روی تیره هوش و خلاقیت
در یک پزشک به مناسبت آغاز سال 91، پروندهای مفصلی در مورد خلاقیت منتشر کرده بودم، یکی از مقالات آن پست، در مورد این بود که ما ناخودآگاهانه از اندیشههای خلاقانه واهمه داریم. چندی بعد هم برایتان در مورد مرز نامشخص دیوانگی و عاقلی نوشتم.
در این پست میخواهم روی این مطلب متمرکز شوم که معاشرت با یک فرد باهوش و خلاق چه تبعاتی میتواند داشته باشد؟
بله اشتباه نمیکنید؟ تبعات! حقیقت این است که آدمهای خلاق همیشه باعث پیشرفت جامعه یا دستکم ایجاد لحظاتی خوش برای اطرافیان و جامعهشان نمیشوند.
شاید الان که در حال نوشتن این سطور هستم، کمی بدبین باشم، اما باید بگویم که در برخوردهای اجتماعی که داشتهام، متوجه نکته جالبی شدهام. البته این مطلب ممکن است تنها در جامعه حالای ایران که اخلاق در آن به سرعت رو به زوال است مصداق داشته باشد و در جاهایی مردم در فشار برای له کردن هم نیستند، چنین چیزی درست نباشد.
متوجه شدهام که میزان خطر مادی یا معنوی از هر نوعی که شما در نظر بگیرید، تناسبی با میزان هوش و خلاقیت فرد نزدیک شما میتواند داشته باشد.
شما اگر در محیط کاری پرتنشی کار کنید، متوجه میشوید که افرادی که ضریب هوشی پایین دارند به حکم آن که نمیتوانند طرحی برای آزار شما بریزند و اندیشههاشان به سرعت در چهره و ظاهرشان مشخص میشود، نمیتوانند عملا زیانی به شما برسانند.
اما با بالا رفتن ضریب هوشی، اوضاع فرق میکند، در اینجا شخص میتواند خیلی ماهرانه به شما دروغ بگوید، با زیرکی طراحهایی تدریجی برای تنزل جایگاه شما ابداع کند و شما باید کلی گوش به زنگ باشید تا متوجه نقشه فرد شوید.
اما اگر شما در محیط کاری همکار یا رقیبی بسیار باهوش داشته باشید، شاید اوضاع کمی برایتان بهتر شود. چون این فرد از فرط هوش زیاد، راهبردهای دیگری را برای پیشرفت را دنبال میکند، او آنقدر باهوش است که که راهبرد برد-برد را دنبال کند و بداند که نقشههای ناجوانمردانه برای سوق دادن یک فرد به سوی سقوط، در نهایت باعث تنزل جایگاه شخصتی و آسیب دیدن آسایش روانی درونی خودش میشود. پس او حتی اگر نیکنهاد هم نباشد، در موارد زیادی سعی میکند راههای مسالمتجویانهتر را دنبال کند و گاهی هم آنقدر شایستگی دارد که شما را در قواره رقابت نمیبیند و کار خودش را میکند!
نمیدانم آیا در روانشناسی اجتماعی قبلا روی این مفهوم که در ذهن من است، چیزی وجود دارد یا نه، ولی اگر بخواهم نموداری ابتدایی از این حرفها بکشم، به این نمودار میرسم:
مسلم است که این اندیشه و طرح بسیار خام هستند و نیاز به دقت بیشتر برای تکمیل و بیان دارند.
حالا بیایید با دقت بیشتری در مورد روی تیره هوش و خلاقیت صحبت کنیم:
دروغگویی: از یک زاویه دید متفاوت، اگر آدمهای خلاقی مثل نویسندگان و بازیگران سینما و تلویزیون درجاتی از دروغگویی را نداشتند، نه داستانی خلق میشد و نه نقشی به درستی بازی میشد! ما سالانه پول زیادی برای تماشا و خواندن همین دروغها صرف میکنیم.
اما ای کاش استعداد آدمهای خلاق فقط در راه این دروغهای دوستداشتنی مصرف میشد، مطابق تحقیقی که در سال 2008 انجام شده است، مشخص شده است که آدمهای خلاق در حل کردن مسائل غامض روزمره ماهرتر هستند و میتوانند بیشتر و بهتر نسبت به افراد عادی دروغ بگویند.
خودبینی: ذهن آدمهای خلاق روی ایدهها نو همیشه باز است، اما این مطلب باعث نمیشود که آنها دریچه روحشان را روی افراد باز کنند، متأسفانه تحقیقی که در سال 2011 انجام شده است، نشان میدهد که خلاقیت با میزان درستکاری و فروتنی همراهی ندارد.
بدگمانی: متأسفانه همان جنبههای ذهنی که باعث بروز خلاقیت میشوند، میتوانند بدگمانی را هم برانگیزند، آدمها خلاق عادت دارند که از زاویه متفاوتی به مسائل نگاه کنند و ظاهربین نباشند.
مطابق تحقیقی که در سال 2011 انجام شد مشخص شد که آدمها بدگمان، ایدههای خلاقانه بیشتری دارند و میزان انعطاف شناختیشان بیشتر است.
نابغههای شیطانصفت: مطابق تحقیق دیگری مشخص شده است که افراد خلاق بیشتر احتمال دارد که در بازیها تقلب کنند و جالب اینکه مشخص شده است که خلاقیت بیشتر از آنکه با هوش همراهی داشته باشد با نادرستی همراهی میکند!
مبتکرهای مجرم: مجرمهای باهوش کم نیستند. یک مثال:
شیرلی پیتس یک سارق مشهور فروشگاههای انگلیس است، او به سادگی راهی برای خروج اجناس از فروشگاهها پیدا کرده بود. در بسیاری از فروشگاهها روی اجناس برچسب امنیتی میگذارند. شیرلی در کیفیش یک فویل فلزی قرار داده بود که باعث میشد سیستم هشدار کار نکند. او از فروشگاه معروف لندن، پاریس و ژنو به صورت ماهرانه دزدی میکرد. هنگامی که او در سال 1992 درگذشت، پیراهن گرانقیمت دزدی به تن داشت!
البته این گفته به معنای آن نیست که شواهد محکمی مبنی بر زیاد بودن درجه خلاقیت در مجرمان وجود داشته باشد. به طور متوسط مجرمهای معمولی، سطوح پایینی از خلاقیت را همراه ناهمنوایی با جامعه و وضعیت اجتنابی اجتماعی از خود بروز میدهند.
– نوابغ مجنون؟: در میان عوام این تصور وجود دارد که دیوانگی و خلاقیت به هم مربوطند! از دید روانشناسی، افراد خلاق به میزان بیشتری سردمزاج، ضداجتماعی و خودمحورند و میزان کمتری از یکدلی را از خود بروز میدهند. اما این وضعیت آنها معمولا به خاطر میزان زیاد عزت نفس، هوش و توانایی آنها در برخورد با مشکلات، متعادل میشود.
البته این مسئله، به نوع خلاقیت هم بستگی دارد، معموبلا وضعیت روانی فیزیکدانها و شیمیدانها بهتر از آنهایی است که مثلا در روانشناسی برجستهاند!
بنابراین باید به آدمهای خلاق هم به صورت خاکستری بنگرید، جامعه ما بدون آنها دوام پیدا نخواهد کرد، اما آنها فرشتههای جامعه هم نیستند.
منبع قسمت دوم پست: +
این نوشتهها را هم بخوانید
واقعا قبول دارم
واقعیت دارد
البته من همه این موارد به طور نسبی می بینم
یعنی یه ادم خلاق نمی تونه تمام ویژگی هایی که توضیح دادید داشته باشه.
ممنون از آقای مجیدی.
راستش من از کسایی بودم که همیشه چشمم رو ایرادات تایپی میگرفتند و هی غر زدنهای خوانندگانتون رو میخوندم و چیزی هم نمیگفتم؛ ولی راستش خیلی وقته که دارم سعی میکنم نوشتههاتون رو یه جور دیگه بخونم؛ یعنی یه کم سریعتر بخونم (که ایرادات رو نبینم)
+ این که یاد اون نوشتههایی میافتم که توش حروفِ کلماتو بههم میریزن و میگن که اگه حرف اول و آخر کلمه تغییر نکنه، میشه کلمه رو خوند و فهمید:)
+ این که فکر میکنم خب دستتون توی تایپ سریعئه و این اتفاق میافته و با این که بهتره این جوری نشه، ولی فکر میکنم که آقای علیرضا مجیدی، همینئه و من هم چون یه سری از نوشتههاشو خیلی دوست دارم و چند سالئه که میخونمشون (جدای هز نظر و سلیقهی مخالفی هم که گاه داشته باشم)، ایشون رو همین جوری قبول کردم؛ راستش به من که خیلی حال میده این قبول کردنئه و دیگه اصلن هم اذیت نمیشم… آخ انقدر خوبه:)))
راستی ممنون از این که نوشتهتون کلی هم رفرنس داشت؛ میشه یه لطفی بکنید و برای بقیهی جاهای مطلب هم رفرنس بذارید که بشه بهشون رفرنس (:))) داد؟!
و قول داده بودید که در آیندهی نزدیک، اون ویژهنامهی خلاقیت، به صورت ایبوک منتشر بشه! من یکی منتظر اون آینده هستما:)
ممنون
http://1pezeshk.com/archives/2012/04/creativity-book.html
ا؟ ممنون
پس من این پست رو از دست داده بودم و منتظرش بودم این همه مدت؟!
:)))
مرسی
snake in suite: when psychopaths go to work….
این کتاب رو بخون نظریهات رو با تعمیم و کلی چیزهای دیگه شاید توش بتونی پیدا کنی…
اما همین طور هست که می گی هست شک نکن شاید نه این قدر تاریک که نوشتی
کلیات مقاله قابل قبوله،بویژه جمله آخرش کاملا درسته، البته بستگی داره فرشته بودن رو از چه زاویه ای نگاه کنیم،یعنی سر به زیر بودن و به اصطلاح همرنگ جماعت بودن میتونه جایگاه فرشته بودن به کسی بده؟ اما خب قسمتهایی از اوایل نوشته برام مبهمه.ببین علیرضا جان، من هم قبول دارم که با بالا رفتن ضریب هوشی افراد میزان ضربه های احمقانه کاهش پیدا میکنه اما میشه ضربات هوشمندانه ( که میتونه غیر منصفانه هم باشه ) دریافت کرد.باز هم تاکید میکنم که کلیات نوشته رو قبول دارم .
مطلب خوبی نوشتید، ولی جای بحث زیادی دارد. به عنوان مثال این موضوع که نویسنده داستان ها، دروغ می نویسند، درست نیست.
دروغ در برابر راست معنا دارد، یعنی کسی چیزی را که می داند، جور دیگری بیان کند که با اصل، اختلاف معنا دار داشته باشد. و گرنه خیال پردازی و داستان نویسی، دروغ پردازی نیست.
مساله دوم این است که همه جملات دنیا، راست یا دروغ نیستند. جملاتی هستند که اعتبار راست یا دروغ نمی گیرند.
مثلا اگر شما دمای آب را اندازه بگیرید، و عددی که می گویید با چیزی که دیده اید فرق کند، آن وقت دروغ گفته اید. اما اگر بگویید که آب گرم است، یا سرد است، این جمله هیچ اعتبار راست و دروغ ندارد.
مثل وقتی که از دست پخت همسر یا مادرتان تعریف می کنید و می گویید که خوشمزه است. حتی اگر در ذهن تان این را قبول نداشته باشید، باز هم جمله شما صحیح است و کار شما قابل قبول. چون هیچ معیاری برای اندازه گیری خوشمزه بودن وجود ندارد.
در کل اینکه داستان نویسی و خیال پردازی را با دروغ یکی نکنید (بازیگری هم با دروغ گویی خیلی فرق دارد). در غیر اینصورت اگر زمزمه کنید که “دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند” دروغ گفته اید!
دنیا را نمی شود به دو دسته راست و دروغ تقسیم کرد. بیشتر شبیه اینه که یک جزیره راست داریم و یک جزیره دروغ، و مابقی سرزمین ها، جملات معمولی هستند.
البته باید تفکیکی بین هوش و خلاقیت قائل بود. یک فرد باهوش لزوماً خلاق نیست، اما یک فرد خلاق احتمال خیلی زیاد از بهرۀ هوشی بالایی برخوردار است.
دوم، اینکه یک فرد باهوش از هوش خود در چه راهی استفاده می کنه، بر خلاف نمودار بالا به میزان باهوشی بستگی نداره، بلکه به نظر من به شیوۀ تربیتی خانواده و اجتماع بستگی دارده که آیا راههای استفاده از این هوش رو به فرد یاد دادند یا اون رو با این ابزار کارای دو لبه تنها گذاشتند یا از اون بدتر با انواع و اقسام مشکلات و کمبودهای روانی تربیت کردند! نقش ظرافتهای تربیتی چیزیه که برای افراد باهوش به مراتب بیشتر از دیگران حائز اهمیت است.
حالا انقدر هم نه ولی هست شاید من تا حالا باهاش مواجه نشدم من بینم دوستم(شاید نشه گفت دوست) هوش و استعداد واقعا خوبی داره غرور و اعتماد به نفس بالایی داره و به موقش تیکشو می ندازه و اذیتشو می کنه اما بعضی موقه ها واقعا من بهش احساس نیاز می کنم چون تنها کسیه که وقتی من نمی فهمم یه چیزیرو برام با حوصله توضیح می ده من ادمی نیسم که بخوام قضاوت کنم چون خودم پره ایرادم اما به نظرم شما هم تند رفتین شاید هم شما یه چیزی رو دیدین و من هنوز عواقبشو ندیدم نمی دنم
وب سایت متفاوتی دارین ( از نظر محتوا )
این مطلب عالی بود و من هم در شرایطی خوندم که مطلب رو داغتر کرد. ازتون ممنون و سپاسگزارم.
سلام، تا زمانی که فرد خلاق آنتی سوشال و یا نارسیسیست نباشه اونقدرها هم به دیگران صدمه نمیزنه، و صد البته یک فرد خلاق بدون ناهنجاری های روانی بهتر از بقیه عمل میکنه و بر اساس اصل انتخاب طبیعی از بقیه برتر دیده میشه، که این هم مثل بقیه ی قوانین طبیعت، مجبوریم که باهاش کنار بیایم.
در مورد نمودار شما هم باید عرض کنم موافقم، انسانی که از خلاقیت و هوش فوق العاده بالایی برخورداره دلیلی نمیبینه که به دیگران صدمه بزنه تا کار خودش رو پیش ببره، چون راه حل های فوق العاده خلاقانه ای ارائه میکنه که نیازی نیست در اونها به دیگران صدمه زده بشه.
البته اگر بخواهیم نمودار شما رو با توجه به عرض بنده در بالا ادامه بدیم، انتهای نمودار به صفر یا حتی به زیر صفر میرسه که در نتیجه میشه استفاده رسوندن به دیگران به جای ضرر رسوندن، یعنی ارتباطات با افراد فوق العاده خلاق حالت برد-برد پیدا میکنه.
ممنون جالب بود.البته همانطور که تاریخ نشون داده بسیاری از نوابغ روابط اجتماعی خوبی نداشتند.
به شدت موافقم. البته افراد خلاق خیلى وقت ها به شکل ناخواسته به طرف مقابل ضربه مى زنند، ولى براى کسى که ضربه خورده، فرقى نداره که ضربه خواسته باشه یا ناخواسته!
همچین پستی از یک پزشک بعید بود. کاملا با نظر و تقسیم بندیهاتون مخالفم.
ممنون مثل همیشه عالی و با استدلال. من هم به این نتایج تا حدودی رسیدم.
و ممنون بابت گذاشتن پست هاتون توی فیس بوک.
سبز باشید.
سلام
مطالب جالبی بود، برای افرادی که شاغل هستن این مسئله بیشتر نمود پیدا میکنه و میتونن به این موارد رو با کمی دقت در افراد همکار به وضوح ببینن… ممنون
سلام
اتفاقا پنج شنبه گذشته روزنامه دنیای اقتصاد پرونده ای در مورد زورگیری منتشر کرده بود. نویسنده یکی از مقاله ها عقیده داشت که:
“…بیش از هر زمان دیگری میشد این نکته را فهمید که زورگیران افراد جوان و فاقد مهارت هستند.”
یعنی هرچقدر مهارت (هوشمندی اکتسابی) شخص پایینتر باشد شخص به جرایم احمقانه تر و تابلوتری روی میآورد. یک جورهایی اون سر طیف افرادی که شما در این پست بهشون اشاره کردید رو میشناسونه.