درسهایی از یک کارآفرین: ثریا دارابی
نویسنده مهمان – مصطفی پورمهدی: وقتی زندگینامهی یک کارآفرین یا هر فرد موفقی را میخوانیم، سعی میکنیم با او و موفقیتهایش همذاتپنداری کنیم. خود را در تلاشها و فراز و فرودهای او شریک بدانیم و عکسالعملها یا ابتکارات احتمالی خودمان را در موقعیتهای مشابه خود ارزیابی کنیم. شبیهسازی تصمیمات و اقدامات و چارچوبهای ذهنی او، کلید اصلی بهرهگیری موثر از سرنوشت یا سرگذشت آن فرد موفق است.
زندگینامهی یک کارآفرین علاوه بر ارائهی نکات کلیدی و به اصطلاح فوتهای کوزهگری که در مدارس بازرگانی به شما یاد نمیدهند، حس امید و خوشبینی به اینکه «اگر او میتواند، پس من هم میتوانم!» را در افراد جویای موفقیت و مشتاق به پیشرفت زنده نگه میدارد و نیروی محرکهی آنها برای حرکت رو به جلو میگردد. اما ترسناکترین چیزی که در اکثر قریب به اتفاق این شرححالها دیده میشود، آن جایی آشکار میگردد که سن کارآفرینان یا سنشان وقتی که کسب و کار خود را آغاز کرده بودند، مطرح میشود. از نامهای آشنای دنیای کسب و کار، به عنوان نمونه، مارک زاکربرگ خالق فیسبوک در 19 سالگی شروع کرد. بیل گیتس، استیو جابز و مایکل دل هم در شرایط مشابهی شروع کردند. عدهی بسیاری هم در بیست و چند سالگی ایدهی کسب و کارشان را به دست آوردند.
ثریا دارابی را قبلن در یک پزشک به عنوان یک کارآفرین موفق و وقتی راجع به فودسپاتینگ صحبت بود، شناخته بودیم. اغلب آنچه در زندگی ثریا با عنوان موفقیتهای چشمگیر یاد میشود، بین سالهای 2009 تا کنون اتفاق افتاده و اکنون ثریا 27 سال دارد. در گفتگو با تککرانچ میگوید اگر زودتر میدانست بدون تحصیلات دانشگاهی هم میشود موفق بود، شاید زودتر شروع میکرد. با همهی این تفاصیل، ثریا هنوز از بسیاری از من و شما جوانتر است و اینجا نقطهی تاریک داستان برای بعضی هاست:
آیا برای من دیگه دیر شده! نه؟
چرا من زودتر مسیر زندگیم رو انتخاب نکردم؟
ثریا چه کرد که به اینجا رسید؟
اصلن امیدی هست که اگر من شروع کنم به کسب و کاری یا ایدهپردازی نوگرایانهای بتوانم مثل ثریا و سایرین موفق شم؟
باید از کجا شروع کنم؟
اگر شما، بله! خود شما که پیراهن راه راه به تن دارید و در حال خواندن یک پزشک هستید، فکر میکنید چون از دوران بیست و خوردهای سالگی گذشتهاید، پس فرصتی برای کارآفرین شدن ندارید، جای نگرانی نیست! من امروز راجع به دو مطلب در این خصوص برای شما صحبت میکنم:
اول اینکه بسیاری از کارآفرینان برجسته پس از سی سالگی کارشان را شروع کردهاند، مانند اوان ویلیامز (توئیتر، 35 سالگی) و آریانا هافینگتون (هافینگتون پست، 54 سالگی) و اگر سودای کارآفرینی دارید، سن نباید مانعی جلوی راه شما قلمداد گردد. در آینده شاید بیشتر در مورد رابطهی سن با قدرت کارآفرینی با هم حرف زدیم. اطلاعات و پژوهشهای جالبی در این زمینه وجود دارد.
دوم اینکه خود ثریا در مصاحبهای که با Mashable انجام داده در خصوص چگونگی راهاندازی فودسپاتینگ و آیندهی کاریاش صحبت کرده است. وقتی داستان را از زاویهی دید ثریا میخواندم، متوجه شدم با افسانههای کلاسیک کارآفرینی تفاوتهایی دارد. او کسی نبود که ایدهی اولیهی آنچه بعدتر به عنوان فودسپاتینگ معروف شد را داده باشد یا به خاطر ایدهی تجاریاش دست از کار و تحصیل بکشد. دانستن داستان ثریا و فودسپاتینگ میتواند نقطهی شروع خوبی برای کسانی باشد که به دنبال الگوی واقعی و دستیافتنی کارآفرینی میگردند.
فودسپاتینگ از کجا آمد؟
ثریا تعریف میکند که ایدهی اصلی را دوستان وی الکسا و شوهرش در سفری که به ژاپن داشتهاند، به وجود آوردهاند. الکسا، یک توریست متعهد، به اطرافش توجه میکند و متوجه میشود که مردم از غذاهایشان در سفرهایشان عکس میگیرند و پرسشی که در ذهنش ایجاد میشود این است که این عکسها از کجا سر در میآورند. ولی الهام اصلی کسب و کار از آنجایی به سراغش آمد که در بازگشت به سانفرانسیسکو، کلی عکس از غذاهای مختلف داشت که نمیتوانست مشخصن بگوید کجا این غذا را خورده است یا نامش چیست! بنابراین تصمیم گرفت کتابی گردآوری کند و عکسهای غذاها سر از آن کتاب درآوردند. ایدهی خیلی خوبی بود، نه؟ در همین حال و در همان نزدیکی، تد گراب (Ted Grubb) برای خودش در حال ساختن یک نرمافزار موبایل برای غذا بود. به تدریج آنها تصمیم گرفتند با کمک هم نرمافزار و وبسایت فودسپاتینگ را راهاندازی کنند.
میدانم الان به چه فکر میکنید! حتما با خود میگویید: پس ثریا چه نقشی در راهاندازی فودسپاتینگ داشته است؟ عجله نکنید! همین طور که ایدهی کسب و کار توسط آلکسا و تد شکل میگرفت، ثریا از طریق دوستی به نام رندی ردیگ (Randy Reddig)، از مؤسسان شرکت مربع به آنها معرفی میشود و رندی توصیه میکند که این افراد همدیگر را ملاقات کنند. در آن زمان، ثریا که هنوز در مجلهی تایمز کار می کرد، بسیار از ایدهی این کسب و کار استقبال کرد، چون فکر میکرد که این ایده سه چیز را همزمان در خود دارد: یک ماشین توصیه به مشتریان، نرمافزاری برای پیدا کردن چیزهای جدید، و یک فعالیت تعاملی بین کاربران! و البته غذا هم موضوعی بود که برای همهی افراد جذاب بود. ثریا به زودی متوجه شد که میتوان گروه بزرگی از کاربران را حول این نرمافزار گردآوری کرد.
ثریا کماکان مشاورههایی به فودسپاتینگ میداد و در حالی که از تایمز به Drop.io میرفت تا تجربیاتی در خصوص توسعهی محصول بیاندوزد، فودسپاتینگ نرمافزار آیفونش را در SXSW 2010 در معرض نمایش عموم گذاشت. ثریا کم کم حس کرد میخواهد بیشتر درگیر این پروژه باشد، پس ملاقاتهایی با تد و آلکسا ترتیب داد و شرکتی را به وجود آوردند تا کار این نرمافزار را دنبال کند. اولین استخدام آنها هم در سپتامبر 2010 بود.
مگر ایدهی فودسپاتینگ چه چیز خارقالعادهای دارد؟
قبل از فودسپاتینگ هزاران هزار سایت و برنامه برای توصیه کردن رستورانها به افراد وجود داشت، ولی فودسپاتینگ اولین برنامهای است که اینقدر در جزئیات ریز میشود تا بتواند به شما پیشنهاد دهد حالا که در این رستوران هستید چه غذایی را امتحان کنید. چه بخواهید در خیابانهای ویتنام غذا بخورید و چه بخواهید دختر موردعلاقهتان را به وسیلهی غذایی که سفارش میدهید، تحت تأثیر قرار دهید، فودسپاتینگ در خدمت شماست. از طرفی ممکن است بسیاری از افراد پرمشغله حتی هفتهای سه بار در رستوران غذا بخورند، ولی به ندرت خطر سفارش دادن یک غذای جدید را به جان بخرند. اما در آن سوی داستان، ثریا در خانوادهای بزرگ شده که عاشق غذا بودهاند؛ مادربزرگش آشپز بوده و خالهاش خدمات غذای مجالس ارائه میداد.
تمرین در خانه: فهرستی از پنج موضوع، فعالیت، باور، عنصر فرهنگی، بازی، آداب و رسوم و … هر چیزی که کودکی شما همراه با آن گذشته است، تهیه کنید. ممکن است کودکی شما هم مانند ثریا با غذا عجین بوده باشد. اگر به دنبال ایدهای برای کارآفرینی میگردید احتمالا این فهرست پنجتایی بهترین راهنما برای کسب و کار بعدی شما خواهد بود. چرا که شما یکی از مجموعهی 3 درصد افرادی از ساکنین کرهی زمین هستید که اطلاعات کافی در آن زمینهی خاص دارید و میتوانید در آن حوزه از پیشگامان باشید!
برگردیم به داستان… ممکن است اکنون از من میپرسید نقش ثریا در بین سه بنیانگذار فودسپاتینگ چه بوده است و چرا او بیشتر از بقیه در رسانهها منعکس گردیده است؟ خوشحالم پرسیدید. شاید خود شما متوجه میزان اثرگذاری پرسشتان نباشید. اما مطمئن هستم پس از دانستن پاسخ آن، متوجه نقش بیبدیل ثریا خواهید شد.
ثریا خودش میگوید: «شرکت به زیبایی توسط تد و آلکسا اداره میشود. تد مدیر ارشد فنآوری است و به توسعهی محصول میپردازد. نقش آلکسا به عنوان رانندهی اصلی تعریف شده است چرا که این شرکت چشمانداز شخصی او بوده و من از نگاه کردن به او چیزهای بسیاری در مورد چگونگی تبدیل یک ایده به واقعیت یاد گرفتهام. مشارکت اصلی من در شرکت در بخش بازارسازی، توسعهی کسب و کار و ارتباط با شرکای تجاری بوده است. ما شرکتی هستیم که به اهمیت خوب بازی کردن در کنار دیگران اعتقاد اساسی داریم.» (نقل به مضمون)
ثریا نقشش را جوش دادن شراکتهای برند فودسپاتینگ با سایر برندها و ایجاد رابطههای همزیستی با سازمانهایی مانند Travel Channel، Bravo، مجلهی NewYork و مجلهی Gourmet میداند. اما تا چه حد این نقش پررنگ و اثرگذار است؟ برای مثال، بد نیست بدانید که حضور فودسپاتینگ در نمایشگاه SXSW 2010 به پشتیبانی مالی بلکبری انجام شد و اکنون آنها در حال خلق نرمافزاری برای بلکبری هستند. بدون این همکاری و شراکت هیچ یک از این دو دستاورد برای محصول جالب توجه تد و آلکسا اتفاق نمیافتاد. فودسپاتینگ ارتباط تنگاتنگی نیز با فیسبوک و گوگل دارد و به پشتوانهی این همکاریهاست که توانسته است این موفقیت خیرهکننده را به دست آورد. من شخصن کسب و کارهای بسیاری را دیدهام که به دلیل عدم بهرهگیری از چنین ارتباطهایی نتوانستهاند رقابت کنند و پیروز از میدان خارج شوند. یک ایدهی خوب با ارتباطات درست میتواند به یک کسب و کار عالی تبدیل شود اما یک ایدهی عالی بدون بازارسازی خوب نمیتواند با متوسطترین کسب و کارها نیز رقابت نماید. در آینده شاید داستان دیگری کاملا مشابه با این داستان را در مورد چگونگی راهاندازی سایت یوتیوب (آیا در موردش چیزی شنیده اید؟!) تعریف کردم.
برگردیم به ثریا و ببینیم چه طرز تفکری او را برای شناسایی فرصتهای خوب و پرورش آنها آماده میکند.
چشمانداز شخصی ثریا چیست؟ و چگونه از آن درس بگیریم؟
بد نیست بدانیم شخصی با این خلاقیت و مهارت در کسب و کار چه چشماندازی برای خود متصور است. ثریا برخلاف آنچه در کتابهای موفقیت شخصی تبلیغ میشود، به یک چشمانداز مشخص بسنده نکرده است، بلکه سعی دارد از فرآیند زندگی خود احساس موفقیت بکند: چه در محل کارش در ABC News و چه در کنار همکارانش در فودسپاتینگ و چه زمانی که به شرکتها و کسب و کارهای مختلف مشاوره میدهد. او خوشحال است که با افراد باانگیزهای کار میکند که علایق و سلایق مشابهی دارند. نکتهی دیگری که ثریا بر آن تاکید دارد کیفیت و هماهنگی زندگی شخصی با زندگی کاریاش است.
ثریا «واقعا» از کجا شروع کرد؟ نقاط عطف زندگی کارآفرینانهی ثریا:
ثریا اولین نقطهی عطف زندگی کاریاش را در کالج در واشنگتن دی سی تجربه کرد. او که به عنوان نمایندهی بازاریابی کالج برای سونی موزیک کار میکرد متوجه شد که خودش بیشتر از گوش دادن به سیدیهایی که به ایستگاههای رادیویی محلی میفروخت، از طریق لایموایر موسیقیهای موردعلاقهاش را دانلود میکرد و فهمید که اینترنت در حال دگرگون کردن صنعت موسیقی است. میدانم به چه فکر میکنید. حتما فکر میکنید که خوب سالهاست همهی ما این را میدانیم. این کشف ثریا نبوده است! نکتهی مهم در همین جاست که از بین میلیونها نفر، تنها تعداد اندکی از دانستههای خود بهرهبردای عملی میکنند. و ثریا یکی از آنها بوده است. به اطراف خودمان اگر نگاه کنیم دانستههای بیشماری را خواهیم یافت که بیمصرف خاک میخورند و ما علیرغم آگاهی، از آنها غافلیم!
نقطهی عطف دیگر زندگی ثریا در سال 2004 وقتی که در WaPo کار میکرد اتفاق افتاد. او در خلال کارش به روشنی دید که اتاق خبر چگونه دستخوش تغییرات اساسی به دلیل ورود RSS شده بود. بعدتر که به نیویورک آمد و در رسانهها مشغول به کار شد بهتر فهمید که دنیای رسانهی امروز توسط ابزارهایی که جوانان 23 ساله میساختند در حال دگرگونیهای شگرف بود.
و بدین ترتیب ثریا شروع کرد به خواندن و پیگیری روزانهی اخبار فنآوری و زندگی کارآفرینانهاش کلید خورد.
ثریا چه توصیهای به کارآفرینان مشتاق میکند؟
ثریا میگوید: «توصیهی من به کارآفرینان جوان این است که تنها چون فکر میکنند کارآفرینی پر از خوشی و هیجان است داخل آن نپرند. ایجاد یک کسب و کار بسیار سختتر و فشردهتر از آن است که تصور میکنید. از طرفی صنعت فنآوری می تواند خیلی خشن باشد، پس سرسخت باشید!
با این وجود، اگر از خطر گریزان نیستید و میخواهید ارزش ماندگاری خلق کنید و گروه مناسبی نیز برای اجرای ایدهتان سراغ دارید، حتما باید انجامش دهید. در تاریخ هیچ زمانی بهتر از امروز برای استفاده از این شانس نبوده است. بازار به شدت داغ است و سرمایهگذاران با هیجان بسیاری روی ایدههای هوشمندانه سرمایهگذاری میکنند.
فقط یادتان باشد تبدیل کردن ایدهها به محصول به گروهتان و به خوب گوش دادن به آنچه مشتری از شما میخواهد، بستگی دارد. رسانههای اجتماعی گوش دادن به ندای مشتریان را از هر زمان دیگری آسانتر ساختهاند.»
امروز چه چیزهایی یاد گرفتیم؟
کار را شروع کنید! کمک به تدریج جذب میشود!
خیلی اوقات ایدههای خوبی تنها به دلیل اینکه افراد مناسب یا سرمایهی لازم فراهم نبوده است به دست فراموشی سپرده میشوند. آلکسا وقتی ایدهی اولیه را میپروراند نه تد و نه ثریا را نمیشناخت.
دنبال آدم باشید! شبکهسازی کنید
به یاد دارم دوستی از من میپرسید: نوح چه وقتی ساختن کشتی را آغاز کرد؟ و خودش با لبخندی پاسخ میداد: قبل از شروع باران! قبل از شروع باران!
گروهی کار کنید. به کارآفرینان دیگری که اطراف شما هستند کمک کنید و با هم یک محصول به وجود بیاورید.
حق و حقوقتان را بشناسید. سنگ بنای هر شراکت پرثمر و پایدار همین است!
در جاهای خوب کار کنید و تجربه بیاندوزید و شبکه درست کنید. شکی نیست ثریا بدون پشتوانهی تجربیاتی که در شرکتهای رسانهای اندوخته بود و افرادی که شناخته بود، نمیتوانست اینقدر موفق شود.
نمیدانید از کجا شروع کنید؟ کارآموزی کنید! و این مهمترین درسی است که امروز از داستان زندگی ثریا آموختیم.
منبع: Mashable
این نوشتهها را هم بخوانید
چقد خوب ! واقعا آدم افتخارش میگیره :دی
تکلیف ما که پیراهنمان راه راه نیست چه میشود ؟؟؟ نرویم دنبال کارآفرینی ؟؟
ممنون از یک پزشک و ممنون از مصطفی پورمهدی عزیز.
علیرغم اینکه قسمتهایی از این مقاله سعی داشت امید بدهد به اینکه برای شروع کردن دیر نیست؛ لیکن زندگی خیلی از کارآفرینها را که خواندم اکثرشان (و نه تمامشان) در یک چیز وجه مشترکی دارند:
یا در دانشگاه خوبی درس خوانده اند؛ یا در شرکت پیشروئی کارآموزی کرده اند.
شرکتهایی چون زیراکس (شخصا معتقدم ثلث تکنولوژی امروزی مدیون این شرکت است)؛ آی بی ام؛ AT&T؛…
حمید خان،
فرمایش شما درسته. از دیدگاه آماری همین طور هم هست! ولی عرض بنده این بود که در باغ شهادت هنوز باز است! :) حتما مطلبی که در مورد کارآفرینی در وقت اضافه خواهم نوشت را دنبال کن.
موفقیتت را آرزومندم
سلام آقای دکتر.
گرچه روزانه چندین بار 1 پزشک را می بینم.اما این بار برای تبریک روز پزشک خدمتتان رسیده ام.
خیلی ممنون.
روز پزشک را به شما آقاى دکتر مجیدى عزیز و همکاران پزشکتان در این وبلاگ علىالخصوص خانم دکتر عبیرى تبریک مىگویم. پایدار باشید
ممنونم.
یک دنیا ممنون، متشکر که یاد این مساله بودین،نهایت لطف شماست
با سلام به دکترمجیدى و دکتر عبیرى عزیز که از مطالبشان لذت میبرم. اگر دیر نشده تبریک من را هم بابت روز پزشک بپذیرید
سلام سارا جان، چرا دیر؟خیلی هم به موقع بود؛ خیلی ممنون که به یاد ما بودین
آقای پورمهدی عزیز از مطالبتون واقعن لذت بردم ، مشتری هر روزه این وبلاگ نیستم ولی دو تا کاری که از شما دیدم واقعن جالب توجه بود و استفاده کردم.
سلام
نوشته ى جالبى بود ممنون از زحمتى که براى ترجمه کشیدید
روزهای من رو ساخت
عالی بود…
ارزش خوندن رو واقعا داشت.
مرسی بخاطر ترجمه.
سلام دکتر مجیدی عزیز
روز پزشک را به شما و همهٔ پزشکان محترم تبریک میگویم.
نمی خوام نکته بینی کنم و یا ارزش این پست را پایین بیاورم فقط می خواهم به 1 پزشک کمک کنم و آن اینکه تا آنجایی که من می دونم املا کلمات زیر غلط است که به وفور در پست های 1 پزشک می بینم
قبلن -> قبلا / اصلن -> اصلا / بیاندازید -> بیندازید
باز هم می گم نمی خوام ارزش این پست را پایین بیاورم فقط نمی خوام بعضی ها به سایت مورد علاقه من بخندند یا گیر بدهند
ممنونم از 1پزشک
این مسئله برمیگرده به رسمالخطهای متفاوت و عجیبی که در بازههای زمانی مختلف از سوی فرهنگستان یا شخصیتهای ادبی توصیه شده. نویسندگان مهمان هم هر کدوم رسمالخط جدایی دارن. من یه سری موارد را تذکر دادم، مثلا در رعایت نیمفاصله و نقطهگذاری ولی یکسان کردن رسمالخظ همه نویسندهها کار سختی است. هر سه موردی که تذکر دادین، میتونن درست هم باشن!
مشکل بزرگ کشورهایی مثل ایران اینه که همه میخوان برن بهترین دانشگاه و مدرک بگیرن.
خیلی ها مثل من که مهندسی میخونن هنوز کارشناسی را درست یاد نگرفته میرن سراغ کارشناسی ارشد.
هیچ کس به دنبال این نیست که با همین علم یا تجربه ای که دارن چه کارهایی میتونن بکنن.
یه جورایی دانشجویان ایرانی خیلی خشک هستن .
اگر نه مثل این خانوم شدن اصلا آرزویی محال نیست .
مرسی که این آدمها را معرفی میکنید . باعث میشه دید تازه ای به ما بده .
دکتر جان خیلی ببخشید. “قبلن” و “اصلن” صحیح تر هستند یا قبلا و “اصلا” (قبلاً و اصلاً) ؟
من خیلی وقته شروع کردم…
تفاصیل؟؟؟؟؟؟؟ یا تفاسیر
سلام
از پشتکارتون خوشم اومد ما راهم یاری کنید تا از این منجلاق در ایم
سلام واقعا ممنون از سایت خوبتون و مطالب عالیتون
آقای دکتر مجیدی می شه بیشتر توضیح بدین که این درآمد سه میلیون دلاری با به وجود آوردن یک استارت آپ چه جوری حاصل می شه؟
یا اینکه با ساختن استارت آپ از کجا می شه کسب درآمد کرد؟