مونولوگ: درخت گلابی
به هر جا مینگرم، درختی رنگین میبینم که چون شاهزادهخانمی آینه به دست، محو تماشای خودش ایستاده و آن پرسش اساسی ابدی را تکرار میکند: «آینه! بگو زیباترین زن دنیا کیست؟! بهترین، بزرگترین، هنرمندترین…» باغ انباشته از تپش و نجوا و زمزمه است. لبریز از هیاهوی حیاتی مغرور! همه، جز درخت گلابی، که با بدنی خاموش و دستهای خالی میان آنهمه ولوله و رشد و رویش ایستاده و گوشش، بدهکار به ملامت این و آن نیست! انگار شیخ پیری است نشسته در خلوت! متواضع، شکرگزار و شکیبا!
این درخت هوشیار است و به تماس انگشتان من پاسخ میدهد. این درخت، حرفی پنهانی دارد و با من در نجواست. به شاخهی همین درخت بود که مادربزرگ پشهبندش را میبست و در کنار همین درخت بود که پدر به نماز میایستاد… این درخت با من آشناست! کدخدا میگفت این درخت دوباره بار خواهد داد، وقت مناسب. فعلاً که سکوت کرده و انگار به نظارهی جهان و خودش نشستهاست. بوی خودش را میدهد. بوی تنهای انباشته از تجربههای غنی و دقیقههای معطر و عشقها و دردها، و بویی دیگر، بوی کفشهای کتونی «میم»! [صدای خنده و شبحی از خیال «میم»]
نگاهم تا دورترین قمر نورانی پیش میرود و مغز محدودم میکوشد تا معنای بینهایت را حلاجی کند! بینهایت کهکشان، بینهایت فضا، بینهایت هستی، و زمانی که آغاز و فرجام ندارد و من… [خیال دانشجوهای پرسشگر]
[پیانوی فیلیپ گلاس] خستگی باستانی، خستگی موروثی ذرهذره از تنم بهدر میشود. آرامش پربار این درخت، به من هم سرایت کردهاست. خوبم! خوشم! کجام؟ هیچجا! نیمهشب است یا نزدیک سحر؟ نمیدانم! انگار در مکثی خالی میان دو دقیقهی پرهیاهو نشستهام. میان بینهایت گذشته، و بینهایت فردا. و نگاهم، به عنکبوتی است که صبور و آرام، توری نازک میبافد.
(محمود شایان (همایون ارشادی)- درخت گلابی- اثر داریوش مهرجویی)
پن: خاطرهی خوش نثر بینظیر بانو «گلی ترقی»
آیا چنین مونولوگهای شاعرانه ای نمونه خارجی هم دارند؟ چقدر چنین فیلمهایی می توانند موفق باشند؟ به نظر من این چنین سخن گفتن مناسب مدیوم سینما نیست. در سینما بیننده فرصت ندارد مانند یک کتاب چندین بار بخشی از متن را بخواند و در معنایش تامل کند.
از معدود مواردی که فیلمش به اندازه ی کتابش خوشمزه بود
یه فیلم احساسی و قشنگ بود !
یادمه بعد از سحری خوردن این فیلمو دیدم !
احساسات پاک و صادق … !؟
همایون ارشادی رو خیلی دوست دارم مخصوصا بعد از دیدن فیلم kite runner خیلی زیبا بازی کرده بود.مخصوصا لهجه ای که داشت.دوست دارم این فیلم رو هم ببینم
سلام
سال ها پیش در یک نمایش خصوصی این فیلم را دیدم و اولین باری بود که فیلمی با بازی سحرآمیز گلشیفته می دیدم. در تمام سکانس های فیلمT نوستالژی فوران می کند و چونان گردابی از عشق بیننده ای که پذیرای این حس عمیق باشد را با خود به رویایی در بیداری می برد. اتفاقا معتقدم در سینما بیننده فرصت دارد مانند یک کتاب چندین بار بخشی از متن مصور را باز خوانی کند و در معنایش تامل کند و هیچ گونه ای از سخن گفتن تا به این حد مناسب مدیوم سینما نیست.درود
سلام من لازم داشتم مر30 از کمکتون
اگه کتاب می شد طرفدار بیشتری داشت . یکیش خودم
منم موافقم ک اگر کتاب میشد بهتر بود
دیالوگه نسبتا طولانی بود