رازگشایی از فیلم پرومتئوس
چند روز پیش، بالاخره فیلم پرومتئوس را دیدم، این فیلم را فعلا میتوانید با کیفیت DVD rip دانلود و تماشا کنید. هر چند این کیفیت به پای تماشای IMAX یا سهبعدی این فیلم نمیرسد، اما فعلا بهترین کیفیتی که برای دوستداران سینما در داخل ایران مهیاست، همین کیفیت است و فعلا خبری از نسخه DVD یا blue ray فیلم نیست.
فیلم پرومتئوس از آن دسته فیلمهایی است که هر کسی را با ظن خود، یارش میکند. دستهای که اصولا آثاری با پوسته تخیلی را نمیپسندند ممکن است با تلقی اینکه این فیلم هم یک اثر گیشهای و پر از جلوههای ویژه است، این اثر را در کنار فیلمهای سرگرمکننده فصل تابستان قرار بدهند، اما اگر کسی وقت بگذارد و نگاهی ژرف به این فیلم بیندازد، میبینید که میشود با زوایای دید متفاوتی به پرومتئوس نگاه کرد و دیدی فلسفی و اسطورهشناسی هم به آن داشت.
فیلم پرومتئوس را ریدلی اسکات ساخته است، کارگردانی که انبوهی از فیلمها مهم مثل بیگانگان، تیغنورد، تلما و لوئیس، گلادیاتور، پادشاهی بهشت را دارد. فیلمنامه پرومتئوس توسط Jon Spaihts و Damon Lindelof نوشته شده است.
هنرپیشههای فیلم:
– نومی راپاس، هنرپیشه سوئدی 32 ساله در نقش الیزابت شاو، که پیش از این او را در شرلوک هولمز: بازی سایهها و نسخهای از فیلم دختری با خالکوبی اژدها (2009)، دیده بودیم.
– مایکل فاسبندر: او نقش رابت آدمنما – دیوید- را بازی میکند، به تازگی او در فیلم «روش خطرناک»، نقش کارل یونگ را بازی کرده بود.
– گای پیرس: با گریمی سنگین نقش «پیتر ویلند» پیر را بازی میکند.
– لوگان مارشال گرین، ایفاگر نقش چارلی هالووی است.
و شارلیز ترون هم نقش مردیت ویکرز را دارد.
داستان فیلم در اواخر قرن 21 اتفاق میافتد. تلاش برای ساخت این فیلم از از قریب به ده سال پیش شروع شد. در سال 2009، ردیلی اسکات به ساخت فیلم ابراز تمایل کرد. او مایل بود که داستان فیلم دقیقا حوادث فیلم بیگانهها را دنبال نکند. در نوشتن فیلمنامه خود اسکات به ارابه خدایان اریش فون دنیکن نظر داشت، Spaihts هم کاراکتر دیوید را با استفاده از فیلم تیغنورد خلق کرد و به داستان افزود، فیلمنامه بارها بارها بازنویسی شد تا سرانجام به شکل نهایی درآمد. این داستان باید سری نگاه داشته میشد تا لو نرود، به همین دلیل اسکات هنرپیشهها را وادار به امضای تعهدنامهای برای حفظ اسرار کرد و تنها زیر نظر مستقیم او در دفترش، در ابتدای امر هنرپیشهها میتوانستند فیلمنامه را بخوانند. اسکات هراس داشت که فیلمنامه سر از اینترنت دربیاورد.
بعد از نوشته شدن فیلم، از آوریل سال 2010 عملا ساخت فیلم کلید خورد و سرانجام با یک بودجه 120 تا 130 میلیون دلار، کار فیلمبرداری شروع شد. کار فیلمبرداری 82 روز طول کشید.
لوکیشن فیلمبرداری صحنههای مربوط به سیاره بیگانگان، ایسلند بود، صحنه آبشار زیبا و عظیم ابتدای فیلم آبشار Dettifoss ایسلند است. (بد نیست سری به اینجا بزنید و پانوراماهای بسیار زیبایی از این آبشار را ببینید.)
جالب است بدانید که در ابتدا این صحنه قرار بود در مراکش فیلمبرداری شود، اما «بهار عرب» در سال 2010 و آشفتگیهای متعاقب آن، نظرها را تغییر داد.
این فیلم با استفاده از دوربینهای سهبعدی فیلمبرداری شده است و لوکیشنهای فیلمبرداری آن متنوع هستند و درکشورهایی مثل انگلیس، ایسلند، اسپانیا و اسکاتلند قرار داشتهاند.
سرانجام فیلم در اول ژوئن سال 2012 در انگلیس و با چند روز فاصله در امریکای شمالی اکران شد. در ابتدا قرار بود، نام فیلم با الهام از شعر «بهشت گمشده» جان میلتون، بهشت باشد، اما اسکات معتقد بود که این نام اطلاعاتی در مورد داستان فیلم را لو خواهد داد، تا اینکه رئیس شرکت فاکس، توماس راثمن، نام خوب پرومتئوس را پیشنهاد داد.
برای ایجاد مدلی خوب از جهان در انتهای قرن بیست و یک، اسکات فاکس را قانع کرد که میلیونها دلار را صرف بهکارگیری دانشمندان و هنرمندان طراح مفهومی کند.
موسیقی فیلم را مارک استریتنفلد ساخته است، آلبوم موسیقی این فیلم با 23 ترک، از می وارد فروشگاه موسیقی آیتونز شد.
اما جالب است بدانید که اسکات در ساخت آن کلاهخودهای عجیب مهندسها از زندگینامه استیو جابز الهام گرفته بود، جایی که او درباره ساخت دفتری از شیشه «گوریلا گلس» صحبت کرده بود! این کلاهخودها به کاربر اجازه دیدن محیط به صورت 360 درجه را میدهند و در درون آنها نه مکانیسم از جمله صفحات پخش ویدئو، روشنایی، تهویه اکسپژن با دو فن به صورت فرضی تعبیه شده بود.
در طراحی لباس شارلیز ترون گروه میخواستند طوری عمل کنند که ظاهر ملکه یخی را در او ایجاد کنند و به او حالتی مجسمهوار بدهند. برای نشان دادن حالت صمیمی و توأم با آرامش هالویی به او لباسهای اسپورت پوشانیده شد و ژاکتی که تن آلبا شد میخواست این حس را ایجاد کند که او یک کاپیتان کهنهکار است.
آرتور مکس شخصی بود که وسایل و ابزارهای مهندسان و خودروهای پرومتئوس را طراحی کرد. اما کار دشوار او طراحی خود سفینه پرومتئوس بود که برای این کار او طراحی فضاپیماهای ناسا و آژانس فضایی اروپا را بررسی کرد و توسعه داد.
طراحی محیط داخلی پرومتئوس در دو طبقه هم توسط مکس انجام شد، اما کار عظیم او ساخت هرم بیگانهها بود، او باید یک هرم بزرگ را طراحی میکرد که پر از راهرو و تونل است.
در عین حال او باید در طراحی تالاری که در آن اعضای پرومتئوس، مجسمه سر انساننما را پیدا کردند، دقت زیادی میکرد، چون این قسمت باید حالتی نیمهمذهبی میداشت و شرایط یک کلیسا را القا میکرد.
اما وظیفه ساخت پیکر و آناتومی بدن بیگانهها را نیل اسنلن و کونور اوسلیوان بر عهده داشتند، آنها باید یک پیکره درست میکردند که از نظر علمی و زیستی منطقی باشد. سرانجام پیکر بزرگ آنها با پوست سفید و عضلات برجسته که میخواست حس قدرت و خداگونه را در آنها القا کند، طراحی شد.
در ساخت فیلم مجموعا از 1300 جلوه ویژه استفاده شد. شرکت Moving Picture یک سوم کارها را انجام داد و بقیه کارها بین شرکتهای متعدد دیگری تقسیم شدند. سکانس کلیدی اول فیلم را WETA Digital ساخت.
اما یک صحنه کلیدی دیگر که جلوههای ویژه آن بسیار اهمیت داشتند، قسمتی بود که یک نقشه سهبعدی به صورت هولوگرام از منظومهها و کهکشانها نمایش داده میشد، جالب است بدانید که الهامبخش سازندگان فیلم در ساخت این صحنه نفاشیای از ژوزف رایت بود، نقاشیای که در آن یک دانشمند یک آسماننمای مکانیکی را نمایش میدهد.
برای تبلیغ فیلم، از تمهیدهای مختلفی استفاده شد، نخستین کار عمده برای تبلیغ این فیلم در جریان مراسم بینالمللی کمیک کان 2011 در سن دیگو شروع شد که در آن عکسها و پشتصحنههایی از فیلم به نمایش گذاشته شد. کامیک کان هر ساله شاهد تجمع گیکهای دنیای کمیک، فانتزی و علمی تخیلی است
اما یکی از جالبترین آنها که مایلم در اینجا با آن اشاره کنم ساختن یک ویدئو بود که به صورت فرضی یک سخنرانی TED را در سال 2023 نشان میداد، در این ویدئو که که پسر اسکات -لوک- آن را کارگردانی کرده است، پیتر ویلند را میبینیم که در مورد استفاده از فناور نانو و ژنتیک در پزشکی، ممنوعیتهای اخلاقی و محدودیتهایی که واتیکان در صدد اعمال آنهاست، صحبت میکند. این ویدئو را میتوانید در اینجا ببینید.
یک ویدئوی تبلیغی دیگر که در اینترنت بسیار سر و صدا به پا کرد، تبلیغ تخیلی برای روبات دیوید 8 بود، تبلیغی که ما را به یاد تبلیغ شرکتهای سازنده گوشی در مورد گوشیهای هوشمند جدیدشان میاندازد! حتی اکانت توییتری برای دیوید ساخته شد که تا بقیه کاربران بتوانند سؤالات خود را از دیوید بپرسند.
در فرانسه در اقدامی جالب، یک ایستگاه قطار متروک طوری تغییر معماری داده شد که معماری بیگانگان را به یاد بیاورد.
جالب است که اقدامات مبتکرانه برای تبلیغ فیلم بعد از شروع اکران فیلم هم ادامه پیدا کرد، مثلا در قسمت تقدیر آخر فیلم، به سایتی ارجاع داده میشد که با مراجعه به آن میشد ویدئویی از ویلند و سخنان قصاری از نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» را خواند.
تا همین چند روز پیش یعنی تا تاریخ 12 سپتامبر، حاصل بلیطفروشی این فیلم حدود 378 میلیون دلار بوده است. نمره این فیلم در سایت Rotten Tomatoes 6.9 از 10 ، در متاکریتیک 65 از 100 بوده است.
در اول ماه میلادی جاری اعلام شد که شرکت فاکس علاقهمند است دنبالهای برای پرومتئوس با کارگردانی اسکات بسازد و به دنبال نویسندگان جدیدی است، این دنباله اگر ساخته شود، زودتر از سال 2014 به نمایش درنخواهد آمد، مقصد بعدی «شاو»، ساختن ادامه پرومتئوس را دشوارتر و چالشبرانگیزتر کند.
همین جا اخطار میکنم که ادامه این پست را حتما بعد از تماشای فیلم و زمانی که شخصا در مورد این فیلم پیش خودتان تأمل کردید، ببینید.
خطر لوث شدن داستان فیلم!
پیش از هر چیز باید در مورد اسم فیلم برایتان توضیح بدهم، پرومتئوس یا پرومته دارای یک مفهوم فلسفی و اسطورهشناسی است و نشانگر روح عصیانگر بشر در برابر قوانین طبیعت و کوشش دائمی او برای رهیدن از قید و بندها، سرنوشت و تقدیر است. پرومته حس لجاجت و آزادمنشی و نخوت بشر است که باعث می شود وی زجر و سختی را تحمل کند، ولی سر اطاعت فرود نیاورد.
مطابق افسانههای یونانی، افسانه پرومته از زمان شورش تیتانها در برابر خدای خدایان آغاز میشود، تیتانها نخستین خدایان روی زمین بودند، اما چون قدرت زئوس بیشتر از تیتانها بود، تحت سلطه زئوس خدای خدایان درآمدند، اما مدتی بعد بر او شوریدند و همه به دست زئوس نابود شدند، پرومته یکی از 4 پسر لاپتوس بود و برخلاف سه برادر دیگرش توسط زئوس مجازات نشد، زیرا پرومته از اول میدانست که برد با زئوس است و در جنگ تیتانها با زئوس شرکت نکرد. اما پرومته بجای اینکه عیش و نوش کند و از بودن در المپ لذت ببرد، روح عصیانگری و تمرد را در خود تقویت کرد تا اینکه روزی بتواند انتقام خود را از خدایان بگیرد.
اگر به واژه پرومتئوس دقت کنید، میبیند که سه بخش دارد، پرو، پیشوندی به معنی پیش است، manthano معنی آموختن را میدهد، eus هم که یک پسوند است، به این ترتیب پرومتئوس معنی آن کسی را میدهد که در یادگیری بر دیگران سبقت میجوید. پرومته آغاز به آموختن علم و دانش خدایان به نوع بشر کرد تا آنان را رقیب خدایان کند.
بعدها افسانههایی در یونان پدیدار شد که پرومته را سازنده و پدید آورنده نوع بشر معرفی کرد: پرومته با کمک آب و خاک و اشکهای چشم خود گل اولین انسان را که در مشرق به آدم لقب گرفت، سرشت و قالب زد.
بعد از آن آدمیان و خدایان به مساوات به روی زمین در کنار همدیگر زندگی می کردند تا روزی که زئوس این مساوات را بر هم زد و خواست که بر زمین سلطه یابد، آدمیان و خدیان جلسهای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که در آن سهمی که به خدایان و آدمیان میرسد را مشخص کنند. وظیفه تقسیم سهم بر گردن پرومته گذاشته شد که مورد اعتماد خدایان و آدمیان بود و پرومته به نفع آدمیان سهم را تقسیم کرد. زئوس برای غلبه بر خشم خود، آتش حیات جاودانی را از آدمیان گرفت و آنها را به موجودات فناپذیری تبدیل کرد، اما پرومته به جزیره لمنوس رفت و جرقهای از آتش خدایان را که در کوره آهنگری هفائیستوس خدای صنعت شعلهور بود دزدید و به آدمیان داد. بدین ترتیب ایشان را از خرد و دانش خدایان برخوردار کرد.
زئوس از این کار خشمگین شد، نخستین واکنش او این بود که به هفائیستوس دستور داد که دختر زیبایی به نام پاندروا بسازد، پاندروا جعبهای داشت که حاوی همه دردها و رنجها بود، پرومته این جعبه را قفل کرده بود، اما روزی پاندروا آن را باز کرد و باز شدن آن دردها گریبانگیر بشریت شدند، فقط امید در جعبه باقی ماند که مرهمی باشد بر دردهای آدمی.
بعد از آن زئوس قصد کرد که با طوفانی، نسل بشر را از بین ببرد، اما پرومته به پسر خود دستور ساخت کشتی داد تا آنها سوار کشتی شوند و نسل بشر را نجات دهند. بعد از این واقعه، به فرمان زئوس و کمک چند تن از خدایان، پرومته را در زنجیر کردند ودر یکی از مرتفعترین کوهای قفقاز به بند افکندند و به تخته سنگ عظیمی بستند.
زئوس عقابی را مامور کرد که هر روز صبح به آنجا برود و جگر پرومته را از جای خود بیرون بیاورد و آن را غذای روزانه خود کند و هر شب دوباره جگر پرومته به جای خود باز میگشت و صبح روز بعد شکنجههای طاقت فرسا از سر گرفته می شد اما پرومته شکنجه را تحمل می کرد و در عصیان خود باقی میماند زیرا حاضر نبود برای نجات خود در برابر خدای خدایان زبان به تقاضا بگشاید.
هر بار که زئوس کسی را نزد او می فرستاد تا او را به اظهار عجز دعوت کند تا آزاد شود به زئوس فحش و ناسزا می فرستاد. زئوس می خواست پرومته را نابود کند اما پرومته رازی میدانست که به آینده زئوس مربوط می شد و این راز این بود که زئوس از تتیس صاحب فرزندی خواهد شد که او را از تاج و تخت فرمانروایی خواهد انداخت.
زئوس سر انجام هرکول را به کوههای قفقاز فرستاد و هرکول عقاب را از پای در آورد و پرومته را آزاد کرد و پرومته نیز راز را به او گفت ، اما زئوس پرومته را محکوم کرد تا زمانی که یکی از خدایان یا نیمه خدایان حاضر به تفویض زندگی جاودانه خود با او نشود در حلقه جاودانی ها راه نداشته باشد.بعد از مدتی که کیرون که یکی از نیمه خدایان بود و یکی از تیرهای زهراگین هرکول به او خورده بود و مجبور بود تا همیشه از درد به خود بپیچد حاضر شد، زندگی جاودانی را به پرومته بدهد و به استقبال مرگ برود در این جا بود که قهرمان سرکش در جرگه جاودانی ها به المپ راه یافت.
خب این قسمت از پست به تنهایی خودش به اندازه یک پست بلند شد، اما چارهای نبود!
فیلم پرومتئوس مثل اسطوره یونانی پرومتئوس حاوی مفاهیم اسطورهای زیادی است. آیا سریال «لاست» را یادتان میآید، این سریال در چشم بینندگان تیزبین آنقدر نماد و نشانه داشت که وبلاگهایی به صورت تخصصی فقط به این مورد میپرداختند، پرومتئوس هم حاوی موتیفها و ارجاعات غنیکننده زیادی است، چیزهایی که ممکن است در جریان اولین بار مشاهده این فیلم در پشت جلوههای ویژه و صحنههای هراس و پیکار پنهان شوند.
اگر تاریخ ادبیات و اسطورهها را بررسی میکنیم میبینیم که در آنها به کرات صحبت از خدایان و موجودات برتری شده است که با فداکاری به انسانهای زندگی میبخشند، موجوداتی که آگاهانه برای بقای بشریت مرگ را انتخاب میکنند.
در سکانس اول این فیلم، بعد از دیدن مناظری از زمین وحشی بدون حیات، یکی از چنین موجوداتی را میبینیم، «مهندسی» را که در کرانه یک آبشار عظیم، با انجام یک آیین غریب، محتویات یک کاسه را سر میکشد، چیزی که باعث تجزیه بدنش تا سر حد مارپیچهای مولکول جادویی حیات DNA میشود، مارپیچهایی که چنین القا میشود که با غوطه خوردن در آب، حیات را به این کره خاکی میآورند.
ریدلی اسکات در مورد این سکانس میگوید که این سیاره البته میتواند هر جایی باشد، در اینجا «مهندس» فرازمینی نقش یک باغبان فضایی را بازی میکند.
اگر در اسطورهها بگردیم، شاید نزدیکترین شخصیت اسطورهای به این مهندس، اوزیریس Osiris، ایزد بزرگ اساطیر مصری، خداوند زندگی، مرگ و حاصلخیزی باشد. از دیدی دیگر این کار مسیحوار مینماید.
در مابقی فیلم یک داستان پیچیده و در همبافته را میبینیم که تمی توأم با فداکاری و انگیزه آفرینندگی و حفظ حیات دارد و رفتهرفته ما را متوجه ماهیت چالش بین مهندسان و انسانها میکند.
در قسمتی از فیلم (حدودا دقیقه 38) سرنشینان پرومتئوس، در یک تالار تاریخی، روی سقف، یک نقاشی میبینند که ما را به یاد صحنه اول فیلم میاندازد، در اینجا ما مهندسی را با چهره آرام میبینم در حالی که شکمش از هم باز شده است، این نقاشی یادآور همان مهندس زندگیبخش اول فیلم است.
اما نقاشی دیگری هم همان جا دیده میشود، نقاشی یک نابودگر که در تقابل با آفریننده است، او در واقع نمادی از زندگی توأم با خودخواهی و کسانی است که میخواهند با نابود کردن دیگران، زندگی خود را حفظ کنند.
با دنبال کردن الیزابت شاو و چارلی هالووی -دو کاراکتر فیلم- درمییابیم که مهندسان نهتنها آغازگر همه چیز بودهاند، بلکه بر تکامل انسانها نظارت هم کردهاند. اگر به غیر ازاین بود، چگونه حضور تصاویر مهندسان را در نقاشی روی دیواره غارها یا طرح ستاره آنها را در نقاشیها میتوانیم توجیه کنیم؟
ما درمییابیم که برای یک بازه زمانی طولانی مهندسان از ما خشنود بودند، آنها یارای نابودی ما را داشتند، اما به جای آن، به ما خوشامد گفتند و با سرانگشت خود که به سوی ستارهشان اشاره میکرد گویی به ما میگفتند که هر وفت آنقدر پیشرفت کردیم که بتوانیم به سفرهای فضایی طولانی برویم، نزدشان برویم.
اما در این بین چیزی رخ داد که باعث شد، رابطه مهندسان با بشریت به هم بخورد. این رخداد نامیمون حدود دو هزار سال پیش رخ داده است. چیزی که باعث شدن مهندسان دستهای از همقطاران ظاهرا ناموافق خود را نابود کنند و تشکیلات نابودگر خود را روی سیاره LV-223 نصب کنند.
ریدلی اسکات در مصاحبهای با سایت Movies.com در پاسخ به اینکه آیا این کار بد میتوانسته فساد و قتل و زورگویی آدمیان در دو هزار سال پیش باشد، چیزهایی که رومیان مظهر آن بودند و مسیح هم نتوانست مانع آن شود و خود به قتل رسید، همین سرکشی انسانها میتوانسته باعث ناامیدی مهندسان از ما شود.
چیز نامفهوم دیگر در فیلم لجن یا مایع سیاهرنگ درون استوانهها بود؟ آنها چه چیزهایی بودند؟ ظاهرا این ماده، نشانی است از گناههای بشر، از همین روست که آنها در حضور انسان سرریز میشوند و از خود واکنش نشان میدهند، اما واکنش خاصی به دیوید که یک ربات انساننما است، نمیدهند.
شاو در صحنهای وقتی تغییر وضعیت تالار را میبیند میگوید که ما جو اتاق را تعییر دادیم، این جمله یک کلید است، سرنشینان پرومتئوس، مشتی از خروار بشریتی که مسیح را به صلیب کشید، در واقع از نظر روانی فضای تالار را تعییر داده بودند و ماده سیاه در واکنش به حرص و آز و طمع انسان برای کسب دانش بیشتر در راستای دستیابی به زندگی جاودان از خود واکنش نشان داده بود.
پس جای شگفتی نیست که از این ماده، ماری خوش حط و خال برخیزد که چونان مار داستان ضحاک، انسان را به هیولا تبدیل کند.
در عین حال بعضی هم مطابق با فلسفه چینی، ماده سیاه را به Qi که سنگ بنای فعال سازنده موجودات زنده است، تشبیه میکنند، چیزی که میتواند تحت نیروهای مثبت و منفی یین و یانگ قرار بگیرد.
عدم پذیرش مرگ، از سوی مهندسان کفری آشکار تلقی میشد، در صحنهای از فیلم وقتی سر یک مهندس به طور موقت امکان حیات افتاد، حالات چهره او نشانگر هراس شدید بودند و در نهایت سر او از هم متلاشی شد. شاید او او خود میخواست بمیرد تا به انسانهای فاسد، بیحاصلی زندگی بدون فداکاری را یادآوری کند.
اما آیا همه انسانها شایسته چنان کیفری هستند؟ در فیلم پرومتئوس ما دو دسته از انسانها را داریم، در یک سو زمینشناس و گیاهشناس یا مردیت ویکرز را داریم که در تمنای حیات بیشتر هستند، اما در این فیلم یک زوج هم داریم که در تقابل با این شخصیتها هستند:
– هالووی وقتی میفهمد که در حال تبدیل شدن به یک هیولاست درخواست میکند که مدریت او را با آتش -همان هدیه پرومتئوس به بشریت- بکشد.
– اما صحنه سزارین، شاید مجور اصلی فیلم در تماش فداکاری باشد. شاو میفهمد که با نطفهای غیرانسانی حامله شده است، داخل دستگاه جراحی خودکار میرود و میخواهد که این چیز پلید غیرانسانی از زهدانش خارج شود، در اینجاست که شیطان در تقابل با مسیح، در سزارینی از شکم این زن در روز اول سال میلادی خارج میشود. از شکم زنی که تنها فرد صلیب به گردن سفینه است.
در صحنه دیگر مردیت ویکرز را میبینیم که خطاب به پدرش (ویلند)، پیرمردی که نمیخواهد مرگ خود را بپذیر میگوید: یک پادشاه قلمرو فرمانرویاش را دارد و سپس او میمیرد. این امر اجتنابناپذیر است. او از پدرش میخواهد که از راهی که برگزیده، منصرف شود، اما او که یک ربات آدمنما را در حکم پسرش میداند و بیشتر از دخترش برایش ارزش قائل است، ارزشی برای این حرف دخترش قائل نمیشود و این توصیه را نمیپذیرد. این پیرمرد چروکیده، با جاهطلبی خود قصد داشت با یاری ثروت و فناوری عمری بیشتر از حد عادی داشته باشد.
در اینجاست که وارد سکانس دیدنی برخورد ویلند با آخرین بازمانده مهندسین روی LV-223 میشویم، حمله مهندس به سمت روبات آدمنما و کشته شدن ویلند، ممکن است از نظر ما در همان لحظه دیدن صحنه، واکنشی وحشیانه تلقی شود، اما از دید مهندس اگر نگاه کنیم، میبینم که او با موجوداتی روبرو شده است که دو هزار سال پیش فساد را به اوج رساندند و به آنها بیاحترامی کردند و حالا با آمدنشان مایع فساد را به قلیان آوردهاند و با نخوت با او از طریق یک موجود مصنوعی صحبت میکنند.
با بلند شدن سفینه مهندسین، دیگر تنها چیزی که میتواند جلوی نابودی بشر را بگیرد، یک فداکاری دیگر است، کاری که کاپیتان سفینه پرومتئوس و دو همکارش میکنند. مردیت ویکرز اما با این سه همراهی نمیکند، از سفینه بیرون میآید و از در حالی که سفینه مهندسین در حال سقوط است، سعی میکند با دویدن در خط مستقیم از برخورد با آن اجتناب کند و اصلا فکر نمیکند که میتواند با حرکت جانبی، از مهلکه بگریزد که این شاید طعنهای از نابینایی ذهنی و نداشتن بینش از سوی او باشد.
وارد صحنه دیگر میشویم: صحنه مرگ مهندس عصبانی در پیکار با فرزند بیگانه و عجیب شاو، این موجود حالا بزرگ و خوفآور شده است. از کالبد مهندس درگذشته، یک موجود بیگانه دیگر سر بیرون میآورد، موجودی که شبیه موجوات فیلم بیگانه است. این تکامل را چطور میشود توضیح داد، میشود توضیح داد که این موجود از آنجا که از مهندس و از گناه زاده شده است، موجودی باشد نابودگر، تجسم مرگ.
باید منتظر ماند و شاو را در قسمت بعدی پرومتئوس دید.
اگر از روابط موجودات فیلم پرومتئوس با هم گیج شدهاید، شاید این نمودار کمکتان کند!
ممنون جناب مجیدی دیروز قسط دانلود این فیلم رو داشتم اما با دیدن کیفیت پایین منصرف شدم و منتظر کیفیت بالاتر میمانم و بعد ادامه مطلب رو میخوانم:)
اتفاقا منم قسط بانکی داشتم دیروز نتونستم دانلود کنم:پی
عالی، دقیق، متفاوت.
تا اسپویلر خوندم بقیه ایش رو بعد از دیدن فیلم
بوکمارکش کردم
خیلی ممنون آقای مجیدی
قلمتون رو خیلی دوست دارم
قشنگ می نویسید
سلام. برای دانلود با کیفیت این فیلم برید به این سایت http://www.ashookfilm33.in/ ویا این سایتhttp://filmha6.ir/.
متشکرم از تحلیل خوبتون.
ممنون حامد جان از لینکی که گذاشتی.
سلام،
نمی دانم ریلز های گروه Yify را امتحان کرده اید یا نه !
این گروه از شاخص ترین هاست، کیفیت فوق العاده ( تمام ریپ های از نسخه بلوری قرار داده می شود ) و حجم بسیار مناسب از ویژگی های این گروه است.
http://www.yify-torrents.com
دیدگاه من درباره ی “ساخت” این فیلم:
هر چند که این فیلم با هزینه ی هنگفت و قدرتمند ترین تکنیک های کامپیوتری ساخته شده، از مهمترین عناصر یعنی “خلاقیت” و “منطق” بی بهره است. من فکر میکنم در ساخت این فیلم از نظرات افراد خبره استفاده نشده و تنها بر اساس تصورات ساخته شده. به جزییات دقت کنیم:
وقتی این فیلم که در سال 2012 اکران شده با فیلم “2001، اودیسه فضایی” استنلی کوبریک ساخته ی 1968 (یک سال پیش از فرود انسان بر روی ماه) مقایسه میکنیم پی به بی نقص گرایی کوبریک می بریم. فلیم اودیسه ی فضایی از خلاقیت های کاملا منطقی سر شار است. چند مثال میارم:
– سفینه ی فضایی در اودیسه ی فضایی از دوران برای ایجاد نیروی گریز از مرکز و شبیه سازی جازبه استفاده می کند. در حالی که سفینه فیلم پرومتئوس انگار از سفینه ی انیمیشن “Wall-E” الگو گرفته شده. در های کشویی کلیشه شده بدون اینکه دلیلی برای وجودشان باشد. دیوار های فلزی و کلید های صفحه لمسی. در ها و سیستم های امنیتی برای سال 2012 قدیمی به نظر میرسد، چه رسد به اواخر قرن 21 که ماجرا در آن رخ میدهد.
این سفیه با شلوغ کاری و جلوه های بی مربوط به شدت تلاش میکند به بیننده بقبولاند که این تکنلوژی آینده است. در حالی که پشت هیچ یک از این شلوغ کاری ها منطقی وجود ندارد.
– مثال دیگر، در فیلم اودیسه فضایی وقتی از صفیه خارج میشم، همه ی فضا را سکوت میگیرد. بله، در خلاء صدا منتشر نمیشه. پس سکوت منطقی و البته زیبا به نظر میرسد. اما در این فیلم افکت های صوتی زیادی به گوش میرسد که تنها برای پر کردن سکوت پخش می شوند. صداهایی که نباید باشند.
به نظر من فیلم پرومتئوس اصلا خوب ساخته نشده. به هیچ یک از صحنه هایی که در فیلم و لوکیشن ها واقعا صحیح فکر نشده. تناقض ها و اشکالات فراوان که من را به عنوان تماشاچی دلسر میکند. چرا که از دیده من سازنده تنها تلاش کرده تصاویری تو خالی اما پرزرق و برق به من نشان دهد. تصاویری بی منطق و بدون اندیشه.
در پایان انتقادم از ساخت فیلم، به نظر من این فیلم در ساخت کارکتر هم بسیار ضعیف عمل کرده. کارکتر فردی که ترلیون دلار هزینه میکند، توانایی سفر به منظومه ای دور دست دارد. اما به طرزی کودکانه برای تقاضای جاودانگی از مهندس (!) جان خود را از دست میدهد. به نظر من ضعف این کاکتر ابلهانه است.
همچنین کارکتر دکتر شاو (بحث بیشتر نیاز دارد) و فرمانده و کاپتان سفینه. کارکتار های بسیار ساده و غیر واقعی که انگار در داستان کوتاه 5 صفحه ای خلق شده اند.
شاید جذاب ترین کارکتر فیلم می توانست دیوید باشد. دوید مرا به یاد کارکتر HAL9000 کامپیوتر راهبر سفینه در فیلم اودیسه ی فضایی می اندازد. کامپیوتری که کنجکاو شده و برای کشف حقیقت از انسان پیشی گرفته و سعی میکند سرنشینان سفینه که با تصمیمات نادرست می توانند مانع کشف حقیقت توسط او شوند را نابود کند و وقتی در حال خاموش شدن است سعی میکند با دکتر بوومن چانه بزند و در همان حال شروع به خواندن ترانه میکند. از HAL9000 تنها صدای او و یک دوربین قرمز میدیدم. اما شخصیت HAL9000 مرا مجذوب خود میکیرد. در همه ی ما حسی را بر میانگیخت. حس اضطراب و انتقام. اما دیوید فیلم پرومتئوس با ظاهر انسان گونه و برخورد سرد رباتیک، نتوانست (حداقل برای من) کارکتری قوی و قابل درک باشد.
دقیقا من هم ابتدا این فیلم رو با اودیسه فضایی کوبریک مقایسه کردم . فیوچرلوژی که کوبریک در اون فیلم انجام داده بود قابل مقایسه با این فیلم نیست.
مطمئنا ما تا سال 2091 با روبات ها پیوند خوردیم و عملکرد و شباهتی به انسان امروز نداریم . راستش اسکات نتونست اون آینده ی احتمالی رو به تصویر بکشه هر چند حق هم داره . هر چه جلوتر میریم سرعت پیشرفت سریعتر میشه و پیش بینی آینده مشکل تر.
از طرف دیگه تمام فیلم از اسطوره ها و نماد هایی که ما رو ارجاع میدن به اون دوره پر شده .خبری از خود انسان مدرن نیست و دوباره مثل هر فیلم علمی تخیلی که در این مورد باشه اول و آخر میره سراغ سفینه فضایی و تمام . حتی آدماش از چراغ قوه استفاده میکنند . حتی شیشه ی دایره ای محافظ شون با تنفسشون بخار میکنه . این خیلی بده . از نظر من این فیلم میتونست خیلی بهتر از این باشه
سلام من امروز این فیلمو دیدم با کیفیت 1080
متاسفانه بعضی از دوستان مقایسه بسیار بی جایی با فیلم ادیسه فضایی کردن در صورتی که شباهت های دو فیلم بسیار کمتر از تفاوت های دو فیلم است. به نظر من آقای اسکات در سن 74 سالگی چیزهایی یافته و فرضیات پر مایه خودشو در این فیلم قرار داده.دوستان این فیلم چه عده ای بخوان چه نخوان شاهکار به تمام تمام معنا محسوب میشه هم از لحاظ جلوه های ویژه هم از لحاظ فیلمنامه ای عمیق و فلسفی. این فیلم در همه جهت پاسخ ها رو به بیننده واگذار کرده من خیلی درگیر این فیلم شدم. ولی…..
ولی مطمئن باشید جایزه خاصی به امثال این فیلما تعلق نمیگیره در عوض جوایز هالیوود به فیلم های […] اهدا میشه کاش لااقل فیلم “چشمان کاملا بسته” تو این فهرست باشه که نیست….
کاملا با صادق موافقم
من هم قبول دارم این فیلم میتونست خیلی خوب باشه، ولی نشد.
ولی اگر با اودیسه فضایی مقایسه میکنید، فراموش نکنید که درکنار استنلی کوبریک یک نفر دیگه هم بود که فیلمنامه رو نوشت: آرتور سی کلارک که خیلی ها او رو بزرگترین نویستنده داستانهای علمی تخیلی میدونند.
مرسی دکتر مجیدی عزیز، از خوندن مطالب شما واقعاً لذت میبرم.
دیدگاه من درباره ی فلسفه ی فیلم:
بزرگترین اشکال این فیلم به نظر من اینه که این فیلم تلاش میکنه جلوه ی علمی داشته باشه. در حالی که هچ ردی از علم در اون دیده نمیشه. تماما تصوراتی (بدون منطق) هستند که با اشاره هایی مبهم سعی شده لباس علم بر تن کنند.
شاید از بیینده که برای سرگرم شدن دو ساعت به دیدین فیلم میشینه، چیزهایی مثل فاسد شدن DNA فریب دهنده باشه. اما میدونیم این یک تصور کوته بینانست. DNA فاسد نمیشه!
چیزی که دوست نداشتم این بود که سراسر فیلم پر از صحنه های مبهمه. مثلا ابتدا ی فیلم موجودی بسیار شبیه انسان ضرف عجیبی رو باز میکنه و از اون مینوشه. و بعد به شکل عجیبی خاکستر شده و در آب حل میشه. ما واقعا نمی دونیم این موجود کیه و چرا اینکار رو انجام میده. این انتظاری نیست که از یک جواب صحیح برای پیدایش حیات داریم. باید برای سوالی به این بزرگی جوابی متقابلا بسیار ساده باشیم. جوابی که خود ذاتا مستلزم سوال های بیشتر نباشه. اما این صحنه در فیلم شاید سعی داره جوی راز آلود و یا حتی فلسفی به ما بده. به شخص من، حس بی منطق و دروغین بودن تفکر فیلم رو میده.
با تشکر از دکتر مجیدی که وقت زیادی برای این پست گذاشتن و مطالب اسطوره ای باستان مرتبط رو هم معرفی کردند.
نگاه شخصی من به این داستان های اساطیری چیزی بیشتر از داستان های سرگرم کننده نیست. گاهی آموزنده و گاهی خطرناک. متاسفانه بعضی ها این داستان ها رو به طور عجیبی مقدس میدونن. به طوری که به رسومات بیشتر از دانش اهمیت میدند. ما انسانها و درکنارمون جوامع ما تکامل پیدا کرده. حال ما دانشی غنی تر و فهمی صحیح تر از دنیا داریم. اما برخی افراد تنها قدمت رو نشونه ی صحیح بودن بی بروبرگرد یک ایده میدونند.
درپست گفته شد “به آنها بیاحترامی کردند و حالا با آمدنشان مایع فساد را به قلیان آوردهاند” .همه ی ما می دونیم خوبی و بدی نسبی هست. کسی که گوسفندی رو نظر میکنه، به گرسنه ای که سیر کرده خوبی میکنه. اما بعید میدونم گوسفند مفلوک هم نظر مشابهی داشته باشه.
داستان های اساطری به شدت انسان محور هستند. گویی انسان ها محور کائنات هستن و هر چه در هستی وجود داره برای انسان هاست.
انسان هایی که در زمین، در گوشه ای ناچیز از منظومه شمسی، یکی از چندین میلیار منظومه ی واقع در کهکشان راه شیری، که خود کهکشانی بس ناچیز در میان میلیارها کهکشان دیگه ست، خودشون رو فراتر و جدا از همه چیز میدونن. برای خود روحی متصور میشن که اونها رو از همه ی کائنات جدا کرده و احساس برتری میکنند.
در ادامه ی جمله قبلی که از متن آوردم به دوید اساره کردید “…با نخوت با او از طریق یک موجود مصنوعی صحبت میکنند.” برای من قابل درک نیست. چرا به دیوید لقب مصنوعی دادید؟
هرچه باشد طبق داستان فیلم انسان ها موجودات مهندسی شده همان مهندسان هستند. حتی از دید این فیلم، چه تفاوتی می تواند بین دیوید “یک اندروید” با انسان ها باشد.
آلن تورینگ پیش بینی کرد کامپیوتری ساخته خواهد شد که برای هر پرسش به گونه ای پاسخ خواهد داد که جوابش با جواب انسان غیر قابل تمایز باشد.
تفکر متمایز کننده انسان از سایر موجودات زنده ست. اگر این تفکر به طور غیر قابل تمایزی بدست بشر ساخته شود، چه تفاوتی بین انسان و اندروید خواهد بود، وقتی ما هر گز قادر به تشخیص این دو نباشیم؟
هرچند که از این پست لذت بردم، اما فیلم برای من خسته کننده و گاهی رنج آور بود.
انیشتین، به عتوان مطرح ترین فیزیکدان دنیا گفت: “همه چیز باید تا حد امکان ساده گفته شود، اما نه ساده تر”
داروین، با معرفی تکامل به ما نشان داد که چگونه پیچیده ترین و شگرف ترین گونه های حیات از ساده ترین اشکال تکامل پیدا کنند.
علم در تلاش برای ساده کردن فهم و درک دنیا برای ماست. به نظر من باید این فیلم را تخیلی دانست نه علمی-تخیلی. شاید حل معما ها و کنار هم قرار دادن تکه های فیلم مثل پازل برای ما جذاب باشد اما هیچ مفهموم و درک روشنی به ما نمیدهد.
به تصویر آخر پست اشاره میکنم. ترکیب موحودات مختلف و ایجاد گونه هایی که هیچ سنخیتی با والد خود ندارند! به سادگی میتونم بگم مامبوجامبوی به تمام معناست. درست است که پرومتئوس یه فیلم است و فیلم رسانه ای برای حذف محدودیت ها برای رساندن منظور خالق اثر است. اما این اثر در دنیایی شکل گرفته و سعی در پاسخ یا تحریک بخش هایی از سوالات ذهن ما دارد که از دید ما از واقعیت شکل گرفته. شاید این فیلم به عنوان ساخته ای تنها “تخیلی” و تنها برای سرگرمی قابل تحمل باشد. اما به عنوان چیزی بیشتر از این به نظر شخص من اتلاف وقت است.
به نظر من این فیلم در داستان، تفکر، جزییات ساخت و خلق کارکتر بسیار ضعیف بود.
ممنون دکتر دیروز این پست را دیدم ، فیلم را دانلود کردم و دیدم
و امروز تحلیل شما را خواندم ، ممنون دکتر فیلم جالبی بود ولی تحلیل شما از فیلم زیبا تر بود .
نسخه پرده ای فیلم رو دیده بودم و دیوانه اش شدم… تا اومدن 1080 صبر خواهم کرد… نقد خوبی بود و کلی نکات و جزئیات جالب و هیجان انگیز توی اون دیده میشد که حقیقتاً لذتبخش بود.
یکی از نکات خیلی جالب برای من حالات نگاه و سردی و بیروحی چشمهای دیوید بود که خیلی خیلی خوب و واقعی از کار دراومده بود… فیلم خلاقانه ای بود که جای کار زیادی داره… مهمترین نکته فیلم این بود که از دست کارگردان خارج نشده بود… تا خود تیتراژ نهایی همه چی حساب شده و سرجای خودش بود و ریتم مناسبی توی اون جاری بود… فیلم بشدت پتانسیل یه پایان آبکی هالیوودی رو داشت که فعلاً به خیر گذشته…
بازم ممنون از نقدتون…. بسی لذت بردم
با سپاس برای وقتی که در ترجمه و گردآوری این پست گذاشتید.
از دید فیلمی، صد در صد با آقای کیان همفکرم. از دید منهم فیلمی بسیار سطحی و معمولی بود. بی شک پس از یک سال دیگه کسی اسم این فیلم رو هم به یاد نمیاره. حتی از دید entertainment هم فیلمی بسیار ضعیف بود. جلوه های ویژهء کامپیوتری رو دیگه این روزه در هر فیلمی میشه دید و مانند ابتدای دههء 90 میلادی، امتیاز ویژه ای برای فیلم به حساب نمیاد. مگر اینکه نوآوری داشته باشند. مانند فیلمهای ماتریکس و ژوراسیک پارک. جلوه های ویژهء پرومتئوس بیش از اندازه یکنواخت و تکراری بودند. هیچ چیز تازه ای در این فیلم وجود نداشت. شخصیت ها بسیار نچسب بودند و هیچگونه ارتباطی با بیننده برقرار نمیکردند. فیلمنامه بسیار هول هولکی نوشته شده و هیچگونه تعمقی در اون نشده.
ناامید کننده ترین بخش قضیه، کارگردان آن هست. کسی که لیستی از فیلمهای عالی در کارنامهء خود دارد و نزدیک به 34 سال پیش، شاهکاری به اسم Alien را با چنان سطح جلوه های ویژه، هراس، و داستان قوی ساخت، حالا چنین فیلم پیش پا افتاده ای را میسازد. فکر میکنم کارگردانها با گذشت از خط سنی وِیژه ای بهتره بازنشست شوند. برای من باور کردنی نبود که اسپیلبرگ که برای من خدای سینما به حساب می آید، فیلمهایی ضعیف مانند minority report و یا world war رو میسازه.
اگر من فیلم پرومتئوس رو در سینما میدیدم، بی شک از نیمهء فیلم رها میکردم و بیرون می آمدم.
شما برو امریکن پای ببین.
دکتر جان، یک پرسش برام پیش اومد: در فیلم دیده شد که مهندسها DNA مشابه انسان دارن. پس تا جایی که من میفهمم باید موجوداتی شبیه به انسان باشن، نه خالق اونها. اگر ممکنه در مورد این بخش توضیحی بدید.
سپاسگزارم!
این فیلم بر مبنای یه نظریه بزرگ شکل گرفته ، در برهه ای از زمان انسانها یه جهش بزرگ در میزان هوش و تکامل داشته اند. برای دانشمندان این مدت زمان کوتاه هنوزم بصورت مجهول باقی مانده ! یکی از نظریه هایی که در مورد تکامل ناگهانی انسان ها داده شده همین داستان فیلم پرومتیوسه
یعنی تغییر و اصلاح DNA توسط موجودات فرازمینی !
فیلم از اول نصفه نیمه شروع شد اخرش هم نصفه نیمه بود و مارو با کلی سوال ناتمام تنها گذاشت. من هنوز درک نمیکنم که اصلا موجودات دیگر مثل بیگانه ها چه ربطی به این فیلم داشتند. از اول گفته بودند که فیلم درباره بیگانهها است. شخصیت بیگانه خودش یکی از اسطوره سینماییه. در فیلم alien بیگانه ها نقش محوری داشتند اما در این فیلم بیگانه از ماهیت اصلی خودش خارج میشه. حتی ظاهر و شکل تکاملش هم در فیلم فرق میکنه. به نظر من ریدلی اسکات که خودش خالق اصلی بیگانه ها است به شخصیت بیگانه لطمه اساسی زده در ضمن ما اصلا نمیدونیم دکتر هالووی چرا در تماس با ماده سیاه به اون شکل در اومد و اصلا ماده سیاه چی بود و چرا داشت به زمین میرفت. من نمیفهمم این همه پیچیدگی و ریخته پاش باز برای چی بود. از شخصیت مهندسان هم اصلا خوشم نیومد انتظار داشتم به عنوان خالق شخصیت کاملتری داشته باشد ولی اونها هم مثل انسانها خشونت طلب و جاه طلب بودن. در ضمن واقعا جای تاسفه بازیگران توانایی مثل شارلیز ترون چرا همچین نقشهای ضعیفی رو بازی میکنن البته بازی شارلیز خوب بود. در کل از ریدلی اسکات انتظار نداشتم همچین فیلم ضعیفی رو بسازه
نقد بسیار جالبی، ممنون از زحماتت
ولی به نظر من فیلمه بسیار معمولی ای بود، یک کپیِ خیلی ضعیف از شاهکاره “بیگانه” که به مراتب از Prometheus قوی تر بود.
ضعف شدید در شخصیت پردازی و داستان در این فیلم به شدت مشهوده در مورد مبحث فلسفیش هم چیزی نمیگم، چون هر کس حق داره هر جور که میخواد برداشت کنه.
یا حق…
دکتر جون بعضی سایتهای پر ادعا مطالب شما رو کپی /پیست میکنن بدون ذکر منبع البته من تذکر دادم و کامنت گذاشتم ولی خوب شعورشون در همین حده دیگه
http://www.sezaranti666-2.blogfa.com/post/95
از این صفحه لذت بردم.اولین باره میام این سایت و ازتون ممنونم.
مسلما برداشت و تعریف ما سلیقه ای وشخصیه و فقط میمونه که سازنده چی میخاسته بگه و چقد تونسته اونو منتقل کنه.
منم مثل خیلی از دوستان فیلم رو عمیق و با ارزش ندیدم که البته این تایپیک خیلی بهم کمک کرد بهتر منظور بعضی قسمتا رو بفهمم.منو که یاد alien انداخت که از نو ساخته شده باشه.آخرشم یجور تموم شد که دنباله داشته باشه.کلا انگار فقط واسه پول در آوردن ساخته شده بود نه مفهوم خاصی.
بازم از ازتون ممنونم.محشرین.ادامه بدین
منم با نظرات آقای کیان و سعیدراد موافقم. بابت گرد آوری و ترجمه ی قسمت اول متن ممنون ولی نظراتتون راجع به فیلم…
جدا از کوشش نافرجام فیلم که از ابتدا سعی داشت همه چیز رو بزرگ و نهایی نشون بده (که نمیتونست و درواقع همه چیز بچه گانه بنظر میرسید) ، و کاراکترهای سطحی و غیرواقعی و نچسب (تمام کاراکترها غیر از میس ویکرز)، کاراکترهای فراموش شده (دستیاران کاپیتان که در انتهای فیلم بار بامزه کردن و قهرمان سازی زرد رو عهده دار شدند)، اتفاقات بی دلیل (مسموم کردن همسر چارلی توسط دیوید، گم شدن زیست شناس و جئولوژیست با دستگاههای پیشرفته ی آینده در حالی که وسیله ی نقشه برداری سه بعدی حتی در ابتدا در اختیار جئولوژیست بود، اصرار بی معنی زیست شناس برای نزدیک شدن به ماری ناشناخته در سیاره ای دیگر!، تصویرهای هولوگرافیک بیمعنی مهندسان درحال دویدن، و … )، معماری پر زرق و برق و بی دلیل و ظریف کاری شده ی مکانی که فقط قرار بوده نقش آزمایشگاه برای تولید سلاحی برای نابودی بشر باشد، ابتدایی و بچه گانه بودن تصویرهای ارائه شده از امکانات پایان قرن بیست و یک و فضاپیما با آن همه فضاهای خالی و راه رو ها و اتاقهای بزرگ و … جدا از همه ی اینها فیلم اشکالات خیلی بزرگ منطقی حتی در ارائه داستان پیش پا افتاده ی خود دارد، مانند اینکه با ورود به سیاره ی جدید در اولین مکانی که مثلن خطوط عمود و گنبد می بینند فرود می آیند، بدون گشتن دور مدار سیاره و بدست آوردن اطلاعات کلی درباره ی دیگر نقاط سطح سیاره و بررسی وجود مکانها و موجودات دیگر رو سیاره، درحالیکه در انتهای فیلم هم دیوید بدون داشتن مدرک خاصی میگوید این تنها سفینه ی آنها نبود. یا درحالیکه در همین ابتدای قرن ماهواره ها امکان بررسی عوارض سطحی زمین و تشکیلات زیرزمینی را دارند، سفینه ی فوق پیشرفته ی انتهای قرنی به خود زخمت نداده است که بداند زیر آن گنبد چه ساختارهایی پنهان شده است. یا دویدن در خط مستقیم میس ویکرز که تنها مضحک بود و … ازینطور اشکالات فیلمنامه و کارگردانی در فیلم فراوان است، یا مثلن صحنه ی سزارین که به ابتداییی ترین شکل یک چنگک موجود داخل رحم را بیرون می آورد، بدون حتی چند اشعه ی لیزر برای دلخوشی که مثلن مانع از خونریزی های شدید داخلی شده است. بخیه های لایه های دروونی رحم و جدار شکم هم هیچ، به منگنه ای در سطح پوست اکتفا شده است.
در مجموع فیلمی کودکانه با اشکالات فراوان، بدون نقطه ی مثبت و باور پذیر، بدون جذابیت بصری، که نه تنها پاسخی برای سؤالهای فلسفی انسان ارائه نمیکند که فقط سؤالهای بی مفهوم بیشتری را ایجاد میکند و قضیه را از سر ندانستن خود، پیچیده تر ارائه میکند.
اتفاقات بی دلیل رو خیلی خوب گفتی. من تا آخر فیلم داشتم فکر میکردم چرا دیوید اونو مسموم کرد؟! یعنی به نظرم از این مدلا بود که فقط چون دیوید باهاشون بد بود بدی میکرد. مثل آدم بدای فیلمای سطحی که فقط چون بدن بدی میکنن، بدون منطق.
یا واقعاً خیلی مسخره بود اینایی که به خاطر حفظ امنیت به در و دیوار هم سعی میکنن دست نزنن، به اون مار که یه موجود زندست (که حتی اگه مار زمینی هم باشه معلوم نیست چه کارایی میتونه بکنه و آدمو به چه روشهایی بکشه!) اونقدر نزدیک شدن.
یا درآوردن ماسکهاشون توی فضای ناشناخته هم به همین اندازه غیر منطقی و احمقانه بود. یک سری مثلاً دانشمند گندهی جهان، یهو ماسکشونو در میارن و میگن به به هوا چه خوبه و همه ماسکا رو در بیارین! خسته نباشن خب! دانشمندامون اینجوری راجع به آب و هوای یه سیاره اظهار نظر کنن که باید بریم بمیریم!
یا مثلاً دوربین اون یکی همکارشون یهو جلوی در سفینه روشن شد. آیا اون سفینه نباید یه دوربین جلوی درش داشته باشه؟ چقدر باید سرنشینان سفینه احمق باشن که فکر کنن اون دوستشون برگشته و دم در نشسته تا درو باز کنن براش؟! و چقدر باید احمق باشن که بدون هیچ اقدامات امنیتی درو باز کنن؟ اصلاً چقدر باید احمق باشن که وقتی دوستاشون بیرون موندن برن سکس کنن یا بگیرن بخوابن! توی جنگل شمال هم باشن اینجوری تنهاشون نمیذارن، حالا تو یه سیارهی غریبه کاپیتان اونا رو ول میکنه و میره دنبال خوش گذرونیش! نباید اون سفینه کارکنان 24 ساعته داشته باشه که دائماً همه چی رو چک کنن؟ همین یه نفر کاپیتان رو میذارن اونجا؟ مگه اتوبوسه؟!
عالی گفتی . حظ کردم
هه. باحال گفتی.
فقط راجب ان تیکه که چرا دیید اون یارو رو مسموم کرد: یه توضیحی تو قسمت FAQ تو IMDB نوشته بودن براش:
Most likely, he does it because Weyland told him to ‘try harder.’ Weyland wants to know what the fluid can do, hoping that it could have some kind of “fountain of youth” properties. David goes to Holloway and asks him how far he is willing to go to find his answers. Holloway replies he would do whatever it takes, so David takes this as an invitation to experiment with the liquid on Holloway. David probably chooses Holloway to experiment on for several reasons. First, Holloway is probably the least needed member of the crew. He brings no apparent skills or talents to the expedition. Second, Holloway has been consistently insulting and hostile to David throughout the voyage. We are told that David, as a robot, has no emotions, but his behavior throughout the voyage belies this notion.
در مورد صحنه آخر فیلم یک نکته به نظرم میرسه
نمیدونم، شاید هم برداشت غلطی کردم
موجودی که شبیه هشت پا هست اواخر فیلم ظاهرا مهندس رو میکشه یا بهتر بگم میخوره
ولی توی سکانس انتهایی فیلم متوجه میشم که هدف تولید یک موجود جدید بوده
موجودی که بسیار شبیه تصور ما از موجودات فضاییه یا حداقل شبیه تصویری هست که در فیلمهای تخیلی به ما القا شده
در طول فیلم گفته میشه که ژنتیک مهندسین با انسانها یکی هست
پس به فرض اینکه سلاحهای اونها (هشت پاها) به زمین میرسیدند
یحتمل انسانها رو تبدیل میکردند به همون موجودی که آخر فیلم متولد شد
میخوام اینجوری نتیجه بگیرم که شاید کارگردان خواسته این مفهوم رو القا کنه که موجوداتی که ما به عنوان موجودات فضایی در فیلمهای دیگر به تصویر کشیده میشه
موجوداتی هستند که روزی مثل ما بودند و مورد غضب خدایان خود (مهندسین) قرار گرفتند
عالی بود. این فیلم واقعا ارزش چند بار دیدن رو داره. و مرسی از پست خوب وکاملتون.
دوست گرامی آقای مجیدی، با تشکز از “ترجمه ی” شما . این تحلیل نوشته ی شما نیست و فقط آن را ترجمه کرده اید … بهتر نبود این را هم ذکر کنید ؟
همه منابع در انتهای مقالات من ذکر میشوند. در مورد این مقاله هم همین طور است. ممنونم میشوم مطلب تألیفی و اوریجینال خود شما را ببینم.
آقای مجیدی اینکه ازاول خلقت حسادت بوده واینکه روزبه روزتعدادافرادحسودداره بیشترمیشه؟
میپذیریییییییییید؟
سلام
من فیلم و تازه دیدم
خیلی خوب بود صحنه ای که مسافران پرومتئوس خودشون و قربانی نجات نسل بشر میکنند
اما من شنیدم این فیلم صحنه های حذف شده ای هم داره که برام جالب بود
در مورد مقایسه ای که با 2001ادیسه ی فضایی کوبریک کردند ما نباید نادیده بگیریم که کوبریک اولین کسی بود که اقدام به ساخت یک سازه ی عظیم کرد برای فیلمی با موضوعی فضایی.
تشکر فراوون از آقا مجیدی.
جنبه ی معنوی این فیلم رو توی این مقاله دریافتم.
ممنون
خیلی ممنون، مطلب ارزشمندی بود!
مثل همیشه دقیق، بدیع، عالی، ممنون
اول آدم فکر میکنه فیلم بیگانه دوباره سازی شده ولی در کل ربط چندانی به اون نداره.
البته با توجه به سکانس آخر میشه گفت فیلم از یک لحظ پیش درآمدیه برای فیلم بیگانه.
سلام و تشکر ویژه .بسیار لذت بردم از نقد عمیقتون.نظرات همه عالی بود ولی به نظر من نباید این فیلمو با ادیسه کوبریک مقایسه کرد.دیدگاه این دو کارگردان متفاوت.به نظر من اسکات با ساختن این فیلم ادای دینی کرد به طرفدارهای بیگانه و بعد از سالها شاهکاری رو خلق کرد که در اینده اثراتش رو در سینما خواهیم دید و همینطور در زندگیمون.این همیشه بزرگترین سوال انسان بوده که چگونه به وجود امده و چه چیزی از این جالبتر که به دنبال حل این موضوع باشه.در اخر تبریک میگم به شما دکتر و به طرفدارای این فیلم که دوسش دارن و اینگونه مشتاق پیگیرش هستن.
سلام
ممنون از مطلب جالبتون بسی لذت بردیم.
در مورد فیلم اینکه خوب مسلمه که فیلم از لخاظ فنی حرفی برای گفتن نداره و حتی فکر میکنم سازنده برعکس تلاشی که در اثر بیگانه جهت پیش بینی فناوری آینده انجام داده بود در این فیلم خیلی خودشو درگیر این مسائل نکرده بود. شخصیت ها بخوبی پرداخت نشده بودن ، تیمی که در سفینه حضور داشت تا حدودی کلیشه ای بود و حضور یه سری دانشمند اسکپتیک که در ابتدا با طعنه کل مسایل رو زیر سوال بردن و در انتها (یا اواسط) به طرز فجیعی توسط جریانی که پیش از این حتی قبولش هم نداشتن کشته میشن.
ولی همه اینا به کنار یه نکته که از نظر من هدف اصلی فیلم برای نتیجه گیری از طرف بیننده هم بود، نمیدونم که دیدگاه کارگردان بود یا نویسنده یا شاید هیچکدوم و فقط برداشت شخصی من هست:
÷در اوایل فیلم جایی که ویلند برای دانشمندا سخنرانی میکنه و دیوید رو بعنوان معتمد خودش معرفی میکنه، میگه که همه این هزینه ها برای فرار از مرگ و میل به جاودانگی انسان انجام شده ولی دیوید از اونجایی که انسان نیست و روح نداره این حس رو نمیتونه درک کنه… در پایان فیلم میبینیم که دیوید با وجودی که سرش از تنش جدا شده از شاو درخواست کمک میکنه و حتی در قبال این کمک وعده هایی هم به شاو میده، اگه فرض کنیم که دیوید برای زنده ماندن از شاو کمک خواسته(چیز دیگه هم نمیتونست باشه) پس فرضیۀ ویلند که میل جاونداگی انسان بخاطر وجود روح هست اینجا باطل میشه.
÷آخرین جمله ای که ویلند به زبون میاره اینه there’s nothing!
در واقع کنایه ایست به همه تلاشی که تمام عمرش برای پی بردن به حقیقت انجام داده، حقیقتی که با توجه به جمله آخرش اصلا وجود خارجی نداشته و در واقع آفرینش انسان بر خلاف اونچه که همیشه آرزوش رو داشته(وجود هدفی متعالی در خلقت انسان) کاملا بی هدف اتفاق افتاده
÷ در دیالوگی دیگه بین دیوید و چارلی ، دیوید میپرسه که شما(انسان ها) برای چی ما ربات ها رو بوجود آوردید؟ چارلی پاسخ میده: چون میتونستیم! و بعد دیوید میگه اگر مهندسان هم انسان هارو فقط به این دلیل که تواناییش رو داشتن بوجود آورده باشن، چقدر حقیقت نا امید کننده میشه!
از این سه تا نکته در واقع من رسیدم به دیدگاه فیلمساز یا نویسنده یا شاید کمپانی سازنده که در آستانه قرن 21 حقیقت انسان رو انقدر ساده و بی هدف نشون میده و در واقع میگه که اصلا حقیقتی در کار نبوده!
من هم فیلم رو خیلی معمولی و با مؤلفههای آشنای فیلمهای فضایی سطحی یافتم.
یک نکته: چطور ممکن است بیگانهای که قصد ویرانی تمدن بشر را دارد نتواند از خود در برابر اصابت سفینهای زمینی محافظت کند؟
اگر آن بیگانه اینقدر آسیبپذیر بود، دیگر جای نگرانی چه بود؟ میشد جلوی رسیدنش به زمین را نگرفت و از نابود کردنش کلی سرگرمی ساخت برای زمینیان!
هر فیلم به ذات خویش داستانیست که مجموعه ای از افکار و انذیشه ها را بازگو میکند و بی گمان در این رهگذر به فراخور آنچه در ظاهر مینمایاند حرفی برای گفتن دارد کم یا بیش هر چه باشد در پس آن پرده ی ظاهر است که روح اثر نمایان میگردد و گوهر درونش رخ می نمایاند.
پرومتئوس نام بزرگی ست که از افسانه موجودی می گویید که از انسان برتر است یک تایتان که خدا نیست اما همرده ی خدایاناست بسان خدایان قدرتمند است و همچون آنان او را روحی جاودان است حال این موجود خداگونه بر انسان عاشق می گردد واین نقطه ی عطف داستان زندگی اوست موجودی قدرتمند و جاوید که عاشق انسان فانی و ضعیف می گردد!!!و در این راه حتی در برابر خدایان المپ قد علم می کند و به بند و زجر محکوم می گردد او که برای همنوعان خویش چنین کاری نمی کند و در نبرد تایتانها علیه خدایان به برادران خویش دست یاری نمی دهد برای انسان سرنوشت خود را قربانی میکند.
اگر افسانه را اینجا قطع کنیم و از نام فیلم نیز با این پیش زمینه بگذریم به سرآغاز فیلم و سرآغار حیات می رسیم انجا که انسان از یک تایتان زاده می شود تایتانی با ردایی سیاه که به دلیلی نامعلوم در سیاره ای دورافتاده به مرگ محکوم است و از مرگ او و ترکیب ذات او با ماهیت این سیاره(آب و خاکش) ذات نسان شکل میگیرد. در پس این پرده می توان به داستان زاده شدن انسان در اسطوره های یونانی بازگشت. آن فصل که تایتان ها دیونوسوس خدای زراعت و میگساری را خوردند و زئوس انان را با رعدهاش به خاکستر بدل کرد. سپس از خاکستر تایتانها انسان بوجود آمد لذا ذات پلیدی و شر تایتان ها را به ارث برد و بارقه ای از پاکی و خدایی را که خوردن دیونسوس به تایتانها داده بود نیز به صورت بالقوه به میراث برد. لذا شرارت این مهندسان که در پایان فیلم با دیدن یکی از آنان مشخص می گردد در نهاد انسان است و پاکی لطافت و زلالی زمین که خدای حاصلخیزی است ودر ابتدای فیلم با گذر دوربین از روی یک رودخانه مشهود است نیز بعد دیگر روحانی انسان را تشکیل می دهد.
تصویر اول فیلم نشان از آن دارد که انسان نتیجه یک فرآیند هدفدار نبوده و صرفا براساس اتفاق و بی هدف بوجود آمده آنچه که در پایان فیلم پروفسور پیر پس از رویارویی با خالقش بر زبان میآورد: هیچ!
د.ستان ادامه می دهم ولی فعلا باید برم
به نکته ای توجه نکرده اید:
این فیلم و همچنین سری فیلم های بیگانه، بر اساس نظرات فرقه راییلیان ساخته شده و برای اثبات این نکته کافی است که به سایت فرقه رایلی مراجعه کنید و کتابهای این فرقه را مطالعه بفرمایید. به نظر میرسد که ریدلی اسکات یا عضو این فرقه است یا تحت تاثیر این فرقه.
و نکته ی دیگر اینکه فیلمنامههای سری بیگانه و پرومتئوس اصلا باهم چفت نیست.
با توجه به اینکه ریدلی اسکات کارگردان بزرگی است، من چند بار سری بیگانه را برای درک منظور کارگردان دیدم ولی ایرادات فیلمنامه را بر اساس ظن مثبت خود، رمز و راز دیدم. اما حالا پس از دیدن پرومتئوس، به نظرم فیلمنامه ی پرومتئوس و همچنین بیگانه، مشکلات ساختاری دارد.
در مورد فیلمنامه ی ضعیف باشماموافق هستم
اما در مورد رایلیان میشه بیشتر توضیح بدید؟
واقعا ریدلی اسکات با این سنش هنوز نابغه است. از بیگانه بگیر تا حالا. محشر است. حیف که برادرش خودکشی کرد.
این فیلم با دیدگاهی ماتریالیستی (ماده گرایی) و اومانیستی و در راستای حذف خدا به عنوان منشاء آفرینش از زندگی بشر مدرن ساخته شده است (به واژۀ مهندس به جای خدا در فیلم دقت کنید) این فیلم کاملا با دیدگاه رائلی ها هماهنگ است . رائلی ها براین باورند که انسان های فضایی و فرازمینی ها منشاء حیات بر روی کرۀ زمینند و خدایان یونان و مصر باستان نیز در حقیقت همان فرازمینی ها بوده اند که انسان به چشم خدایان به آن ها می نگریسته است اما بر فرض درستی تئوریِ رائلی ها ایشان در توضیح اینکه همان فرازمینی ها را چه کسی آفریده است ناتوانند .
فرازمینی ها را چه کسی آفریده؟ اگر فرازمینی هم وجود داشته باشه در نتیجه تکامل یا طبق گفته این فیلم توسط یه طراح زاده شده که خود طراح هم میتونه در نتیجه تکامل و یا طراحی یک طراح دیگه باشه. شما با این سوال میخواید برسید که تمامی اینهارو خدائی خلق کرده که هنوز وجود یا عدمش اثبات نشده. و البته ساده ترین راه برای اثبات سوال غیر منطقی شما اینه که اون خدا رو چه کسی خلق کرده؟ و به یک دور باطل میرسیم
همه چیز هست خیر ا زتکامل انسان.
اخه چرا.
سلام
اگر سری فیلمای غارتگر علیه بیگانه و بیگانه وغارتگر رو خوب دیده باشید درک میکنید که این فیلم چی چیه!!!
این فیلم یک شاهکار تکرار نشدنی بود
ایراد هایی که بعضی ها میگیرن اصلا منطقی نیستند و نشان دهنده ی اینه که اصلا فیلم رو درک نکردن
نمونه های مشابه زیادی در آثار اینچنینی وجود داره که به دلیل درک نکردن یا درک غلط و ناقص ایراد هایی میگیرن که اصلا وجود خارجی نداره
این فیلم از نظر فلسفی و داستان پردازی فیلم قابل تاملی بود و در انتها انسان رو به فکر کردن وا میداشت ، که فکر میکنم هدف نهایی فیلم هم همین بود و به همین دلیل معتقدم که کارگردان یا کلا فیلم ، به هدف نهاییش رسیده
بسیار عالی بود.در مورد خود قربانی گری اولین انسان اسطوره ی کهن تری از پرومته وجود دارد که شرایط قربانی کردن آن مهندس من را به یاد اولین انسان قربانی شده در اساطیر می اندازد که در اساطیر احتمالا آریایی و یا مربوط به اقوام هندی پیش از آریایی است به نام (پوروشه مدهه) اولین دیو یا انسان والا که با قربانی کردن خود کل حیات و جهان را به وجود آورد معادل اوستایی گوشورون گاو آغازین گیومرث یا گئومرتن هم نشانه ها یی از آن در خود دارند
فیبم بسیار عالی بود و مشتاقانه منتظره قسمت دوم این فیلم هستیم
دوستان عزیز اگر مایل بودید به این سایت یه سری بزنید در واقع با فیلم بالا ربط هایی دارد )با دیدی باز وارد شوید(. موفق باشید
fa.rael.org
فیلم بسیار عالی بود مشتاقانه منتظره قسمت دوم این فیلم هستیم
دوستان عزیز اگر مایل بودید به این سایت حتما یه سری بزنید در واقع با فیلم بالا ربط هایی دارد )با دیدی باز وارد شوید(. موفق باشید
fa.rael.org
خیلی ممنون بابت این پست زیباتون
به نظر من فیلم خوبی بود چون بییننده رو به فکر خودش رجوع میداد و در جواب دوستانی که نظر دادند و گفتند که خیلی مجهول بود و اصلا واضح نمیگفت چی شده و چی میشد و اینا باید بگم که خب خود ریدلی اسکات هم که واقعا نمیدونه جریان چی بوده و بطور دقیق چی شده بوده که انسان ساخته و پرداخته شده و هدف آفرینش چی بوده و فقط با این فیلم زیبا یه حدس و گمان هایی رو به تصویر کشیده (بدون نتیجه گیریه واضح و واحدی) مثل تمام حدس و گمانهایی که انسانها تابحال در این مورد داشتند. به عبارت دیگه میخوام بگم اگه خیلی صریح اون چیزی که تو ذهن خودش بود رو واسه ما به تصویر میکشید با ذهنیت بیشترمون جور در نمیومد. پس یکم بهش حق بدیم ;)