عکس تاریخی «آگوست لندمسر» و داستان اجتناب او از سلام نازی – یه مرد بود، یه مرد!

اگر به بخش عکس «یک پزشک» مراجعه کنید، میبینید که تا به حال فرصت آن را داشتهام که داستان عکسهای زیبا و تاریخی زیادی را برایتان نقل کنم، امروز قصد دارم، داستان یک عکس دیگر را برایتان روایت کنم.
بیشتر عکسهای تاریخی مشهور، آنقدر نفسگیر و احساسبرانگیزند که کوتاهزمانی بعد از ثبت، مشهور میشوند، اما عکسی که در این پست میخواهم در موردش بنویسم، سالهای سال طول کشید تا مشهور شود و داستان مردی که در محور عکس قرار دارد، کشف شود.
سیزدهم ژوئن سال 1936 بود، انبوهی از مردم در هامبورگ به مناسبت به آب انداخته شدن کشتی هورست وسل گرد آمده بودند، کشتیای که نام یک فعال اجتماعی حزب نازی بر آن گذاشته شده بود. هیتلر هم به هامبورگ آمده بود.
اجتماع مردم آلمان، یادآور اجتماعات قبلی بود، همان اجتماعات باشکوهی که مشابهش را «لنی ریفنشتال» در فیلم «پیروزی اراده» ثبت کرده بود.
عکسی از این گردهمایی ثبت شد، در این عکس، صدها نفر از مردم را میبینیم که با دستان کشیده، سلام نازی میدهند، اما در عکس اگر خوب دقت کنید، مردی را میبینید که با بقیه تفاوت دارد، او تنها کسی است که سلام نازی نمیگوید.
آیا در لحظه گرفته شدن عکس، اتفاقی دست او پایین بود؟ نه! حالت صورت و دستهای بر سینه گذاشته شده او، چیز دیگری میگوید، به نظر میرسد که آگاهانه و عمدا از دادن سلام نازی اجتناب کرده است.
این عکس، سالها در در مرکز اسنادی که توسط گشتاپو ، اس اس و واحد امنیتی رایش استفاده میشد، در خیابان پرنس آلبرت برلین نگاهداری شد، تا اینکه سالها بعد، مبدل به عکسی نمادین شد، عکسی که مردی را در حال حرکت در خلاف جریان آب نشان میدهد، عکس کسی که لابد در جامعه به خود آمده آلمان در سالهای بعد از جنگ جهانی، مجبور نبود بار عذاب وجدانی را بر دوش بکشد.
اما این مرد واقعا چه کسی بود؟ آیا نام او را میدانیم یا اینکه نشانی از او در آن سالهای پرآشوب باقی نمانده است؟
تا سال 1991، تصور میشد که این مرد جزو شخصیتهای گمنام تاریخ است، اما در این زمان روزنامه واشنگتن پست گزارش کرد که یکی از فرزندان این مرد، با دیدن اتفاقی این عکس در یکی از روزنامههای آلمانی، موفق شده پدرش را شناسایی کند.
مردی که در عکس دیدید، «آگوست لندمسر» August Landmesser نام داشت، او در 24 می سال 1910 به دنیا آمده بود، او کارگر شرکت کشتیسازی بلوم + ووس در هامبورگ آلمان بود.
در سال 1931 لندمسر به امید یافتن کار، عضو حزب نازی شده بود، در سال 1935 او با زنی به نام ایرما اکلر آشنا شد، این زن اصلیتی یهودی داشت و مادربزرگش یهودی بود، اما بقیه اعضای خانواده او مسیحی پروتستان بودند.
درخواست رسمی ازدواج لندمسر، به خاطر قوانین آن زمان آلمان که آمیزش آلمانیها را با یهودیها منع میکرد، رد شد.
در سال 1935 و 1937، این زوج صاحب دو دختر شدند که نامهای اینگرید و ایرِنه را بر آنها نهادند.
در سال 1937، زمانی که همسر لندمسر، دختر دوم را باردار بود، لندمسر تصمیم گرفت که به خاطر فشارهایی که بر او تحمیل میشد به دانمارک برود، اما او دستگیر شد و زمانی که گشتاپو دریافت همسر یهودیتبار او کودک دومشان را باردار است، او را به دادگاه فرستاد.
دادگاه با استناد به بند دوم قانون حفاظت از خون و افتخار آلمانی او را مقصر تشخیص داد و طبق بند پنجم همان قانون او را به دو و نیم سال زندان با کار اجباری محکوم کرد، همسر او هم دستگیر شد.
لندمسر به اردوگاه بروگمور فرستاده شد، اما همسرش به اردوگاه لیچنبرگ و بعد راونسبروک اعزام شد، جایی که در ژانویه سال 1942 درگذشت.
دو دختر او هم در امان نبودند، اینگرید از آنجا که قبل از تصویب قوانین حفاظت از نژاد آلمانی به دنیا آمده بود از گزند قوانین در امان ماند و اجازه داده شد که نزد مادربزرگش بماند، اما ایرِنه به پرورشگاه فرستاده شد، تا اینکه خانوادهای او را به فرزندی قبول کردند، اما ناپدری جدید او یهودی بود و بعد از دستگیری ناپدری، ایرنه مجددا به پرورشگاه فرستاده شد، اما یکی از نزدیکان او، توانست ایرنه را از پرورشگاه فراری بدهد و به اتریش ببرد.
ایرنه
لندمسر در سال 1941 آزاد شد، برای کار به یک کارخانه تولید خودروهای نظامی رفت، در سال 1943 زمانی که آلمان اوکراین را اشغال کرده بود، لندمسر با یک پرستار روسی آشنا شد و با او ازدواج کرد و او را به دخترانش معرفی کرد.
در سال 1944 به میدان نبرد فراخوانده شد و همین سال مفقود شد، تصور میشود که او به قتل رسیده باشد.
در سال 1996، ایرنه کتابی در مورد داستان زندگی خانوادهاش نوشت، بخش بزرگی از این کتاب را به صورت آنلاین و به زبان انگلیسی میتوانید در اینجا بخوانید.
اما کتابی که ایرنه در سال 1996 نوشت، عکس پدرش را مشهور نکرد، این عکس باید 11 سال دیگر صبر میکرد تا به معنی واقعی کلمه در تاریخ ثبت شود و در یادها ماندگار شود.
این فرصت به یاری فیسبوک و به بهانه سونامی ژاپن به دست آمد:
در سال 2011 وبلاگی که برای پشتیبانی از قربانیان زلزله و سونامی 2011 توهوکوی ژاپن درست شده بود، این عکس را در صفحه فیسبوکش، به عنوان نمادی برای الهامبخشی کسانی که از فاجعه رنج میبردند، به اشتراک گذاشت.
این سایت در زیر عکس نوشته بود که : «راه پیش رو، راهی طولانی است و شامل گامهای کوچک بسیار است، مردم ژاپن مطمئن خواهند شد که این سفر را به انتها خواهند رساند.»
آنها یک سخن قصار از یک فیلسوف چینی به نام لائو تزو را هم نقل کرده بودند: «سفری به طول هزاران مایل با یک گام کوچگ شروع میشود.»
کامنتی در زیر این عکس در فیسبوک گذاشته شد که در ان نوشته بود ما در مورد لندمسر چیزی به جز اینکه او دارای دو فرزند بود، نمیدانیم.
از همین جا بود که عکس به صورت ویروسی در اینترنت پخش شد و مورد توجه قرار گرفت. تا به حال بیشتر از 45 هزار نفر در فیسبوک این عکس را به اشتراک گذاشتهاند، بیشتر از 129 هزار نفر عکس را «لایک» زدهاند و بیشتر از 10 هزار کامنت برای آن گذاشته شده است.
بدون فیسبوک، عکس آن مرد 26 ساله تنهای هامبورگ در سیزدهم ژوئن سال 1936، شاید برای همیشه فراموش میشد!
اما نوشته شدن این پست هم در «یک پزشک» بدون داستان نبود، عکس را اولین بار با ابعادی کوچک بدون توضیحی خاص در یک شبکه اجتماعی دیدم، خواستم نسخه بزرگترش را ببینم، به فکرم رسید از موتور جستجو tineye که عکسهای مشابه را پیدا میکند،استفاده کنم.
با کمک tineye خیلی آسان نسخه بزرگتر عکس را پیدا کردم، اما متوجه شدم که در سایتهایی که عکس با کیفیت بهتر در آنها قرار دارد، توضیحاتی در مورد عکس داده شده، مندرجات سایتها را با کمک مترجم گوگل خواندم و با کمال تعجب متوجه شدم که مرد تنهای هامبورگ، گمنام نیست و هویتاش مشخص شده است و باقی داستان را که در قالب این پست خواندید!
– بخشی از عنوان این پست با الهام از ترانه «مرد تنها»ی فرهاد مهراد انتخاب شده است. (+)
منابع: washingtonpost – ویکیپدیا (+ و +) – huffingtonpost – mentalfloss و +
این نوشتهها را هم بخوانید
merci
ممنونم….عالی بود.
ممنون کاراگاه مجیدی.
مثل همیشه عالی
داستان جالبی بود.
البته به جای TinEye از سرچ گوگل هم می شود به صورت برعکس استفاده کرد. یعنی در قسمت تصاویر، عکس را آپلود می کنیم و مشابهات آنرا به ما می دهد
پست های اینچنینی 1پزشک خیلی بیشتر از ارزش محتواش، برام به خاطر ذوق و حوصله مولف جذابه.
و بیشتر از داستان عکس کاربردی که ژاپنی ها ازش بهره بردن جالب بود.
ممنون خیلی مطلب جالبی بود
سیر وقایع تاریخی چگونه سرنوشت یک عکس و سوژه آن را رقم زد کاملا متضاد هم
At last! Something clear I can untdrseand. Thanks!
خیلی باحال بود
بسیار جالب بود :)
من گاهی با tineye به نتایج خیلی بهتری نسبت به گوگل میرسم، کارش حرف نداره!
می دانید برای من چی جالب بود؟ اینکه اون کشتی هنوز سرپاست و داره برای آمریکایی ها کار می کنه!!!
عجب صنعتی داشت آلمان نازی!!!
عکس را در گذشته ای نه چندان دور دیده بودم . ماجرای آن برایم جالب بود
سپاس از شما که سزاوار آن هستید
مرسی
واقعا جالب و عالی بود
یاد این مطلب جالب افتادم:
«دست ندادن راگبیباز ایرلندی با ملکه انگلیس»
http://www.barackobama.ir/en/news/5266
بسیار عالی بود.
خسته نباشید.
دست مریزاد!
واقعا عالی بود
از خوندنش سیر نشدم
همیشه دوست داشتم در موردش بدونم
خیلی زیبا نوشتی و هم چنین نقش پر رنگ فیس بوک
ای وای قبل اتمام نظر اومد<میخواستم ویرایشش کنم دستم خورد ارسال شد
آخرش اینطوره , زحمت ویرایشش خودتون بکشید
خیلی زیبا نوشتی و اشاره بسیار خوبی به نقش فیس بوک داشتی
عالی بود!!! دست مریزاد…
عالی بود
البته نکته هم دیگه ای هنم هست که اهمیت فرد فوق رو بالا میبره. او دقیقا در یکی از نقطات طلایی تصویر قرار گرفته.
rule of thirds
قانون یک سوم .
سلام
ممنون از مطالب خوبتان
ممنون از زحمتت
عالی بود مرد
این مدل پستا 1پزشک حرف نداره
عالی بودا
ضاید خسته بوده طرف