده، در حد ممنون از نوشته ات، باعث میشه وبلاگ دارهای جوان یه شور جوونی درشون دمیده بشه، خیلی روحیه دهنده است. بزرگ هایی چون شما عزیزان باید جوان ها و تازه کار ها رو زیر بال و پر بگیرند و مشوقشون باشن (در حد توان)
این میشه اولین، نزدیک ترین، در دسترس ترین و آسان ترین راه حل.
مطلب خیلی خوبی بود… مورد 3 رو کاملاً درک می کنم … استادی دارم که بیشتر از 30 مقاله در ژورنال های معتبر علمی داره و به طور باور نکردنی ای از دنیای کامپیوتر و اینترنت دوره. در این حد که برای نصب آفیس 2007 (پس از کلی کلنجار رفتن باهاش که راضی شد 2003 رو پاک کنه!)، نیاز به کمک داشت و به صورت گام به گام از پشت تلفن هدایتش کردم!!!
مورد 5 هم مسئله ایه که واقعاً دیگه داره غیرقابل تحمل میشه … یک پزشک عزیز، مگه چقدر میشه عکس ها و ویدئو ها رو فشرده و کم حجم کرد؟ مگه چقدر میشه صفحات رو عاری از تصویر و المان های گرافیکی کرد که سریع تر بالا بیان؟ تا چند سال دیگه موقع انتشار مطلب باید به این فکر کنی که برای اینترنت اکسپلورر 6 و سرعت ماکزیمم 5-6 کیلوبایت در ثانیه مطلب می نویسی؟
به هر حال امیدوارم روزی برسه که به این فهم برسیم که راه پیشرفت علمی و فرهنگی از کم کردن پهنای باند و مسدود کردن فیس بوک و … عبور نمی کنه. مطلب جامعی بود :)
پی نوشت : من کاش میدونستم این واژه ی “بلاگستان” یا “وبلاگستان” از کجا در اومده! یعنی من همه جوره با این “وبلاگستان” گفتن مخالفم :D
لطفا سرعت اینترنت رو بهانه نکنید. اون تاثیرگذاره ولی از دیدگاه من قضیه دارای بعد عمیق فرهنگیه که بدبختانه راه کارهای بسیار طولانی مدت رو می طلبه.
دکتر مجیدی گرامی
من تازه وبلاگ نویس شده ام هرچند سالها بود دلم می خواست این کار را بکنم. من مطلب جامع شما را کوتاه می کنم: وبلاگ نویسی مثل هر شکل دیگر بیان خود نیاز به فضای باز دارد که در ایران نیست. سرعت اینترنت و نبود اقتصاد اینترنتی هم عامل مهم دیگری است. و صد البته خواننده نداشتن. اغلب ما به امید دیده شدن می نویسیم، و وقتی ساعت ها وقت می گذاریم و خلاصه یک فصل از یک کتاب روز را که در ایران منتشر نشده در وبلاگمان منتشر می کنیم و کامنتی که می گیریم یک جمله در تبلیغ وبلاگی است که مثلا سریال جومونگ را می فروشد دلسرد می شویم. و این طبیعی است. فکر نمی کنم میکروبلاگینگ عامل رکود وبلاگ نویسی در ایران باشه. اولا سرویس های اجتماعی اغلب فیلتر شده اند و دسترسی به وبلاگ ها از دسترسی به آنها ساده تر است و دوما کارکرد این دو یکی نیست و مشتری هایشان هم طبعا یکی نیستند.
و اما خواندن مطالب به صورت اسکن آنها از ویژگی های مطالعات اینترنتی است. حجم باورنکردنی اطلاعات و مطالب چنین اقتضا می کند. طبعا اگر مطلبی چشم آدم را بگیرد آن را دنبال می کند. من مشتری پروپا قرص وبلاگ آوای موج هستم و چون موجش با من یکی است سعی می کنم مثلا اگر به کتاب یا مقاله ای اشاره می کند آن را هم بخوانم.
ضمنا وبلاگ شما خیلی خواندنی است اما فید آن در گوگل ریدر خیلی بد دیده می شود. وقتی در یک جمله کلمه انگلیسی نوشته شده باشد عبارت چنان به هم می ریرد که خواندنش نیاز به کشف رمز دارد. شما برای این مشکل راه حلی بلدید؟
من در اینجا در مورد فیدخوانی توضیحات کافی دادهام.
به نظر من یکی دیگر از دلایل رکود، کمسوادی (یا شاید کماطلاعی) کاربران اینترنت است. قصد توهین به کسی را ندارم. اما قبول کنیم وقتی حرفی برای گفتن نداریم، وقتی توان ترجمه از سایتهای شناخته شده قطعاً به زبان جز فارسی را نداریم، وقتی هیچ چیز جدیدی نداریم برای عرضه، طبیعتاً اقدامی هم برای تملک یک وبلاگ و تولید محتوا نمیکنیم.
سلام
ممنون از نوشته تون
خیلی جالب بو مفید بود.
البته راستش بعد از رکود شدید پارسال الان من حس کردم دوباره کمی وبلاگ نویسی جون گرفته.
موفق باشید و به امید فردایی بهتر
سلام
ببخشید با وجود احترام به نظرات شما می خواستم بگم. من چنین چیزی رو حس نکردم. البته رکود پارسال شدید بود ولی در چند ماه اخیر وبلاگها طوری نبودند که فاتحه لازم شده باشند حد اقل برداشت من این بوده.
ممنون از نوشته تون . جالب بود.
موفق باشید و به امید فردایی بهتر
باهاتون موافقم. مثلا همین فیس بوک هر کسی میاد فقط لینک یه ویدیو یا یه مطلبو میزاره و صد نفرم میان لایک میزنن یا نظر میگذارن. یا یه نفر پارسال یه وبلاگ درست کرده بود به اسم چند قدم نزدیکتر به خدا (اسم وبلاگ من) و مطالب من رو یک خط در میون توش کپی میکرد هر چی هم برای خودش کامنت گذاشتم و به مدیریت بلاگفا ایمیل زدم که این کار غیر اخلاقیه کسی ترتیب اثر نداد! من اصولا خودم هر وبلاگی که میرم بعد از خوندن مطالبش حتما کامنت میزارم و نظرم رو میگم گو این که خیلی از اون وبلاگ نویس ها ممکنه هرگز سری به وبلاگ من نزنن یا بیان و بی سر و صدا برن. مثلا یکیش خود شما. من سالهاست که نوشته هاتونو میخونم برای هر نوشته ای که میخونم نظری میگذارم حتی اگه نظر خاصی نداشته باشم مینویسم که نظر خاصی ندارم. چون فکر میکنم وقتی به وبلاگی بری و نوشته هاشو بخونی و چیزی ننویسی انگار رفتی مهمونی و هر چی صاحبخونه گفته تو روتو کردی اونور. خودم هم وقتی چیزی مینویسم از خوندن کامنتهای دیگران لذت میبرم حتی اگه مخالف چیزی باشن که نوشتم!
مگر در گودر خواندن چه اشکالی دارد ..می شود کانت گذاشت و لایک زد و با دقت خواند..واقعا متوجه نمی شوم اشکالش چیست
عدم رعایت کپی رایت خیلی دلیل مهمیه
باعث میشه آدم مطالب نابشو تو وبلاگ نذاره و چیزایی رو بذاره که اگرم سرقت شد دلش نسوزه!
به نظر من کم خواننده بودن مهمترین علت هست
اگر آدم 10-15 تا خواننده ی ثابت داشته باشه حداقل به خاطر اونا هم که شده مینویسه
شما چه راه حلی برای این مشکل دارید؟