درام‌دیده‌ها و قیرشوهای آبادانی

11

در ایامی که هنوز خبری از ملی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن نفت در ایران نبود و انگلیس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در خرمشهر و آبادان یکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاز میدان بودند اتفاقاتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتاد که هر کدام برای خود داستانی دارد.

می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تاریخ را فقط تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسند ولی من همیشه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور فکر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم. با اینکه تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس نیستم، ولی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که دارم جزئیات ناگفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از تاریخ سیاه نفت را توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم.

قیرشوها آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بودند که قیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شستند. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بعدها تبدیل به یک صنف شدند؛ البته تند نرویم، اول اجازه بدهید سری به شصت و اندی سال پیش بزنیم و بعد سر فرصت، داستان قیرشوها را برایتان بازگو خواهم کرد.


انگلیس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دنبال نفت سیاه و سایر فراورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روغنی اعلاء بودند؛ البته جنگ هم بود… جنگ متفقین؛ ولی مردم صرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظر ار مسائل سیاسی و نظامی موجود، خوشحال بودند؛ چون کار و مشاغل متعدد زیادی ایجاد شده بود. در آن تاریخ، هندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیز همراه انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بودند. همه چیز خوب پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت. کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگ و کوچک در کنار اسکله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، پهلو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند و تا دلشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست غذا و مهمات خالی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

تعداد قابل توجهی از مردم، به عنوان کولی (Kooli) در بنادر سرگرم کار شدند. کولی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بودند که «بار» را روی کول خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتند و ار کشتی به بنادر حمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

در عرض چندماه، ساختمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخته بالا رفت و چادرهای عجیب و غریب توسط مزدوران هندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برافراشته شد. انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در ابتدا برای کسب محبوبیت در عوض بشکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نفت، به کودکان و بزرگسالان، کاکائو و بیسکوئیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انگلیسی هدیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند. مردم هم از این ماجرا بدشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد.

مدتی بعد انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیروی انسانی کم آوردند و با جارچیانی که در اختیار داشتند از بومیان خرمشهر دعوت به همکاری کردند.
کارگرانی که با انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، وضع نسبتاً خوبی داشتند؛ به همین دلیل به محض استخدام یک بومی، خانوادۀ نامبرده موظف به دادن شیرینی و دعوت از اهالی دور و نزدیک برای شرکت در یک ولیمۀ رسمی بودند.


مدت زیادی از این ماجرا گذشت، بومیان خرمشهری به محض اینکه موقعیت خود را ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آل یافتند، شروع به استحکام مواضع «خودی» کردند.
آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به محض استخدام، اقوام نزدیک خود را برای تکمیل تدارکات، به مسئولان انگلیسی معرفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

البته انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مرتب به حضرات تفهیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمودند که «وفاداری» یکی از اصول بسیار مقبول نزد آنان است؛ ولی کو گوش شنوا! این همه نفت مفت داشت شلب-شلپ از لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سرازیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، آن وقت آدم بیاید و وفادار باقی بماند؟ آن همه به یک مشت اجنبی؟

این بود که آهسته آهسته بساط دستبرد و سرقت شروع شد. کارگران بومی در ابتدا، ورود و خروج معمولی داشتند. هر وقت کارشان تمام می‌شد راهشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشیدند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند، هر دو هفته یک بار هم حقوق خود را از کارفرمای مربوطه دریافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند؛ ولی مدتی بعد، انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها متوجه شدند که تعدادی از کالاهای حساس مثلاً قطعات موتور خودرو یا چیزهایی از این قبیل از انبار کم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اعلام کردند که کشف این قطعات موجب اخراج کارگران خواهد شد و به حرف خود عمل کردند.

البته بیشتر اخراجی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از مدتی دوباره جذب سایر قسمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مستقر در شهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. آن وقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شناسنامه یا کد ملی یا این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نبود. کارگر اخراجی پس از افتادن آب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از آسیاب، با اسم و مشخصات دیگری به کار بازمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گشت.

از این رو انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تصمیم گرفتند که برخورد جدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری داشته باشند. پس از کمی کش و قوس، سرانجام اعلام کردند که علاوه بر اخراج از کار و محرومیت از مواهب ویژه، سارقین را درسته در قیر مایع فرو و سپس رها خواهند کرد. قیر در گرمای خرمشهر، تقریباً همیشه مایع بود و برای این جور کارها کاملاً آماده بود.

انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به محض اثبات سرقت، کارگران را در قیر مایع فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و بعد از یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دو بار «ویبره»کردن، رهایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. کارگر بیچاره از انگشت پا تا گردن در قیر غوطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و بعد از سپری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن یک مدت زمان مشخص، وی را از بشکۀ قیر خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساختند. در آن زمان به بشکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگ قیر، درام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند. درام (Drum) یک لغت انگلیسی بود که در آن موقع بسیار متداول شده بود.

معمولاً همچو آدم «درام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای» به سرعت خود را به خانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند و افراد فامیل با نفت و لیف به جان او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتادند. این آدم درام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیده تا هفت هشت ساعت بعد، از قیر خلاصی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافت؛ همچو آدمی، معمولاً تا یکی دو هفته بوی نفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد. این آدم به محض رهاشدن از بوی تند نفت، مجدداً با یک هویت دیگر، به بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر تأسیسات نیروهای انگلیسی مراجعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و اگر شانس یارش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، دوباره کار جدیدی را از آن خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد.

حالا بشنوید از آن سوی  ماجرا!
همۀ کارگران مثل آن اولی، رودار نبودند که با سینۀ سپرکرده و گردن افراشته به خانۀ خود برگردند و به همه اعلام کنند که مرتکب سرقت از چپاولگران شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند! این کار ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نبود.


ولی عجیب است در هر جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای یک سری آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های باهوش وجود دارند که به محض فرارسیدن شرایط، خودشان رو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و جا و منزلتی برای خود باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. یک روز جلوی در ورودی انبار انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، سر و کلۀ آقایی پیدا شد که یک پریموس، یک پیت نفت، چند قواره لُنگ، یک آفتابه، یک وان بزرگ، و چند بسته صابون بساط کرده بود.

به محض اینکه یک «قیری» از انبار انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بیرون انداخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد بلافاصله او را به سوی خود فرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. ابتدا وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شبیه «پاراوان» را نصب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و سپس به شستن و تمیزکردن قربانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداخت. مردم، اسم این بندۀ خدا را «قیرشو» گذاشتند.

یک هفته طول نکشید که تعداد قیرشوها دو برابر شدند. جالب اینجا بود که عملیات تطهیر را جلوی چشمان انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند.
کارگران متهم، به فراست دریافتند که خطر چندانی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را تهدید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، چند قدم جلوتر، قیرشوها در خدمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بودند. قیرشوها در پایان همان ماه به سه نفر رسیدند. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای شست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وشو، پنج ریال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند.

قیرشوی سوم برای ایجاد رقابت علاوه بر شست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وشو، پودر هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زد! براساس قانون عرضه و تقاضا، قیرشوها در ماه دوم به چهار نفر رسیدند و اتفاقاً کار و بار خوبی هم داشتند…؛ خلاصه روزی هرکس را خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند.

انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با دیدن این بساط رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفته درام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قیر را جمع کردند و از فروکردن کارگران در قیر مایع منصرف شدند.

قیرشوها هم آهسته آفتابه لگن خود را جمع کردند و به کسب و کار دیگری روی آوردند.

8-13-2014 8-41-47 AM

8-13-2014 8-40-43 AM

8-13-2014 8-40-11 AM

8-13-2014 8-35-30 AM

8-13-2014 8-35-14 AM

8-13-2014 8-34-58 AM

8-13-2014 8-33-24 AM

8-13-2014 8-33-15 AM

8-13-2014 8-33-00 AM

منبع: نشریه: رشد معلم، شمارۀ 221 و 222


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

مجموعه‌ای از تصاویر عجیب و غریبی که در گوگل مپ و گوگل استریت دیده شده‌اند!

گوگل مپ بسیار کار راه‌انداز است و گوگل استریت اصلا اگر سرعت اینترنت اجازه بدهد، اجازه جهانگردی مجازی به ما می‌دهد.اما برخی اوقات اشخاص به صورت تصادفی و یا حین وب‌گردی‌های طولانی تصاویری در این سرویس‌های گوگل شکار کرده‌اند که بسیار بامزه…

چرا بعضی‌ها وقتی پا به سن می‌گذارند جذاب می‌شوند یا دست‌کم کمتر زشت به نظر می‌رسند؟ عکس‌های قدیمی…

خب، این هم بحثی است که نمی‌دانم شما تا حالا در موردش با کسی صحبت کرده‌اید یا خیر. برخی در جوانی واقعا چهره یا قامت غیرقابل تحملی دارند. مثلا زیاد زمخت هستند، بینی یا فک یا گوش‌های بزرگ دارند. تناسب چهره ندارند. کلا جزو زیباروها به حساب…

خارج از کادرهای عکس‌های مشهور چه گذشته؟ حالا کاربران می‌خواهد با هوش مصنوعی Generative Fill فتوشاپ…

هوش مصنوعی به سرعت در حال توسعه است و هر روز می بینیم که چقدر توسعه پیدا می‌کند. یکی از پیشرفت‌های تازهاخیراً ابزار جدید AI Generative Fill فتوشاپ بوده است.با کمک آن می‌توان بسیار ساده چیز ناخواسته‌ای را حذف کرد یا اشیایی را اضافه کرد…

اگر سیمپسون‌ها در دنیا وستروس بودند! گالری عکس

وستروس یک سرزمین یا قاره تخیلی و یکی از مکان‌های اصلی مجموعه رمان‌های فانتزی «آواز یخ و آتش» نوشته جورج آر آر مارتین است. انکاتی در مورد وستروسجغرافیا: وستروس در غرب قاره اسوس قرار دارد و با دریای باریکی که به نام دریای باریک شناخته…

عکس‌هایی که به ما جلوه‌ای عجیب و جالب از دوره ویکتوریایی و ادواردین در انگلیس می‌دهند

دورهٔ ویکتوریا یا دورهٔ ملکه ویکتوریا، که گاهی دورهٔ ویکتوریایی نیز گفته می‌شود، دورهٔ اوج انقلاب صنعتی در بریتانیا و اوج امپراتوری بریتانیا بود.پس از ویلیام چهارم، که خود جانشین جرج چهارم بود، در ۱۸۳۷، ملکه ویکتوریای ۱۸ساله به تخت…

همه چیز در مورد رمان رابینسون کروزوئه، نوشته دانیل دفو + روجلدهای خاطره‌انگیز این کتاب

رابینسون کروزوئه رمانی نوشته دانیل دفو است که اولین بار در سال 1719 منتشر شد. این رمان داستان مرد جوانی به نام رابینسون کروزوئه را روایت می‌کند که بر خلاف میل خانواده‌اش راهی دریا می‌شود و در جزیره‌ای متروک در سواحل آمریکای جنوبی غرق…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
11 نظرات
  1. فرشاد می گوید

    خیلی مطلب بحث‌برانگیزیه. مخصوصاً که اشاره به روحیه متقلب‌گری ما ایرانی‌ها داره!
    ولی جدا از این حرفا زنده باد آبودان (:

  2. ایمان می گوید

    لازم به ذکر است اولین بار انگلیسی ها رد نفت و قیر را از تجار شوشتری که الان به نام قیرالسادات شوشتری مشهور هستند کشف کردند.آنها این مواد را از مسجدسلیمان فعلی استخراج و صادر می کردند.

  3. احمد می گوید

    ./

    این روغن پالم چه قدمتی داشته برا خودش!
    “حمل محصولات نفتی با کاروان از ایران به عراق — ۱۲۹۰ –”
    فکر کنم این عکس اشتباهی قاطی مواد نفتی شده!

  4. شریفی می گوید

    خیلی جالب بود
    ممنون از متن قشنگتون

  5. یه نفر ... ! می گوید

    خیلی جالب بودش ! واقعا از خوندنش لذت بردم 🙂

  6. محدثه می گوید

    خیلی جالب بود 🙂 جنوبی ها داستان های شنیدنی زیادی دارن البته خیلی سختی کشیدن …

  7. سپیده می گوید

    وای این یکی از هیجان انگیز ترین پست های سایتتون بود. عااااااالی بود. اینقدر ذوق زده شدم با خوندنش چون تا حالا کوچکترین چیزی از این جریان نمی دونستم. واقعا ممنون.

  8. کوروش می گوید

    من از دانشکده نفت در سال 1375 در آبادان فارغ التحصیل شده ام . هنوز هم ساختمان این دانشکده پابرجا و استوار مانده است علیرغم اینکه در جنگ در معرض گلوله باران بوده است .همین طورخوابگاه های قدیمی . سال 71 که آبادان رفتم هنوز خرابی های جنگ بسیار بود و خیلی از مردم هنوز برنگشته بودند. نزدیک های اروند درون کوچه ها که قدم می زدیم تقریبا” اکثر خانه ها ویران از جنگ و متروکه بودند . یک روز سینماهای ویران شده شمردیم نمی دانم همه را پیدا کرده بودیم یا نه ولی شانزده تا شمردیم. بعضی ازاستاد قدیمی که در آلبوم کتابخانه دانشکده بود خودشان مولف کتاب بودند مثل هالیدی که فیزیک را تدریس می کرده .یادش بخیر با همه خراب های جنگ در آبادان دانشکده نفت ، شهر و مردم آبادان دوست داشتنی بودند و هستند.

  9. آرش... می گوید

    بعد از مدتها یه پست خوب خوندم. دلم برای پستهای خوب یک پزشک تنگ شده بود.
    این پست کاملا بوی یک پزشک میداد.

  10. حمید می گوید

    نه اون صادرات نفت پالایشگاه به عراقه ، پالم که نوشته شده منظور مارک اون شرکت صادراتیه، پالم یعنی نخل که به شکلی نماد شرکت هم هست

    ** صادره از آبادان

    1. احمد می گوید

      ./

      ممنون که به این نکته توجه کردین و اشتباه منو تصحیح کردین.
      اول که PALM رو دیدم عجله کردم و چون بقیه نوشته ها هم زیاد خوانا نبودن برام، فکر کردم منظورش همون روغن نخله.

      عکس برام جالب بود، منم یکم تو اینترنت گشتم و یه چیزایی در موردش پیدا کردم. خیلی مختصر مینویسم، شاید برای بقیه هم جالب باشه.

      عکس مربوط میشه به حمل و نقل نفت سفید (که برای روشنایی و … ازش استفاده می شد)، با مارک Palm Tree، توی جعبه های چوبی شرکت APOC، در سال ۱۹۲۴.

      نوشته های روی جعبه ها:
      بالای جعبه ها نوشته “Anglo-Persian Oil Company”؛
      APOC بعدها به “Anglo-Iranian Oil Company” و بعدا به “British Petroleum” تغییر نام پیدا کرد.
      پایین تر، سمت راست و چپ آرم به ترتیب “نفط النخل” و “نفط ایرانی”.
      زیر آرم نخل هم “PALM TREE – refined petroleum”، که باید یکی از برند های تجاری شرکت اصلی باشه.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5