معرفی کتاب: شب سپیده میزند
فرانک مجیدی: سلام. مدت زیادی نبودم. اول میانترمهای در حقیقت پایانِ ترم حملهور شدند، بعد امتحانات پایانترم و دستآخر هم سمینار دادن برای هر درس. فکر میکنم چیزی که بیش و پیش از همه، ایام امتحانات آخر ترم را دشوار میکند، حجم و سختی وحشتآور درسها نیست، آن کارهای کوچک و بزرگی که حسرت میکشید بهجای امتحان دادن، پیشان میرفتید، اتفاقاً در طول ترم هم که چندان در قید و بند درس نبودهاید، کاملاً وقت برایشان داشتید، اما تنبلی و بیخیالی مزمن همیشه به «فردا»ی نامعلوم حوالهشان داد… بدْ کُشنده است! آرزوی کتاب خواندن، خواندن وبلاگی که تازه پیدا کردهاید و مطالبش را خیلی دوست دارید، نقاشی کشیدن، پختن یکی از دهها شیرینی و خوراکی که مدتها لیست کردهاید و به صرافتش نیفتادهاید، تغییر مدل ناخنها، فر کردن موها، حتی آرزوی شستن کف آشپزخانه! اما بدتر از همه میدانید برای من چه بود؟ آرزوی نوشتن! نه برای تحویل سمینار سوخت موشک یا گلایکوکانژوگیت؛ برای نوشتن در وبلاگ، برای زمینههایی که واقعاً دل به آنها دادهام، برای سینما، کتاب، موسیقی. اما خب، بر خلاف هر ترم که دیگر گمان نمیرود باشم تا تمام شدن امتحانات نفرینشده را ببینم، هنوز زندهام. پس نوبت نوشتن برای دل خودمان است. بهانهاش هم، کتابی که نوروز امسال خواندم.
«شب سپیده میزند» عنوان کتابی است به قلم «یوریک کریممسیحی»، شامل 46 عکس از 46 فیلم و جستاری در باب عکسها و ربطشان به داستان فیلمها. حدود 10 سال قبل؛ این کتاب با 36 تصویر به چاپ رسیدهبود و آقای کریممسیحی فرصت کرد و 10 عکس، بر کار تازهتر افزوده است. در مقدمهی کار، یوریک کریممسیحی علاوه بر اینکه عکسهای فیلم را یادگارانی از لحظات ساخت فیلم میشمارد، آنها را بر روند طبع صنعتی و تجاری سینما، کاربرد فنی و تطابق دادن صحنهها و تدوین کتب آموزشی سینما مؤثر میداند. پیش از آقای کریممسیحی، «بابک احمدی» هم پیشدرآمدی بر اثر نوشتهاست. امتیاز مهمی که احمدی بر اثر قائل است، عدم نظریهپردازی و پیشبرد آکادمیک کتاب، توسط نویسندهاش است. او سپس توضیحاتی خواندنی بر وجود یا عدم وجود مرکز در عکس میدهد و این احتمال که با گذر زمان، این مراکز امکان تغییر دارند. شیوهی این کتاب، بر انتخاب چندین مرکز در تصاویر و توضیحی در باب اصلی گرفتن هر یک از این مراکز است.
آنچه مرا شیفتهی این کتاب میکند، احترام به سینمای کلاسیک است. تصاویر همگی از فیلمهایی در بازهی زمانی 1902 تا 1970 انتخاب شدهاند و در آنها میتوان پیشرفتهای تکنیکی و موفقیت در ابداعات داستانی و رشد کارگردانی، بازیگری و طراحیصحنه را دید. بهتر از همه آنکه کتاب مرا با «ژرژ میلییس» آشنا کرد و اتفاقاً همانروزها بود که «هوگو» را میدیدم و اثر اسکورسیزی را برایم مفهوم عمیقتری بخشید. نثر آقای کریممسیحی، گرم و دوستانه و فاخر است و انتخاب واژهها، چیرهدستانه. در هر کلمهاش عشق بزرگ خانوادهی کریممسیحی به سینما نهفتهاست و آموزش خوبی است برای چگونه عکسها را تماشا کردن و «دیدن»، نه تنها «نگاه کردن». اگر کتاب را بهدقت بخوانید و مراکز عکسها را چون نویسنده ببینید و هر جمله را با عکسها منطبق کنید، تمرینی میشود برای ادامهی موفقیتآمیز شما در مطالعهی این کتاب. بهتدریج، قبل از شروع متن هر جستار، شما یاد میگیرید راحتتر مراکز را بیابید و اهمیت نورپردازی، پوشش و جلو یا عقب ایستادن یا حالت بدن بازیگر یا اجزای صحنه را بر اینکه چرا این تصویر خاص، نمادینتر از سایر تصاویر آن فیلم شده، دریابید. پس علاوه بر اینکه کتاب به عاشقان سینما و عکاسی، پاسخی اصیل میدهد، حتی درسهایی برای چگونه نگاشتن شرحی بر اثر دارد. رویهم رفته، برای کسانی که به سینما، تاریخ سینما و در کنار آن به رسم خجستهی کتابخوانی دل بستهاند، از نانشب واجبتر به نظر میرسد!
البته، قیمت بالای کتاب مثل بیشتر محصولات نشر ما، میتواند دست خیلی از مشتاقان را از مطالعهی اثر دور نگه دارد. در این روزها، پرداخت 12000 تومان –این قیمت زمستان 1390 بود- برای کتاب خیلی ساده نیست. دیگر آنکه کاش فقط برای عکسها صفحهی روغنی انتخاب میشد. چاپ تمام کتاب با کاغذ تمامروغنی، علاوه بر آنکه آنرا سنگینتر از حالت مطلوب این قطع نموده، در قیمتش هم مسلماً مؤثر بوده. کتاب کاملاً خالی از اشتباهات تایپی و ویرایشی نیست و خود من، سه تایی را در طول مطالعه پیدا کردم.
با احتساب اثر قبلی «شب سپیده میزند»، این کتاب، پنجمین اثر به چاپ رسیدهی یوریک کریممسیحی است. آقای کریممسیحی، نوشتن داستانهای کوتاه را هم از دست نگذاشتهاند و مجموعهداستانی بهنام «رویا، خاطره، شادی و دیگران: مجموعه داستان» دارند که متاسفانه هنوز موفق به خواندنش نشدهام. این اثر هم حال و هوایی مشابهی با «در جهت عکس: 39 عکس، 39 جستار» دارد که قبلاً توسط علیرضا در «یک پزشک»، معرفی شدهاست، اگر آن را پسندیدهاید، این یکی را هم دوست خواهید داشت.
این اثر توسط «نشر بیدگل» در 230 صفحه و با قیمتی که عرض شد، منتشر شدهاست. در آخر میماند اینکه، آقای کریممسیحی وبلاگ «طبقهی همکف» را هم اداره میکند و نوشتههای وبلاگی بسیار جذاب و آموزندهای هم دارند و چه حیف و بیسلیقه و تلخ، که دسترسی به آن سخت شدهاست.
سلام
چرا 12000 تومان برای یک کتاب گران به حساب می آید؟
اگر با سطح درآمد حساب می کنید که همه چیز گران است ولی اگر با قیمت سایر اجناس مثل انواع خوراکی یا پوشاک درجه سوم چینی مقایسه کنید یک کتاب 12000 تومانی اصلا گران نیست.
در حقیقت کتاب از معدود مواردی است که در ایران از کشورهای خارجی ارزان تر است.
اتفاقا در متن جامعه باشید، برای خیلیها گران هست.
سلام و ممنون از نظر شما.
شاید وقتی دست خودم در دخل و خرج نبود، 12000 تومان به نظرم مبلغ ناچیزی میآمد، اما حالا نه. بین قشر دانشجو هک کتاب خریدن را مطرح کنید، یکی از بهانههایشان برای اینکه سراغش نروند، همین مبلع کتاب است. این در حالی است که با توجه به تیراژ و کیفیت مطالب ارائه شده، واقعاً نویسنده است که متضرر میشود. خدا را شکر که این مبلغ برای شما آسان است، برای من هم. اما همیشه خیلیها هستند که برای خرید یک طالبی کوچک، باید با خانواده مشورت کنند. 12000 تومان برای یک کتاب، عملاً برای خیلیها تجملی و متاسفانه پول دور ریختن است. بله، چنین روزهایی است…
سلام به فرانک مجیدی عزیز
واقعا” این بار وقفه ی خیلی زیادی داشتید جند بار هم حال شما رو از جناب مجیدی پرسیدم که همش میگفت درس و دانشگاه نمیزاره پست بدین
الان که تابستون هست و احتمالا” وقت آزاد بیشتری دارین به نظر من ی پست سینمایی در مورد تام هنکس بنویسین چون خیلی ها رو میشناسم که در مورد این اسطوره سینما چیزی نمیدونن به نظر من فقط در مورد بازی تام در فیلم فارست گامپ یه مطلب عالی میشه نوشت… اگه کمکی هم بتونم بکنم خوشحال میشم…
راستی منم این کتاب رو چند وقت پیش خریدم واقعا” عالیه… به دوست داران سینما توصیه میشه….
“…و چه حیف و بیسلیقه و تلخ، که دسترسی به آن سخت شدهاست.”
واقعا” بکر ترین توصیفی بود که تا بحال در مورد فیل .. خوندم…
سلام دوست عزیزم، از لطف و محبت شما ممنونم. اتفاقاً تابستان خلوت دیگر برای من معنی ندارد و کار آزمایشگاه و سمینار و پروپوزال، حسابی برای روزهای تابستانم نقشه کشیده. من پیشتر دربارهی «تام هنکس» و «فارست گامپ»، مطلبی کار کردم: http://1pezeshk.com/archives/2009/04/forrest-gump.html
البته چند روز پیش تولد تام هنکس بود، خیلی دوست داشتم مطلب جداگانهای بنویسم. متاسفانه نشد. نزدیک ارائهی یکی از سمینارهایم بود. راستش سوژههای خوب زیادی را بخاطر کمبود وقت سوزاندهام. اما باید تلاش کنم برنامهریزیم را فشردهتر کنم و کار نوشتن را جدیتر از سر بگیرم. هرچه باشد، نوشتن کاری است که واقعاً دوست دارم. 🙂
با سلام
راستش من چند وقت پیش از طریق برنامه به روز با سایتتون آشنا شدم،باور کنید از همون رو ،هر روز،یا یه روز در میون سایتتونو چک کردم.واقعاٌ عالیه.امیدوارم که همیشه همینطور باقی بمونه.
در ضمن من رشتم ژنتیکه.اگه کمکی از دستم بر بیاد خوشحال میشم کمک کنم.
سلام دوست عزیز،
نمیدونستم «به روز» دربارهی وبلاگ ما حرف زده. به هر حال، از لطف و محبت شما ممنونم. 🙂
بابت قلم زیباتون ممنون…منتظر ورود شما به سینمای آلمان هستم…از معرفی فیلمهای قدیمی سینمای آلمان گرفته تا نقد و بررسی عناصر موجود در آنها…
سلام دوست من، از نظر و حسن توجه شما سپاسگزارم. من پیشتر پستی دربارهی سینمای آلمان داشتم. http://1pezeshk.com/archives/2011/04/%DA%AF%D9%86%D8%AC%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86.html#axzz21r4e5Our
ولی خیلی دلم می خواد باز چند فیلم از آلمان ببینم و دربارهی اونها بنویسم. سینمای بینظیر آلمان، گنچینههای نابی عرضه کرده که چون زیر بار دیکتاتوری بوده، ارزش و معنای آزادی رو بهخوبی تونسته نمایش بده.
سلام. کامنت هاتون منو یاد خبری انداخت که امروز خوندم. سوزان لوتار همسر اولریش موئه فقید هم از دنیا رفت. البته هیچ فیلمی( بجز فیلم the reader که بازی کرده ولی نقشش رو یادم نمیاد) ازش ندیده ام ولی خونده بودم که بازیگر فوق العاده ایه. تازه تصمیم گرفته بودم که در اولین فرصت Funny Games و The White Ribbon رو ببینم. حیف شد.
———-
تبریک بخاطر بازگشتتون و تشکر بخاطر معرفی کتاب
البته ناگفته نماند ایشون چند روز پیش فوت کرده من خبرو با تاخیر خوندم.
بله، متاسفانه ایشون هم 8 روز قبل فوت کردن. بسیار ناراحتکننده است، من بازیشون رو خیلی دوست داشتم، اولریش موئه هم که بازیگر فوقالعادهای بود. متاسفانه 2 فرزند این زوج با هم، هنوز نوجوان هستند. تازه فیلمی داشتند که هنوز در مرحلهی فیلمبرداری بود. آحرین اثری که از ایشون اکران میشه، «آنا کارنینا» است که زمستان امسال روی پرده خواهد آمد.
سلام فرانک عزیز. دلم برای نثر شیوا و آرام بخشت تنگ شده بود و ممنون بابت کتاب خوبی که معرفی کردی. امیدوارم مثل همیشه سبز باشی و پایدار
من رو شرمندهی محبتتون کردید خانم پیروزمهر. ممنونم از شما 🙂
بابت دانش و بینشی که بی شائبه به من می دین همیشه مدیون و ممنون شما و برادرتون هستم .
کسی راجع به عکس این مطلب صحبتی نکرد ! فیلم زیبای آلمانی M که بیشتر لایه های روانشناسی داره و جالب اینجاست که 1930 ساخته شده ! چنان به درون قاتل فیلم نفوذ میکنه که آدم خیال میکنه داستایوفسکی فیلمنامشو نوشته ! صحنه ای هم که دزد ها و عوام قاتل رو دستگسر میکنند و واسش دادگاه تشکیل میدند فوق العاده هست