در ستایش باور و پشتکار: 13 آدم مشهوری که از شکست نهراسیدند
سالها پیش، زمانی که وقت بیشتری برای گیم داشتم، عادت داشتم که یک یک مراحل را بدون راهنمایی یا «چیت کد» طی کنم، آدم سختکوش و سمجی بودم، گاهی بیشتر از 10 بار یک مرحله را طی میکردم تا موفق بشوم. اما آیا ماها در بازی زندگی و کار هم همین قدر ساعی و سختکوش هستیم؟
سال پیش در «یک پزشک» مطلبی نوشتم در مورد یازده نویسنده مشهور که با وجود ناکامیهای متعدد، ناامید نشدند و با تلاش و پشتکار، خود و آثارشان را در ادبیات دنیا جاودانه کردند.
عصر پنجشنبه به دنبال موارد مشابه در اینترنت جستجو کردم و موارد جالبی دیگری از تلاشهای حیرتآور شخصیتهای مشهور دنیا را پیدا کردم.
بسیاری از اوقات، تصور میکنیم که موفقیت آدمهای مشهور به خاطر استعداد، ژنتیک، فیزیک بدنی، شانس یا موقعیت زمانی و مکانی ویژهای که در آن بودهاند، است، نه به خاطر سماجت و شهامت و سختکوشیشان. اما توماس ادیسون بر این باور است که «موفقیت حاصل یک درصد نبوغ و 99 درصد عرق ریختن است.»
اما اگر باور ندارید و به دنبال مثالهای دیگر هستید، به احتمال زیاد این پست میتواند نظرتان را عوض کند:
1- هنری فورد: او، بنیانگذار کارخانهٔ خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای تولید خودروی ارزانقیمت خط تولید را به کار گرفت. او نهتنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد، بلکه با تولید انبوه کالا، بالا بردن دستمزد کارگران و قیمت پایین کالاها، تأثیری شگرفی بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم نهاد، طوری که این روند را به نام او فوردیسم نامیدند.
هنری فورد به یکی از مشهورترین و متمولترین مردان تاریخ تبدیل شد. فورد در کنار فعالیتهای صنعتی و اقتصادی، یک نظریه پرداز و نویسنده ماهر نیز بود.
اما تا پیش از تولید مدل T در اکتبر سال 1908، او از برزخهای زیادی عبور کرد تا بتواند موفق شود، او تا پیش از این مدل، پنج بار تلاش ناموفق در عرصه صنعت و تجارت داشت.
از جمله این تنگناها و ناکامیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نخستین شرکت فورد، شرکت اتوموبیلسازی دیترویت را بود، ولی اتوموبیلهای تولیدی او دارای کیفیت پایین و قیمت بالا بودند و این شرکت سرانجام منحل شد. او ناامید نشد و شرکت دیگری تأسیس کرد، بروز اختلافاتی باعث شد، او از این شرکت کناره بگیرد، این شرکت دوم، بعد از خروج او «کادیلاک» نام گرفت، حتی هنگامی که او شرکت فورد و مالکومسون را هم تأسیس کرد، فروش پایین باعث ایجاد یک بحران جدی شده بود.
اما فورد از همه این موانع عبور کرد.
2- سویچیرو هوندا: صنایع موتور هوندا، یک شرکت بزرگ ژاپنی است. این شرکت بخاطر تولید موتورسیکلت و خودرو در سطح جهان شناخته میشود. این شرکت معظم در بسیاری از کشورها مانند آمریکا، کانادا، برزیل، تایلند و چین کارخانههایی دارد. هوندا پنجمین تولید کننده خودرو در جهان و دومین تولید کننده خودرو در ژاپن است.
سویچیرو هوندا در سال 1906 در شهر کوچک ژاپنی کومیو متولد شد. او در کودکی به پدرش که یک تعمیرکار دوچرخه بود، کمک می کرد. در 15 سالگی و بدون داشتن تحصیلات رسمی، هوندا برای یافتن کار به توکیو رفت. او به عنوان شاگرد در یک گاراژ پذیرفته شد اما مجبور به پرستاری از کودک صاحب گاراژ شد. هوندا که ناراحت و خسته شده بود، به خانه بازگشت اما فقط شش ماه در آنجا ماند و دوباره به توکیو برگشت. این مرتبه به عنوان مکانیک خودرو شش سال در توکیو ماند و در 22 سالگی به زادگاهش بازگشت تا خودش به تعمیر خودرو بپردازد.
علاقه هوندا به خودرو او را به سوی خودروهای مسابقه سوق داد و هوندا توانست در سال 1936، میانگین رکورد سرعت جدیدی خلق کند. متأسفانه او دچار یک سانحه شدید شد و تعدادی از استخوانهایش از جمله مچ هر دو دستش شکسته شد. همسرش که نگران سلامت هوندا بود، از او خواست که به مسابقه با اتومبیل پایان دهد. هوندا بدون رفتن به سراغ مسابقه، تصمیم گرفت تمام انرژی خود را صرف کارش نماید و در سال 1937 به سراغ تولید رینگ پیستون رفت و شرکت صنایع سنگین توکای سیکی را تاسیس کرد، این شرکت توانست قراردادی با تویوتا برای فروش پیستون ببندد، اما کیفیت پایین پیستونها باعث لغو قرارداد شد.
او هنوز هم از نداشتن تحصیلات رسمی رنج میبرد و به همین دلیل در دانشکده فناوری هاماماتسو ثبت نام کرد، اما به علت نداشتن علاقه، تحصیل را نیمهکاره رها کرد.
در زمان جنگ جهانی دوم، او به شرکتهای دیگر در تولید انبوه پروانه هواپیماها کمک میکرد، بدبیاری او تمامی نداشت: در سال 1944، یک بمبافکن B 29 آمریکایی کارخانه او را بمباران کرد و سال بعد هم زلزلهای باعث تخریب کامل تأسیسات شد، طوری که مجبور شد بقایای وسایل را به تویوتا بفروشد.
در اکتبر 1946، او انستیتوی تحقیقات فناوری هوندا را تأسیس کرد، محوطه کاری این مؤسسه فقط 16 متر مربع بود و تنها 12 نفر پرسنل داشت!
بعد از جنگ جهانی، در شرایط اقتصادی وخیم، مردم نیاز به وسایل نقلیه بسیار ارزان داشتند، شرکت هوندا در این زمان با ایده موتوردار کردن دوچرخه توانست، سرمایه اولیه برای موفقیتهای بعدی را کسب کند.
سرانجام شرکت هوندا در سال 1949 پس از تولید چند دوچرخه موتوردار، اولین موتورسیکلت کامل خود را وارد بازار کرد.
اما این شرکت باید تا سال 1963 صبر میکرد تا نخستین خودروی خود را وارد بازار کند که در واقع وانت T360 بود:
شرکت هوندا در سال 2011، بیش از یک میلیون و 147 هزار خودرو فروخت.
سویچیرو هوندا تا سال 1973، رئیس این شرکت بود، وی در سال 1991 به خاطر بیماری کبدی درگذشت.
3- آکیو موریتا: شاید نام «آکیو موریتا» برایتان آشنا نباشد، او در سال 1921 در شهر ناگویای ژاپن زاده شد و در دانشگاه اوزاکا، فیزیک خواند. پس از فراغت از تحصیل و در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان افسر نیروی دریایی در دفتر فناوری، کار بر روی تکمیل دستگاهها و سلاحهای حرارتیاب و ادوات هدفگیر شبانه را آغاز کرد. در همان جا بود که با مهندس تیزهوشی به نام ماسارو ایبوکا آشنا شد.
در سال 1946، این دو دوست با هم «شرکت مهندسی مخابرات توکیو» (TOTSUKO) با 500 دلار سرمایه (190.000 ین) و 20 نفر تاسیس کردند. محل فعالیت شرکت در طبقه سوم یک ساختمان نیمه مخروبه در منطقه منهدم شدهای قرار داشت که تمامی دیوارهای بتونی آن شکافهای عمیق برداشته بود. بدین ترتیب سنگ بنای شرکت عظیم سونی به همت دو انسان سخت کوش با فعالیت تعمیر رادیو گذاشته شد. 12 سال بعد، نام شرکت به سونی تغییر پیدا کرد. یک پلوپز که اتفاقا کارایی خوبی هم نداشت، جزو نخستین دستگاههای ساخت شرکت بود.
در اینجا تصویری از نخستین ضبط صوت ژاپن، که توسط همین شرکت ساخته شده را میبینید، این ضبط صورت Type-G نام داشت.
موریتا در سال 1999 بعد از سکته مغزی و ذات الریه در 78 سالگی درگذشت.
4- بیل گیتس: نفر بعدی لیست ما بیل گیتس است، چه کسی تصورش را میکرد که وقتی او در سال دوم دانشگاه هاروارد، از تحصیل انصراف میدهد و با رؤیای همگانی کردن کامپیوترهای شخصی، با پل الن شرکت مایکروسافت را تأسیس میکند، به این میزان موفقیت کسب کند؟ بیل گیتس در خانواده خوبی بزرگ شده بود و شاید هم شانس هم به یاری او آمد، حتی شما میتوانید او را به ایدهدزدی هم متهم کنید، اما بدون شورمندی و جاهطلبی مگر میشود تنها با بخت و اقبال، شرکتی به بزرگی مایکروسافت را ساخت؟
5- کلنل سندرز: شاید نام کلنل سندرز را نشنیده باشید، اما اگر به عکس زیر نگاه کنید احتمالا پی میبرید که چرا اینجا میخواهم از او یاد کنم، او مؤسس رستورانهای زنجیره مرغ سوخاری کنتاکی است که به اختصار KFC هم نامیده میشود. KFC در 105 کشور دنیا 17 هزار شعبه دارد و بعد از مکدونالد بزرگترین رستوران زنجیرهای دنیاست. درآمد این رستورانها در سال 2011، بالغ بر 9.2 میلیارد دلار بوده است و مجموعا حدود 455 هزار کارمند دارند!
نخستین بار سندرز در سال 1930 در غداخوری یک پمپ بنزین در یکی از شهرهای کوچک کنتاکی، در زمان رکورد اقتصادی آمریکا، مرغ سوخاری جادویی خود را پخت. سال بعد او تعداد صندلیهای این رستوران را به 142 رساند، چند سال بعد او شیوه پخت را عوض کرد و زمان لازم طبخ مرغ را بسیار کاهش داد.
در سالهای اول، هنگامی که رشته رستورانهای خود را افتتاح نکرده بود، مجبور بود، غذاهای خود را به رستورانهای دیگر بفروشد، بسیاری از رستورانها از خرید اغذیه خود خودداری میکردند. گفته میشود که او 1009 بار برای توافق بر سر فروش غذاهایش به رستورانهای مختلف سر زده بود و هر بار دست خالی برگشته بود!
6- والت دیزنی: او یکی از نابغههای مسلم دنیای هنر و مؤسس شرکت والت دیزنی بود، این هنرمند بزرگ و خالق میکی ماوس، را زمانی هیچ کس نمیخواست.
نخستین کار جدی او رانندگی آمبولانس صلیب سرخ بود، اما بعد از پایان یافتن جنگ، این موقعیت شغلی هم از دست رفت. سپس او به کانزاس رفت تا روزنامهنگار شود، اما سردبیر او را به خاطر نداشتن تخیل و ایدهپردازی، اخراج کرد! او را حتی به عنوان یک راننده آمبولانس هم استخدام نکردند تا اینکه برادرش به یاریاش آمد و او را در بانکی استخدام کرد، در آنجا، او آگهیهای تبلیغاتی برای بانک طراحی میکرد و از این طریق بود که با یک طراح کارتون معروف آشنا شد، شرکت تبلیغاتی خود را بنا نهاد و به تدریج پا در جاده موفقیت نهاد.
7- اپرا وینفری: اپرا وینفری را ثروتمندترین آمریکایی آفریقاییتبار قرن بیستم میدانند، حتی او مدتی، تنها میلیاردر سیاهپوست جهان بود. چیزی که اپرا مشهور کرده است، اعتبار رسانهای اوست، طوری که میگویند او از چنان نفوذ چند جانبهای در میان افکار عمومی آمریکا برخوردار است که با حمایت و جهتگیری خود میتواند یک کتاب یا رییس جمهور را در این کشور به موفقیت برساند.
اما دوران کودکی و نوجوانی وینفری، فاجعهآمیز بود، او در 9 سالگی مورد سوء استفاده جن ..سی قرار گرفت، واقعهای که بارها تکرار شد، در سال 1967 او از خانه فرار کرد، پس از یک آزار دیگر باردار شد و نوزاد پسر مردهای به دنیا آورد. اما در اینجا او تصمیم گرفت که زندگی خود را تغییر بدهد به زودی مهارت خود را در کار رسانه به همگان ثابت کرد.
8- جی کی رولینگ: گاهی برخی به موفقیت بینظیر سری کتابهای هری پاتر حسادت میکنند و رولینگ را خوششانس میدانند یا به سبک ادبی او میتازند، اما این نویسنده همیشه خوششانس نبوده است، زمانی او در حالی که طلاق گرفته بود، مجبور بود به تنهایی و به کمک کمکهزینه دولت روزگار را سپری کند. او چندین رمان هم پیش از هری پاتر نوشته بود که هیچ عایدی برایش نداشت.
ایده کتاب هری پاتر هنگامی به ذهن او رسید که در یک ایستگاه منتظر قطار بود و او مشغول رؤپردازی ذهنی بود.
9- استیون اسپیلبرگ: آثار نبوغ در همان زمان کودکی در او هویدا بود، همان زمان که فیلمهای هشت میلیمتری میساخت، او در شانزده سالگی با بودجه 500 دلاری، نخستین فیلم مستقل خود را ساخت، فیلمی که بعدا الهامبخش فیلم برخورد نزدیک شد.
اما اسپیلبرگ هم تا قبل از شناساندن استعدادهای خود، روزگار سختی را سپری کرد. در جوانی دانشکده فیلم، تلویزیون و تئاتر کالیفرنیای جنوبی او را سه بار رد کرد، به همین علت در جای دیگری مشغول تحصیل شد، اما او برای تمرکز بر کار فیلمسازی این دوره تحصیلی را هم نیمهکاره رها کرد.
برنده جایزه اسکار برای فهرست شیندلر و نجات سرباز رایان و کسی که گیشهها را با آروارهها، ای تی و پارک ژوراسیک تسخیر کرد، بدون سختکوشی و اعتماد به نفس به هیچ جا نمیرسید.
10- الویس پریسلی: با آن چهره زیبا و صدای عالی، آدم مگر نیازی به سعی و تلاش هم دارد؟! اما در سال 1954، در زمان شروع کار الویس را کسی نمیشناخت، طوری که زمانی مدیر برنامههای او به وی گفته بود که به هیچ جا نمیرسی، بهتر است برگردی و تراکتور برانی!
11- مایکل جوردن: مایکل جوردن بازیکن شاخص تاریخ بسکتبال است، اما در ابتدای کار، زمانی او را از تیم بسکتبال دبیرستان خارج کرده بودند، اما او با تمرینهای سخت و ممارست در تمام طول یک تابستان، توانست خود را ثابت کند. نقل قول مشهوری از مایکل جوردن وجود دارد که با خواندنش متوجه میشویم او بارها در زندگی حرفهای ورزشی خود را شکست را تجربه کرده و هر بار از ویرانههای شکست، پیروزی ساخته است:
«در طول زندگی ورزشیام، نه هزار شوت را گل نکردم، 300 بازی را باختم، 26 بار هم میتوانستم شوت پیروزی تیمم را به ثمر برسانم، اما آن را از دست دادم. من بارها و بارها شکست خوردهام و به همین دلیل به موفقیت رسیدهام.»
12- جک لندن: خالق آوای وحش و سپید دندان، چه مصائبی را تا پیش از موفقیت آثار خود تجربه کرد؟
جک لندن در خانواده تنگدستی در سان فرانسیسکو به دنیا آمد و در اوکلند بزرگ شد. او با اینکه توانست در دانشگاه پذیرفته شود، تحصیلات رسمی چندانی نداشت و هرچه آموخت، خود آموخت و بسیاری از آثار ادبی را در کتابخانه عمومی اوکلند خواند.
در ۱۸۸۹ در کارخانه کنسروسازی کاری سخت و سنگین پیدا کرد. بعد با پولی که از نامادریش وام گرفت قایقی خرید و به دزدی صدف پرداخت. در ۱۸۹۳ به عنوان کارگر با یک کشتی شکار شیر دریایی به ژاپن رفت. بازگشت او با بحران اقتصادی سال ۱۸۹۳ و مبارزات کارگری همزمان شد.
مدتی بیکار و ولگرد بود و در شهر بافلو به زندان افتاد. بعد به اوکلند بازگشت و دبیرستان را تمام کرد. خیلی دوست داشت که به دانشگاه کالیفرنیا برود و پس از سه ماه کوشش فشرده در تابستان در آنجا پذیرفته شد. اما به دلیل بیپولی ناچار پس از یک سال دانشگاه را رها کرد.
در ۱۸۹۷ با کشتی و همراه با دیگر جویندگان طلای کلوندایک به شهر داوسون در یوکان رفت. در آنجا بیمار شد و پزشکی او را درمان کرد. پس از بازگشت به اوکلند، سعی کرد که با نوشتن و فروش آثارش (به گفته خودش با فروش مغزش) از بیپولی و اجبار به کار بدنی رها شود. همزمانی این تصمیم او با گسترش مجلههای عامهپسند ارزان که بهدنبال داستانهای کوتاه بودند باعث شد که او بتواند از راه نویسندگی پول در آورد. بهزودی نویسندهای موفق شد و در سال ۱۹۰۰ درآمد او از نویسندگی به 25 هزار دلار رسید که در مقیاس آن روزها برای یک نویسنده، مبلغ بسیار قابل توجهی بود.
اما جالب است بدانید که تا پیش از پذیرش آثار او، ناشران مجموعا ششصد بار از چاپ رمانهای او خودداری کرده بودند!
13- جیمز دایسون: جاروبرقی البته پیش از دایسون اختراع شده بود، اما تا بعد از جنگ جهانی دوم، محصولی لوکس بود و برای همه در دسترس بود، یکی از مخترعاتی که جاروبرقی را همگانی کرد و کار را با آن راحت کرد، جیمز دایسون بود.
جاروبرقیها به طور معمول کیسهها و فیلترهایی دارند که به این ترتیب عمل می کنند: هوا به کمک موتور که در پشت فیلتر و کیسه قرار دارد آشغال ها را به داخل کیسه هدایت می کند و این عبور هوا از کیسه به سبب وجود میلیونها منفذ در کیسه جارو امکان پذیر است. اما مشکلی که در این کیسهها وجود دارد این است که این منافذ به سرعت توسط گرد و غبار و آشغال ها بسته میشوند و باعث کاهش قدرت و مکش و فشار بر موتور میشوند.
اما در دهه 70 دایسون با فناوری cyclonic separation نسل جدیدی از جاروبرقیها را ساخت که در آن گردش هوا با سرعت بالا باعث جدا شدن و جداسازی سریع ذرات زباله میشود. این جاروبرقیها نیازی به کیسه زباله و تعویض آن ندارند.
اما ساخت این جاروبرقی برای دایسون اصلا آسان نبود، او با حمایت همسرش، پنج سال را صرف ساخت این موتور کرد، گفته میشود در این مدت او 5126 بار اقدام به ساخت و آزمایش نمونههای ابتدایی نمود تا سرانجام موفق شد و جاروبرقی G-Force را در سال 1983 ساخت.
اما در ادامه او به مشکل بزرگی برخورد، هیج کارخانه و شرکت توزیعی، حاضر به حمایت از محصول او نبود، چون جاروبرقی او باعث از بین رفتن بازار پردرآمد تولید و توزیع کیسههای جاروبرقی میشد!
دایسون مجبور شد به بازار ژاپن روی بیاورد، در آنجا خوشبختانه از محصول او استقبال زیادی شد، طوری که در سال 1991 برنده جایزه بینالمللی طراحی در ژاپن شد. در سال 1993، دایسون، شرکت خود را بنا کرد و با کمک تبلیغات تلویزیونی سرانجام جاروبرقی خود را به مردم شناساند.
همه ما حتی برای موفقیت در کارهای کوچک هم نیازمند سعی و تلاش و تمرین و ممارست هستیم، اصلا لازم نیست که در زندگی همیشه موفقیتهای بزرگ را نشانه بروید، حتی چیزهای نسبتا کوچکی مثل فراگیری یک زبان بیگانه، یک مهارت ورزشی در بعد آماتوری، یادگیری کاربری ساده کامپیوتر و اینترنت هم نیازمند پشتکار هستند.
یک مثل عینی ذکر میکنم: همین پستی که در حالی خواندنش هستید! ایده نوشتن این پست در واقع بعد از دیدن این مطلب کوتاه، به سرم زد، فکر میکنید اگر همان مطلب اولیه را بدون بسط مینوشتم، چیز در خور اعتنایی از آب درمیآمد؟ تصور میکنید که برای نوشتن این مطلب چند بار در گوگل سرچ کردهام و چند بیوگرافی را خواندهام؟
هیچ کاری بیدردسر نیست، حتی نوشتن یک پست وبلاگی ساده!
منابع: + و ویکیپدیا
عالی بود! دست شما هم درد نکنه! 🙂
واقعا از این پستی که گذاشتین ممنونم ,که باعث میشه که از شکست یا بهتر بگوییم نرسیدن به نتیجه نهراسیم و با جدیت وپشتکار به هدف برسیم
و نخوایهم که ره هزار ساله را یک شبه برویم.
پست قشنگی بود
من که باور نمی کنم تو این دنیا تنها با اتکا به پشتکار بتونی به ثروت و شهرت برسی.
برخی از این افراد داخل لیست یهودی هستند میتونید تحقیق کنید.و البته نمیخوام در این مورد توضیح بدم که چرا اکثر یهودی ها انسان های موفقی هستند! مثلآ چرا مارک زاکربرگ میتونه فیسبوک بسازه ولی بقیه ادمای کره زمین نمی تونند! ایا فیسبوک واقعآ حاصل خلاقیت یه فرده یا یکی از پروژه های DARPA یا شایدم اژانس امنیت ملی؟!
ثروت و شهرت تنها به افرادی میرسه که به یک سری از اصول و عقاید حاکم بر دنیای فعلی ما پایبند باشند.
نفس این متن پسندیده و قابل قبوله ولی متاسفانه سوژه های نامناسبی رو برای مصداق های واقعی انتخاب کرده.
سیستم فعلی به این صورته که یا از قبل افرادی مشهور و ثروتمند میشن یا اونایی که در حال مشهور یا ثروتمند شدن هستند رو به خودش جذب میکنه. نمونه های فراوانی رو میتونید در دنیای موسیقی و فیلم پیدا کنید کسانی که شبه راه مشهور شدن و همچنین سقوط رو پیمودند!
موافقم دوست عزیز…
اولین نفر در این لیست به خاطر دیدگاههای ضد یهودی معروف بوده است . ضمناً زاکربرگ هم یهودی زاده بوده اما الآن نیست میتوانید صفحه مربوط به این دو شخصیت را در ویکی پدیا نگاه کنید.
شما درست میگید که در این دنیا فقط تلاش باعث موفقیت نمیشه! چون خیلی عوامل دیگر هم در موفقیت نقش دارند! من زندگی نامه تمام این افراد رو خوندم و این افراد فقط تلاش نمیکردند بلکه انسان های مثبت اندیشی بودند، خودشون رو باور داشتند، به کار خودشون عشق میورزیدن و بسیاری از فاکتورهای دیگر رو هم در کنار سخت کوشی و تلاش داشتند.
اما نگرشی که شما دارید بهش میگن نگرش قربانی! یعنی اگر اینطور فکر کنیم که ما مسئول سرنوشتمون نیستیم و بگیم که قرار نیست اوضاع تغییر کنه همه چیز دست یهود و … هست و تلاش ما فایده ای نداره!!! پس اصلا تلاش نکنیم! متاسفانه نگرش شما باعث پسرفت میشه تا پیشرفت!
اینکه بشینیم و دست روی دست بگذاریم و تنبلی کنیم که از بزرگترین گناهان هم هست و تلاشی نکنیم به این خاطر که کنترل بعضی از چیزها دست ما نیست مثل برخی جنگ ها و بلایای طبیعی اصلا چیز جالبی نیستش.
در ضمن شما دارید اشتباه میکنید که اکثر افراد موفق یهودی و یهودی زاده هستند یا صهیونیست هستند یا اینکه در کشورهای طراز اول هستند یا اون DARPA که فرمودید و …
در همین ایران سایت های دیجی کالا، نت برگ، تخفیفان، آپارات، بازار و بسیاری از سایت های دیگه (اینها فقط کسب و کارهای اینترنتی هستند) و بسیاری از افراد موفق دیگر مثل هاکوپیان به درآمدهای میلیاردی رسیدند و 99% صاحبانشون مسلمان و شیعه هستند و در کشور ایران هم هستند! و با وجود همه مشکلات، موفق شدند، اصلا مشکلات باید باشه! همه این افراد و کسب و کارهایی که نام بردم حداقل یکی از مشکلات مردم رو حل کردند و به سودهای میلیاردی رسیدند اگر تحریم ها و مشکلات نبود این افراد و کسب و کارها هم نمیتونستند موفق بشن!
من سالها قبل اسیر تفکراتی مانند تفکرات شما شده بودم و باور نمیکنید چقدر در تمام سال هایی که اونطوری فکر میکردم پسرفت کردم و چه فرصت هایی که از دست دادم، الان که به گذشته نگاه میکنم میگم ای کاش همون زمان از عمر من هم نمیسوخت و اسیر اون تفکرات نمیشدم، هرچند شکر خدا زود فهمیدم که دارم اشتباه میکنم و بعد تفکراتم رو تغییر دادم و بعدش زندگی ام دگرگون و متحول شد و خیلی از شرایط بهتر شد و اتفاقات خوب بیشتری برام افتاد
باید به لطف خدا امیدوار بود، باید باور داشته باشیم که میتونیم، حتی اگر نتونستیم هم اهمیتی نداره، باید تلاش خودمون رو بکنیم و برای زندگیمون بجنگیم و خودمون سعی کنیم که بسازیمش.
اگر ما رویای خودمون رو نسازیم کسی ما رو استخدام میکنه تا رویای اون رو بسازیم! اگر ما برای خودمون کار نکنیم و رئیس خودمون نباشیم باید برای کسی کار کنیم و رئیسی بالای سر ما باشه!
در ضمن هنری فورد تا جایی که اطلاع دارم اولین کسی بود که پروتکل های صهیون رو در مجله خودش لو داد و فاش کرد! و هنری فورد تقریبا میشه گفت که یک ضد یهود (صهیون) بوده!
هر جایی از نوشته خودم که گفتم یهودی ها، منظورم با عزیزان پیرو دین یهودیت که از ادیان الهی هست (یعنی یهودیان خوب ایران و تمام دنیا) نیست بلکه منظورم یهودیان بد (صهیونیست ها و …) هست و هر کسی که به نوعی به صهیونیست ها خدمت میکنه، چون ما در دنیا یهودیان خوب هم داریم که اصلا سیاست های اسرائیل و آمریکا و صهیونیست هارو قبول ندارند هرچند که تعدادشون بسیار کم هست اما یهودیان خوب و شریف هم وجود دارند
امدیوارم تونسته باشم با این نظر خودم به شما و مابقی دوستان کمک کرده باشم
برای همه شما آرزوی موفق میکنم
شمسی، مدیر سایت فکر تازه – آموزش کسب و کار اینترنتی
ممنون بخاطر مطلب زیبا، در مورد نکته ای که گفتید برای هر موفقیتی تلاش و ممارست لازمه، کاملا موافقم، اما بنظرم حداقل برای جامعه ی خود ما برای موفقیت های بزرگ تلاش صرف کافی نیست، انقدر شرایط فعلی جامعه برای رشد افراد ضعیف اما توانا پیچیده هست که حتی داشتن تجربه هم کافی نیست، واقعا حمایت مالی شرط کافی بودنه…
چرا از ایرانیها نام نبردى، اشخاصى مثل علیار و خدا مراد دهقانى و یا على احمدى که در خاور میانه حرف اول را در انجام بزرکترین پروژه هاى ساختمانى مى زنند و هر سه از کارگرى ساده شروع کردند. علی یار دهقانى یکى از پروژهاى ساخنمانیش در کویت به قیمت بیشتر از ٩٠٠ میلون دلار می باشد. على احمدى و پرژوه پل بر جزیره بوبیان به قیمت ٧۵٠ میلون دلار و اینها تازه یکى از ده ها پروژه آنهاست.
پست بسیار خوبی بود، هم اطلاعات عمومیمون رو زیادتر کرد و هم شاید تلنگری باشه به بعضی از ماها.
ممنون
جالبه که اکثر آدمهای خیلی موفق مسیر معمول دانشگاه و …. رو پیش نبردند.
اتفاقا جالبه که من چند وقت پیش این ویدیو رو تو یوتیوب در همین مورد دیده بودم:
http://www.youtube.com/watch?v=gZTVX21jPtc
If you’ve never failed … you’ve never lived
سلام آقای مجیدی
جمله بندی ها و بسیاری از تیترهای مطالبتون رو نمی پسندم، اما بی انصافی هست که نگم: با بسیاری از جمله ها و بعضا جمله بندی ها حرف دل ما رو بر زبان می آورید
پیش از تولید مدل T در اکتبر سال ۱۹۰۸، او “”از برزخهای زیادی عبور کرد تا بتواند موفق شود””
دکتر مجیدی …یه پیشنهاد داشتم و اون اینکه فقط به ترجمه ی مطالب سایت های خارجی اکتفا نکنید خودتان یا دوستانی که دستی در نگارش دارید وارد عمل شوید.
دست شما درد نکند!
سلام جناب دکتر مجیدی
بیصبرانه منتظر چنین پست های وبلاگ شما هستم
از اینکه این اندازه نگارش زیبایی دارید و به موضوعات بسیار جذابی اشاره دارید ازتون تشکر میکنم
موفق باشید
مطلب جالبی بود.اما باید این را به یاد داشت که این افراد در کشورهایی زندگی کرده اند که قانونمدار و با ثبات سیاسی و اقتصادی بوده و هر شخصی می تواند با تلاش و پشتکار به اهداف مورد نظرش برسد.
عالی بود عالی مثل همیشه دست شما درد نکنه .
پاینده و پایدار باشید دکتر جان
درود
من که کامنت ها رو میخووندم یاد کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست افتادم که نوشته مدیر شرکت دوو ( اسمش رو یادم رفته ) هستش حتما بخرید و بخونیدش. در ضمن هر چی که وضع مملکت ما بد باشه به وضع اونموقع کره جنوبی که همه فقیر بودند نمیرسه ( اشاره به همون کتاب ). درسته وضع جامعه بده و نمیشه کاری رو کرد ، بله درسته ! یکی از نکات و رازها هم همینه در حالی که همه نا امیدند و دست به انجام کاری نمیزنند موقعیت برای تو ایجاد میشه که کاری کنی.( تلاش کن!)
ممنون واقعا..هم از تلاشت هم از انگیزه ایی که به من دادی…
من که این روزا امیدم به صفر رسیده
متشکر دکتر خععععععععععلی عالی بود
ممنون از پست خوبتون. همچین یادآوری هایی گاه گاه لازمه
فکر کنم این ویدئو بتونه به خوبی حس این پست رو منتقل کنه
http://www.facebook.com/photo.php?v=10151007386498082
من همیشه مطالب بلاگتون رو میخونم و ازتون سپاس گذارم
خیلی زیبا تشکر
خیلی خوب بود
شاید یک روز منم از این ورطه نابودی نجات پیدا کنم!
شاید!!!
ولی ایمان دارم که خدا بزرگه
حتما حکمتی تو این شکست سنگینم هست!
خدایا
کمکم کن
این مطلب شما رو مجله سیب سبز توی شماره 85 بدون ذکر منبع کپی کرده. انگار هر چی میگذره مردم کشورمون با آرامش و وقاحت بیشتری دزدی میکنن و ککشون هم نمیگزه!
بله درسته
سلام مطالبتون برای من بسیار جالب بود . موفق باشید.
امروزه تلا
تلاش بدون پول بیر فایده ست
ممنون
ممنون
خیلی ممنون. واقعا در این برحه شک داشتم آیا فقط هوش و زرنگی مهم است ؟
با خواندن مطالب شما بهم یادآوری شد که دست از تلاش نباید بکشم و این موضوع یاعث موفقیت می شود.
همین دغدغه ذهنیتون و بسط دادنش به خیلیها مثل من تلنگر زد
ممنون بابت زحمتتون
چرا من هر چی سگدو میزنم برنامه میچینم عرق میریزم ولی باز نمیشه دیگه کی پس خدایاااااااا؟؟؟؟
این مطلب از نظر اینکه اهمیت سخت کوشی و تلاش رو به ما یادآوری میکنه و یاد میده خیلی خوبه اینکه منتظر شانس یا اتفاقات نباشیم بلکه خودمون با تلاش خودمون سرنوشت خودمون رو رقم بزنیم اما از زاویه ای دیگر دارای مشکل هست!
به نظر من سخت کار کردن مهم نیست بلکه هوشمندانه کار کردن مهمه
دوست عزیز آقا علی شما هم به همین خاطر هست که هرچقدر تلاش میکنید اوضاعتون خرابتر میشه چون دارید سخت کار میکنید اما هوشمندانه کار نمیکنید! ما چیزی داریم به نام اهرم، اهرم ها باعث میشن که جسم های سنگین رو با انرژی بسیار کمتری برداریم یعنی اینکه یک سری تکنیک ها برای موفقیت وجود داره مثلا مثبت اندیشی، برنامه ریزی، مدیریت زمان و … که اینها مثل اهرم هستند، همیشه بهتره که قبل از تلاش اول فکر کنیم
یه موضوع دیگر هم هست شاید با خوندن این مطالب فکر کنید که این افراد خیلی رنج و سختی کشیدند اما اینطوری ها هم نیست همه این افراد به کارشون علاقه بسیار زیادی داشتند و چون عشق و علاقه بسیار زیادی داشتند به همین خاطر تحمل سختی ها براشون بسیار آسانتر میشد و درد ها و رنج ها براشون به لذت تبدیل میشد چون عاشق کار خودشون بودن
اگر به کاری علاقه نداشته باشید هرچقدر هم که سخت کوش تر باشید بیشتر خودتون رو خسته میکنید و به هیچ جایی نمیرسید ابتدا باید به کارتون علاقه داشته باشید و کار مورد علاقه خودتون رو پیدا کنید و بعد صفت سخت کوشی رو در خودتون ایجاد کنید و با فکر و درایت تلاش بسیار زیادی هم انجام بدید و سخت کوش باشید اونوقت نتایج بسیار فوق العاده خواهد شد (امتحان کنید!)
برای شما و سایت بسیار خوب یک پزشک آرزوی موفقیت میکنم
شمسی، مدیر سایت فکر تازه
علی اقا توکلت به خدا باشه آدما از خدا غافل میشن و میرسن لبه پرتگاه اونوقت میگن خدایا کمک اما بازم اشکال نداره خدا محبت مطلق هست خدا بنده های متوکلشو دوست داره نمیذاره از پرتگاه بیفتن فقط کافیه خالص باشی
آخ خدا منم تو آفریدی تو رو خدا یکم رو کن بهم
خیلی برام الهامبخش بود. واقعاً بهش نیاز داشتم. ممنونم.
مرسیییییییی فوق العاده بود کاشکی انسان های موفق ایرانی هم میذاشتید.
براستی که شکست در مقابل پیروزی نیست … بلکه هر شکست یک قسمتی از یک پیروزی بسیار بزرگتر است.
این یک تفکر اشتباه است که فکر میکنند همه ی ثروتمندان ثروتی را بدون زحمت بدست آورده اند و باید تصحیح شود.
سلام خیلی متن جالبی بود .بسیار تاًثیر گذار