معرفی کتاب: آخرین کتاب جهان
به گمان من، معرفی کتابهایی که نویسنده مشهوری دارند یا ناشر و مترجم معروفی آنها را منتشر کرده است، هنر نیست. شخصا وقتی از معرفی کتاب لذت میبرم که کتابی معرفی کنم که هنوز آوازه شهرتش نپیچیده باشد و در هفتهنامهها و نشریات تخصصی کتاب، معرفی نشده بود.
همان طور که پیشتر هم در «یک پزشک» برایتان نوشته بودم، جامعه کتابخوان ما به کتابهای سبک تخیلی یا فانتزی نگاه خاصی دارد، غالبا مطالعه این دست کتابها ویژه خوانندگان جوانتر پنداشته میشود، در صورتی که این کتابها گاه دریایی از معانی را در خود پنهان دارند که رمانهای رئالیستیکتر نویسندگان مشهور از القای آنها عاجزند.
یکی از کتابهایی که دوست دارم در پستی به صورت تکی به شما معرفی کنم و در ژانر مورد علاقهام قرار دارد، «آخرین کتاب جهان» است.
واژه dystopia که در فارسی آن را پادآرمانشهر ترجمه کردهاند، به کشور یا دنیایی اشاره دارد که در مردمانش در کنترل دائم هستند و رو به اضمحلال است و در آن مجالی برای ایده و فکر پیدا نمیشود.
در طول زمان، انبوهی از آثار ادبی و فیلم در مورد دنیاهای اینچنینی نوشته شده است و نوشتن و فیلم ساختن در مورد پادآرمانشهرها مبدل به یک ژانر هنری و ادبی شده است.
تاریخچه آثار ادبی که در پادآرمانشهرها به قرن نوزدهم برمیگردد، زمانی که اچ جی ولز دو کتاب با نان «زمان ماشین» و «زمانی که خفتگان راه بروند» نوشت، با نگاهی سریع به لیست آثار ادبی میتوانیم تعدادی از کتابهایی را که ما به فارسی هم با آنها آشنا هستیم بیابیم:
– «دنیا قشنگ نو»ی آلدوس هاکسلی
– کوههای سفید، شهر طلا و سرب و برکهی آتش «جان کریستوفر»
با مراجعه به ویکیپدیا میتوانید فهرست جالب کتابها و فیلمهایی با مفاهیم پادآرمانشهری را پیدا کنید و در صورت علاقه تهیهشان کنید.
اما از این مقدمه که صرفنظر کنیم میرسیم به خود «آخرین کتاب جهان»؛ پیش از هر چیز نام کتاب بود که من را کنجکاو کرد، تهیهاش کنم، کتاب را «رودهن فیلبریک» نوشته است که برای ما نویسنده نامآشنایی نیست.
به سبک بسیاری از آثار پادآرمانشهری، کتاب در آینده اتفاق میافتد، آیندهای که در آن مدتهاست کسی چیزی نمیخواند، چرا که به جای زحمت کتاب خواندن، هر چیز که لازم است، با «ذهننما» یکراست در مغز کاشته میشود. با اینکه «کاشت» را مردمان آن دنیا بهترین چیز دنیا میدانند، اما قهرمان داستان به علت ابتلا به صرع نمیتواند از این نعمت کذایی استفاده کند، چرا که وارد شدن الکترود به مغز او مساوی است با یک حمله صرع.
در این دنیا، انسانهایی بخت آن را دارند که از نظر ژنتیکی اصلاح بشوند، آنها صاحبان دنیا هستند و در بهشتی که «ایدن» نامیده میشود، زندگی میکنند. به این موجودات برتر با ظاهر فیزیکی بینقصشان «اصلاحی» گفته میشود.
اما همه شانس «اصلاحی» بودن را ندارند، کسانی مثل قهرمان داستان ما که که «غشی» نام دارد در خرابههایی که از دنیای مدرن قبلی باقی بعد از «زلزله بزرگ» باقی مانده است، روزگار را سر میکنند.
کنترل این قسمت دنیا را «بنگر»ها برعهده دارند، غشی هم پادوی دونمرتبهای است که برای بنگرها کار میکند و کارشان دزدی و باجگیری از مردم بینوا است.
داستان زندگی غشی وقتی عوض میشود که او را روزی برای تاراج داراییهای پیرمردی به نام «رایتر» میفرستند، پیرمردی که ظاهرا چیزی جز یک کلبه درویشی و مشتی خرت و پرت ندارد، اما او یک چیز دیگر هم دارد: کتابش را!
در پادآرمانشهر ما، مدتهاست که جز چند پیرمرد، کسی کتاب را به یاد نمیآورد، پیرمرد ما در دنیایی که در آن ذهننماها واقعیت را برای مردم ترسیم میکنند، سعی دارد که خاطرات را بر روی کاغذ بیاورد، او کتاب را برای مردمان «آینده» مینویسد، مردمانی که شاید روزی دوباره دلشان کتاب بخواهد.
آینده، مفهومی عجیب برای غشی است، او که دمخور بنگرهاست، تا زمانی که با پیرمرد روبرو نشده بود، فقط میتوانست به زمان حال فکر کند و چیزی که در لحظه میخواست.
غشی، خرده ریزهای پیرمرد را برمیدارد، اما میگذارد کتابش را نگاه دارد.
یک روز به غشی که که به عنوان یک طفل سرراهی، زمانی برای خود ناپدری و نامادریای داشت، اطلاع داده میشود که خواهر ناتنیاش در حال مرگ است. او مدتهاست که خواهرش را ندیده، چون ناپدریاش از ترس اینکه دخترش هم مثل او غشی شود، غشی را طرد کرده است.
غشی تصمیم میگیرد که به هر قیمتی شده، خواهر ناتنیاش را ببیند، اما در دنیای هراسناکی که در موردش گفتیم، سفر به جایی که خواهر زندگی میکند، بسیار خطرناک است، اینجاست که رایتر به صورت تصادفی با غشی راهی سفری شگفتانگیز میشود.
…
ادامهاش را باید خودتان بخوانید و لذت ببرید.
«آخرین کتاب جهان» با ترجمه سمیه کرمی در 200 صفحه و به بهای پنج هزار تومان از سوی انتشارات «کتابسرای تندیس» منتشر شده است.
مایا از کریستوفر فرانک رو فراموش کردید.هر چند فکر کنم ممنوع چاپ شده بود
ممنونم
منظورم میرا بود!!
فکر می کنم مفهوم dystopia فراتر از چیزی باشه که شما بهش اشاره کردین. به نظر من وجه مشترک تمام تعبیرها فاصله گرفتن همه یا گروهی از انسانها از ارزشهای انسانی است. چیزی که بسیاری از انسانها در جوامع مختلف به شکلی با آن دست به گریبانند. لازم نیست dystopia نقطه مقابل utopia باشه. حتی همین دنیای فعلی رو هم به نظر من می توان dystopia دانست. خیلی از این کتابها رو واقعا نمیشه در دسته علمی-تخیلی قرار داد. اینها واقعیات دنیا هستند شاید فقط با کمی چاشنی اغراق برای جذابتر شدن داستان. واقعا کی میتونه بگه در زندگیش بخشی از 1984 اورول رو، دنیای قشنگ نو هاکسلی رو، برج بالارد رو، مسخ کافکا رو و … تجربه نکرده؟
لیست کتابهایی که در آنها به مفهوم dystopia پرداخته شده را می توانید از اینجا ببینید:
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_dystopian_literature
توصیف جالبی بود.من با شما هم عقیده هستم
از ترجمه نگفتید…
سکوت نشانهی رضاست لابد/
سایتی که بشه کتاب رو توش سفارش آنلاین داد نیست ؟ کلا سایت خرید کتاب معتبری وجود داره ؟
سایت http://jeihoon.com
سلام.
البته من با مترجم از نظر سلیقه تفاوت زیادی دارم(که خودشون هم البته میدونن) منتهای مراتب کیفیت ترجمهشون خوب هست به واقع.
با تشکر
برخلاف کتابهای قبلی که به سفارش شما خوندم (کودک 44، جهان هولوگرافیک، در ارتش فرعون، بخور و نمیر و…) و واقعا ازشون لذت بردم این یکی به نظرم خیلی ضعیف بود.
ایده کلی کتاب و نمایش عشق خواهر و برادری خوب بود اما داستان واقعا ضعیف بود و خواننده رو درگیر نمی کرد. خلاص شدن ساده و بی کشش از دست پسران میمونی یا مواجهه دوباره با دختر اصلاحی …
در کل لذت بخش نبود.
سلام !
ممنون از معرفی کتابتون ! سعی میکنم تهیش کنم !
کتاب بادبادک باز رو خوندین ؟ اگه نخوندین بخونینش !
سلام
ٔداریوش آشوری در فرهنگ علوم انسانی واژهی dystopia را به دُژِستان برگردانده است
کامکار باشی
بعد از اینکه این چند خط ابتدایی این پست رو خوندم از خوندنش دست کشیدم و در اولین فرصت تهیه کردم. عشق بازی خاصی بود. عهد کردم کتاب رو بخونم و بعد ادامه پستتون رو بخونم. مثل آب خنکی بود که مدتها از گلوی خشکم پایین نرفته بود. چقدر پنج دقیقه ها و یک ربع یک ربع ها از لابه لای زندگی معمولیم کندم و این کتابو نوشیدم.نکته دیگه ای که در این کتاب برام زیبا بود مربوط به یک حس بود…به یاد ناتور دشت سلینجر افتادم. رابطه ی عاطفی خاصی که بین برادر و خواهر وجود داره. یک احساس خاص که نمیتونم با این کیبرد و این حروف تعریف کنم.
یک سوال مثل همیشه: چرا همونطور که مترجم به متن کتاب متعهده از طرح اوریجینال جلد همون کتاب استفاده نمیشه؟(درسته که طراحی جلد ترجمه شده زیباست، بدونیم که همه چی زیبایی نیست و باعث نشه که به طرح جلد کتاب اوریجینال متعهد نباشیم …) چرا؟ چرا؟
ممنونم از سمیه کرمی که تونست انقدر زیبا متن رو به پارسی برگردونه
مثل همیشه از شما متشکرم که منو در یک لذت دیگه شریک کردین. تشکرهای بی پایانم نثار شما
خیلی خوشحالم که با وبلاگ می تونم علایق کتای خودم را به اشتراک بگذارم. قبلا گفتم اگه باعث بیشتر خوانده شدن به میزان چند ده جلد کتاب هم بشوم, مزد خودم را گرفته ام.
سلام
با توجه به اینکه پزشک هستید، پیشنهاد می کنم کتاب طنز مغزنوشته های یک جنین را هم معرفی کنید که به زبان طنز دوران جنینی و مسائل روز جامعه را بیان می کند.
http://hptaz.com
کتاب بابای پولدار بابای ندار را معرفی کنید لطفا
ترجمههای سمیه کرمی باعث نابودی متن اصلی نویسنده میشه متاسفانه. اشکال هم که به کار ایشون وارد میکنید، از موضع بالا و بی ادبانه برخورد میکنن.