بریده‌ای از کتاب دوم تریلوژی «عطش مبارزه»

9

توجه: اگر کتاب اول یا قسمت اول فیلم عطش مبارزه را نخوانده‌اید یا ندیده‌اید، نخست این یادداشت من را بخوانید.

چند روزی بیشتر به زمان نمایش قسمت دوم فیلم عطش مبارزه باقی نمانده است. کارگردان این فیلم فرانسیس لارنس است. این بار کار کتنیس اوردین که در مسابقه شماره 74‌ام به گونه‌ای شگفت‌انگیز و بی‌سابقه به همراه پیتا ملارک برنده شده‌اند و بذر امید در دل مردم «مناطق» در مقابل دیکتاتوری کاپیتول افشانده‌اند، کارشان از قسمت اول هم دشوارتر است.

فیلم عطش مبارزه

اما اگر اهل کتاب هستید، توصیه می‌کنم حتما سه کتاب سری عطش مبارزه را تتوسط شبنم سعادت به فارسی برگردانده شده‌اند، بخوانید. (خرید آنلاین کتاب)

کتاب عطش مبارزه

شاید جزو آن دسته‌ای هستید که فکر می‌کنند، فیلم‌های اقتباسی در زمانی کوتاه و بدون دردسر، همه محتوای کتاب را وارد ذهن شما می‌کنند. اما باید بگویم به دلایل مختلف خواندن یک کتاب، قابل مقایسه با دیدن فیلم اقتباسی‌اش نیست، دلایل واضح هستند، بدیهی‌ترین آنها زمان کوتاه فیلم و اجبار برای کوتاه کردن صحنه‌ها است.

فیلم‌ها گرچه به لحاظ بصری و جلوه‌های ویژه از دیدن صفحات متنی لذت‌بخش‌تر هستند، اما هیچ چیز جای تخیل فعال شما را وقتی یک کتاب را می‌خوانید و شخصا چهره‌ها و لوکیشن‌ها را در ذهن می‌سازید، نمی‌گیرد.

از همه مهم‌تر گاهی مفاهیم و معانی ژرف یک داستان، در پوسته ظاهری و پر رنگ و لعاب آن گم می‌شود.

به هر حال ما منتظر هستیم قسمت دوم فیلم عطش مبارزه را هم ببینیم و ببینیم کارگردان و ستاره فیلم -جنیفر لارنس- این بار چقدر راضی‌مان می‌کنند.

11-14-2013 4-36-48 PM


بریده‌ای از کتاب دوم تریلوژی «عطش مبارزه»

داستان از زبان دوشیزه «اوردین» روایت می‌شود. در این فصل رییس‌جمهور اسنو به دیدن اوردین آمده است:

در نظر من رییس‌جمهور «اسنو»، باید مقابل ستون‌های مرمرین که با پرچم‌های بزرگ آذین شده، دیده شود. دیدن او توی اتاق در حالی که با اشیاء معمولی احاظه شده، تکان‌دهنده است.

11-14-2013 4-36-08 PM

این جا چه کاری می‌تواند داشته باشد؟ ذهنم با سرعت به روزهای افتتاحیه سایر کاروان‌های پیروزی بازمی‌گردد. یادم می‌آید خراج‌های برنده را همراه مربی‌ها و طراح‌هایشان می‌دیدیم. حتی گاهی بعضی از مقام‌های عالی‌رتبه دولتی هم حضور داشتند. اما هرگز رییس‌جمهور اسنو را ندیده‌ام. او فقط در جشن‌های کاپیتول شرکت می‌کند. همین و بس.

اگر این همه راه را از شهر خودش تا این جا سفر کرده، تنها یک معنی می‌تواند داشته باشد. توی دردسر جدی افتاده‌ام. و اگر من توی دردسر افتاده‌ام، پس خانواده‌ام هم افتاده‌اند.

من مسابقات آزاردهنده و زجرآور عطش مبارزه را دور زده بودم، کاری کردم کاپیتول احمق به نظر برسد و در نتیجه قدرت و سلطه‌اش را تضعیف کرده بودم.من فقط سعی کرده بودم خودم و پیتا را زنده نگه دارم. هرگونه عمل حاکی از نافرمانی و طغیان کاملا اتفاقی بود. اما قوتی کاپیتول فرمان می‌دهد که تنها یک خراج می‌تواند زنده بماند و تو جسارت تردید و مخالفت داشته باشی، گمان می‌کنم خودش  نافرمانی به حساب می‌آید. تنها دفاعم این بود که تظاهر کنم از عشقی پرشور و حرارت نسبت به پیتا دیوانه شده و اختیار عقل از کف داده بودم. بنابراین به هر دوی ما اجازه داده شد، زنده بمانیم. برنده اعلام شویم. به خانه برویم و جشن بگیریم، برای دوربین‌ها دست تکان بدهیم و خداحافظی کنیم و در نهایت به حال خود گذاشته شویم، تا الان.

به او (رئیس‌جمهور اسنو) خوشامد نمی‌گویم یا صندلی تعارفش نمی‌کنم. حرفی نمی‌زنم. در حقیقت طوری با او رفتار می‌کنم انگار یک مار واقعی است، ماری زهرآگین. بی‌حرکت می‌ایستم، نگاهم رویش قفل شده است.

می‌گوید: فکر می‌کنم اگر توافق کنیم که به همدیگر دروغ نگوییم کل مسأله بسیار ساده‌تر می‌شود، نظرت چیست؟

– بله، گمان می‌کنم وقت هم بیهوده گرفته نمی‌شود.

– مشاورانم نگران بودند که تو بدقلق و سرسخت باشی، اما تو قصد نداری بدقلقی کنی، داری؟

– نه.

– من هم به آنها همین را گفتم. گفتم دختری که اینقدر تلاش کرده تا زندگی‌اش را حفظ کند، تمایلی ندارد تا آن را دودستی دور بیندازد. و از سویی به خانواده‌اش هم فکر می کند. مادرش، خواهرش و تمام آن … عموزاده‌ها.
من یک مشکلی دارم، دوشیزه اوردین! مشکلی که از وقتی شما آن توت‌های سمی را در میدان مسابقه رو کردید، شروع شد.

– آن همه لحظه‌ای بود که که حدس می‌زدم اگر مسابقه‌گردان‌ها قرار باشد از میان تماشای خودکشی من و پیتا، که به معنی نداشتن برنده بود، و دادن اجازه زنده ماندن به هر دوی ما یکی را انتخاب کنند، گزینه دوم را برمی‌گزینند.

– اگر مسابقه‌گردان ارشد – سنکا کرین- عقل توی سرش داشت، باید شما را همان موقع خاکستر می‌کرد. اما متأسفانه یک رگه احساساتی داشت. بنابراین تو اینجا هستی. می‌توانی حدس بزنی او کجاست؟

سرم را به علامت تأیید تکان می دهم، زیرا از حالتی که او می‌گوید واضح است که سنکا کرین اعدام شده است.

می‌گوید: بعد از آن، کار نمی‌شد کرد جز اینکه بگذاریم نمایش کوچولویت را اجرا کنی. و از حق هم نگذریم تو هم با آن نقش دختر مدرسه‌ای مجنون عاشق، خیلی خوب عمل کردی. مردم کاپیتول هم قانع شده بودند، متأسفانه، توی مناطق همه گول نمایشت را نخوردند.

ادامه  می‌دهد: در تعدادی از مناطق، مردم حقه کوچکی که با توت‌ها زدی را به چشم یک نافرمانی و تمرد نگاه می‌کنند، نه رفتاری از روی عشق. و اگر از میان تمام مناطق دختری از منطقه دوازده می‌تواند رودرروی کاپیتول بایستد و صحیح و سالم برود پی زندگی‌اش، چه چیزی مانعشان می‌شود که آنها نیز چنین کاری نکنند؟ چه چیزی، از یک مثلا ، شورش، جلوگیری می‌کند؟

– شورش شده است؟

– نه هنوز. اما اگر اوضاع عوض نشود، خواهد شد. و همه می‌دانند شورش‌ها به انقلاب منتهی شده‌اند. هیچ می‌دانی معنی‌اش چیست؟ چند نفر  می‌میرند؟ آنهایی که باقی می‌مانند با چه شرایطی روبرو می‌شوند؟ اگر تنها مدتی کوتاه کاپیتول تسلط خود را بر مناطق از دست بدهد، کل دستگاه از هم می‌پاشد.

می‌گویم: اگر یک مشت توت می‌تواند آن را به زیر آورد، پس باید خیلی آسیب‌پذیر و ضعیف باشد؟

– آسیب‌پذیر است، اما  نه آن طوری که که تو تصور می‌کنی.

– من قصد نداشتم هیچ شورشی را شروع کنم.

– حرفت را باور می‌کنم. مهم نیست. طراحت توی انتخاب لباس‌ها پیشگو از آب درآمد. کتنیس اوردین، دختر آتشین، تو جرقه‌ای به وجود آوردی، که اگر به حال خودش رها شود، شاید به دوزخی مبدل شود که پانم را نابود کند.

– چرا همین الان مرا نمی‌کشید؟

– در ملآ عام؟ این کار تنها زبانه‌های آتش را شعله‌ورتر می‌کند.

– پس یک تصادف ترتیب دهید!

– کی باور می‌کند؟ خودت هم ببینی باورت نمی‌شود.

– پس می‌خواهید چه کار کنم؟ همان کار را می‌کنم؟

– کاش به همین سادگی بود …


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

عجیب ولی واقعی: چشم‌های این زن در این عکس آبی نیست! + ویدئو

در یک خطای دیداری بسیار جالب که به تازگی دین جکسون در تیک تاک منتشر شده، چهره عادی زنی را می‌بینیم که برخلاف ظاهر امر، چشمان او آبی نیست و در واقع حاکستری است.دین جکسون در زمینه ایجاد خطاهای دیداری، یک حرفه‌ای محسوب می‌شود. ویدئوی او در…

رهبران شرکت‌ها و کشورها در قالب افراد بی‌خانمان- چه کسی می‌داند اگر جبر جغرافیایی و اکوسیستم نبود،…

اگر پدر زیستی استیو جابز او را در یک سناریویی تخیلی به سوریه می‌برد، استیو جابز چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟ یک کارمند؟ یک مدیر رده میانی؟ یکی از انبوه کشته‌های جنگ داخلی این کشور؟بدیهی است که اکوسیستم مناسب و شرایط اقتصادی و یک آبشار…

صخره‌های عجیب فنلاندی موسوم به کوماکیوی – هزاران سال تعادل و مبارزه با جاذبه

کوماکیوی Kummakivi یک کلمه فنلاندی است که در انگلیسی به معنی "سنگ عجیب" است. این کلمه اغلب برای توصیف نوعی تشکیل سنگ که شکلی عجیب یا غیرعادی دارد استفاده می‌شود. این نوع سنگ‌ها در سرتاسر فنلاند یافت می‌شوند و به دلیل ظاهر منحصر به فردشان…

فهرست فیلم های برتر سال ۲۰۲۲ با استفاده از امتیازبندی جوایز اصلی اهدا شده در جشنواره های مطرح

فهرست فیلم های برتر سال ۲۰۲۲ با استفاده از اطلاعات زیر تدوین شده است:۱-جوایز اصلی اهدا شده در جشنواره های مطرحی چون کن، ونیز، برلین، ساندنس و...۲- جوایز انجمن های منتقدانی چون نیویورک، لس آنجلس، واشنگتن دی.سی و...۳-فهرست فیلم…

حداقل مجازات کسانی که این چیزها را طراحی کرده‌اند، زندان است!

طراحی خوب در هر عرصه‌ای چه فضای وب، معماری، وسایل خانگی و صنعتی و گجت‌ها مهم است. یک طراح باید بتواند خود را جای کاربران نهایی بگذارد و حدس بزند که در استفاده از وسیله یال محل چه مشکلاتی پیش خواهد آمد یا در شرایط مختلف و با گذشت زمان چه…

Fotomat: یادآوری غرفه‌های پردازش عکس دهه 1980 آمریکا که با خودرو از کنار آنها می‌گذشتند و فیلم‌…

در دوران قبل از عکاسی دیجیتال و آپلود آسان عکس‌ها (در این دومی شک دارم که فعلا در ایران ساده باشد!)، یک راه حل جذاب و نوآورانه برای ظاهر کردن فیلم‌های آنالوگ وجود داشت:  Fotomat.در طول دهه 1980، این غرفه‌های پردازش عکس در سراسر آمریکا،…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
9 نظرات
  1. فرشاد می گوید

    قسمت اول این فیلم مدت هاست توی هارد دیسکم داره خاک میخوره!
    پیشنهاد شما چیه؟ در مورد این داستان بهتر اینه که اول کتاب خونده بشه یا فیلم دیده بشه؟

    1. خسرو می گوید

      خیلی هم فیلم شاخصی نیست. مگر اینکه بخواهید وقتتون را با یک فیلم هیجانی بگذرونید. ولی از نظر سینمایی و داستانی چیز خاصی نداره.

  2. Roham می گوید

    سلام آقای دکتر

    همین آلان متن نخستی که شما در مورد این کتاب نوشته بودید را خواندم همچنین متن حاضر را هم همینطور، به لینک خرید آنلاین هم سر زدم، درست است که جای این مورد اینجا نیست، اما یاد یک جمله از خود شما و مقایسه تیراژ میلیونی و تیراژ 1000 نسحه ای کتاب ها در ایران و آمریکا افتادم، و صد البته قیمت ها، شاید بگویید 20 هزار تومان که برای خرید کتاب چیزی نیست در مقابل خرید شارژ تلفن همرا، و چند خط تاکسی و غیره…

    اما افسوس من اینجاست، که غیر از این که مردم اهل مطالعه ای نداریم، مردمی داریم که زود عادت می کنند، به گران پرداخت کردن، امیدوارم تلاش کنیم، امیدوارم به زودی شاهد این باشیم که بهایی کمتری بابت کتاب ها بتوانیم پرداخت کنیم، . به طبع آن بابت خیلی چیز های دیگر، و امید قوی تر من از این بابت است که سطح آگاهی، فهم، و شعور جمعی روز به روز به واسطه مطالعه چیز های با ارزش یسشتر شود.

    دیر نخواهد بود چنین روزی…

  3. یک همراه یک پزشک می گوید

    سلام

    امیدوارم خوب و سلامت باشید از این که با وجود اعلام شما برای فرستادن کامنت های مرتبط در شرایط خاصی مجبور هستم این کامنت را می نویسم عذر خواهی میکنم من سالها همراه یک پزشک بودم و فقط درخواست میکنم به این چند سوال با زبانی ساده پاسخ دهید

    1)تصور و اطلاعات من به اینجا رسیده که برای دیدن صفحات فیس بوک باید در سایت ان لاگین شد و فقط صفحات فن پیج برای عموم قابل دیدن هستند با این فرض فیس بوک یک پزشک فن پیج است ؟اساسا تفاوت میان فن پیج و صفحات دیگر فیس بوک چیست ؟چرا ادرس انها طولانی و با ارقام و اعداد زیاد است .

  4. یک همراه یک پزشک می گوید

    ایا برای صفحاتی مثل یک پزشک امکان ارسال درخواست دوستی وجود ندارد ؟

    من بعد از تلاش های زیاد برای پیدا کردن منبع درست و حسابی هیچ کتاب یا کلید اموزشی پیدا نکردم منابع اینترنتی هم ناقص و گاهی گیج کننده بودند فعلا با ازمون و خطا در حال یادگیری هستم لطفا به من پاسخ دهید.

    بعضی صفحات فقط امکان ارسال پیام را دارند و به نظر می رسد نمی شود درخواست دوستی فرستاد

  5. حسين می گوید

    فکر نمیکنم عطش مبارزه ترجمه درستی برای The Hunger Games باشه. این ها به خاطر کمبود غذا و منابع وارد مسابقه میشند و برای برای همین اسمش بازیهای گرسنگی هست.

    یک فیلم پارودی به نام The Starving Games هم اخیرا اومده که همین بخش گرسنگی اسم فیلم رو به تمسخر گرفته…

  6. mina می گوید

    سلام
    من به شخصه تجربه خواندن کتاب قبل از دیدن فیلم و همچنین دیدن فیلم قبل از خواندن کتاب را در مورد دو اثر ماندگار رمان و سینما دارم …………………..اولی را خیلی بیشتراز خیلی می پسندم . در مورد این فیلم هم اول کتابشو پیدا می کنم ، می خونم و بعد فیلمشو می بینم …………..ممنونم دکتر

  7. فاطمه می گوید

    من اول فیلمش رو دیدم. از نظر من حرف نداشت. فوق العاده بود. اینو میگم چون خیلی فیلم های اقتباسی تو این ژانر دیدم و به جرئت میگم وفادارترین فیلمی بود که دیدم. مثلا با پرسی جکسون یا دارن شان اگه مقایسه کنید متوجه میشید.
    کتاب از خود فیلم هم بهتره و توصیه میکنم حتما جفتشو تو برنامه تون قرار بدید!

  8. مرسده می گوید

    به نظر منم عالی بود
    دوسش داشتم
    هر کی ندیده ببینه!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5