این زن کرهای با نشستن جلوی وبکم، ماهانه 9 هزار دلار پول درمیآورد، تنها کار او: خوردن غذا!
«پارک سئو یئون» ملقب به «دیوا»، یک زن 34 ساله عادی اهل کره جنوبی است، اما شیوهای که او برای پول درآوردن انتخاب کرده است، از دید ما عجیب است، او هر روز، سه ساعت در آپارتمانش در شهر «اینچئون» مینشیند و به تنهایی غذا میخورد.
هزاران نفر به صورت زنده، غذا خوردن او را تماشا میکنند. 60 درصد آنها بانوان هستند.
در کره جنوبی که شهروندانش به سریعترین اینترنت دنیا دسترسی دارند، چیزهایی مثل این عجیب نیستند، در واقع کار 3500 نفر در کره جنوبی مشابه همین است، اغلب رستورانها اسپانسر این افراد میشوند.
به علاوه تماشاگران هم از طریق پول مجازی کره که balloon نام دارد و هر واحدش معادل 9 سنت است، به او دستمزد میدهند.
خبر خیلی کوتاه بود، اما از ابعاد مختلفی همین خبر سرگرمکننده، قابل بررسی است:
1- اینکه اینترنت پرسرعت، میتواند منجر به چه تجارتهای عجیب و غریبی شود، در شرایطی که در کشورهای در حال توسعه توسعه، درخشانترین ایدههای ذهنی، به علن نبود امکانات، محدودیتها و نبود زیرساختهای مثل اینترنت سریع، نیست و نابود میشوند، اهالی کشورهای توسعهیافته از ایدههای ظاهرا خندهداری مثل این پول میسازند.
2- زمانه، زمانه تضادهاست، رستورانهای کره جنوبی برای بازاریابی به ترفندهایی مثل این رو میآورند، در مقابل بسیاری از همسایگان شمالیهمین زن، شهروندان سوریه یا کشورهای فقیر آفریقا، عملا چیزی برای خوردن ندارند.
3- زمانه، زمانی تنهاییهاست، تصور نکنید که فیلم her، یک فیلم تخیلی بامزه است، چون ما تجلی فیلم her را به نوعی در زندگی روزمره خود میبینیم.
در همین ایران ما هم، خیلیها تنها دلخوشیشان آنلاین شدن و رصد کردن خوشیهای زندگی روزمره بقیه است، آنها در اینستاگرام میهمانیها و رستورانگردیها و سفرهای دیگران را ناظر میکنند و به زور خود را در بطن آن خوشیهای کوچک تصور میکنند.
4- زمانه، زمانه تکامل شهوت است. در این مورد خاص، حرص و آز یک مشت مرفه شکمچران به غذا خوردن این زن و غذاهای رنگارنگ سفرهاش محدود شده است، اما متأسفانه در خبرها میخوانیم که شهروندان ثروتمند غربی، هزاران کیلومتر دورتر ار ساکنان مناطق فقیر دنیا، با پرداخت پول، زنان و دختران را وادار به حضور جلوی وبکمها میکنند و گاه در این میان اعمالی انجام میشوند، که در همه کشورهای دنیا مستحق تعقیب قضایی است.
جالب بود
😐
چه سیستم دسکتاپ تر و تمیز و حرفهای هم داره.
تفسیرتون خیلی عالی و کامل بود. ممنون!
به نظر من که نه خنده دار میاد و نه تمسخر آمیز، اتفاقا ایده ی بسیار خوبی هست.
جناب مجیدی شما خودتون پزشک هستید، و بیمارستان های ما شاید بارز ترین نمونه صحنه های اسف بار از معشیت مردمی باشه که در جدال با بیماری در بدترین موقعیت ها قرار گرفتن. تا چه اندازه میتونید کمک کنید؟ تا چه اندازه احساس مسئولیت میکنید با دیدن اون صحنه ها؟
خوب اگر به بیماری در بیمارستانی که درش شاغل هستید کمک میکنید، آیا اون بیمار جز نزدیکی فیزیکی مزیتی به سایر افراد داره که در وضعیت بسیار بدتر هستند؟
بعضی ها روی حیوون خونگی شون عمل جراهی انجام میدن (برای مثال برای دندون) در حالی که خیلی از انسان ها از ساده ترین دارو ها (یا حتی لوازم پیشگیری) بی بهره اند.
نمیشه اینطوری نگاه کرد. پس خیلی ها بدون فکر کردن به بچه هایی که پوستشون روی دندهاشون مثل دمبک کشیده شده، هزینه هایی مازاد میکنند.
و از طرفی میشه اینطوری فکر کرد، و افرادی هستند که برای کمک به همون کودکان خونه و زندگی شخصی خودشون رها میکنند و به صورت داوطلبانه کمک میکنند (هر چند تعدادشون خیلی کمتر از گروه اوله)
به هر حال زندگی ادامه داره.
— نگاهی به کشور رواندا بندازید. کمتر از بیست سال پیش بود که بزرگترین نسل کشی تاریخ اون هم به وحشیانه ترین شکل صورت گرفت، مرگ حدود یک میلیون نفر تنها در سه ماه اون هم با سلاح هایی مثل قمه و چاقو و … اما بعد از بیست سال حداقل در سطح چیزی از اون روزها دیده نمیشه–
بعد این 9 هزار دلار رو کی خرج میکنه ؟ از صبح تا شب که پشت وب کمه !!!!
کافی بود پاراگراف اول رو میخوندی. گفته سه ساعت جلوی وبکمه. 21 ساعت دیگه رو زندگی میکنه.
من یه سوال دارم از همه: اگر ایشون مرد بودند باز هم میتونستند اینهمه پول در بیارند؟ به نظر من که نه.
نظرات شما منطقی و قابل احترام اند. بخش های اصلی مطلب واقعیت و حقیقت دارند. اما، به نظرم رسید شما مطلب را ننوشته اید! پس بالای صحفه را نگاه کردم، و اسم خودتان را دیدم!… نمی دانم، ممکن ست خوانندگان دیگری هم باشند که چنین خرده گیری ها و قضاوت هایی را از شما ندیده باشند… برای اینکه کامنت کلیشه ای نشود، نظر شخصی ام که کمتر از یک دقیقه پس از خواندن مطلب تان به نظرم آمد؛ وضعیت کسب و کارهای کوچک زنان در ایران است. برخوردی نداشته ام اما شنیده ام و دور از ذهن نیست که بسیاری زنان که در مترو تهران دستفروشی می کنند، از حال و روز و احترام و امنیتی برخوردار نیستند یا آن دو زن ارجمندی که به ناچار روز تعطیل سر کارشان بودند و در آتش سوزی محل کارشان در خیابان جمهوری، جلوی چشم مردم در شعله های آتش سوختند… از جمله رویدادهایی که زود فراموش می کنیم تا حال مان خراب تر نشود… نمی دانم. انگار هر حرفی بزنیم، سر از حاشیه در می آوریم…
عالی بود “در همین ایران ما هم، خیلیها تنها دلخوشیشان آنلاین شدن و رصد کردن خوشیهای زندگی روزمره بقیه است، آنها در اینستاگرام میهمانیها و رستورانگردیها و سفرهای دیگران را ناظر میکنند و به زور خود را در بطن آن خوشیهای کوچک تصور میکنند” فکر می کنم از این دسته از آدم ها در ایران به وفور یافت می شود…
i like this blog
زمانه زمانه ی تضادها نیست، به قول یکی از دوستام : دنیا دنیای نامرداس :))
تو مورد شماره 1، فک کنم اشتباهی وجود داره :
“اهالی کشورهای ((توسعه یافته)) از ایدههای ظاهرا خندهداری مثل این پول میسازند.”
فک کنم باید “توسعه یافته” باشه، نه “در حال توسعه”
خدایا، عقل هیچ انسانی رو قبل از جونش نگیر! آمین…
متوجه نشدم. ینی ایشون غذا میخوره بعد بقیه میان تماشا؟!
آخه غذا خوردن یه نفر چه جذابیتی میتونه داشته باشه که هر روز پاشی بیای پای اینترنت غذا خوردن یکی رو ببینی!
شاید برای یه بار جالب باشه، اما خیلی حوصله سر بره که D:
اما جدای از این به نظرم اگه فیلمهاش رو با اسم غذا ها ذخیره کنه، میتونه آرشیو خیلی خوبی برای انتخاب غذا باشه.
دیدن فیلم یک غذا و نحوه ی خوردن اون غذا خیلی بهتر از دیدن عکس اونه برای آشنا شدن با غذا.
مخصوصا بعضی غذا ها که آدم میمونه چجوری باید خوردشون D;
دیدی تو هم چیزی پیدا کردی که فیلم غذا خوردن اون اینجا به یه دردی بخوره تا بعضیا نگاه کنن تا اون مردمی که تو این کشور برنامه غذایی محدودی دارن روش خوردن غذاهای عجیب جدیدو ببینن
(اینجا قانون کپی رایت نیست رایگان دانلود کن اینجا با قیمت پایین بفروش)
“در همین ایران ما هم، خیلیها تنها دلخوشیشان آنلاین شدن و رصد کردن خوشیهای زندگی روزمره بقیه است، آنها در اینستاگرام میهمانیها و رستورانگردیها و سفرهای دیگران را ناظر میکنند و به زور خود را در بطن آن خوشیهای کوچک تصور میکنند” فکر می کنم از این دسته از آدم ها در ایران به وفور یافت می شود…
واقعا!!! 🙁
البته این رو نباید به پای تکنولوژی گذاشت.اگر همین اینترنت و دسترسی به اینستاگرام نبود اون عده زیادی که تنها دلخوشی شون از صبح تا شب دیدن خوشی دیگران و تصور خودشون در اون شرایطه، نه تنها این «تنها دلخوشی» رو نداشتن بلکه خبر هم نداشتن که زندگانی میتونه چیزی شادتر و روشن تر از زندمانی خودشون باشه و فکر میکردند همه دنیا خلاصه میشه به همین سگ دو زندن ها و لذت نبردن ها. اتفاقا برای قشر ضعیف خوبه که تصوری از قدرت پدید بیاد…
مطلبه جالبی بود اینترنت با همه خوبیهاش داره آدم هارو از هم دور میکنه
“در همین ایران ما هم، خیلیها تنها دلخوشیشان آنلاین شدن و رصد کردن خوشیهای زندگی روزمره بقیه است، آنها در اینستاگرام میهمانیها و رستورانگردیها و سفرهای دیگران را ناظر میکنند و به زور خود را در بطن آن خوشیهای کوچک تصور میکنند.”
دقیقاً!!
مطالب شما رو در tt-rss میخونم، دلم نیومد برای این مطلب انسان دوستانتون تشکر نکنم
این یعنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چه!!!
تفسیرت جالب بود دکتر
موافقم
خیلی عالی بود مرسی
سلام.جالباینجاستکهکشورکرهجنوبیخیلیروغذاوغذاخوردنمانورمیده.مثلاتوشبکهکیبیاسواریرانگمستند٬مسابقهدرموردغذاپخشمیکننوتبلیغاتغذاهاشونومیکننطوریکهمنمهوسمیکنمبخورم.تبلیغاتغذادرواقعترویجفرهنگشونه.غیرممکنهکهیهدرامکرهایببنینوبازیگرارودرحالخوردنغذاوپشتمیزنبینین.