از جورج اورول تا وبلاگستان – انگیزههای ما برای نوشتن

اگر «اریک آرتور بلیر» یا آن گونه که بهتر میشناسیم «جورج اورول» زنده بود، حالا 109 سال سن داشت. دو روز پیش مصادف با سالگرد تولد جورج اورول، نویسنده شاهکارهای کلاسیک مزرعه حیوانات و 1984.
ما اورول را بیشتر با رمانهایش میشناسیم، اما او یک مقالهنویس قهار هم بود، در میان مقالات زیبای او نوشتهای به چشم میخورد که در سال 1946 نوشته شده است و عنوان آن «چرا مینویسم» است.
معمولا نوشتههای نویسندگان بزرگ در مورد هدفشان از نوشتن یا توصیهها و تکنیکهای نویسندگی، بسیار خواندنی هستند، اما بهتر است، در این پست، به همان نوشته اورول بسنده کنم:
او نوشتهاش را از دوران کودکی شروع میکند، دورانی که سایه پدرش بالای سرش نبود، در مدرسه استهزاء میشد و احساس تنهایی کامل میکرد، این ناخودآگاه اورول را به سمت نوشتن رهنمون شدند، شاید این تروماهای کوچک ذهنی، چیزی ضروری برای انگیزه بخشیدن به هر نویسندهای باشند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
در بخش بعدی نوشته، او 4 انگیزه اصلی نویسندگان و خودش را برای نوشتن توضیح میدهد:
1- خودخواهی صرف: تمایل برای باهوش به نظر رسیدن، اینکه در موردش صحبت کنند، بعد از مرگ به خاطر آورده شود، بیاعتنایی و پشت کردن به کسانی که زمانی در کودکی محدودتان میکردند.
اگر وانمود کنیم که خودخواهی یک انگیزه نیست، خودمان را فریب دادهایم، این یک انگیزه قوی است.
نویسندگان در داشتن این انگیزه با دانشمندان، هنرمندان، سیاستمداران، وکلا، سربازان و بازرگانان موفق و به طور خلاصه همه افراد لایه بالای بشریت، شریک هستند.
در حالی که تودههای مردم فاقد این حس و حال هستند، اقلیتی از آدمهای مشتاق و با استعداد هم پیدا میشوند که میخواهند سبک زندگی خودشان را داشته باشند و نویسندگان به چنین قشری تعلق دارند. آن دسته از نویسندگان که به صورت جدیتری مینویسند خودخواهتر و خودمدارتر از روزنامهنگاران هستند و به پول علاقه کمتری دارند.
2- اشتیاق به زیبایی: آنها مشتاق درک زیبایی در یک دنیای خارجی که همان دنیای واژههاشان باشد، هستند. وقتی آنها متوجه اثربخشی صدایشان روی دیگران یا استحکام نثرشان یا ریتم خوب یک داستان میشوند، لذت میبرند.
آنها مشتاقند که تجربهشان را از چیزهایی که باارزش میدانند و میپندارند که نباید از انها غفلت شود، به اشتراک بگذارند. این انگیزه زیباییشناسانه ممکن است در بسیاری از نویسندگان سست باشند، اما اگر خوب دقت کنید میبینید که حتی نویسنده یک کتاب درسی به دلایل غیرمادی، به بعضی از واژهها و عبارات خاص عشق میورزد، بعضیها هم حس قویای در مورد خط نگارش اثرشان یا حتی حاشیه متنهایشان دارند.
بنابراین بر خلاق قواعد مرسوم، هیچ کتابی، تهی از جنبههای زیباییشناسانه نیست.
3- اثر تاریخی: اشتیاق به دیدن چیزها به همان صورتی که واقعا هستند، پیدا کردن حقایق و ذخیره کردن آنها برای استفاده آیندگان.
4- دلایل سیاسی: در اینجا «سیاست» در معنای بسیط خود، مورد نظرم است و مرادم تمایل برای سوق دادن دنیا به سمت و سوی خاص و تغییر دیدگاه مردم در مورد نوعی از جامعه که برای رسیدن به آن باید سختی بکشند، است.
هیچ کتابی خالی از سوگیریهای سیاسی نیست، حتی این نظر که هنر نباید کاری به سیاست داشته باشد، خود یک نگرش سیاسی است.
این انگیزه در جنگ با یکدیگرند و از در هر زمان و یا در هر شخص، نتیجه این مبارزه در حال نوسان و تغییر است.
همه نویسندگان خودخواه و تنبلند، نوشتن یک کتاب دشوار و نیازمند یک تقلای فرساینده و ب مانند مبارزه با یک بیماری دردناک است، پس باید رازی در دل نویسندگان باید راه دادن این رنج وجود داشته باشد.
کسی تحت این شرایط نمیرود مگر اینکه تحت سلطه اهریمنی باشد که نه میتواند درکش کند و نه یارای مقابله با آن را داشته باشد. این اهریمن، همان غریزهای است که یک کودک شیرخواره را وادار به جلب توجه میکند.
از سوی دیگر، نوشتن یک اثر خواندنی، تنها در صورتی ممکن میشود که نویسنده تقلایی مدام برای محو کردن شخصیت خودش داشته باشد. نثر خوب به مانند شیشه پنجره میماند.
نمیتوانم بگویم که کدام یک از انگیزهها در من قوت دارند، اما میدانم که که کدام یک از آنها شایسته دنبال کردن هستند.
اینها نظرات و دیدگاهها اورول در مورد انگیزههای نویسندگی بودند، حالا بیایید از دیدی دیگر و از نگاه خودمانی وبلاگستانی به این قضیه نگاه کنیم!
خوب که نگاه میکنم میبینم خواسته یا ناخواسته، بسیاری از این انگیزهها در ذهن وبلاگنویسهایی که مدتهاست بدون توقف و به صورت مستمر مینویسند، وجود دارد.
دو هفته پیش که با یکی از دوستان در مورد وبلاگنویسی صحبت میکردم، این دوست علیرغم داشتن استعداد زیاد، نثر زیبا و دیدگاه منحصر به فرد، علاقهای به وبلاگنویسی ندارد، سعی کردم کمی مشتاقش کنم، در نهایت گفت که اگر مطلبی داشته باشم، به صورت مهمان برای وبلاگت میفرستم. او برای خود دلایل و بهانههایی داشت، اینکه انگیزهای برای نوشتن در یک وبلاگ تازه که در آن ماهی چهار -پنج پست گذاشته شود و نهایتا چند ده خواننده در روز بیشتر نداشته باشد، ندارد.
اما من حس میکنم که در ورای بهانههایی که آدمهای بااستعداد جامعه برای ننوشتن و عدم اشتراک تجارت و دانششان دارند، عناصر مهمتری که نیست، همین انگیزههای بالا هستند.
بله درست است است که سرعت اینترنت ما کم است، دسترسی به سرویسهای باکیفیت وبلاگنویسی مثل بلاگر و ودرپرس محدود شده است، جامعه آنلاین ما به مانند جامعه آفلاین در اینترنت بیشتر در پی وقتگذرانی است تا رسیدن به دانش و معلومات؛ … اما بعد از خواندن جملات اورول با خودم فکر کردم که اگر این انگیزهها باشند و اگر کسی «خارش» فکری برای خودابرازی و انتشار ایدههایش را داشته باشد، همه اینها موانعی قابل عبور هستند.
نویسنده شدن، حتی در ابعاد کوچکی مثل نوشتن منظم در یک وبلاگ، جاهطلبی و خودپسندی خاصی را طلب میکند، اینکه به خود جسارت بدهی و در میان این همه صدا در عالم اینترنت، برای خود نغمهای جدا ساز کنی، اینکه اعتماد به نفس داشته باشی که کارت ورای یک اتلاف وقت بیهوده است، اینکه به نثر خود اطمینان داشته باشی.
وبلاگنویسها به خصوص ژانر ایرانیشان کمتر به دنبال انگیزههای مالی هستند، دستهای از آنها را همان حس زیباییشناسی ارضا میکند.
بله! درست است، بارها مثل همین امروز پیش آمده که بابت اینکه مطلبی را علیرغم تمایل شدیدم، نمیتوانم بنویسم و مجبورم محدودیتهایی برای خودم قائل شوم، به خودم لعنت فرستادهام، اما اگر شما هم در نشریهای کاغذی یا آنلاین مدتی نوشته باشید، میدانید که نوشتن محتاج نوعی سختجانی است.
در این سالهای وبلاگنویسی بارها پدیده روانشناسی تصعید را تجربه کردهام! این سوژه به صلاح نیست، نوشته شود، انرژیاش را در فلان مطلب آیتی بگذار، مجالی نیست داستان کوتاه بنویسی، سعی کن نثرت را در نوشتههایت بهتر کنی. تصعید چیز بدی نیست، اما بعضی روزها روح آدم هم با این روند، تصعید میشود!
در کوتاهمدت، ممکن است درک نشدن از سوی برخی خوانندهها، یا برعکسش کشف اینکه تعدادی خواننده ثابت داری که کوچکترین اشارات تو را درمییابند، روند کارت را کند کنند یا به آن سرعت ببخشند، اما مادامی که آن انگیزهها باشد، نه آن سرخوردگیها و نه آن تشویقها، خللی در روند حرکتی تو ایجاد نمیکنند.
کوتاهسخن اینکه علیرغم همه آن چیزهایی این دو سه ساله در مورد رکود وبلاگستان گفته میشود، ما از یک سری عوامل درونی غافل هستیم.
اگر زاویه بازتری نگاه کنیم، باید از دید اجتماعی به قضیه نگاه کنیم و ببینیم که چرا در کسر کوچکی از قشر تحصیلکرده و بااستعداد ما هم این انگیزههای کمرنگ شدهاند. باید بررسی کنیم که چرا جاهطلبی و اعتماد به نفس، نازکبینی و زیباییشناسی و میل به اثرگذاری اینگونه رنگ باخته است.
خیلیها تصور میکنند که اصلا وبلاگ چیز مهمی نیست که لازم باشد این همه در موردش صحبت کنیم. آنها تصور میکنند که اصلا وبلاگ از اولش هم آش دهان سوزی نبوده است. اما به نظرم وبلاگ هنوز هم تأثیرگذارترین رسانه اجتماعی و قویترین ابزار برای خودابرازی و کسب هویت مجازی است و لازم است همهمان در درون خودمان و جامعهمان دلایل کاهش انگیزهمان برای نوشتن بیابیم.
اینکه هرچند مدت یکبار، دربارۀ «وبلاگستان» مینویسی آدم را سرشوق میآورد.
کاش از جنسِ شما، افراد بیشتری بودند… همینکه شما همچنان با اشتیاق مینویسید، ما را هم امیدوار میکند.
فقط میتونم بگم بسیار عالی! :D
salam aghaye dr mishe lotfan raje be vasvase fekri matlab benevisid? plzzzzzz
دکتر مجیدی عزیز سلام
من کم رنگ شدن فضای وبلاگستان فارسی و بی محتوا شدن آن را (در حد و اندازه خودم) درک میکنم. من اولین تلاشهای وبلاگ نویسی را در سالهای 80 و 81 آغاز کردم و تا راه اندازی سایت شخصی پیش رفتم. اکنون هم در حوزه IT و در یک نشریه معتبر IT کار میکنم.
به نظر من یکی از مواردی که به نظر میرسد در دلایل گریز مردم از وبلاگ نویسی (که بیشتر دوست دارم بگویم فرار از تولید محتوا) فراموش کردید از آن صحبت کنید، مشکلات اقتصادی و دغدغه های روزمره زندگی است.
فرض کنیم من نوعی هم تخصص کافی دارم و هم نوشتنم بد نیست، اما اگر مجبور باشم 2 شیفت کار کنم و بعد تازه با مشکلات معمول زندگی (خانواده، کار و …) سر و کله بزنم دیگر رمقی برای نوشتن باقی نمی ماند. دیگر ایده ها بعد از کمی جولان در ذهنم برای همیشه فراموش میشوند.
من فکر میکنم مشکلات معیشتی و اقتصادی یکی از مهمترین دلایل رکود تولید محتوا در این کشور باشد.
ارادت.
البته من همیشه در عجبم که آقای مجیدی چگونه با این همه دغدغه و مشغله، «یک پزشک» رو هر روز پر از نوشتههای پربار میکنن! (اگر کسی میدونه، به من هم بگه :) )
با سلام ودرود بر جرج اورال و یک پزشک عزیز جامعه ایرانی ما همیشه در تب های هیجانی و گذرا در گیر بوده هر بار به نوعی زمانی یاهو مسینجر؛زمانی وبلاگ و هم اکنون فیس…. آدمی که در دنیای مجاز خویش به زندگی استاده است حال در مجازی به روی مجاز دیگر خویشتن خویش یا خویش ناخویش خود را به باز تعریفی فرا می خواند برای دیده شدن برای وجود داشتن و برای پسندیه شدن که همه اینها برایند نیاز آدمی است ، این نیاز تابع شرایط وجودی، اقلیمی و امکاناتی و جایگزینی است. به هر حال لازمه زندگی تغییر است زمانی می رسد که یک پزشک هم راهی دیگر در پیش بگیرد…..شاید همین فردا …..
مرسی دکتر. من یکی از خواننده های همیشگی شما هستم که کمتر کامنت میگذارم. خواستم من هم ابراز وجود کنم به نوبه خودم.
نوشتن، ونوشتن روزمره و هدفدار، نیاز به انگیزههایی قوی دارد.
مهمترین انگیزه و شوق برای نوشتن، مؤثر بودن نوشتهها در فرایند پیشرفت فرد است.
حالا اگر کسی کارش با نوشتن و ایدهپردازیهای نوشتاری گره خورده باشد و کارش همین باشد، موضوع حل است؛
اما در بین عامه مردم و قشر فرهیخته جامعه (جدای از هیجاناتی که در سالهای قبل وبلاگداری و وبسایتداری ایجاد شده بود)، در حال حاضر انگیزهای برای نوشتن، و از خود و ایدهها نوشتن وجود ندارد.
ولی باز هم باید امیدوارم باشیم که فضای جامعه شادابتر و پویاتر شود؛
و چشمههای خلاقیت دوباره بجوشد!
فکر میکنم، یکی از دلایل ننوشتن جدای از وقت نداشتن، احساس ترس و عدم فبول از طرف اشخاص است. شما موضوعی را در ذهن خود میپرورید و به آن علاقه و گاهی اعتقاد دارید، بعد آن را در وبلاگ خود منتشر میکنید، یک روز، دو روز، سه روز بعد… انتظار دارید دیگران آن را بخوانند و در موردش با شما بحث کنند، اما شما میبینید که هیچ خبری نیست، اصلا خواننده ندارید یا این که اگر بازدید گننده هم هست، هیچ چیزی درباره نظرتان نمیگوید،و شما خموش و خمود میشوید، این نخستین اظهار فضل شکست میخورد، و شما باید منتظر باشید تا از نو نیرو بگیرید، اما گاهی این نیروی از نو هیچگاه در شما جمع نمیشود
به نظر بنده هم وبلاگ یک شناسنامه مجازی است
یک گزارش کار روزانه ازخودت ، دلت ،رررآرمانها وعقاید وگلایه هایت
نوشتن نوعی خلق وآفرینش است فارغ ازنظرات مخاطبان که قبولت بکنند یانه
با آفرینش انسان به نوعی احیا می شود.فضای دنج مجازی که دغدغه های زندگی واقعی راکمی کمرنگ میکند