یک پژوهش جالب: کودکان گرسنه امروز، شخصیتهای متزلزل چند دهه بعد
در مورد آثار کوتاهمدت و طولانیمدت فقر و گرسنگی، هم عامه مردم و همه بزرگان مذهبی و همه جامعهشناسان اظهارنظرهای مختلف کردهاند. اما آیا واقعا فقر روی شخصیت انسانها میتواند تأثیر بگذارد؟
بر اساس پژوهشی که تازگی در نشریه روانشناسی و روانپزشکی اطفال منتشر شده است، آثار دیرپای گرسنگی خیلی بیشتر از چیزی است که تصور میکردیم، در این تحقیق که روی شیرخوارهای مقیم باربادوس انجام شده است، نشان داده شده است که آن دسته از شیرخوارانی که دچار سوء تغذیه بودهاند، در بزرگسالی آدمهایی با شخصیت مضطرب، کمتر اجتماعی و گریزان از تجربههای جدید میشوند و بیشتر با دیگران دشمنی میکنند.
دکتر جانینا گالر از دانشکده پزشکی هاروارد در این تحقیق 77 کودکی را که بین سالهای 1967 تا 1972، به علت سوء تغذیه شدید، در بیمارستان بستری شده بودند را مورد بررسی قرار داد. این کودکان چندین ماه دچار بیماریهای ماراسموس و کواشیوکور شده بودند و دکتر گالر وضعیت کنونی این بیماران را از لحاظ تأثیر آن دوره سوء تغذیه روی تکامل شخصیتی مورد بررسی قرار داد.
کواشیورکور بیماریای است که از کمبود پروتئین ناشی میشود، در این بیماری شکم به صورت متناقضی ورم میکند، بیماری ماراسموس ناشی از کمبود کلی کالری دریافتی است، که در آن بیمار بدنی بسیار نحیف پیدا میکند. بعضی از کودکان این تحقیق، هر دو بیماری را با هم داشتند.
بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه سه میلیون کودک زیر پنج سال، به خاطر گرسنگی مفرط میمیرند و 25 درصد کل کودکان هم به خاطر تغذیه نادرست، رشد مطلوبی ندارند.
کلیه کودکانی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته بودند، درمان مناسبی دریافت کرده بودند و تا 12 سالگی کارکنان بهداشت و تغذیه، روی نحوه تغذیه آنها نظارت کافی انجام میدادند. هیچ کدام از آنها وزن کم هنگام تولد نداشتند و بعد از دوره بستری، دیگر هیچگاه دچار سوء تغذیه نشده بودند. رشد آنها هم بعد از دوره سوء تغذیه طبیعی شده بود.
این گروه از کودکان، با 57 همکلاسی دیگر، مطابقت داده شدند، تا تأثیر آن دوره سوء تغذیه روی شخصیت دوره بزرگسالیشان معلوم شود.
بررسیها نشان دادند که این کودکان، وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود شدند، پنج برابر بیشتر نسبت به دسته دیگر، دچار رفتارهای اضطرابی و احساسی منفی شده بودند.
همان دوره محدود گرسنگی، باعث شده بود که آنها رفتارهای اجتماعی کمتری از خود بروز دهند و کمتر میتوانستند وارد کارهایی شوند که لازمهشان برنامهریزی و سازمان دادن به امورات است.
کودکان دچار سوء تغذیه در بزرگسالی، میزان پذیرایی کمتری برای تجربههای جدید داشتند، میزان کنجکاوی و استقلال فکریشان هم کمتر بود. آنها تا حدی، کمتر مقبول نظر دیگران هم بودند.
گرسنگی دوران کودکی باعث شده بود که آنها شخصیت شکاکی پیدا کنند.
مطابق تحقیق دیگری که آدریان رین -استاد روانپزشکی دانشگاه پنسیلوانیا- انجام داده بود، و در آن 1800 کودک دچار سوء تغذیه در یکی از جزایر ماداگاسکار مورد بررسی قرار گرفته بودند، نشان داده شده است که آن دسته از کودکان دچار سء تغذیه که در زمان دوره پیشدبستانی، درمان شده بوده بودند و برنامههای آموزشی و ورزشی رویشان انجام شده بود، در نوجوانی مشکلات روانپزشکی کمتری پیدا کرده بودند و در سن 23 سالگی ، 63 درصد کمتر اعمال مجرمانه مرتکب شده بودند.
این تحقیق نشان میدهد که یک دوره کوتاه فقر و گرسنگی ناشی از آن میتواند چه آثار دیرپایی داشته باشد، آثاری که چند دهه بعد خود را بروز میدهند.
مغز، بافتی از بدن ماست که بیشتر از هر عضو دیگری نیازمند انرژی است، یک دوره کوتاه گرسنگی در دوره تکاملش در دوره شیرخوارگی میتواند، آثار زیانبخشی را برای همیشه بگذارد.
البته سوای گرسنگی، عوامل دیگری هم در دوره شیرخوارگی و کودکی میتوانند برای همیشه شخصیت یک فرد را متحول کنند، مادری که به عکسالعملهای شیرخوار خود بیتوجه باشد، باعث میشود که کودکش با احتمال بیشتری در آینده شخصیت اضطرابی یا افسرده پیدا کند و توانایی کمتری در کنترل استرس داشته باشد.
این مطلب میتواند بیان و طرز نگاه دیگری باشد به گفته مشهوری که میگوید: «اگر فقر از دری وارد شود، ایمان از در دیگر خارج میشود» یا به بیان سادهتر: «شکم گرسنه ایمان ندارد.»
صد البته میتوانیم «گرسنگی فیزیکی» و «ایمان» را تعمیم دهیم و با تکیه بر مشاهدات خود در جامعه به چیزهایی دیگری برسیم.
لابد دیدهاید که کسانی که طعم فقر شدید یا خانوادههای بیثابت را در دوران کودکی و نوجوانی چشیده باشند، در بزرگسالی در موارد زیادی مناعت طبع و عزت نفس کمتری دارند، آنها حتی هنگامی که به جایگاه مناسبی میرسند، آرامش لازم را ندارند و همواره احساس عدم امنیت میکنند و سعی زیادی در مالاندوزی میکنند.
برعکس برخوردار بودن از یک خانواده خوب و یک سطح متوسط تمکن مالی، باعث ایجاد آرامش و اطمینان قلبی میشود.
این مطلب البته کلیت ندارد، چه بسیار کسانی که علیرغم فقر شدید، الگویی برای دیگران شدهاند اما در یک دید کلی و جامعهنگرانه، فقر میتواند چنین تأثیراتی داشته باشد.
برای کودکان خود ارزش قائل شوید، برایشان وقت صرف کنید، صرفا جنبههای مادی مهم نیستند، گرسنگی فرهنگی همپای گرسنگی فیزیکی اهمیت دارد، به کودکانتان لبخند بزنید و برایشان کتاب بخوانید.
همان داستانهای ساده سبک «هانس کریستین اندرسن» در بزرگسالی از آنها آدمهای مهربانتر میسازد که توانایی تخیل، نگاه متفاوت به دنیا و حتی تغییر جامعهشان را دارند!
متن اصلی در مورد ایمان چیزی نگفته بود. در واقع شواهد علمی و آماری در مورد رابطه فقر/گرسنگی و ایمان کاملاً در خلاف جهت مورد ادعای شماست. “تزریق” نظرات شخصی و تعلقات مذهبی به متن ترجمه شدهی یک پژوهش علمی به این شکلی که شما انجام دادهاید نه تنها غیر علمی است که غیر اخلاقی است.
هیچ «تزریقی» صورت نگرفته، در متن نوشتهام: «بیان و طرز نگاه دیگر»، این بخش به این منظور اضافه شده که بعضی از مطالبی که ما به حکم تجربه درمییابیم، از لحاظ علمی هم قابل دستیابی هستند. همین و بس.
برای نمونه به این پژوهش آماری توجه کنید:
http://www.gallup.com/poll/142727/religiosity-highest-world-poorest-nations.aspx
اختلاف دیدگاه من و شما از تعریف کلمه ایمان هست. شما ایمان را به معنی باورهای مذهبی گرفتهاید و من به معنی «رفتارهای اخلاقگرایانه».
فکر میکنم شما هم مشکلی با این گزاره که جوامع و قشرهای فقیرتر آسیبپذیرتر هستند و مستعد بروز رفتاریهای غیراخلاقی هستند، مشکلی ندارند.
صورت دیگر قضیه یعنی ربط ایمان با فقر، از موضوعاتی نیست که من در یک پزشک به صورت عادتی پوشش بدهم.
در این صورت باید بگویم که شما استفاده عجیبی از کلمه کردهاید. من قبل از این نه در فارسی و نه در انگلیسی ندیده بودم که این دو کلمه یعنی ایمان یا faith و اخلاق یا morality را به جای هم به کار ببرند. اگر چه در این صورت حق با شماست و بین فقر و اخلاق رابطه معکوس دیده میشود.
بله این رو قبول دارم 🙂
تنها کشوری که در این پژوهش آماری وجود نداشت ایران بود چون در کشور ما بین سروکار داشتن با مذهب و درآمد ماهیانه رابطه مستقیم وجود دارد. یعنی هر چقدر سروکارت با دین بیشتر باشد به نسبت درآمدت هم بیشتر می شود
مطلب خوبی بود. سپاس