از افغانستان، سرزمین کوه‌های پرطنین

28

فرانک مجیدی: مثل هر عصر در آزمایشگاه، با هم چای می‌نوشیدیم. معمولاً جمع‌مان شلوغ‌تر از آن روز می‌شد. این‌بار فقط من و او بودیم. داریم از تجربه‌ی خواندن کتاب‌های «خالد حسینی» حرف می‌زنیم و این‌که چقدر نگاه‌ و احساس‌مان را نسبت به افغانستان تغییر دادند. سلیقه‌ی کتاب‌خوانی‌مان بسیار نزدیک به هم است. او پایتخت‌نشین است و خاطره‌ای پررنگ از برخورد با یک افغان دارد. در مسیری سوار اتوبوس شده‌بود و اتوبوس، بسیار شلوغ. پیرمردی نحیف افغان با نوزادی چند ماهه در آغوشش، ایستاده‌بود. کسی جایش را به او نمی‌داد. هوا گرم بود و بچه بی‌امان گریه می‌کرد. مسافران با خشم و نفرت به پیرمرد نگاه می‌کردند، انگار انتظار داشتند به هر روشی که شده، پیرمرد بچه را ساکت کند. کسی از او نمی‌پرسید بچه چرا گریه می‌کند. دلسوزی‌ای در کار نبود. دوستم دلش به حال او می‌سوزد. بچه را می‌گیرد و پیرمرد می‌گوید مادر کودک مریض است و او بلد نیست چطور شیرخشک بچه را آماده کند. دوستم که خواهرش تازه مادر شده‌بود، شیر بچه را آماده می‌کند و راهش را به پیرمرد یاد می‌دهد. نوزاد گرسنه با ولع می‌نوشد و به خواب می‌رود. چیزی که دوستم انتظار نداشت، نگاه ناراضی و خشمگین مسافران بود. چرا باید به یک بچه‌ی افغان دست می‌زد؟! چرا «ما» بودن ما و «آن‌ها» بودن آن‌ها را رعایت نکرده؟


صبح زود پنجشنبه‌ای اوایل آبان است و دو، سه روزی است که «و کوه طنین انداخت» از «خالد حسینی» را می‌خوانم. پنجشنبه‌ها در دانشگاه تبریز، روز تعطیل است، با این‌حال دانشجویان تحصیلات تکمیلی در صورتی‌که کاری در آزمایشگاه‌شان داشته‌باشند، می‌توانند تا قبل از ساعت یک ظهر بیایند. باید یکی از نمونه‌هایم را حاضر می‌کردم. حین واکنش، در طول آزمایشگاه قدم می‌زدم و کتاب را می‌خواندم.

«این عکس‌ها را می‌شناسم. خودم آن‌ها را گرفته‌ام. در گذشته. کِی؟ آن موقع که دنیا را می‌گشتم. همیشه یک نسخه از عکس‌هایم را برای تالیا می‌فرستادم. و او همه‌ی آن‌ها را نگه داشته. او خواهر واقعی من است. در تمام این مدت او منار من بوده.»

خوب است که پنجشنبه‌ است و تنها هستم. طوری گریه می‌کنم که نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. با صدای بلند و قطع‌نشدنی. جاهای دردناک‌تری هم در کتاب هست، اما این جملات قلبم را خراش می‌دهد. دکتر پیش خود اعتراف کرد تالیا خواهرش است. من این حس را می‌شناسم. آن را زندگی کردم. زندگی می‌کنم. عشق میان یک خواهر و برادر را تمامِ عمر زندگی کردم. با تمام قدرت گیرنده و بخشنده‌اش، سوای هم‌خونی و قید و بند خویشاوندی. شاید به این دلیل است که اثر آخر خالد حسینی را جور دیگری دوست دارم. وقتی پری سه ساله از عبدالله قول می‌گیرد که برای همیشه کنار هم باشند. وقتی عبدالله از نیلا وحدتی می‌خواهد «آن کار» را نکند. وقتی معصومه پشت سرش را نگاه نمی‌کند. وقتی عموی روشنا بعد از ناهار به داخل خانه برمی‌گردد. وقتی پری همه‌چیز را به یاد می‌آورد. زمزمه‌ی «من پری کوچک غمگینی را می‌شناسم…». وقتی تالیا برای اولین بار ماسک را از صورتش باز می‌کند. وقتی مارکوس دست مادرش را حین تماشای کسوف می‌گیرد. وقتی پری داستان پرها را به یاد نمی‌آورد. آن خواب آخر… من این زخم‌ها را می‌شناسم، این عشقی را که سوای خواهش تن است و به‌تمامی، خالصانه‌ترین عشقی است که می‌تواند میان مرد و زنی وجود داشته‌باشد. خواهری و برادری! چه گزاره‌های ژنتیکی ایجادش کرده‌باشد، چه دوستی عمیقی که باعث می‌شود مرتبه‌ای بالاتر از «دوست» به اویِ خاص دهی و خواهر و برادری ناهم‌خون با خود، اما یکدله را برگزینی. عشقی باشکوه که همه‌ی کوه‌ها بخاطرش طنین می‌افکنند.


امروز عکس‌های «محمد محیسن» را از کودکان مهاجر افغان تماشا می‌کردم. صورت‌های نشسته. موهای شانه‌نخورده. حتماً بدون تغذیه و آموزش مناسب. توی لباس‌های مرتب و با مراقبت خوب، چه بچه‌های قشنگی می‌شوند. فعلاً که در یک زاغه در اسلام‌آباد هستند، با وضعی که می‌بینید.

2-7-2014 10-04-06 AM

2-7-2014 10-03-45 AM

2-7-2014 10-03-16 AM

2-7-2014 10-02-54 AM

2-7-2014 10-02-28 AM

2-7-2014 10-02-03 AM

2-7-2014 10-00-59 AM

2-7-2014 10-00-36 AM

2-7-2014 9-59-59 AM

2-7-2014 9-59-34 AM

در ماه جون 2013، آژانس مهاجران سازمان ملل تعداد مهاجران در سرتاسر دنیا را که بر اثر جنگ، خشونت و بالای طبیعی و انسانی مجبور به ترک کاشانه‌ی خود شده‌اند، 11.1 میلیون نفر تخمین زد. طی 30 سال گذشته، افغانستان بالاترین میزان مهاجرت را داشته‌است. مقصد بیشتر آن‌ها، افغانستان و ایران بود. پس از خروج قدرتِ رسمی از دست طالبان، بیش از 4میلیون افغان به کشورشان بازگشتند. همین آژانس، تخمین زده هنوز 1.7 میلیون پناهنده در پاکستان سکونت دارند، اما ممکن است چیزی حدود یک‌میلیون پناهنده غیررسمی دیگر هم در پاکستان زندگی کنند. بسیاری از بچه‌هایی هم که در افغانستان هستند، اوضاع جالبی ندارند. دور از شرایط بهداشتی، بی کفش و سرگردان در کوچه‌ها و خیابان‌ها. محیسن، عکاس مجله تایم، سراغ ثبت پرتره کودکان پناهنده افغان در پاکستان رفته. می‌گوید: «شرایط سخت زندگی آن‌ها را بزرگ‌تر از سن‌شان نشان می‌دهد و رفتارشان شبیه به آدم‌های مسن‌تر شده، با این‌حال هنوز معصومیت در چشمان‌شان خوانده می‌شود. می‌خواستم عکس‌شان را بگیرم تا نشان دهم هربار که پا در آن زاغه‌ها می‌گذارم، چه می‌بینم. این‌طور، آن‌ها با نام خودشان نامیده و به یاد آورده می‌شوند.»


هرچند بسیاری اعتقاد دارند موفقیت «بادبادک‌باز» تکرارناپذیر است، اما من «و کوه طنین انداخت» را بیشتر پسندیدم، چرا که در روایت زنانه و مردانه از ماجرا، بالغ‌تر و دوشادوش‌تر از دو اثر قبلی نویسنده پیش رفته‌بود. ماجرا واقعی‌تر بود، زخم‌ها عمیق‌ترند، بی امیدی به درمان. در نهایت چیزی درست نمی‌شود، اما هنوز قدرتمندانه خواننده را همراه خود می‌کند. اما مهم آن است که به یاد داشته‌باشیم این فقط داستان نیست. این بخش ناچیزی از عصاره‌ی زهرگون هزاران ماجرای واقعی رخ‌داده درباره‌ی کودکان، مردان و زنان افغان است که برای‌شان انتخاب دیگری وجود نداشت و ندارد. آن‌ها فقط مواجه‌اند. با جنگ، درد، زخم و خشونت. فقط در جست‌و‌جوی سقفی حتی مقوایی‌اند که بشود به آن‌ها خانه گفت. چند نفر از ما، مسافران آن اتوبوس شلوغ هستیم؟ چقدر به مرز «ما» و «آ‌ن‌ها» واقعیت می‌دهیم؟ چقدر باور می‌کنیم که یک روز، کوه طنین می‌اندازد؟

منبع


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

تبدیل شخصیت‌های انیمیشن‌های و کارتون‌ها به نمونه‌های انسانی شبیه به آنها

در انیمیشن‌ها ما حیوانات را دارای شخصیت انسانی می‌کنیم، رخت و لباس به تنشان می‌کنیم، آنها را صاحب جامعه و شهر می‌کنیم و رفتارهای انسانی را به آنها منتسب می‌کنیم.اما تصور کنید که در کاری معکوس، این شخصیت‌های کارتونی را می‌توانستیم به…

سلبریتی‌ها از کودکی تا پیری در این ویدئوهای جالب – از ویل اسمیت تا کیانو ریوز

چطور می‌شود که ما پیر می‌شویم. این تغییر بسیار تدریجی رخ می‌دهد، اما قطعی است. با کارهایی می‌شود کندش کرد اما مسلما نمی‌توان به کی جلوی آن را گرفت.پیری یک فرآیند زیستی پیچیده است که در موجودات زنده از جمله انسان اتفاق می‌افتد. در حالی…

عکس‌هایی از ترسناک‌ترین ساختمان‌های دنیا – آلبوم عکس

چرا برخی از ساختمان‌ها و خانه‌ها خیلی ترسناک به نظر می‌رسند. اینها دسته از سکونت‌گاه‌ها طیف گسترده‌ای دارند:- آنهایی که سایه روشن شب ترسناک‌شان می‌کند و هنگام روز یک ساختمان تقریبا عادی هستند.- آنهایی که مدت‌ها متروک مانده‌اند و…

گالری عکس: طراحی‌های داخلی و خارجی افتضاح و عجیب که با کمی قدرت شبیه‌سازی مغزی رخ نمی‌دادند!

چیزی که من اسمش را می‌گذارم شبیه‌سازی مغزی واقعا چیز لازمی در زندگی و کار است. یعنی اینکه بتوانید قبل از جابجایی و ساختن اجسام در ذهن تجسمش کنید و بعد حین کاربری‌های مختلف تصورش کنید و پیش‌بینی کنید که کجای کار می‌لنگد.فکر کنم از زمان…

این هنرمند با خلاقیت‌های خوب خیابان‌های پر از کسالت و یکنواختی را زیبا کرده و یک لحظه لبخند بر لب…

خیابان‌های پر از سر و صدا و چهره‌های خمو، خیابان‌هایی با تزئینات و پیام‌های فوق‌العاده تکراری، خیابان‌هایی که زحمت با شادی‌های اندک مردم شریک می‌شوند و مردم را یک آن با هم می‌کنند. این است توصیف شاید بدبینانه خیابان‌های ما.ما واقعیت این…

جالب و گاهی خنده‌دار: آدم‌هایی که خیلی شبیه تابلو یک آگهی کنارشان هستند!

گاهی شباهت آدم‌ها به هم عجیب به نظر می‌رسند. حالا در نظر بگیرید که کاملا تصادفی اشخاصی در کنار تابلویی یا آگهی دیواری ایستاده باشند و چهره آنها به یکی از شخصیت‌های تابلو یا آگهی شباعت زیادی داشته باشد یا اصلا فرد افزونه‌ای برای مفهوم تبلیغ…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
28 نظرات
  1. رضا می گوید

    زیبا بود
    هرچند با قلم خالدحسینی هیچگاه نتونستم ارتباط برقرار کنم
    با این نوشته به این اندیشه فرو رفتم که ما همزمان قربانی نژادپرستی و نژادپرستیم .

    1. ناشناس می گوید

      نژاد پرستی رو خوب اومدی

  2. رضا می گوید

    همیشه فریاد ما از نژاد پرستی به آسمان بلند است! غافل از اینکه در همین همسایگی ما برادران و خواهران افغانی زندگی می کنند که ما هنوز بعد از سی اندی سال از زندگی ایشان در این مرز و بوم بدیهی ترین حقوق شهروندی را نیز حاضر نیستیم به آنها اعطا کنیم. من با توجه به اینکه در مشهد زندگی می کنم بسیاری از انها را می شناسم که حتی داوطلبانه در جبهه جنگ علیه عراق جنگیدند بدون هیچ چشم داشتی! گاهی وقتها بهتره به خودمون بیایم و فکر کنیم به این جمله که “بگذار عشق خاصیت تو باشد”… محبت مرز و نژاد نمی شناسه…

  3. نوشین می گوید

    بسیار زیبا بود خانم مجیدی، راستی شما هنوز تبریزید؟

  4. شهروز می گوید

    با سلام و احترام میخواستم بدونم کدوم ترجمه رو بهتر میدونید؟؟

  5. شیوا پورنگ می گوید

    کتابهای خالد حسینی دید من رو هم نسبت به افغانی ها خیلی تغییر داد… در رابطه با مطلبی نوشتید شعر بسیار زیبایی سروده محمدکاظم کاظمی شاعر افغانی رو براتون می‌گذارم یادآور این که یک روزی ما و افغان ها هم وطن بودیم

    شمشیر و جغرافیا

    بادی وزید و دشت سترون درست شد

    طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد

    شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید

    این‌سان برای ما و تو میهن درست شد

    یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌

    یک خاکریز بین تو و من درست شد

    بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌

    بین من و تو آتش و آهن درست شد

    یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌

    یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد

    یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌

    یک سو من ایستادم و دشمن درست شد

    یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند

    یک سو همه دگرمن و تورَن درست شد(1)

    آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌

    این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد

    آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌

    چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد

    آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌

    بندی که می‌نشست به گردن درست شد

    آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌

    سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌

    سنگی به قبر مردم کدکن درست شد(2)

    سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها

    در دستگاه ما و تو شیون درست شد

    دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ

    شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد

    شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌

    با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌

    وقت وصال یار دبستانی آمده است

    بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌

    سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر

    «بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»(3)

    ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست

    باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌

    با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را

    در حوضهای کاشی گلدار باستان‌

    بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم

    از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران

    تیر و کمان به دست من و توست، هموطن (۴)

    لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌

    آری سرزمین من از از کوچهای قونیه شروع شده و تا دشت های خاوران ادامه دارد ……

    ——————————————————————————————————–

    پی‌نوشت‌ها

    1. دگرمن و تورَن از مناصب نظامی افغانستان است.

    2. این بیت یک ساختار متفاوت دارد، یعنی دارای سه مصراع است. این ساختار را پیشتر در بیتی از یک غزل علی‌رضا بدیع دیدم.

    3. مصراع از نیمایوشیج است، از شعر «ققنوس».

    ۴. اشاره به داستان آرش که برای تعیین مرز ایران زمین جان خود را پشت تیر کمانش گذاشت ( اکنون نوبت من و توست که برای برگرداندن شکوه کشورمان از زبان پارسی باستان پاسداری کنیم .)

    اینجا
    http://dalvandclub.ir/1392/06/27/post-284/%d8%b4%d9%85%d8%b4%db%8c%d8%b1-%d9%88-%d8%ac%d8%ba%d8%b1%d8%a7%d9%81%db%8c%d8%a7

    و اینجا
    http://sheeva.blogfa.com/post-888.aspx

    لینکهای بسیاری از این شعر هم هست که البته ممکنه خودتون هم خونده باشید

    1. ک می گوید

      شعر خیلی زیبایی بود. امیدوارم که روزی برسد همه پارسی زبانان و ایرانی تباران با ریشه خود آشنا شوند و دوباره این قیمتی درّ لفظ دری پلی شود برای اتصال تمام پاره پاره های تن این وطن رنج دیده.

  6. sisteric می گوید

    یادمون می‌ره که این امنیت و آرامشی که با تکیه بر اون همسایه‌ها و هم‌زبان‌هامون رو از خودمون می‌رونیم و فخر وطن و خاکمون رو می‌فروشیم، به یه زلزله، به یه جنگ بنده.

  7. سروش می گوید

    به نظر من این کتاب حداقل کمکی که می تونه به هرکس بکنه عوض کردن دید “ما از آن ها بهتریم ” هست

  8. مسافر تنها می گوید

    افغانی‌ها انواع و دسته‌بندی های مختلف دارند، همه را به یک چوب نرانید. در افغانستان اقوام 1-افغان(پشتون)2-تاجیک،3-هزاره 4-ازبک و برخی اقوام کوچک دیگر زندگی می کنند. در افغانستان فقط دو قوم عمده فارسی‌زبانند 1- تاجیک 2- هزاره. تاجیک‌ها سنی مذهب و قیافه و نژادشان شبیه ایرانیها است. هزاره‌ها شیعه مذهب اما از نژاد زرد هستند. پشتونها به شدت و ژنتیکی، ضد ایران و فارسی و مذهب شیعه هستند. اینها هم‌تبار محمود افغان و اشرف افغان میباشند که در سده‌های گذشته به اصفهان حمله کردند. تاجیکهای افغانستان ظاهرا و در زبان شبیه ایران هستند و به آن اظهار ارادت می کنند اما قلبا از ایرانیها خوششان نمی آیند. آنها دانشجوها و مردم هزاره که در ایران متولد شده و لهجه ایرانی دارند را به هنگام برگشت به افغانستان به شدت اذیت و بایکوت می کنند. تنها قوم افغانستان که در جنگ ایران و عراق شرکت داشتند و نزدیک به سیصد شهید داده‌اند قوم هزاره‌ است. این قوم نیز متاسفانه بخاطر کم‌لطفی حکومت و آزار و اذیت مردم در ایران در هنگام مهاجرت، بسیار دلخون و آزرده خاطر شده‌اند. حدود صد و اندی سال پیش حکومت افغانستان قوم هزاره را بخاطر شیعه بودن کافر اعلام و تمام اقوام افغانستان را برای قتل‌عام و تصاحب زمینهای آنها بسیج نمود. در این زمان 62 درصد از قوم هزاره نابود شد(هم‌عصر ناصرالدین شاه قاجار). به همین دلیل بخشی از مردم هزاره برای فرار از قتل‌عام به کشورهای همسایه پناهنده شدند. از جمله در ایران/خراسان. قوم خاوری خراسان(از جمله خداداد عزیزی) از بازماندگان آن قوم میباشند که رضاخان پهلوی طی حکمی نام آنها را در آن عصر از هزاره به خاوری تغییر داد. اکثریت مردم افغانستان به غیر از قوم هزاره که اقلیت است، به شدت نژادپرست و ضد ایرانی هستند. حکومت و مردم ایران نباید اینها را در ایران بپذیرد یا امتیازاتی برایشان قائل شود. بسیاری از جنایاتی که در ایران رخ میدهد توسط مهاجران افغان غیرهزاره انجام میشود.

    1. Art می گوید

      دسته بندی جالبی بود… جالب تر از آن اشاره به رویداد های تاریخی حمله افغان ها به ایران بود…
      و جالب تر و احمقانه تر جمله پایانی بود که گواه بر این داشت نویسنده کاملا از مردم افغانستان ( به جز هزاره ها) کینه بر در دارند…
      کمی تاریخ ایران را ورق بزنید… فکر میکنید هندی ها باید چه کینه ای از ایرانی ها بر دل داشته باشند که از زمان نادر مانده باشد…
      هخامنشیان از خاور تا باختر را به تصرف در آورد ( امیدوارم نفرمایید که با گلباران کردن آنها را اشغال کرد!) و نمونه های بی شمار تاریخی که ما! آریایی ها! باعث و بانی تجاوز بودیم. و خب منطقی است که مورد نفرت باشیم.
      و در آخر این را به شما گوش زد کنم که اینچنین تفکرات قبیحی نطفه ی آوشویتس ها و نانجینگ ها را میکارد.
      مواظب باشید

      1. مسافر تنها می گوید

        دوست عزیز توهینی که نسبت به من اظهار داشته‌اید را نادیده گرفته و می گذرم اما به عنوان کسی که اصالتا افغانستنانی و مهاجر در ایرانم (حدود 30 سال) برایتان می گویم که شما با توجه به نوشته‌هایتان کمترین اطلاع از وضعیت داخل افغانستان و فرهنگ آن مردم و مناسبات بین‌قومی در آنجا ندارید و بهتر است راجع به صحبت‌های من اظهار نظر نفرمایید. من افغانستان را خوب می شناسم و اوضاع و اخبار آنجا را سالهاست دنبال می کنم!. من با گوشت و پوستم تبعیض و ظلمهایی که علیه ملت هزاره شده را درک کرده و می دانم! تبعیض و ظلمی که علیه مردم من در آنجا رفته و میرود متاسفانه مربوط به گذشته نیست! در زمان طالبان که از قوم پشتون هستند هزاران انسان هزاره به جرم قومیت، مذهب و زبان متفاوت قتل‌عام و نابود شدند. فقط در زمان سقوط شهر مزارشریف در سالهای قبل از حمله آمریکا به افغانستان که دیپلمات‌های ایرانی هم در آن شهر قتل‌عام شدند در ظرف 3 روز حدود 10 هزار نفر غیرنظامی از قوم هزاره به دست این گروه نیست و نابود شد. همین امروز هم طالبان مسافران هزاره را در راه‌های بین شهری در بیرون از کابل از ماشین پیاده و سر می برند و زنده زنده مثله می کنند. حکومت به ظاهر دموکرات کرزی هم طالبان جنایتکار را برادران ناراضی میخواند و خود به نحوی دیگر علیه هزاره‌ها ظلم می کند و تبعیض روا می دارد منتها ایشان با پنبه سر هزاره‌ها را می برند. کرزی و طالبان هر دو از قوم پشتون هستند. آیا می دانید که نام پسر کرزی چیست؟ نام او “میرویس” است آیا میدانید میرویس که بوده و چرا کرزی این نام را برای فرزند دلبندش گذاشته؟ این شخص/میرویس از اولین کسانی است که علیه سلسله صفویه در قندهار شورش و دست صفویه را از این منطقه کوتاه کرد(کرزی هم اهل قندهار است). پس می بینید که کرزی به عنوان یک پشتون به این فرد و کارهایی که کرده به عنوان قهرمان قلبا علاقه و میل دارد. گذشته از اینها در سالهای اول دهه هفتاد خورشیدی بعد از سقوط کمونیست‌ها حزب جمعیت اسلامی مربوط به تاجیک های افغانستان که رهبری آن به دست احمد شاه مسعود بود که علاوه بر دیگر جنایت‌هایش یک محله شیعه نشین در داخل کابل به نام افشار را کلا ویران، قتل‌عام و به زنان و کودکان تجاوز کردند . سربازان او پستان زنان را با سرنیزه بریدند، زنان حامله را شکم دریدند و جنین آنها را سربریدند و به گفته شاهدان عینی اطفال شیعه هزاره را ذبح کردند از جمله یک طفل شیرخوار هزاره را سربریدند و با خون او بر دیوار همان خانه نوشتند “یادگاری گل آقا” این مطالبی که به عنوان مشت نمونه خروارعرض کردم ادعای من نیست بلکه تمام آنها توسط سازمان‌های بین المللی و حقوق بشر تایید و ثبت شده است و شما با سرچ در اینترنت و یوتیوب به راحتی می توانید آنها را پیدا کنید. سربریدن و مثله کردن جزئی از فرهنگ روزمره بخش بزرگی از مردم غیرهزاره افغانستان است. بخش بزرگی از مردم غیرهزاره افغانستان آلوده به انواع انحرافات اخلاقی مثل “بچه بازی” در حد وسیع و گسترده است و بطور مثال بسیاری از این افراد که تمکن مالی دارند در منزل خود چندین کودک پسر را هوسی و برای لواط نگه میدارند شبیه کفتربازهای ایرانی که در منزل چند کفتر دارند و با آن تفریح می کنند(اما این کجا و آن کجا). می توانید راجع به بچه بازی در افغانستان فیلم‌های آن را از یوتیوب دانلود کنید. اکثر مردم افغانستان بی سواد یا کم سواد و بسیار بدوی و بی‌نهایت متعصبند. البته ناگفته نماند که استثناهایی هم همه جا و در بین هر ملتی وجود دارد.

        1. خراسانی می گوید

          دوست عزیز مسافر تنها، دغدغه شما در مورد مردم غیر هزاره افغانستان برای من خیلی قابل درک است. بنده هم در یکی از روستاهای خراسان زندگی میکردم و در دوران طالبان ناامنی عجیبی بر منطقه ما که حتی داخل مرز ایران است سایه افکنده بود. پس کاملا برایم روشن است که شما چه رنجی کشیده اید و این پلیدی و پلشتی که آن را به روح و نژاد مردم غیر هزاره افغانستان نسبت میدهید از کجا منشا میگیرد. اما دوست و همنوع عزیزم، اشتباهی در نتیجه گیری شما وجود دارد که شاید بتوان آن را معلول درد و رنج فراوانی دانست که به شما تحمیل شده است که چه بسا اگر من نیز به جای شما بودم آتشی تر و تلختر نتیجه گیری میکردم. قوم هزاره به علت شیعه بودن توسط سنی مذهب های افغانستان مورد جور و بیمروتی های بسیار تلخی قرار گرفته و میگیرد، درست.اما نباید این موضوع را به نژاد پرستی کشاند. قوم هزاره از یک طرف با ایران پیوند دینی دارد و طبیعیست که برای نظام جمهوری اسلامی ایران جانفشانی کرده ولی وقتی پای کمک ایرانی جماعت به هزاره میرسد ایرانی ها نیز نژاد پرست میشوند و به خاطر زرد بودن هزاره ها به آنها جور میکنند. پس ببینید فرهنگ بد تعصب چه تعصب قوم و چه دینی در هر دو کشور وجود دارد. در اینکه هَزاره ها از رنج کشیده ترین اقوام تاریخ معاصر هستند شکی نیست.در اینکه در افغانستان غیر هزاره بدفرهنگی و نامردمی موج میزند شکی نیست اما شما باید در این بین آگاه باشید که به جای انسانیت و شرافت در دام تعصبات از نوع نژادی نیوفتید. یهودیان اسراعیل در دوران هیتلر رنج زیادی کشیدند ولی الآن دارند دیگران را رنج میدهند. اگر هزاره مظلوم است اگر هزاره بی کس است این نباید دلیلی بر ذاتا وحشی دانستن پشتو ها بشود. کودکان پشتو نیز قربانیان جنگ هستند. کودکان ازبک و تاجیک نیز قربانی هستند. اگر با فرهنگ غلط مبارزه بشود کم کم تمام خاک آن سرزمین روزهای خوش را خواهد دید. ولی نباید مبارزه با فرهنگ غلط را به غلط مبارزه با نژادی که به ما ظلم کرده تبدیل کنیم.
          در انتها از کامنت گذار artنیز گلایه ای دارم که سخن خوبی را با لحن بد و توهین آمیز همراه کردند. دوست عزیزم با بد اخلاقی و بی ادبی نمیشود کار فرهنگی کرد و از آشویتس آینده انذار داد.

    2. Navid می گوید

      کاملا با نظر شما موافقم
      نباید احساسی با این مشکل برخورد کرد…

  9. ali می گوید

    سالهاست خواننده خاموش نوشته هاتون هستم خانم مجیدی. چه اون زمان که در ایران بودم. چه زمانی که در وطنم افغانستان بودم, و چه الان که مقیم سوئیس هستم. حرفاتون از دل میاد و به دل میشینه.
    راستش من مردم ایران رو زیاد مقصر نمیدونم. توی خیلی از کشور ها مردم متاثر از دولتها و سیاستشون هستن. یادم نمیره زمانی رو که تلویزیون ایران تصاویری رو از بدبختی مردم افغانستان تو زمستون نشون داد و بعد از اون سیل کمکهای مردمی ایران بود که به سمتشون راهی شد. و زمانی که تلویزیون ایران عامل بیکاری و مشکلات اقتصادی مردم رو نه عملکرد خودش بلکه حضور افغانستانی ها معرفی میکرد. و این زمان بود که تلخترین روزهای زندگی ما شکل گرفت. اگه توهین و تحقیر و متلک و کتک همه جا نبود, اما سنگینی نگاه رو تقریبا همه جا میشد حس کرد.
    زیاد نیستن آدمایی که مثل شما فراتر از این مرزها و سیاست ها انسانها رو ببینن و درک کنن.
    پاینده باشید

  10. ماه بیگم می گوید

    یک دختر افغانستانی هستم، خواننده پروپاقرص یک پزشک !
    هی میخام از سختیها بنویسم ، اما . . . نمیدونم چی بگم و از کجا بنویسم. . .
    فقط از توجه شما بزرگوار سپاسگذارم.
    ممنونم از نگاه انسانیتون، چیزی که این روزها زیاد دریغ میشه. چیزی که تجربه ی هر روز من و هموطنانم در ایران و حتی در وطنمون هست.
    سپاس

  11. محمّد می گوید

    خوش‌حالم که دربارۀ افغان‌ها نوشتید، این‌روزها، تمسخرِ زبان و قومیّتِ خواهران و برادران افغان‌مان وردِ زبان ما ایرانی‌ها شده.

  12. رضا می گوید

    این بچه ها چقدر زیبان!

  13. فرشاد می گوید

    ما به اون نگاه‌ها بده‌کاریم…

  14. امیر می گوید

    ممنون خانم مجیدی. تلنگر بسیار به جایی بود. نه تنها ما ایرانی‌ها، بشر امروز باید از این همزیستی بی‌تفاوت خود نسبت به هم‌نوع شرم کند.

    1. Art می گوید

      چقدر من با شما موافقم…
      نمیدانم ریشه آن ترس است یا خودخواهی یا هرچی اما از گوشه کنار جهان نداهای نژادپرستانه همچنان در حال تقویت شدن هستند…
      و این من را میترساند

  15. Minu می گوید

    باید اعتراف کنم که من هم قبلا مسافر اون اتوبوس بودم.‌یه جورایی در اعماق روحم این حس نژاد پرستی بود. اما از روزی که بادبادک باز رو خوندم و بعدش هم هزار خورشید تابان و کوه طنین انداخت، یه جورایی به خاطر تمام این سالها و تمام اون نگاه ها احساس گناه کردم. امیدوارم همه “امیر”ها و “حسن”ها و “پری”ها و تمام کدوکان افغان من رو به خاطر اون نگاه ها ببخشند.

  16. tohid می گوید

    و کوه طنین انداخت از اون دست کتابهای به یاد موندنیه

    باز شما یه جایی داشتی گریه کنی ما که تو سربازی سر خدمت به مطالعه مشغول بودیم چی بگیم؟؟

  17. مجید می گوید

    انسان ها هیچ فرقی با هم ندارند. فقط عواملی مثل شرایط محیطی، تربیت و آموزش و پرورش هستن که باعث شکل گیری آدما می شن. هرکی فکر میکنه نژاد یا قوم یا ملیت خودش از بقیه “برتره”! بالاخونه رو رسما تخته کرده!

  18. بهار می گوید

    سلام خانم مجیدی
    من یک دختر افغان هستم که در ایران زندگی میکنم و متاسفانه وطنم رو هنوز ندیدم به خاطر مشکلاتی که خودتان اگاه هستید. ابتدا از شما تشکر میکنم اما چرا هر وقت خواسته شده از افغانستان و افغانی سخنی به میان آید چه در تلویزیون و چه در سایت ها مردم آن را اینگونه نشان میدهید چرا همیشه اذهان عمومی رو به بدبختی و کثیفی و بی سوادی مردم افغان سوق میدهید. باور کنید اینگونه نیست افغانستان هم با تمام مشکلاتی که در طول تاریخ دیده اما باز هم مردمی دارد که اگر نگونم دنیا می توانم با اطمینان بگویم افغانستان به وجود انها افتخار می کند افغانستان هم مکان های زیبا و تاریخی زیاد دارد چرا یک بار انها را به نمایش نمی گذارید. من دلسوزی دیگران را نمی خواهم من سربلندی وطنم رو آرزو دارم

  19. ali می گوید

    خانم مجیدی,
    با این جور مقاله ها میدونین چه کار فرهنگی بزرگی دارین انجام میدین؟ چقدر آدمها هستن که یه تلنگری بهشون میخوره,
    و چقدر دعای خیر مردم مظلوم وطنم بدرقه راحتون میشه.
    پیروز باشید و موفق

  20. سامان می گوید

    ما إیرانی ها دل ترک و گیلک و لر و هرقومیتی که وجود داررو شکستیم ، چه انتظاری إز غیر ایرانیش دارین…

  21. ل می گوید

    چرا روز نامه ها و رسانه ها در ایران این گونه عمل می کنند تیتر درشت و همیشه یک خلافکار افغان البته شاید حق هم داشته باشند اما این کارشان نه حرفه ای و نه اخلاقی است نتیجه اش نظام اباد قزوین و یا قاتلی که در اصفهان فقط افغان ها را هدف می گیرد چیزی که برایم بعد از بازگست از المان جالب بود همین تفاوت در انتشار اخبار بود راستش را بخواهید المان ها همیشه متهم به نژاد پرستی هستند و من هم معتقدم که واقعا نژاد پرستند اما این رفتار مغرضانه نشریات ایران واقعا جای سوال دارد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5