الن تورینگ – زندگینامه و دستاوردهای بزرگ علمی‌اش

امروز مصادف است با زادروز الن تورینگ در ۲۳ زوئن سال ۱۹۱۲ –


سال ۲۰۱۲ گوگل  صدمین سال تولد الن تورینگ را با یک لوگوی مناسبتی گرامی داشت. مقاله تورینگ در سال 1936 به عنوان «در مورد اعداد محاسبه‌پذیر»، دو مفهوم الگوریتم و ماشین‌های محاسبه‌گر را به طور جدی مطرح کرد.

صفحه خانگی گوگل در سال ۲۰۱۲، شبیه‌سازی ماشین تورینگ بود:

 الن تورینگ


آلن تورینگ در سال 1912 در یک خانواده طبقه متوسط در لندن به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت انگلیس در هندوستان و مادرش دختر رییس کل راه آهن مَدرَس بود. در سال 1913 مادر و پدرش به هندوستان بازگشتند و آلن نوزاد و برادر پنج ساله‌اش را پیش یک سرگرد بازنشسته و همسرش در سنت لئونارد-آن-سی در ساکس گذاشتند. در آن روزگاران والدین محترم انگلیسی از رها کردن فرزندان خود به این شیوه، هیچ واهمه‌ای نداشتند. این رها کردن فرزند در سنین اولیه تأثیر کمی بر روی جان -برادر آلن- و نیز بسیاری از نسل طبقه متوسط آن زمان داشت، ولی معلوم شد که آلن تورینگ کودکی معمولی است و به همین علت آسیب عمیقی از این تجربیات اولیه دید. او لکنت زبان مشخصی پیدا کرد، به حدی خودکفا شد که به سنت‌شکنی رسید و خود را در تظاهر به رعایت آداب اجتماعی ناتوان دید.

هنگامی که مادرش برای یک دیدار طولانی در سال 1916 به انگلستان بازگشت، الن جوان با احساس دوگانه‌ای با او برخورد کرد که تا سراسر عمرش با وی بود. او مادرش را بسیار دوست می‌داشت، اما رابطه با او را بسیار ناممکن می‌دید. تنها نگرانی خانم تورینگ در زندگی این بود که ظاهر آلن باید محترمانه به نظر آید. بچه شیطان درون آلن نیز این کار را ناممکن می‌کرد.

در مدرسه شبانه‌روزی، الن، تنها کسی بود که همیشه نامرتب بود، دست‌هایش جوهری بود و با بقیه جور درنمی‌آمد. بدتر از آن این بود که به نظر نمی‌رسید که بخواهد جور درآید. او خجول و تنها بود و لکنت زبانش وضع را بدتر میکرد. هیچگونه امیدی به تورینگ جوان وجود نداشت. او در یادگیری خواندن و نوشتن مشکل داشت. سپس روزی تصمیم گرفت خواندن را یاد بگیرد و به راحتی در مدت سه هفته آن را به خودش یاد داد. در سن یازده سالگی به شیمی آلی علاقه پیدا کرد، اما همچنان به موضوع‌های دیگر بی‌علاقه بود و حتی نمی‌توانست تقسیم‌های بزرگ را انجام دهد.

هنگامی که آقا و خانم تورینگ برای همیشه از هندوستان بازگشتند، تصمیم گرفتند که در دینارد، در بریتانی (در شمال غربی فرانسه) ساکن شوند تا از پرداخت مالیات بگریزند. این کار آنها به هیچ وجه از روی خودخواهی نبود، بلکه برای تأمین مخارج فرستادن فرزندان به مدرسه خصوصی بود، بنابراین هنگامی که والدین از خارج بازگشتند، فرزندان نیز جابجا شدند و به همراه آنها رفتند تا در خانه دیگری زندگی کنند.

آلن از تعطیلات خود در فرانسه لذت می‌برد و به سرعت فرانسه یاد گرفت و تحصیلات ممتاز او سرانجام استعدادهای نهفته‌اش را بیدار کرد. پدربزرگ او استاد ریاضیات در کمبریج بود و یکی از نیاکان انگلیسی-ایرلندی از طرف مادری‌اش واژه «الکترون» را در سال 1891 ساخته بود.

سپس، آلن توانست در «شربورن» که مدرسه‌ای خصوصی و تا حدی معتبر بود، پذیرفته شود. در سیزده سالگی به تنهایی از فرانسه راه افتاد تا اولین ترم خود را در مدرسه جدید شروع کند. هنگامی که کشتی به «ساوث همپتون» رسید، متوجه شد که یک اعتصاب عمومی در همان روز شروع شده است. کشور تعطیل شده بود، هیچ قطار یا وسیله نقلیه‌ای وجود نداشت. آلن با همان کاردانی مخصوص خودش، یک نقشه و دوچرخه خرید و مسافت پنجاه و پنج مایلی تا شربورن را با دوچرخه رفت و مانند قهرمانی به آنجا رسید.

تورینگ موفق نشد انتظاراتی را که اطرافیانش از او داشتند، برآورده سازد. به زودی معلوم شد که او از جنس قهرمانان مدارس خصوصی نیست. پسر نامرتب و ناجوری که لکنت زبان داشت به نظر نمی‌آمد که علاقه‌ای به دوست پیداکردن داشته باشد و یا حتی شهرتی برای خودش دست و پا کند. اما او یک طاغی ضداجتماعی هم نبود. او یک نگرش اجتماع‌گریزی را در پیش گرفت، ترجیح می‌داد تا آنجا که ممکن است راه خودش را برود، اما در درون سیستم. این شیوه‌ای بود که تورینگ در سراسر زندگی‌اش همچنان ادامه داد. هم سازگاری می‌کرد و هم ناسازگاری.

از میان ورزش‌های معمول در بین مدارس خصوصی، تورینگ ورزش غیرتیمی دویدن مسافت طولانی را انتخاب کرد. باوجود آنکه کف پایش صاف بود، با کمال تعجب در این ورزش خیلی خوب بود. تورینگ اگر به چیزی علاقه‌مند بود، از نظر فکری و جسمی قدرت تحملی استثنایی نشان می‌داد و در «شربورن» بود که او دریافت علاقه عمیقی نسبت به ریاضیات دارد. تورینگ بسیار جلوتر از دیگران پیش می‌رفت، درحالی که از بدیهی‌ترین موضوعها بی‌اطلاع بود. خیلی زود به خواندن نظریه نسبیت پرداخت و علاقه شدیدی به رمزنویسی پیداکرد. او در یک صفحه کاغذ سوراخ‌هایی درست می‌کرد و هنگامی‌ که صفحه را بر روی صفحات متنی از یک کتاب مشخص می‌گذاشت، پیامی آشکار می‌شد. برای ایجاد یک پیام رمزی یک نفر دیگر لازم بود تا آن را دریافت کند. تورینگ این نفر دیگر را پیدا کرد که پسر بزرگ‌تری از او به نام کریستوفر مورکوم بود و عموما بهترین ریاضیدان مدرسه محسوب می‌شد. علاقه مشترک هر دو به ریاضیات این دوستی را مستحکم‌تر کرد. اما برای تورینگ این رابطه به چیزی بیشتر از دوستی تبدیل شد. او از کریستوفر خوشش می‌آمد.
کریستوفر گه‌گاهی از مدرسه غایب بود و پس از بازگشت پریده‌رنگ و لاغر به‌ نظر می‌رسید. تورینگ می‌دانست که وضع سلامتی کریستوفر خوب نیست، اما از وخامت وضع او هیچ اطلاعی نداشت. کریستوفر دچار سل گاوی شده بود. در اوایل سال 1931 به طور غیرمنتظره‌ای در مدرسه مریض شد، او را به سرعت به بیمارستانی در لندن رساندند و چند روز بعد او درگذشت. تورینگ در هم شکست. کریستوفر اولین کسی بود که پیله تنهایی او را سوراخ کرده بود.

تورینگ به موقع یک بورس ریاضیات در کینگز کالج کمبریج گرفت و در اکتبر سال 1931 دانشجوی آنجا شد. در ابتدا او با تعداد کمی از افراد حرف می‌زد، در خودش فرو می‌رفت و از مطالعه در سکوت لذت می‌برد. با ادامه اضطراب روحی، لکنت زبان در او تشدید می‌شد.

در سال‌های 1930 میلادی، کمبریج یکی از مراکز علمی و ریاضی پیشروی جهان بود. تورینگ در امتحانات سال دوم نمره متوسطی گرفت، اما در امتحانات سال آخر نمره خوبی گرفت که به او اجازه می‌داد در کمبریج بماند و تحقیق کند. در این دوره هنوز مادر تورینگ نه از ترجیحات جنصی تورینگ اطلاع داشت و نه از بی‌خدایی او. تورینگ برای فرار از این فریبکاری، هنگامی که در تعطیلات کریسمس پیش خانواده‌اش می‌رفت، سرودهای مربوط به عید پاک را می‌خواند، مادر تورینگ با او همانند جوجه اردک زشت خانواده رفتار می‌کرد، به محض اینکه به خانه‌اش در حومه گلیفورد می‌رفت، مادرش اصرار داشت که ظاهرش را مرتب کند و به او دستور می‌داد که موهایش را کوتاه کند. (حالا که مخارج تحصیلات فرزندان پرداخت شده بود، خانواده از مهاجرت اختیاری و بدون مالیات در فرانسه به انگلستان بازگشته بود.)

اگرچه تورینگ به عنوان عضو کینگز کالج انتخاب شده بود و اکنون یکی از خوش‌آتیه‌ترین ریاضیدانان بریتانیا بود، هنوز مادرش احساس می‌کرد باید با شرمساری او را به عنوان یک کودک سربه هوا بپذیرد. ظاهر بچه‌گانه تورینگ هم به این موضوع کمک می‌کرد. او در سراسر عمرش هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی رفتاری همانند جوانان داشت.
او رابطه نزدیکی با مادرش داشت. در نامه‌هایی که به مادرش می‌نوشت حتی سعی می‌کرد تا او را از اندیشه‌های ریاضی‌اش بااطلاع سازد و موضوعاتی مانند نسبیت و نظریه کوآنتوم را برایش بنویسد. اینکه خانم تورینگ چقدر این چیزها را می‌فهمید، جای سؤال دارد.

تز تورینگ برایش عضویت در کینگز کالج را به ارمغان آورد و اکنون او آخرین پیشرفت‌ها را از بهترین مغزهای ریاضی و علمی دوران خویش جذب می‌کرد. پس از اینکه در سال 1932 هیتلر بر آلمان مسلط شد، بسیاری از دانشمندان بزرگ آلمانی غالبا در آنجا به سخنرانی پرداختند. به این ترتیب، تورینگ سخنرانی شرودینگر را درمورد مکانیک کوآنتوم شنید. او به ماکس بورن که تازه از گوتینگن آمده بود و دوره کاملی را درمورد مکانیک کوآنتوم تدریس می‌کرد، نیز گوش فراداد. یکی دیگر از مهاجرین گوتینگن، یعنی ریچارد کورانت یک دوره معادلات دیفرانسیل تدریس کرد.

در سال 1936 میلادی، تورینگ مفهوم «ماشین تورینگ» را ارائه کرد، ماشین تورینگ یک کامپیوتر تئوریک بود، تورینگ تئوری کامپیوترها را پیش از آنکه حتی یک کامپیوتر ساخته شده باشد، پایه‌گذاری کرده بود. مقاله‌ای که او در این مورد نوشت در سال 1937 با عنوان «در مورد اعداد قابل محاسبه، با کاربرد در مورد مسئله قطعیت» انتشار یافت، در این هنگام او به آمریکا رفته بود و در پرینستون بر روی تز دکترایش کار می‌کرد. او در این زمان در میان خدایان ریاضایت بود: اینشتین، گودل، کورانت و هاردی. اما در میان دانشمندان حاضر در آنجا فقط یک ریاضیدان مجاری-اتریشی به نام فون نویمان بود که  دستاورد کامل تورینگ را تشخیص بدهد. او متوجه شد که این جوان انگلیسی، واقعا یک رشته کاملا جدید را ایجاد کرده است.

تورینگ در آمریکا بیش از حد کار می‌کرد، او مدتی روی فرضیه ریمان که در مورد تکرار اعداد اول بود، کار کرد، اما به نتیجه نرسید، در همین زمان بود که دچار افسردگی شد و در نامه‌ای به یکی از دوستانش نوشت که شیوه‌ای برای خودکشی با سیب پیدا کرده است.

پس از دو سال تورینگ باز به انگلیس بازگشت و به کینگز کالج رفت، در همین زمان او به مادرش نامه‌ای نوشت و خرس کوچک خود را خواست و مشتاقانه در مراسم فیلم سفیدبرفی و هفت کوتوله شرکت کرد. او از یک صحنه به شدت مبهوت شد و آن هنگامی بود که جادوگر شرور، سیبی را در سمی جوشان فرو می‌کند و این عبارت را تکرار می‌کند: سیب را در این مخلوط فرو کن و آنگاه مرگ خواب‌آلود را منتشر کن.

سفیدبرفی ,هفت کوتوله

در سال 1939 جنگ با آلمان شروع شد، تورینگ رییس گروه رمزشکن اداره اطلاعات انگلیس در پارک بلچلی Bletchley Park در شصت مایلی لندن شد. این پروژه به شدت محرمانه بود و تحت شدیدترین مراقبت‌های نظامی بود.

داستان بلچلی در سال 1938 آغاز شد، در این زمان مهندس جوان لهستانی به نام رابرت لوینسکی، به سفارت انگلستان در ورشو رفت و ادعا کرد که در کارخانه‌ای در آلمان کار می کرده است که ماشین‌های ارسال پیام رمز را می‌ساختند. لوینسکی توانسته بود که جزئیات این ماشین را به خاطر بسپارد، او را به سرعت از لهستان مخفیانه به پاریس بردند تا در آنجا بر ساختن این ماشین نظارت کند. انگلیسی‌ها از این ماشین که نامش «انیگما» به معنی معما بود از سوی فرماندهی آلمان‌ها برای ارسال پیام‌های رمزی به نیروهایشان در صحنه نبرد به کار می‌رفت، خبر داشتند، فرماندهان زیردریایی‌های آلمانی نیز از این ماشین استفاده می‌کردند.

ماشین تورینگ

طرز کار انیگما بسیار ساده بود، اما سیستم رمزگذاری ان به ظاهر غیرقابل شکستن بود، این سیستم از دو ماشین تشکیل شده بود. ماشین فرستنده بر حسب یک کلید رمز تنظیم می‌شد و پیام رمزگذاری نشده با آن تایپ می‌شد، این پیام به طور خودکار توسط سه و یا بیشتر دسته گردنده الکتریکی که بر حسب این کلید رمز تنظیم می‌شد، به هم ریخته می‌شد و سپس پیام ارسال می‌شد. در طرف دیگر، ماشین گیرنده انیگما بر حسب همان کلید رمز، تنظیم شده بود و پیام به هم ریخته را مجددا مرتب می‌کرد و چاپ می‌کرد. دسته‌های چرخان امکان میلیاردها وضعیت مختلف را برای این رمزها ایجاد می‌کرد و به این ترتیب اگر دشمن به پیام‌های رمزنگاری شده دسترسی پیدا می‌کرد، نمی‌توانست متوجه مفهوم آنها شود. هر 24 ساعت یک بار هزاران پیام ارسال می‌شد و کلید رمز سه بار در روز تغییر پیدا می‌کرد، آلمان‌ها حق داشتند که مطمئن باشند، سیستم ارتباطی‌شان غیر قابل شکستن است. به علاوه پیام‌های فوق محرمانه نیروی هوایی آلمان با ماشین‌های انیگمای که ده دسته چرخان داشت، فرستاده می‌شدند.

تورینگ و گروه او که شامل بهترین ریاضی‌دانان انگلستان بودند باید هزاران پیام رمز را بررسی می‌کردند و هرگونه ترکیب، الگو یا احتمالاتی را که ممکن بود معنای چیزی را داشته باشد، بیرون می‌آوردند و از روی آنها دوباره روی کلید رمز ماشین انیگما کار می‌کردند. آنها برای کار خود نخست از یک دستگاه الکترومکانیکی به نام بامب Bombe و سپس دستگاه کولوسوس استفاده کردند که می‌توانست با سرعت زیاد، پیام‌های در هم ریخته انیگما را بخواند و دنبال هر یکنواختی، پدیده‌های تکراری و ترکیبی از آنها بگردد که برای رمزگشایی مفید است.

دستگاه بامب
دستگاه بامب

در آن دوره، زیردریایی‌های موسوم به «یو بوت» آلمان تعداد زیادی از کشتی‌های متفقین را در اقیانوس اطلس غرق می‌کردند، هنوز چند روز طول می‌کشید تا بتوان پیام‌های رمز این زیردریایی‌ها را کشف رمز کرد. در این دوره اوضاع به قدری بد شده بود که انگلیس، فقط به اندازه یک هفته، ذخیره مواد غذایی داشت.

 یوبوت

اما با شتاب دادن به رمزگشایی‌ها سرانجام موقعیت همه زیردریایی‌های آلمان‌ها مشخص شد و انهدام کشتی‌ها به نحو چشمگیری کمتر شد. آلمان‌ها مظنون شدند اما هنوز هم تصور می‌کردند که رمز انیگما قابل شکستن نیست و بیشتر فکر می‌کردند که اطلاعات از جایی درز می‌رود، بنابراین گشتاپو دست به کار شد و عده‌ای را دستگیر کرد.

تورینگ در این دوره در بلچلی، زیر بار انضباط ارتشی نمی‌رفت، ظاهری کاملا نامرتب داشت، موهایش ژولیده، ناخن‌هایش کثیف بود و اصطلاح نمی‌کرد، صدایش فرکانس بالایی همراه با لکنت پیدا کرده بود که با خنده‌های عصبی همراه می‌شد. او عادت داشت ساعت‌های طولانی کار کند، گاهی او را در حال شطرنج با با خدمتکار دفتر یا یک چرت طولانی بعد از ظهر روی میز کار پیدا می‌کردند.

در این دوره او حتی برای شش ماه با یکی از همکاران زن، نامزد شد، او خیلی زود دریافت که این نامزدی با ترجیحات ذهنی او نمی‌خواند. او همچنان به دویدن -ورزش مورد علاقه خود- در کنار مزارع و بیشه‌زارها ادامه می‌داد. او را در حالی می‌دیدند که مشتی علف را در دهان می‌جود و در همان حال می‌دود. این کار شاید برای جبران کمبود ویتامین در ان دوره سخت بود، تورینگ پیش از آن علاقه داشت که هر شب یک عدد سیب بخورد.

آلن تورینگ

جالب است بدانید که استاد رمزگشا، یک بار در شکستن یک رمز شکست خورد. در آغاز جنگ از آنجا که تورینگ احتمال می‌داد که به انگلستان حمله شود، همه دارایی خود را به شمش نقره تبدیل کرد و آن را در جنگلی نزدیک به بلچلی، مخفیانه دفن کرد. سپس او موقعیت محل دفن را را به رمز در آورد و به خاطر سپرد. اما پس از جنگ نتوانست موقعیت را به یاد بیاورد و هیچگاه هم نتوانست شمش‌های نقره‌اش را پیدا کند. او حتی از دستگاه فلزیاب ساخت خودش هم استفاده کرد، اما چند دوره تلاش طاقت‌فرسای گنج‌یابی هم نتوانست او را به شمش‌هایش برساند!

در دوره‌ای که تورینگ روی رمزگشایی کار می‌کرد، یک بار به آمریکا رفت، در آنجا در دانشکده مهندسی دانشگاه پنسیلوانیا دستگاهی موسوم به ENIAC که مخفف واژه انتگرال‌گیر و محاسبه‌گر عددی الکترونیکی است، ساخته می‌شد. این دستگاه 19 هزار لوله تخلیه داشت و بسیار بزرگ‌تر از کولوسوس بود اما تا پس از جنگ آماده نشد.

جالب است بدانید که آلمان‌ها هم بیکار نبودند، آنها در سال 1934، توسط کونراد زوس، اولین ماشین حساب چندکاره‌ای را که با برنامه کنترل می‌شد، ساخته بودند، کار این ماشین تجزیه و تحلیل در تولید بمب‌های پرنده بود، اما آزمایشگاه زیرزمین زوس در برلین، یکی از محل‌هایی بود که با بمباران شد.

در اواخر جنگ، تورینگ در هنسلوپ هاپ در نزدیک بلچلی روی پروژه‌ای در مورد رمز کردن گفتار به نام دلیله کار می‌کرد. دلیله نامش را از یک شخصیت توراتی گرفته بود که با صدای فریب‌آمیزش سامسون را آنچان خورد کرده بود. در این زمان، تورینگ شروع به اندیشیدن روی این مسئله کرده بود که چگونه می توان ماشین‌هایی را ساخت که از فکر آدمی تقلید کنند.

در سال 1945، تورینگ مدیر پروژه ساخت ماشین حساب خودکار شد. این کامپیوتر الکترونیک خودکار می‌توانست برنامه‌های ذخیره شده در حافظه‌اش را اجرا کند، طرح او با اینکه از طرح انیاک آمریکایی‌ها و پروژه‌های دیگر انگلستان بسیار جلوتر بود، به خاطر پاره‌ای از مشکلات مهندسی و مهمتر از آن مشکل بودجه و سیاست‌گذاری‌های علمی به جایی نرسید.

مشکل اینجا بود که در دوره دشوار اقتصادی آن زمان، تورینگ روابط عمومی لازم برای جلب بودجه را نداشت، او قیافه‌ای پسرانه داشت و مرتب لباس نمی‌پوشید، بنابراین کسی جدی‌اش نمی‌گرفت، تازه او عادت داشت برای شرکت در یک جلسه اداری در مرکز لندن به جای استفاده از وسایل نقلیه عمومی، بدود! طبیعی است که ظاهر کسی که قبل از ورود به یک جلسه ده کیلومتری دویده باشد، چه تأثیری دارد!

با توجه با این مشکلات تورینگ از تکمیل ماشین خود انصراف داد و به کمبریج بازگشت. این دوره، دوره درخشان زندگی او به حساب می‌آید، چرا که او در این دوره، یک کار انقلابی در مورد تئوری کامپیوترها انجام داد، کاری که ارزشمندتر از ساخت کولولوس و پایه‌گذاری ساخت ماشین محاسباتی بود. در اینجا بود که مفهوم ماشین هوشمند را پیشنهاد کرد.

واکنش‌های به این مفهوم متفاوت بودند، پاره‌ای از نظر فلسفی به این نظریه اعتراض کردند و از اینکه هوشمندی، نمایی مکانیکی پیدا کند و چیزی جبری به حساب آید، انتقاد کردند. اما تورینگ این بحث‌های را بی‌فایده می‌دانست. از نظر او کامپیوترهای ابتدایی با اینکه رفتاری جبرگرایانه داشتند اما رفتارهای اتفاق هم از خود نشان می‌دادند، طوری که به نظر می‌رسید اختیار دارند.

تورینگ داشت پرسش‌هایی را مطرح می‌کرد که از آغاز فلسفه پرسیده شده بود. معنی انسان بودن چیست؟ معنی هوش انسانی دقیقا چیست؟ اما زاویه دید تورینگ با بقیه متفاوت بود. تورینگ در سطحی می‌اندیشید که فرای رپاضیات و اعداد بود. او به حدی در فرآیند تفکر خویش غرق شده بود که شروع کرد به دیدن جهان، آن چنان که گویی او هم یک کامپیوتر است. خود را همچون یک ماشین به حساب آوردن، یک آرامش روانی از آشوب مداوم زندگی درونی‌اش به او می‌داد.

آلن تورینگ

پس از یک سال کار در کمبریج، تورینگ به عنوان معاون آزمایشگاه کامپیوتر در دانشگاه منچستر، مشغول به کار شد. در این آزمایشگاه، ماشینی دیجیتال معروف به مادام در حال ساخته شدن بود، مادام اولین کامپیوتر الکترونیکی بود که برنامه ذخیره شده در حافظه کار می‌کرد. تورینگ در آنجا برای سخت‌افزارهای ورودی و خروجی آن مدارهایی را طراحی کرد.

کار با مادام محتاج به چابکی و ورزیدگی جسمانی خاصی بود که تورینگ با توجه به ورزش‌هایش از آن برخوردار بود.  برای کار با مادام می‌بایست، ابتدا در اتاق ماشین، یک نفر با استفاده از سوییچ‌های دستی، برنامه را وارد کامپیوتر می‌کرد، در هنگام انجام این کار، یک نفر باید به طبقه بالا می‌دوید  نوار را وارد دستگاه نوارخوان می‌کرد و به اتاق ماشین بازمی‌گشت. مدتی بعد مادام برای محاسبه کانال‌های سنت لورنس به کار رفت که یکی از عجایب مهندسی بزرگ قرن بیستم بود.

در این دوره تورینگ عاشق بازی شطرنج شده بود و روی تکمیل استراتژی‌های آن کار می‌کرد، در همین زمان بود که تورینگ مادام را طوری برنامه‌ریزی کرد که یک نامه عاشقانه بنویسد! نامه اینگونه بود:
«دلبر عزیزم، تو احساس متقابل من هستی. احساسات من به طور عجیبی به آرزوهای پرشور تو می‌پیوندند. امیال من آرزوی قلب تو را دارند. تو همدل آرزومند من هستی، امیال لطیف من هستی. زیبا روی تو، کامپیوتر دنشگاه منچستر!»

در سال 1950، تورینگ نظریاتش را در چندین مقاله ارائه داد که مهم‌ترین آنها ماشین‌های محاسبه و هوش بود، در این مقاله تورینگ تأکید کرد که به کامپیوترها می‌توان آموخت تا برای خودشان فکر کنند.

در سال 1952، تورینگ در مقاله‌ای از دیدی ریاضی به پیدایش حیات نگاه کرد. او در این مورد بحث کرد که سوپ شیمیایی ساده موجود در عالم، چگونه توانسته پیچیدگی لازم را پیدا کند. (+)

تورینگ در سال 1951، عضو جوان جامعه سلطنتی شد، یکی از کسانی که پیشنهاد عضویت او را داده بود، برتراند راسل -فیلسوف نامی- بود که اهمیت عمیق فلسفی کارهای تورینگ را تشخیص داده بود.

در این دوره تورینگ، روزانه 12 ساعت کار می‌کرد و سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها مادام را رزرو می‌کرد تا با آن کارهای علمی کند.

تورینگ روزی متوجه سرقتی در آپارتمانش شد، به دنبال گزارش سرقت به پلیس، کارآگاهی که روی ماجرا تحقیق می‌کرد، متوجه همجنص‌گرایی تورینگ شد، تورینگ دستگیر شد، جریان محاکمه به طور وسیع در روزنامه‌ها منتشر نشد که شاید به دستور مقامات بالا بود که آن هم به خاطر نقش تورینگ در پیروزی بر آلمان‌ها بود. چه بسا اگر تورینگ روابط اجتماعی مؤثرتری داشت، کل قضیه مسکوت گذاشته می‌شد.

تورینگ به مسئله اعتراف کرد، به او گفته شد که باید بین محکومیت به زندان و درمان دارویی با هورمون، یکی را انتخاب کند، تورینگ هورمون‌درمانی را انتخاب کرد، در آن زمان تصور می‌شد که اینگونه ترجیحات را می‌توان با هورمون‌درمانی، «شفا» داد. این هورمون‌درمانی متأسفانه عوارض جانبی‌ای روی بدن تورینگ گذاشت.

 داروی استروژنی
یک داروی استروژنی به تورینگ تجویز شد

سرانجام در دوره‌ای که او از کارهای خلاق با کامپیوترها کنار گذاشته شده بود، بدنش به خاطر هورمون‌درمانی از ریخت افتاده بود و دچار یأسی کامل شده بود، تصمیم گرفت که کاری را که قبلا رویش فکر کرده بود، انجام بدهد. در ششم ژوئن سال 1954، آلن تورینگ دراز کشید و با سیبی آلوده به سیانید، به زندگی خود خاتمه داد. اما نام تورینگ به خاطر کارهای بزرگی که در زمینه رمزگشایی، هوش مصنوعی و مسئله شکل‌زایی کرد، همیشه جاودان ماند.

از ۱۹۶۶، جایزهٔ تورینگ بصورت سالانه توسط انجمن دستگاه محاسباتی به کسی داده می‌شود که سهم در خوری در جامعهٔ محاسباتی دارد. این جایزه به طور گسترده به عنوان نوبل دنیای محاسبات شناخته می‌شود.

یادبودهای بسیاری از تورینگ در منچستر ساخته شده، شهری که او تا پایان عمر در آنجا مشغول به کار بود. در ۱۹۹۴خیابان بزرگی به نام وی در منچستر نامگذاری شد. مجسمهٔ یادبود آلن تورینگ در سکویل پارک مجسمهٔ تورینگ در ۲۳ جون ۲۰۰۱ در منچستر رونمایی شد. در سکویل پارک درنزدیکی دانشگاه منچسترجشن زندگی او در ۵ ژوئن ۲۰۰۴ در دانشگاه منچستر برگزار شد؛ و در تابستان آن سال موسسهٔ آلن تورینگ شروع به کار کرد. ساختمان شامل دانشکدهٔ ریاضی، موسسهٔ علم فوتون و«مرکز جودرل بانک» اختر فیزیک ساختمان آلن تورینگ نامگذاری شده‌ است.

در ۲۳ جون ۱۹۹۸، در هشتاد و ششمین سال تولد تورینگ، «اندرو هودجس»زندگی نامه‌نویس او، پلاک آبی خانهٔ دوران کودکی وی در «وارینگتون کرسنت» لندن-هتل کولونید امروزه- را رو نمایی کرد. به یاد پنجاهمین سالگرد مرگ او پلاکی در ۷ جون ۲۰۰۴ در محل زندگی سابقش در ویلمسلو رونمایی شد.

پلاک آبی منزل تورینگ
پلاک آبی منزل تورینگ

به دلیل موفقیت‌هایش در رشتهٔ کامپیوتر دانشگاه‌های زیادی یادمان‌هایی از او ایجاد کرده‌اند، مجسمهٔ برنزی تورینگ در دانشگاده سوری که یاد آور پنجاهمین سال مرگ وی است، که او را در حال حمل کتاب‌هایش در محوطهٔ دانشگاه به تصویر می‌کشد.

مجسمه‌ای ۱.۵ تنی به ابعاد واقعی در بلچلی پارک در ۱۹ژوئن ۲۰۰۷ رونمایی شد، که توسط «استیفن کتل» و به دستور میلیاردری به نام «سیدنی فرانک» تراشیده شد.

در دهم سپتامبر سال 2009، گوردون براون -نخست وزیر وقت انگلیس- در بیانیه‌ای از بابت برخوردی که با تورینگ شد عذرخواهی کرد و درمان انجام شده روی او را هولناک خواند.

منبع: ویکی‌پدیا و کتاب 6 نظریه‌ای که جهان را تعییر داد (انتشارت مازیار)


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

38 دیدگاه

  1. اقای دکتر این سه روزی که مطلب ارسال نکردید من هر روز 3-4 بار سایتتون چک کردم خواهشا این جوری بین مطالب فاصله نندازین!

  2. لعنت به گوگل که دیگه نمیزاره بعد خوندن این مطلب طولانیه دوستداشتنی با لایک بش ابراز احساسات کنی
    نمی دونستم کسی که تو شکستن رمز انیگما دست داشته همچین کسی بوده

  3. مطلب جامع و زیبایی بود اما متاسفانه غطل‌های تایپی به قدری زیاد بودند که گاهی برای درک مطلب، از خود مطلب غافل میشدم!

    1. غلط البته :) ولی جدا از شوخی مشخص بود که مطلب با عجله تایپ شده که از دکتر مجیدی بعید بود !یک نکته ی به نظرم مهم که اشاره نشده این بود که بعد از محکومیت به جرم همجنس گرایی تورینگ دو گزینه داشت زندان یا هورمون تراپی که تورینگ این به اصطلاح درمان رو انتخاب کرد شاید به این علت که بتونه به کارهای علمیش ادامه بده ولی در عمل به خاطر سابقه ی محکومیتش دسترسیش به بسیاری از پروژه های امنیتی دولتی که روشون کار می کرد هم قطع شد که شاید علاوه بر تغییرات فیزیکی عامل دیگری بر افسردگی منجر به خودکشیش بود

    2. خود شما در یک سطر کامنت یک اشتباه تایپی داشتید. به نظر من درست نیست، به جای قدردانی از نوشته‌ای که من مشابهش را در وب فارسی پیدا نکرده بودم، اشتباهات تایپی را پررنگ کنید. بهترین رویکرد این است که آنها را در ایمیلی به اطلاع دکتر برسونید. چون می‌شه حدس زد که چقدر ایشون سرشون شلوغه.
      این یعنی کمک به وبلاگ‌نویس‌ها برای نوشتن مطالب ارزشمندی مثل همین مطلب.
      ترس من این است که اگر به جای تشویق وبلاگ‌نویسان، به ظواهر تأکید کنیم، اونها ناخوداگاه تشویق بشن که مطالب کوتاهی با ژرفای کم بنویسن.
      طبیعی است که بسیار آسون هست که کسی بیاد دو پاراگراف در مورد یک گجت بنویسه، اما مطلبی که لازمه‌اش تحقیق و پشتکار و استدلال و درک مطلب هست، نوشتنش بسیار سخته. من چون خودم پاره‌وقت در یکی از نشریات کار می‌کنم و ماهانه دو مطلب کار می‌کنم، می‌دونم که کار چقدر سخت و دشواره. من ماهی دو مطلب این طوری می‌نویسم، دکتر اگر هر روز این کار را نکنن، لااقل یک روز در میون مطالب بلند دارند. به علاوه ما در نشریات همیشه ویرایشگر داریم، اما ایشو تک‌نفره یک وبلاگ بسیار بزرگ و پرمخاطب را می‌چرخونن.
      بابت همه خوبی‌ها از یک پزشک متشکرم.

  4. درود بر شما و سپاس از انتشار این مطلب
    تا کنون چند بار از این مقالات و زندگی نامه های جالب رو در سایت شما خواندم.واقعاً خسته نباشید.(فقط غلط املایی زیاد داشت.)

    1. مشخصه که جنص نوشتن تعمدی بوده و دلیلیش هم مشخصه. مطلب بسیار عالی بود و من دو بار خواندم.

  5. سلام دکتر جون
    ما اگر می گیم آپدیت نکردی به این خاطر که خیلی دوستت داریم و دلتنگت میشیم . عاشق این غلط های املایی تو متنت هست که نشان دهنده ناب بودن و البته دستنویس بودن (تایپی ) بودن متن هست .
    دکتر فقط یک خواهش دارم و اونم این هست که اگر امکانش هست گزینه ارسال یک موضوع از طریق ایمیل رو قرار بدید .

    با تشکر

  6. فکرشو بکنید اگر اون دزد احمق به خونش نمیزد اتفاقات بعدی نمیافتاد و این ابر مغز بشریت خودکشی نمیکرد و جهان بیشتر از وجودش میتونست برخوردار باشه و چه بسا تکنولوژی کامپیوتر الان چند دهه جلوتر بود

  7. من که اونچنان محو مطلب بودن اصلا متوجه غلط املایی نشدم اما ممنون از دوستانی که با اشاره به غلط املایی ها تاکید و تاییدی داشتن بر تولید محتوی تو یک پزشک پر کار.

  8. آلن تورینگ رو دانشجویان کامپیوتری که درس هوش مصنوعی رو پاس کردن باهاش آشنا هستن.
    امسال تلاش بر این هست که حمل مشعل المپیک به عهده رباتی قرار بگیره و این اقدام به عنوان پاسداشت فعالیت های آلن تورینگ خواهد بود.
    حقیقتش اینجاست که این انسان بزرگ بی نهایت راستگو بوده. این اون چیزیه که من شنیدم؛ که این آدم همجنص گراییش رو خیلی رک و راست به نامزدش میگه. وقتی هم پلیس میاد برای جستجو، ازش می پرسه آخرین بار کی اومده بود خونه و آیا مضنون هستی بهش؟ اونهم در مورد یه پسره میگه. ازش میپرسن پسره برای چه کاری اومده بوده و اونهم راستش رو میگه!
    راستگویی؛ چیزی که این روزها کمتر پیدا میشه…
    خدا رحمتش کنه…

  9. انصافا دکتر جون یه دونه ای
    تو بلاگستان فارسی مشابه سایتتون رو سراغ ندارم این متن زیباتون رو دوبار خوندمش و امیدوارم ماهی حداقل دو سه مطلب اینجوری داشته باشی

  10. از اینکه می تونم مطالب قابل اعتماد و بکری در یک سایت پارسی زبان پیدا کنم، واقعا خوشحال و البته بسیار سپاسگذارم.
    امیدوارم سرفراز باشی

  11. راستی چند روز بود مطلبی نداشتی، ما تنمون درد گرفت از بی مطلبی.(معتادمون کردی ها :) )
    معلومه خیلی سرت شلوغه دکتر. از انشاء و نحوه ارایه مطلب تون که با روزهای قبل کمی فرق کرده کاملا این موضوع مشخصه.
    فقط میتونم بگم خدا قوت
    پاینده باشی

  12. درود جناب مجیدی بسیار لذت بردم ، متاسفانه همیشه بعد از مرگ است که ما به یاد بزرگداشت انسان ها می افتیم حتی امروزه….

  13. مطلب بسیار جالب بود
    تز ماشین تورینگ یکی از جالب ترین مباحث در دوران دانشجوئیم بود

    1. تورینگ خودکشی از قصد نکرد مادر خودش گفت در اثر بی ثباتیش در نگهداری از مواد شیمییایی تعلل کرد و یک شربت سمی روی یک سیبی که هر روز باید میخورد ریخت و متاسفانه ایشون از بین ما رفت
      بعدشم به ایشون تهمت گناه عفت زدند و تازه پس از 50 سال دستاورد های بزرگ ایشون رو مخفی کردن
      ای قطعا ظلمیه که به ایشون شد
      درسته که ایشون خدا ناباور بودن اما جاشون در بهشت خداوند جاودانست

  14. سلام دکتر جان
    ممنون از مطلب خیلی خوبت
    من قبلا چیزایی در مورد آزمون تورینگ خونده بودم. این آزمون برای شناسایی میزان هوش مصنوعی به کار میره که فکر میکنم توسط آلن تورینگ طراحی شده.
    باز هم ممنون

  15. سلام اقای دکتر مجیدی
    تشکر میکنم بابت مطلب بسیار اموزنده تان
    به نظر من اگر اقای تورینگ محکومیت به زندان را انتخاب میکرد دچار یأس نمیشد.و شاید در زندان هم می توانست فعالتش انجام دهد

  16. دنبال نقد فیلم بازی تقلید (The Imitation Game) بودم، این مطلب شما رو الان دیدم
    خیلی خوب بود. دمتون گرم

  17. آقای دکتر ، پیشنهاد میکنیم پست جدید تکمیلی یا نقادی فیلم بازی تقلید و یا هم خبر عفو همگانی و عمومی آلن تیورینگ در سال 2013 توسط ملکه انگلیس رو در همین پست درج کنید.

  18. سلام من به طور اتفاقی فیلمthe imitation game 2014رو دیدم که مربوط به زندگی تورینگ هست وقتی سرچ کردم متوجه شدم این فیلمو رو صدمین روز تولدش! البته با 5 روز اختلاف! دیدم پس گفتم این فیلمو به همه پیشنهاد کنم

  19. سلام من در هیچکدام از تصاویر تورینگ شلختگی در ظاهر ندیدم بلکه برعکس موهای همیشه شانه کرده و کت و شلوار مرتب به تن داشت پس لطفا ننویسید که او موهایی ژولیده و ناخن های کثیف داشت.

  20. به آقای تورینگ ظلم زیادی شده
    هم قبل از مرگ
    هم بعد از مرگ
    ایشون واقعا در کارشون ثابت قدم بودند و با وجود توهین هایی که شنیدند باز هم به کارشون ادامه دادند
    اما تهمتی که به ایشون زدند یعنی گناه عفت براشون واقعا سخت بود برای همین که نمیتونستند زندان و خفت رو تحمل کنن به شست و شوی مغزی روی آوردند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]