تشخیص چهره: آیا تکنولوژی میخواهد هویتمان را از ما بگیرد؟
فرهاد رستمپور: تکنولوژی تشخیص چهره توسط شرکتهایی مثل تسکو، گوگل و فیسبوک در حال استفاده است و پتانسیل بالایی برای تامین امنیت دارد.
شاید تنها دلیل مقبولیت تشخیص چهره در نظر ما صرفنظر از بیطرفی یا حتی عینی بودن ذاتی چنین سیستمی، دستاوردهای آن باشد.
قرار است تابستان امسال فیسبوک مقالهای را در یک کنفرانس بینایی کامپیوتر(Computer Vision) ارائه دهد که در آن ابزاری معرفی میشود که می تواند به سرعتِ مغزِ یک انسان، دو عکس متفاوت از یک شخص را -صرفنظر از تغییرات نور و زوایای دوربین- با هم مقایسه کند و تشخیص دهد این دو عکس مربوط به یک نفر اند یا خیر. مغز انسان این شباهت را در 97.53% اوقات به درستی تشخیص میدهد، در حالیکه دقت تکنولوژی جدید فیسبوک 97.25% است.
“ما در حال نیل به توانایی بشر هستیم.” این را یانیو تایگمن عضو تیم هوش مصنوعی فیسبوک میگوید.
از وقتی که قابلیت تشخیص چهره، معیاری برای سنجش هوش مصنوعی به حساب میآید، ابزارهایی چون تکنولوژی DeepFace فیسبوک، سؤالات بزرگی را درباره ابزارهای امروزی تشخیص چهره و اهمیت آن در آینده به ذهن متبادر میسازند.
فیسبوک تنها شرکتی نیست که به تشخیص چهره علاقهمند است. اپل در ماه مارس یک حق ثبت اختراع منتشر کرده که نشان میدهد این شرکت در حال کار برروی پروژهای برای استفاده از تشخیص چهره در قفلگشایی دستگاههایش است. شناسایی خود به گوشی آیفون روزی به سادگی گرفتن یک عکس سلفی خواهد بود.
گوگل هم شدیدا به این زمینه علاقهمند است. بیشتر تمرکز گوگل بر روی امکاناتی است که برای جستجوی هوشمند عکس ارائه شده. این شرکت قصد دارد با کنار هم قرار دادن تاریخچه زندگیتان از طریق عکسهای عمومی تجربه جدیدی را در محیط وب رقم بزند. اما کاربرانی که عکسهایشان را آپلود میکنند علاوه بر نفعی که به این صورت میبرند، هنگام تعیین پروفایلشان با نمونههایی مواجه میشوند، که هرگز انتظارش را نداشتند .
برجستهترین نمونه استفاده از تکنولوژی تشخیص چهره در عینکهای گوگل به کار رفته. با دوربینهایی که داخل این عینکها تعبیه شده انگار این عینک مخصوصا برای شناسایی اشخاص دورو برتان ساخته شده. این دقیقا همان چیزی است که توسعه دهندگان برنامههای شخص ثالث انتظارش را داشتند، چون به محض معرفی این تکنولوژی برنامههایی مانند NameTag سربرآوردند. ایده NameTag ساده است: هر وقت که شروع به صحبت با یک غریبه میکنید، عینک از او عکس میگیرد و با استفاده از این برنامه در اینترنت به دنبال پروفایلش میگردد. با این کار عادات او برایتان عیان میشود و میتوانید به سادگی دربابید که او هم مثل شما به فیلمهای آلپاچینو علاقه دارد یا مثلا عادات ناپسندی دارد.
در واقع با NameTag عکستان «شما» را به اشترک می گذارد و دیگر برای هیچ کس غریبه نیستید.
با اینکه اپلیکیشنهایی چون NameTag آنقدر پرطرفدار هستند هستند که تعریف تازهای از این وسیله سختافزاری ارائه میدهند و به شدت محبوبش میکنند، ولی با این وجود گوگل حاضر به توزیع اپلیکیشنهای تشخیص چهره برروی پلتفرمش نیست. اما بسیاری معتقدند که این اقدام چیزی جز ممنوعیتی “نمادین” نمیتواند باشد، که به مرور زمان از بین خواهد رفت. به علاوه باید در نظر داشت که ممکن است گوگل کاربرانش را ازنصب نرمافزارهای تشخیص چهره بر روی عینک بازدارد، اما نمیتواند مانع آپلود عکسها به سایتهایی چون فیسبوک که امکانات تشخیص چهره دارند شود. درثانی هیچ چیز نمیتواند جلودار نصب اپلیکیشنهای تشخیص چهره بر روی چنین دستگاههایی شود.
همه از قدرتمند شدن اپلیکیشنهای تشخیص چهره خوشحال نیستند. سناتور آمریکایی اِی آی فرانکن در سخنرانیای از اپلیکیشنهایی که از تشخیص چهره برای شناسایی افراد بیگانه استفاده میکنند، انتقاد کرده است. او در نامه سرگشادهای که به سازنده NameTag نوشته، میگوید:
«برخلاف دیگر روشهای بیومتریک تعیین هویت مانند اسکن عنبیه و اثر انگشت، تشخیص چهره در یک فاصله از سوژه خود میتواند عمل کند، بدون اینکه فرد مورد نظر رضایت یا اطلاع داشته باشد. افراد نمیتوانند مانع از تشخیص خود توسط دوربینهایی که در همه جا قرار دارند و یا توسط عینکی که یک غریبه به چشم زده است، شوند.»
این سخنان زنگ خطری برای طرفداران تشخیص چهره است. همچون منشی شرکتی که تک تک کارکنان را میشناسد و میتواند شخصی را بین صد نفر تشخیص دهد، تشخیص چهره میتواند کاری کند که کمی بیش از حد شخصی است .در فیلم علمی تخیلی گزارش اقلیت که در سال 2002 توسط استیون اسپیلبرگ ساخته شده ، تبلیغاتی در فیلم به نمایش درمیآید که از تشخیص چهره استفاده میکند. در سکانسی از فیلم تام کروز در حال راه رفتن در خیابان است که به وسیله تبلیغات متفاوت ازانواع ماشین گرفته تا انواع نوشیدنی بمباران میشود.
در سال 2014 برخی شرکتها این ایدهها را تبدیل به واقعیت کردهاند. اواخر سال گذشته تسکو طرحی را برای نصب صفحات ویدئویی در فروشگاههایش در سراسر کشور معرفی کرد. این صفحات از دوربینهای تعبیهشدهای که دارای الگوریتمهای تشخیص چهره برای تعیین سن و جنسیت مشتریان است، استفاده میکنند.
تبلیغات شخصی که در فیلم گزارش اقلیت برای یک شخص به نمایش درمیآیند.
یک شرکت نوگام (استارتآپ) کالیفرنیایی به اسم Emotient وجود دارد که بیشتر بر روی حالتهای چهره تمرکز دارد. محصول این شرکت که در تلویزیونهای نسل جدید تعبیه میشود از طریق یک وبکم با سنجش تعامل بیننده برنامههای موجود را به نمایش درمیآورد. پاسخ سؤالهایی چون “چه وقتهایی توجه بیننده به صحنهای از یک برنامه جلب میشود؟” میتواند به شرکت سازنده تلویزیون برای اتخاذ تصمیمات خلاقانه داده شود.
“وقت آن است که گامی نو در تبلیغات برداشته شود.” این را -سیمون- پسر لرد شوگر رئیس شرکت Amscreen میگوید، که تکنولوژی OptimEyes را برای صفحات تشخیص چهره تسکو توسعه داده است.
«این حق هر برندی است که علاوه بر تخمین تعداد مخاطبینش بداند که آنها کی هستند. ما میخواهیم از طریق تکنولوژی تشخیص چهره کارزار تبلیغاتیمان را سروسامان دهیم، ضایعات را به حداقل برسانیم و بینشی را ارائه دهیم که پیش از این فقط به صورت آنلاین در دسترس بود.»
صرفنظر از “حق داشتن” یا نداشتن برندها در دانستن همه چیز درباره مشتریانشان، شرکتهایی چون OptimEyes و Emotient هنوز راه درازی برای تبدیل شدن به وحشتناکترین نرمافزار تشخیص چهره در پیش دارند. در آمریکا استارتآپی به اسم SceneTap وجود دارد که در بیش از ۴۰۰ نوشگاه استفاده میشود. این استارتاپ با استفاده از دوربینهایی به وسیله تشخیص چهره، مشتریان نوشگاهها را در تعیین محل راهنمایی میکند. SceneTap هرگونه اطلاعاتی اعم از جنسیت تا میانگین سن مشتریان را به صورت بلادرنگ ارائه میدهد.این استارتآپ همچنین قابلیت اتصال به پروفایل مشتریان در شبکههای اجتماعی برای تعیین اطلاعاتی مانند تحصیلات یا علایق را دارد.
هرچند که استفاده از ابزارهای تشخیص چهره برای مصرفکتندگان هنوز نوپاست، اما در چنین جاهایی است که نوآوریهای بصری در طول سالهای آتی به منصه ظهور میرسند. “فضای رقابت داغ نیست ،بنابراین شرکتها برای ریسک کردن بیشتر آزادند.” این گفته کلی گیتس -استاد مطالعات ارتباطات و علوم در دانشگاه UC San Diego و نویسنده کتاب Our Biometric Future: Facial Recognition Technology and the Culture of Surveillance- است .”در نتیجه در حوزه تجاری تجربیات زیادی وجود دارد. اما اگر شخصی که هدف تبلیغات است اشتباهی تشخیص داده شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این اتفاق مشکلی به وجود نمیآورد چرا که این گونه اتفاقات در اشکال دیگر تبلیغات نیز رخ میدهد.”
محمد عطا(سمت راست) در نوار ضبط شده از فرودگاه مین پورتلند در 11 سپتامبر 2011 .عکس از رویترز
طبیعتا مشکلاتی وجود دارد که به حریم خصوصی مربوط است. حریم خصوصی همچنین یکی از موضوعات مورد بحث در دادهکاوی به حساب میآید .حداقل بیشتر اطلاعاتی که به صورت آنلاین توسط شرکتها جمعآوری میشود بینام و نشان هستند. تشخیص چهره دقیقا برعکس است و چون تشخیص چهره در فضاهای عمومی اتفاق میافتد، لازم نیست شخصی به طور مداوم تحت نظر باشد تا به سرویسی بپیوندد.
این امر، به نوبه خود، به بحث امنیت ارتباط دارد که برای بسیاری شرکتها و سازمانها به صورت نسخههای نهایی نرمافزارهای تشخیص چهره نمایان میشود. تاکنون بیشتر پژوهشهای تشخیص چهره به دلیل داشتن قابلیت نظارت مداوم، توسط دولتها انجام شده است. این روند در طول یک دهه اخیر شدت گرفته است.به ویژه بعد از حملات 11 سپتامبر و بمبگذاری 7 جولای 2005 در لندن.
یکی از عکسهای مربوط به واقعه 11 سپتامبرعکسی از یک نوار ضبط شده است که محمدعطای هواپیماربا را هنگام عبور از قسمت فلزیاب یک فرودگاه در شهر مین پورتلند نشان میدهد. برخلاف عکسهای وحشتناکی که از فروریختن برجهای دوقلو گرفته شده، این عکس ساده بیانگر حقیقتی دراماتیک است: اگر در آن زمان تکنولوژی مناسب در دسترس بود، میتوانستند از وقوع آن حادثه وحشتناک جلوگیری کنند.
این عقیده که آیا الگوریتمهای دادهکاوی ما را در پیشگیری از وقوع حادثههای اینچنینی یاری خواهند کرد، از برخی جهات قابل انتقاد است. اما دراینکه تشخیص چهره دارای جایگاه مهمی در کنترل و نظارت است، هیچ شکی وجود ندارد. مردی 41 ساله به اسم جان گس در تاریخ 5 آپریل 2011 نامهای از دفتر ثبت اسناد موتورسیکلت ماساچوست مبنی براینکه دیگر حق رانندگی ندارد، دریافت کرد. رانندهای قانونمند که در طول سال به ندرت پیش آمده بود که جریمه شود، بعد از دریافت این نامه گیج شده بود. بعد از چندین تماس تلفنی با مسئولین سازمان، گس متوجه شد که عکساش بوسیله یک الگوریتم تشخیص چهره شناسایی شده است، که برای گشتن در میان میلیونها گواهینامه رانندگی و شناسایی افراد خاطی طراحی شده است. الگوریتم این راننده را با رانندهای دیگر از ماساچوست که بسیار شبیه او بود اشتباه گرفته بود، و نامه به صورت خودکار برایش ارسال شده بود. دفتر ثبت اسناد چندان هم مهربان نبود و ادعا میکرد که این وظیفه فرد متهم است که اسم خود را در صورت ارتکاب به هرگونه جرم پاک کند، محافظت از مردم بر ایجاد مزاحمت برای عدهای معدود اولویت دارد.
“این پروژه برای دولتها طراحی شده است تا بتوانند دوربینهای شبکه بندی شده را در مکانهای عمومی نصب کنند و قادر باشند در میان عکسهای گرفته شده به دنبال چهره مورد نظر بگردند.” این سخنان زیائو تانگ -استاد دانشکده فناوری اطلاعات هنگ کنک و یکی از صاحب نظران فناوری تشخیص چهره درجهان- است.”وقتی این کار عملی شد می توان عکسها را با یک پایگاه داده تطبیق داد، تا تروریستهای مشکوک و خطرناک شناسایی شوند و قبل از اینکه بتوانند کاری انجام دهد دستگیر شوند.”
شاید تنها دلیل مقبولیت تشخیص چهره در نظر ما صرفنظر از بیطرفی یا حتی عینی بودن ذاتی چنین سیستمی دستاوردهای آن باشد. گیتس میگوید: “چیزی که مرا آزار میدهد این عقیده است که ماشینها تبعیض قائل نمیشوند.” البته، ممکن است این گفته درست باشد. مگر اینکه یک برنامهنویس تعصب شخصی داشته باشد و عمدا تصمیم بگیرد این تبعیض را به برنامهاش تزریق کند. اینکه یک الگوریتم تشخیص چهره نسبت به گروه خاصی تبعیض قائل شود دور از انتظار است.
اما این بدان معنی نیست که تبعیض نمیتواند رخ دهد. چرا میتواند، برای مثال ابزارهای تشخیص چهرهای که بیشتر برای تشخیص مردان به کار میروند تا زنان یا برای تشخیص افراد غیر سفیدپوست به کار میروند تا سفیدپوستها.(این کارها در گذشته انجام شده.) سیستمهای تشخیص چهره نمیتوانند تعصب خود را به طور آشکار نسبت به یک مرد سیاهپوست به نحوی که یک شخص نژادپرست میتواند نشان دهد، نشان دهند، اما این واقعیت که امکان انجام چنین کاری از حمله به یک زن سفیدپوست بیشتر است این نتیجه را به دنبال دارد که تفاوتی بین اینها وجود ندارد.
درحالی که ممکن است الگوریتمهای تشخیص چهره به خودی خود بیطرف باشند، پایگاه دادهای که به آن متصل است امکان دارد چیزی متفاوت باشد، حتی اگر تمرکز یک پایگاه داده بر روی جنبههای جنایی یا مسافران کلاس اول باشد، در هر صورت برای قراردادن ما در گروههای طبقهبندی شده طراحی شدهاند.
گیت میگوید: “این پایگاه دادهها تحرک اجتماعی و قابلیت گردش در دنیای اطرافمان را تعیین میکنند، شناسایی افراد همیشه به طبقه اجتماعیشان گره خورده است، این خصوصیات به دلایل خاصی همیشه آنجا خواهد ماند و برای تعیین سطح دسترسی یا اولویت یک فرد استفاده میشود.سؤالات اخلاقی در رابطه با تشخیص چهره به آن سلسله مراتب اجتماعی و چگونگی ثبت آن بستگی دارد.”
زیائو تانگ میگوید: “به نظر من این مردم را نگران می کند چون مسائل پایداری در رابطه با آن وجود دارد، حتی وقتی شما برای قفلگشایی تلفنتان از اثرانگشت یا تشخیص چهره استفاده میکنید، این رمزی است که هیچ وقت نمیتوان تغییرش داد. ما فقط یک رمز داریم و وقتی برای یکبار آن را تعیین کردیم دیگر رمز زندگیمان میشود.”
این بدان معنا نیست که تشخیص چهره فاقد نقاط مثبت است .همزمان با پیشرفت بینایی کامپیوتر در طول ماهها و سالهای اخیر ما به عنوان کاربران کامپیوتر از مزایای آن بهرهمند شدهایم. ایده به دست آوردن جهان بزرگ و ناشناس و تبدیل آن به شهری کوچک که همه همدیگر را میشناسند در حال به وقوع پیوستن است. گیت میگوید: “در نهایت باید از خود بپرسیم آیا جهانی مملو از ابزارهای شناسایی همه جا حاضر، همانی است که ما میخواهیم بسازیم؟”.
لازم است مقیاس تغییراتی را که درحال وقوع است درک کنیم. آگاهی از تشخیص چهره و چگونگی استفاده از آن توسط دولتها و شرکتها ما را در رویارویی با آینده یاری خواهد کرد.
به موضوع جالبی پرداخته بودید.. فکر میکنم پایه اصلی این تکنولوژی همان امنیت باشد
ایده تبلیغاتش خیلی جالب بود اما با قسمت امینتیش بدجوری مشکل دارم. دست آخر یک چیزی میشود مثل اینکه آدم حتی جرات نکند در معابر انگشت توی دماغش بکند!
آن خدایی که یک عمر بشر را ترساندند که شما را دارد نگاه می کند را دارند می آورند روی زمین! وامصیبتا! : )))
بلخره برادر بزرگها هم انتضاراتشون همگام با تکنولوژی باید بالا بره دیگه!
مسئله تامین امنیت برای دولت ها یا برای ملت ها، فکر نکنم دولت ها برای استفاده نکردن از این وسائل برای به بهانه تامین امنیت ملت های خودشون بتونن صبر کنن
1984 منتها نه مثل الان پنهان بلکه اشکار. من که هم میترسم و هم متنفرم.
فارغ از پیشرفت هایی که بشر قرن 21 را از بشر دوران پارینه سنگی متمایز می کند، بشر همان بشر است. همواره در مقابل پیشرفت هایی که در زمینه علم و فناوری روی داده، مقاومتهایی وجود داشته که علت آن را می توان بدبینی یا در نهایت نوعی نگرانی از عواقب این پیشرفتها دانست.
موضوعاتی از این دست در فلسفه علم و مباحث اخلاقی به وفور وجود دارد و خود یحث جداگانه ای می طلبد، ولی آوردن یک مثال که تصادفا دیروز از یکی از همکارانم شنیدم خالی از لطف نیست. یکی از برتری های تکنیکهای نوین تشخیص پزشکی نسبت به روشهای قدیمی تر این است که احتمال خطا به شدت کاهش یافته و دقت بالا رفته است ولی این ایراد پیش می آید که پزشک به دلیل دسترسی به روشهای پیشرفته نوعی اعتماد به نفس کاذب پیدا می کند و از اهمیت قضاوت بالینی خود غافل می شود.
احتمالاً در آینده نه چندان دور، یک رایانه خواهد توانست همه آزمایش ها را برای همه بیماران انجام دهد و تشخیص نهایی را بر روی صفحه نمایشگر نشان دهد، اما چه کسی می تواند جان خود یا عزیزانش را به یک موجود بی جان بسپارد؟
باید در هنگام درخواست یا تفسیر نتایج هر آزمایش یا به کار بردن هر روش تشخیصی به این نکته توجه شود که زمینه بالینی این آزمایش و نتایج چیست؟ قضاوت در کلیه امور، از جمله قضاوت بالینی درباره سرنوشت یک بیمار، چیزی است که در آن پیشرفته ترین رایانه ها نیز به پای انسان نخواهند رسید. به نظر می رسد با هر پیشرفت جدید، اگر اهمیت زمینه یا context از خود علم و فناوری بیشتر نباشد، کمتر از آن هم نیست.
من که اصلا خوشم نمیاد.
اینکه آدم همه جا تحت نظر باشه وحشتناکه، و اینکه کنترلشون در دست عده ای خاص هست وحشتناک تر.
یک قدم دیگر در راستای قدرتمند شدن دولت ها در برابر مردم.
یکی از استفاده های گوگل از این ابزارها اینه که ببینن افرادی که تصویرشون جایی آپلود شده سن بیشتر از 18 دارند یا کمتر
سلام . مطلب خوب و قابل استفاده ای بود . مرسی
مطلب مفید و جالبی بود . ممنون