ویژهنامه نوروزی «یک پزشک»- قسمت 10: چگونه ذهن ایدهها را میسازد؟ خلاقیت کوانتومی توضیح میدهد!

دانشمندان فیزیک کوانتوم به صورت روزافزون، به بررسی شیوه پردازش افکار توسط مغزهای خلاق علاقهمند شدهاند.
راجبر پنروز، ریاضیدان دانشگاه آکسفورد است، او کتابی با عنوان «ذهن تازه امپراتور» دارد که در آن گفته است که فرایندهای غیررایانشی اما تا اندازهای کوانتومی، میتوانند مسئله هوشیاری و خلاقیت را در انسانها توضیح بدهند! زمانی هم فیزیکدانی به نام فریمن دایسون گفته بود که ذهن و هوش، در شالوده دنیا درهمتنیده شدهاند.
در فیزیک کوانتوم، بینهایت ذره زیراتمی وجود دارد که در حالات گوناگون، از هیچ بیرون میآیند و احتمالات میتواند آنها را توضیح بدهد. تا هنگام مشاهده، این ذرات وجود واقعی ندارند. در هنگام مشاهده، بسته به شیوهای که فیزیکدان در مشاهده یا اندازهگیری آنها دارد، آنها موج یا ذره در نظر گرفته میشوند.
یک الکترون، اتم و حتی به باور برخی، کل دنیا، تا زمان یک برهمکنش، در طیفی از احتمالات به سر میبرد و به شیوه مشابه مغز خلاق آدمی تا پیش از اینکه به یک حالت منطقی که جریانی از تفکرات هوشیارانه است برسد، در گسترهای از راهها و احتمال رسیدن به نتایج گوناگون در حرکت است.
به احتمال زیاد چیزهایی در مورد آزمایش فکری «گربه شرودینگر» میدانید:
آزمایش چنین است: فرض کنید گربه ای در جعبهای در بسته زندانی است. در این جعبه یک شیشه گاز سیانور، یک چکش، یک حسگر پرتوزا و یک منبع پرتوزا نیز وجود دارد. ذرات پرتوزا بصورت نامنظم تابش میکنند و به همین دلیل برای آنها نیمه عمر در نظر میگیرند. حال فرض کنید حسگر و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج پرتوزا بین ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱، چکش شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. اگر در ساعت ۱۲:۰۱ در جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟ اگر از طریق فرمول نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱ را ۵۰٪ پیش بینی کنید. گربه داخل جعبه در هنگام برداشتن درب جعبه ۵۰٪ مرده است و ۵۰٪ زنده است. اما وقتی درب جعبه را بر میدارید خواهید دید که گربه یا مرده و یا زنده است. نمیتوان گفت ۵۰٪ سلولهای بدن گربه مردهاند و ۵۰٪ آنها زنده اند. در فاصله یک لحظه، احتمال به یقین تبدیل خواهد شد.
اما هدف من در اینجا از نقل این آزمایش این بود که تأکید کنم که همانگونه که مشاهده در این آزمایش ذهنی گربه را از دنیای احتمال به درمیآورد، در دنیای ذهن هم مشاهده و مداقه در افکار، میتواند آنها را از سرگردانی خارج کند و به ایده و فکر تبدیل کند.
خلاقیت کوانتومی
ذهن ما به مانند دنیا است، ما میلیاردها ذره فکری، مشاهدات و اطلاعات داریم که در ذهن هشیار و ناهشیار ما در حال گردش هستند، این ذرات فکری مورد مشاهده قرار نگرفتهاند، هر بیت از این اطلاعات احتمال دارد به مسیرهای مختلفی برود، تکامل پیدا کند یا در طول زمان تغییر پیدا کند.
این افکار به صورتهایی مثل واژگان، عبارات، استعارات، تصاویر، رؤیاها، احساسات، نمادها، اختصارات، صداها و … هستند. ذرات فکر از هیچ میآیند و با افکار دیگر محصور میشوند و بر روی هم تأثیر میگذارند. به مانند ذرات زیراتمی، این ذرات فکری هم وجود واقعی ندارند،بلکه وجودی به صورت احتمال دارند. تا زمانی که شما این ذرات فکری را نبینید، آنها وجود واقعی ندارند. انتخاب هوشیارانه شماست که آنها را واقعی میکند.
وقتی که شما با یک طوفان فکری از ایدهها و افکار مواجه میشوید، افکار متناسب با نحوه تعامل با شما، ارزش پیدا میکنند. ما طوری ترتبیت شدهایم که منتقد، قضاوتکننده و منطقگرا باشیم و با تکیه بر تجارب قبلی خود، افکار را ارزیابی کنیم و در مورد آنها قضاوت کنیم.
ذهنهای عادی، از آنجا که عادت دارند به صورت ساده به پیچیدگیها زندگی نگاه کنند، میانهای با افکار مبهم ندارند، این ذهنها دوست ندارند که روی چیزهای ظاهرا نامرتبط با چیزی را تمرکز کنند. اما نوابغ خلاق، به شیوه دیگری فکر میکنند، وقتی آنها دچار طوفان مغزی میشوند، اقدام اول آنها این است که همه افکار و ایدهها را به مانند همه احتمالات ممکن، ببینند و آنها را ثبت کنند. آنها عادت دارند که بدون قصاوت، مشاهده کنند.
دلیل اینکه افکار و ایدهها پا به عرضه وجود میگذارد، همین است. این نوابغ، به صورت جامع فکر میکنند، به این معنی که حتی چیزهای ظاهرا نامرتبط را وارد حیطه مشاهده خود میکنند. تفکر خلاق نیازمند برقراری ارتباط بین دو یا چند چیز نامشابه است.
اگر دقت کنید میبینید که همه نوابغ، انبوهی از تفکرات و ایده از خود به جا گذاشتهاند. مثالهای متعددی میتوان در این مورد آورد. یک مثال خوب، انبوه طراحیها، نقاشیها و یاداشتهای لئوناردو داوینچی است.
از توماس ادیسون تا به حال 3500 دفترچه یاداشت پیدا شده است. شاید بدانید که او سه هزار طرح مختلف برای ایجاد سیستم روشنایی داشت که سرانجام با آزمودن انبوهی از آنها به نتیجه رسید.
نوابغ خلاق، متوجه اهمیت ثبت و ضبط اندیشههای خود هستند، این ثبت و ضبط از این جهت مهم است که به آنها امکان می دهد که هر زمان که خواستند با مشاهده آنها، آنها را وارد روند خلاقیت هوشیارانه خود کنند. آنها فارغ از قضاوت و با توانایی تحمل ابهامات افکار، همه آنها را به مانند احتملات مختلف در فیزیک، ثبت میکردند.
پس جالی تعجب نیست که این روند، منتهی به تولید انبوهی از محصولات شود. باخ هر هفته حتی اگر بیمار یا خسته بود، یک قطعه موسیقی تصنیف میکرد، از موزارت بیش از ششصد قطعه موسیقی به جا مانده است. ما اینشتین را شاید تنها به خاطر فرضیه نسبیت بشناسیم، اما او 248 مقاله چاپشده دیگر هم داشت. داروین به خاطر نظریه تکامل مشهور است، اما در طول زندگی 119 مقاله دیگر هم نوشته است. به شیوه مشابه، فروید 330 مقاله و مازلو 156 مقاله منتشر کرد.
رامبراند در طول حیات 650 تابلو نقاشی و دو هزار طراحی کشید، ون گوک بین سالهای 1880 تا 1890، دو هزار اثر هنری ایجاد کرد که معادل 4 اثر در هر هفته میشود. پیکاسو، 20 هزار اثر هنری شامل مجسمه، نقاشی و رسانههای دیگر ایجاد کرد. شکسپیر 40 نمایشنامه، 154 سونات و تعداد بیشماری شعر خلق کرد.
درو کردن افکار
کلید موفقیت در تفکر خلاق، این است که بتوانیم افکار موجی کوانتومی را که از ناهشیارمان بیرون میزنند، درو کنیم. این کار را با ثبت و تعامل با آنها میتوانیم انجام بدهیم. با فهرست کردن همه افکار و ذرات فکری بدون ارزیابی یا قضاوت در مورد آنها، میتوانیم مبدل به آدمی خلاق شویم.
آلبرت اینشتین روند فکری مشابهی داشت که خودش نام بازی ترکیب کردن را بر آن نامیده بود، او در این روند فکری، احساسات، تصاویر ذهنی متوالی، رؤیاها و افکار سانسورنشده خود را با ترکیب کردن چندباره، مبدل به راههای حل مسئله میکرد، راههایی که به مفاهیم انقلابی مطرحشده از سوی او از همانها نشأت گرفت.
برای مثال اینشیتن زمانی خواب زنی را دیده بود که در آن واحد عاشق او و شخص دیگری است و از این رؤیا به تئوری عدم علیت رسیده بود! یا در رؤیای دیگری او دنیایی را به خواب دیده بود که در آن زمان به جای یک محور، سه محور دارد، جایی که متعاقب هر لحظه، سه آینده متولد میشود. او با اندیشیدن در مورد این رؤیا به تئوری دنیاهای متعدد رسید که بعدها توسط فیزیکدانانی مثل استفان هاوکینگ رشد پیدا کرد.
تولید خلاق
نوابغ از زاویه به ایدههای مینگرند که هیچ کس دیگری اختیار نمیکند، شما باید وقتی با فهرست ایدههایتان تعامل میکنید به آنها از زوایای مختلف بنگرید.
جورج دو مسترال، مخترع سوئیسی بود که زیپ چسبی یا Velcro را اختراع کرد. او دنبال راه سریع و بهتری برای اتصال چیزها به هم بود. فکر میکنید که چطور این ایده زیپ به ذهن او رسید؟ روزی او با سگش به دامن طبیعت رفت، در بازگشت متوجه که شلوارش با میوههای گیاهان جنگلی پوشیده شده است، دربازگشت او با دقت دانههای چسبیده به شلوارش را ببرسی کرد و متوجه که قلابهای ریز دانهها شد که با گیر کردن به بافت پارچه شلوارش به آن چسبیدهاند.
او توانست ارتباط منطقی بین یک چیز بدون اهمیت و چیزی که میخواست اختراع کند، پیدا کند. اما پیدا کردن اینکه چه خصوصیتی در پارچه و دانه باعث پیوستن آنها به هم میشد آسان نبود و او باید با آزمون و خطا ویژگی مسئول را پیدا میکرد.
سرانجام او موفق شد و نام اختراعش را Velcro گذاشت که آمیزهای از مخمل و قلاب است.
دانشمند پیشگام باید تخیل شهودی روشنی داشته باشد، چرا که ایدههای تازه به وسیله استنتاج ایجاد نمیشوند، بلکه حاصل تخیل خلاق هنرمندانه هستند.
ماکس پلانک
این نوشتهها را هم بخوانید
دکتر!نمی خوای برای خونه تکونی آماده بشی؟ دکتر!نمی خوای یه کم به خودت استراحت بدی؟! این گوگل ریدر ما پر شد خوب!!!!!
نه ولی آفرین..کلی می گم..آفرین.کشور ما به امثال تو چندان عادت نداره!
مثل همیشه عالی
شاید روزی برای سبک تفکر انسان دوره های آموزشی گذاشته بشه! شاخه های تخصصی! رشته طوفان مغزی یا متخصص تمرکز یا… . کسایی که در یکی از این رشته ها فارغ التحصیل میشن قادر به تفکر حرفه ای در اون شاخه میشن…صحبت از ادیسون شد …ایشون هر چی که فکرشو بکنین برای ماده ای که برای تنگستن بکار میره استفاده کرد. هر چیزی رو کربونیزه کرد تا به نتیجه برسه حتی یه روز ریش قرمز یکی از بازدیدکنندگان منلو پارک توجهشو جلب کرد و یه تار از اون رو سریع کربونیزه و بلافاصله تست گرفت…وقتی صحبت از طوفان مغزی میشه به یاد ادیسون میفتم که استفاده از طوفان مغزی بخشی از ماهیت شخصیتش بوده… .
(یه سوال آقای مجیدی!…شما اپلیکیشن Brain Wave رو برای آیپد و آیفون تست کردین؟ نظرتون در موردش چیه؟ در مورد امواج مغزی که این روزها به بعضی نرم افزارهای آموزشی هم راه یافته؟…مثلا نرم افزار آموزش لغت زبانی رو میشناسم که از یه سری امواج بتا برای تمرکز کاربر برای بهبود یادگیری فرد در حین استفاده از نرم افزار استفاده میکنه… یا اپلیکیشنی که گفتم برای تعدادی از استایلهای فکری و حسی امواج مختلفی ارائه میکنه “برای تمرکز”، “برای رفع استرس”، “برای بهبود عملکرد طوفان مغزی” و … تا چه حد پایه های علمی داره؟…آیا احساس رضایتی که کاربرا از این اپ دارن، بیشتر متکی به تلقینیه که بر باور داشتن این اپلیکیشنه استواره؟)
تفکر عرصه ایه که هنوز بر پله های اول اون هم گام نهاده نشده…شاید کتاب اخیر پارسی موریکامی که تاکید خاصی بر ته دنیا داشت یا کتاب کافکا در کرانه که پسرک باز به نوعی به ته دنیای خودش میرسه کمکی به طوفان مغزی در این حوزه باشه…خلاقیت یکی از میوه های درخت حوزه تفکره! میوه های خوشمزه دیگری هم هست که هنوز در حد داستانهایی جذاب مطرح میشه مثل تله پورت ( که در حوزه کوانتم فرایند منطقی رو در پیش رو داره) که در عرصه مغز و تفکر اهمیتی به اون داده نمیشه. شاید از گرایشهایی که در اول کامنتم عرض کردم گرایشهای خاصی در آینده بوجود بیاد مثل تلپورتیست! یا حتی فنسب (موریکامی)!!
گیمی به نام اساسین کرید از یوبی سافت طی چهار سال گذشته عرضه شده (فعلا 4 قسمت از اون اومده) داستان مردیه که در چند صد سال پیش مثلا در دوره رنسانس به رازی رسیده و دانشمندان در عصر حاضر برای پی بردن به اون راز به سراغ “ندیده” یا “نتیجه “ش میرن و از این جوان کمک میخوان تا به حل این معما کمک کنه. دانشمندان با همکاری فکری این جوان و با کمک دستگاهی که توانایی بررسی DNA رو داشت به این جوان کمک کردند تا وارد ذهن و فکر “جد” خودش بشه و تمام اتفاقاتی رو که جد این فرد دیده و تجربه کرده بود این جوان مشاهده کرده و برای دانشمندان( پس از هوشیاری) بازگو کند…
چند وقت پیش نتیجه علمی از آزمایشی ارائه شد با این مضمون که سبک تغذیه ای که فرد داره بر روی DNA اون فرد اثر گذاره (شاید منظورشون موتاسیون بوده) در عین حال منجر به پیامدهای رفتاری ای نیز میشه که تغییرات حاصل شده ناشی از تغذیه بر روی DNA به نسلهای بعد اون فرد منتقل میشه…
این نتیجه آزمایش، منو بیاد گیم مذکور انداخت و اینکه “تفکر” و شاخه های مرتبط، عرصه ایه که میزان درک و شناخت دانشمندان به اون، بی شباهت به گنگیه جزیره LOST نیست… .
در اساطیر یونان آمده است که زمانی که خدای عالمیان، تصمیم به ایجاد عالم خلقت کرد، این را بر عهده خدایان گذاشت. پس از آنکه خدایان، موجودات را خلق کردند، به پرومتئوس که نامش به معنی دوراندیشی است( پرو پسوندی است که نشانگر اندیشه قبل از عمل است) و برادرش اپیمتئوس که نامش به معنی نتیجهگیری است(اپی به معنی اندیشه پس از عمل است) مأموریت دادند تا به هر مخلوقی رمزی برای بقا دهند و بدین منظور پکیجی از تمام صفات موجود در عالم را در اختیار این دو برادر قرار گرفت. اپیمتئوس، برادر را راضی کرد تا تمام کار را خودش برعهده بگیرد و از پرومته دعوت کرد تا پس از اتمام کار، آن را داوری کند اینگونه بود که اپیمتئوس به بعضی جانداران سرعت و به بعضی قدرت بخشید، به گروهی توانایی پریدن و به بعضی خاصیت بقا در آب را داد. خوراک عدهای را از درختان و گیاهان و گروهی را، دیگر جانداران قرار داد. شیر را شجاعت و پلنگ را چنگال قوی و عقاب را توانایی پرواز در اوج و بلبل را نغمه داوودی و شامه قوی را به سگ بخشید و… و به این ترتیب، هرکس قدرت بقا پیدا کرد.
از آنجا که اپیمتئوس قبل از عمل اندیشه نمی کرد، تمام ذخائر اش را بیملاحظه بین موجودات پخش کرد و نوبت به انسان که رسید هیچ مانده بود و هیچ… و او نمیدانست که با انسان چه کند. پس از اتمام کار، وقتی که پرومته آمد تا کار او را داوری کند، دید که هرچند بقیه جانداران تمام و کمال تامین شدهاند اما انسان، با دست خالی و پای برهنه، بی خاصیت در این کارزار جای مانده است و دور نباشد که نابود گردد. پس پرومته، سرگشته از اینکه برای انسان چه کند، از آسمان، آتش که مظهر معرفت، حرارت ، رقص دایم و عشق است و نیز خرد و قدرت خلاقه که جوهر موجود در همه هنرها ذکر شده را دزدید و به انسان هدیه داد تا با خرد و خلاقیت، انسان آواز، موسیقی ، زیبایی ، تقارن، تناسب و توازن و البته قدرت بیافریند. به این ترتیب خلاقیت نوری الهی و تحفه ای از آسمان و رمز بقای آدمی است که در برابر تمام امتیازات دیگر جانداران به انسان بخشیده شده است.
(این اسطوره مانند بسیاری دیگر از افسانه های یونانی حاوی نکات ظریف و زیبایی در مورد زندگی مدنی و دموکراسی در جامعه و انواع مدیریت است که از بحث خلاقیت خارج ولی بسیار خواندنی و جذاب است.)
با تشکر از پستهای فوق العاده شما که شوق نوشتن را در من زنده می کند.
سلام
بی معطلی میگم نوشته های شما به ادم یه انگیزه ی جدید و دوباره میده .همینجور که میخوندم فکر های جدید داشت پشت سر هم پشتک وارو میزدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دست گلتوون درد نکنه
پیشاپیش نوروز مبارک
به شدت یاد سریاد فرینج افتادم
همیشه ذهن باز و نامحدود والتر باعث میشد پرده از راز یک معمای عجیب (اغلب ژنتیکی) برداشته بشه، که کسی فکرش رو هم نمیکرد!
در این سریال شاهد این هستیم که بیشتر اتفاقات عجیبی که انسان متمدن امروزی به محض مشاهده، به خرافات و عوامل متافیزیکی نسبت میده، یک رابطه منطقی و دلیل علمی کاملاً موجه دارند (حتی معجزات پیامبران الاهی!). البته درسته که اتفاقات نمایش داده شده در این سریال هنوز از نظر علمی کاملاً تایید شده نیستند، ولی تا حد زیادی قابلیت عملی شدن در آینده رو بطور بالقوه دارند.
همیشه انسانهای کوتهفکر موضوع رو با توجه به اطلاعات قبلی خودشون تجزیهتحلیل میکنند، ولی یک انسان خلاق با ذهن پاک و روشن و نامحدود با قضیه برخورد میکنه.
همیشه وقتی یک اپیزد از این سریال تموم میشه، من فقط به ذهن خلاق تیم نویسنده این سریال فکر میکنم. به قول والتر: “آه پیتر! این محسور کننده نیست؟” :)
جالب هست که شما در پستی که کتاب های خلاقیت رو معرفی می کرد در مورد هرم مازلو تعصب خاصی داشتید، و این جا هم واژه “خرافات” رو در کنار ” عوامل متافیزیکی” می آورید. ن
می دانم چرا تفکر انتقادی نسبت به باورهایی تعصبی و بدون دلیل از جمله “رد بی چون و چرای متافیزیک و به خصوص در حوزه ادیان الهی” در دنیای امروز و جوانانی که به خصوص طرف داری نظریه پردازان غربی هستند تقریبا مرده و گویا این افراد تنها داشتن تفکر انتقادی نسبت به گزاره های دینی و یا به قول آقای فرشاد اکثر گزاره های “متافیزیکی” تقدیس و تایید می شه، ولی همین افراد ذره ای به نظریات بدون پشتوانه اثباتی و قطعی شک هم در دل خود راه نمی دهند. این خطر احساس می شه که افراد دچار رسانه زدگی شدید شده و با جهت گیری، تفکر انتقادی خود را پرورش میدهند! (چه پارادوکسی! تفکر انتقادی با جهت گیری منفی اولیه نسبت به متافیزیک و دین!!)
البته تمام آنچه عرض کردم تنها برداشتی از گفته های شما دوست عزیز بود که ممکنه درست هم نباشد. اما این افت در جوانان امروز ما به وفور دیده می شه و تنها قصد بنده یادآوری این خطر بود.
موفق و سربلند باشید
مطلب خلاقیت کوانتومی برایم جالب بود که با دیدگاه فروید وعلم فیزیک کوانتوم نزدیک است