چگونه خودکشی تنها راه باقی‌مانده می‌شود؟

63

فرانک مجیدی: «استیون فرای»، بازیگر انگلیسی، گفته‌ای زیبا درباره‌ی نحوه‌ی برخورد با بیماران افسرده دارد:

«اگر کسی را می‌شناسید که افسرده است؛ لطفاً راه‌حل‌تان این نباشد که از او دلیلش را بپرسید. افسردگی پاسخی ساده به موقعیت بد نیست. فقط هست، مانند آب و هوای بد. تلاش کنید که تیرگی، بی‌حالی، ناامیدی و تنهایی را که در آن فرو می‌روند، درک نمایید. در سوی دیگر، وقتی از این مسیر خارج می‌شوند منتظرشان باشید. دوست بودن با کسی که دچار افسردگی است، کاری دشوار است، اما یکی از مهربانانه‌ترین، نجیبانه‌ترین و بهترین کارهایی است که می‌توانید انجام دهید.»

یادم هست یک‌بار کسی در Ask.fm از من پرسید اگر بخواهم به کسی در موقعیت خودکشی توصیه‌ای داشته‌باشم، چه خواهد بود؟ گفتم درست است که حتماً موقعیتی سخت منجر به انتخاب دشوار او شده، اما به شجاعت بیشتری که زنده ماندن و حل کردن ماجرا می‌طلبد، فکر کرده‌است؟ تنوع دلایل دخیل در این انتخاب، نهی این عمل توسط ادیان و مذاهب مختلف، موقعیت حق انتخاب «مرگ خودخواسته» مانند تجربه «رامون سامپدرو» که بر اساس آن شاهکار «دریای درون» ساخته‌شده، باعث می‌شود که بحث‌هایی بسیار بر سر این موضوع وجود داشته‌باشد. اخیراً دنیای هنر هفتم، بازیگر دوست‌داشتنی سینما «رابین ویلیامز»، را به دلیل خودکشی از دست داده‌است. همسر او به تازگی اعلام کرده که علاوه بر افسردگی حاد، ویلیامز در مراحل اولیه‌ی ابتلا به پارکینسون بود که این مورد اخیر، تنها پس از خودکشی او رسانه‌ای شد. هنرمندان زیادی در طول تاریخ هنر دست به خودکشی زده‌اند. پرسش این‌جاست که آیا میان افسردگی و نبوغ و تمایل به خودکشی می‌توان ارتباطی معنی‌دار برقرار کرد؟ در این پست، با دیدی علمی این موضوع پرداخته می‌شود که ارتکاب به خودکشی با چه احساسی همراه است.

8-16-2014 4-55-54 AM

یکی از جالب‌ترین شرایط روانی در دنیای پزشکی، اختلالی نادر به‌نام سندرم کوتارد (Cotard) است که قابلیت بازگشت هم دارد. از علائم اولیه‌ی این سندرم می‌توان به «توهم نفی» اشاره نمود. طبق تحقیقات صورت گرفته، بیشینه‌ی بیماران مبتلا به این سندرم کاملاً و بدون هیچ تردیدی، قانع شده‌اند که قبلاً مُرده‌اند. برخی از تحقیقات ثابت کرده‌اند که این سندرم احتمالاً به‌صورت یک تأثیر جانبی عصبی، در بیمارانی که داروهای aciclovir یا valaciclovir برای درمان هرپس یا مشکلات کلیوی مصرف می‌کنند، نمود می‌یابد. اما منشأ این بیماری، به زمان‌هایی بسیار دورتر از استعمال گسترده‌ی این داروهای مدرن باز می‌گردد. جولز کوتارد که متخصص مغز و اعصاب بود، در سال‌های 1880 برای نخستین بار وجود این بیماری را گزارش داد. این سندرم معمولاً با مشکلات تضعیف‌کننده‌ی دیگری نیز همراه است، مانند افسردگی حاد، شیزوفرنی، صرع، فلج یا عدم شناسایی چهره در آینه. یکی از بیماران توسط محققین چنین توصیف شده‌بود: زنی که کاملاً مطمئن بود که مرده‌است و در انتظار مراسم تدفین خود بود و می‌گفت که دندان و مو ندارد. داشتن چنین تصوری از فیزیک و چهره، طبعاً اعتماد به‌نفس را بسیار خدشه‌دار می‌کند.

ذهن کسی که آماده‌ی خودکشی است در درجاتی مختلف درگیر تمایل به رسیدن به آرامشی دائمی است. در مطالعه‌ی انگیزه‌ی افرادی که تمایل به خودکشی دارند، می‌توان دانست که این انگیزه اغلب به دلیل جنون آنی ناشی از احساسات شدید، و نه منطقی، بروز می‌یابد. در تفکرات فلسفی، جوانب مثبت و منفی شرایط به نحو بحرانی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. «روی بائومایشتر» در سال 1990 در مقاله‌ی روانشناسی خود نوشت: «خودکشی، فرار از خود است.» مسلماً مدل‌های تئوریک زیادی درباره‌ی خودکشی از زمان بائومایشتر مطرح گردیده‌است، اما هیچ‌یک به‌طور قطع اثبات نشده. این دانشمند توصیفی بی‌نظیر از مسیر دیدی به‌طرز غیرقابل تحمل خودخواهانه از یک شخص با تمایل واقعی خودکشی ارائه می‌دهد. طبق نظر این دانشمند، شش گام ابتدایی در تئوری فرار وجود دارد که در صورت محقق شدن تمامی معیارها، احتمال خودکشی به اوج می‌رسد.

8-16-2014 4-51-26 AM

امید است با کسب دانش در باب پدیدارشناسی خودکشی، هر یک از ما بتوانیم علائم ممکن ایجاد ایده‌ی خودکشی را، پیش از آن‌که بسیار دیر شود، در خود بشناسیم. به یاد داشته‌باشید که این‌ها، تمام حقایق را درباره‌ی کسی که می‌داند قصد خودکشی دارد، آشکار نمی‌سازد، لااقل در تظاهرات شناختی اولیه ایجاد ایده‌ی خودکشی. اگر چنین عقیده‌ای آزادانه نشر یابد، در این صورت باز داشتن بیمار از ارتکاب به خودکشی بیهوده است. حالا از دید دکتر بائومایشتر، سفری خواهیم داشت به ذهن فرد آماده‌ی خودکشی به این ترتیب، می‌توانیم ببینیم که آیا در این مسیر تاریک روان‌شناختی، بی آن که آگاه باشیم، گام گذاشته‌ایم یا خیر.

8-16-2014 4-52-09 AM

1- سقوط از استانداردها

بیشتر کسانی که می‌خواهند خودکشی کنند، افرادی بوده‌اند که زندگی بهتری از حد متوسط داشته‌اند. نرخ خودکشی در جوامع با امکان زندگی بهتر برای شهروندان، در قیاس با جوامع در حال پیشرفت و در جدال برای رسیدن به آزادی‌های حداقلی، بالاتر است. این آمار، در فصول گرم سال یا در میان دانشجویان کالج که نمرات بالا و والدینی با سطح انتظار بیش از حد دارند، قابل توجه است.

بائومایشتر در این‌باره توضیح می‌دهد که چنین شرایط ایده‌آلی به این جهت احتمال بروز خودکشی را بالاتر می‌برند که بسیار بی‌دلیل استانداردهایی برای شادی فردی ایجاد می‌کند، بنابراین افراد احساساتی‌تر در پاسخ به عقب‌گردهای غیرمنتظره، دست به این عمل می‌زنند. وقتی شرایط دشوار می‌شود، افرادی که اغلب زندگی ممتازی داشته‌اند، زمانی دشوارتر را در مواجهه با شکست سپری می‌کنند. بنابراین، صرفاً فقر، یک فاکتور ریسک برای خودکشی شناخته نمی‌شود، اما سقوط ناگهانی از وضعیت مرفه به فقر، مستقیماً با تمایل به خودکشی در ارتباط است. یا مثلاً تجرد، فاکتور ریسک تمایل به خودکشی نیست، اما تغییر وضعیت از تأهل به تجرّد می‌تواند یک عامل خودکشی باشد. بیشتر موارد اقدام به خودکشی در زندان و بیمارستان‌های روانی، در ماه اول سکونت در آن‌ها رخ می‌دهد که به دلیل کاهش سطح آزادی است. نرخ خودکشی (در غرب) در جمعه‌ها به پایین‌ترین میزان و دوشنبه‌ها به بالاترین حد خود می‌رسد. به نظر بائومایشتر، این مورد این‌طور توضیح داده می‌شود که افراد آماده‌ی خودکشی آماده‌ی معجزه‌ای در تعطیلات آخر هفته هستند و وقتی چنین نمی‌شود با ناامیدی تلخی مواجه می‌گردند. بائومایشتر درباره‌ی نقش گام اول در بروز خودکشی می‌گوید: «ظاهراً میزان تفاوت میان استانداردها و واقعیت موجود برای آغاز روند خودکشی، ضروری است.»

2- به خود نسبت دادن

از دیگر گام‌های مؤثر در رسیدن به تصمیم خودکشی، انزجار از مواجهه با مشکلی است که در خود می‌یابیم. «محکوم کردن یا مقصر دانستن خود» دلیلی اصلی و ثابت در بروز این پدیده است. البته در ایده‌ی بائومایشتر، کمبود اعتماد به نفس، بالاترین نقش را در ایجاد میل به خودکشی ندارد، اما شماتت خود پدیده‌ای است که در مواجهه با گام قبلی در بسیاری افراد رخ می‌دهد. افرادی با اعتماد به‌نفس پایین، مردم گریز هستند. در حالی که چنین فردی در حال نقدِ خود است، در حقیقت دارد موقعیت خود را نسبت به دیگران نقد می‌نماید. بیشتر افراد مایل به خودکشی، ارزیابی منفی از خود دارند و در این تصور اشتباه هستند که دیگران اغلب بهترمد، در حالی که خودشان بد هستند. احساس بی‌ارزش بودن، شرم، گناه، بی‌کفایتی یا در معرض تحقیر واقع شدن، باعث تنفر افراد از خود می‌شود و در پاسخ به این احساس، آن‌ها بهتر می‌بینند که خود را از جامعه‌ی ایده‌آل محو نمایند. آن‌ها امیدی به ایجاد تغییر در خود نمی‌بینند. با این وجود که ممکن است خودآگاهانه این تمایلات شخصی را که توسط جامعه ای متعصب ایجاد شده، نفی نماییم، هنوز هم در ما نفوذ می‌کنند.

3- شناخت بالا از خود

«ذات خودشناسی، مقایسه‌ی خود با استانداردها است.» طبق نظر بائومایشتر، سنجش دائمی و نابخشودنی با آن‌چه از خود ترجیح می‌دهیم، شاید آن خودِ شادترِ غیرقابل‌بازگشت از گذشته، یا هدف شخصی که با شرایط کنونی حصول به آن ناممکن به نظر می‌آید، باعث بروز تمایل به خودکشی شود. شدت این تفکر در افرادی که مرتکب خودکشی شده‌اند، قابل اندازه‌گیری است. برای مثال، در زبانی که در یادداشت‌هایی که پیش از خودکشی از خود باقی می‌گذارند. یکی از محققینی که به‌طور تخصصی روی خودکشی تحقیق می‌کند، نوشته: «بهترین مسیر برای درک چرایی خودکشی، مطالعه‌ی ساختار مغزی یا مطالعه جامعه‌شناسی یا مطالعه‌ی بیماری‌های روانشناختی نیست، بلکه درباره‌ی مطالعه‌ی مستقیم احساسات انسانی در کلمات به‌جا مانده از اشخاصی است که خودکشی کرده‌اند.» در دهه‌های گذشته بیش از 300 مطالعه روی یادداشت‌های به‌جا مانده از خودکشی صورت گرفته‌است که به دلیل ناسازگاری در نتایج، تصویری مخدوش از ذهن یک فرد آماده‌ی خودکشی ارائه می‌دهند، خصوصاً درباره‌ی انگیزه‌های بروز این عمل. برخی از افرادی که مرتکب خودکشی می‌شوند حتی انگیزه‌های خود را از این کار نمی‌دانند. حداقل آن که نامه‌ی خداحافظی‌شان را چندان صادقانه ننوشته‌اند.

بهترین مطالعات روی یادداشت‌های خودکشی، آن‌هاست که از برنامه‌های آنالیز متن برای شمارش تعداد واژه‌های خاص است. در مقایسه با یادداشت‌های جعلی خودکشی، یادداشت‌های دیگر از ضمائر مفرد اول شخص نوشته شده‌اند که نشانه‌ی خودآگاهی بالا است. آن‌ها به‌ندرت از ضمایر اول‌شخص جمع استفاده می‌کنند. نویسندگان این نامه‌ها اغلب از عدم صمیمیت، جدایی، درک نشدن، و مورد مخالفت قرار گرفتن سخن می‌گویند. دوستان و خانواده کمکی بزرگ برای این افراد هستند.

4- اثر منفی

به نظر می‌رسد احساسات منفی کوتاه‌مدت دخیل در خودکشی حالتی بحرانی‌تر از احساسات طولانی‌مدت‌تر دارد. «افسردگی می‌تواند به‌سادگی منجر به خودکشی شود و رها کردن این حالت می‌تواند به چند دلیل ناکافی باشد. البته، مبرهن است که اغلب افراد افسرده مرتکب خودکشی نمی‌شوند و همه‌ی افرادی هم که دست به این عمل می‌زنند، افسرده نبوده‌اند.» اضطراب -که می‌تواند منتج از گناه، شماتت خود، محرومیت اجتماعی، طردشدگی و تأسف باشد- مسیری معمول در اصل خودکشی است. قدرت ذهن انسانی می‌تواند در عین این‌که نعمتی بزرگ است، خطری جدی محسوب شود. نعمتی که باعث افتخار تجربه کردن می‌شوند و خطری که در مسیر ایده‌پردازی در بی‌نظیر بودن، حس بی‌نظیر دردناکی از شرم عدم توانایی در رسیدن به این هدف را منجر گردد.

تئوریسین‌های روانشناسی، خودکشی را یک تنبیه شخصی می‌انگارند، هر چند که بائومایشتر این نظریه را رد می‌کند. در نظر او، خودکشی به دلیل فقدان هوشیاری رخ می‌دهد تا درد روانی کمتری تحمل شود. بیشتر افرادی که قصد خودکشی دارند، تنها سه راه برای گریز از مهلکه‌ی دردناکی که در ان گرفتارند، می‌یابند: مواد مخدر، خواب و مرگ! طبعاً در نظر آن‌ها، آرامش نهایی در مرگ است.

5- ساختارشکنی شناختی

از دیدگاه روان‌شناختی، این مرحله جذاب‌ترین مرحله در مسیر ارتکاب به خودکشی است، چرا که نشان می‌دهد ذهن فرد آماده‌ی خودکشی تا چه میزان از شناخت روزمره‌ی ما دور است. با ساختارشکنی شناختی، دنیای بیرونی مفهومی ساده‌تر از آن‌چه که در ذهن ما است می‌یابد، اما نه در مفهومی مثبت.

در این حالت، همه‌چیز در فروپاشیده‌ترین حالت ممکن قرار دارد. زمان حال در این حالت به‌نحو آزاردهنده‌ای طولانی به نظر می‌آید. این به آن دلیل است که افراد آماده‌ی خودکشی دارای آگاهی بد یا اضطراب از گذشته‌ی نزدیک شده‌اند که می‌تواند به آینده نیز مرتبط گردد و به همین جهت سعی می‌کنند بدون حس خاصی در زمان حال متمرکز شوند.» در مطالعه‌ای جالب، افرادی که تمایل به خودکشی داشتند، زمان کنترل‌شده‌ی آزمایش را به نحو غلوامیزی طولانی توصیف کردند. بائومایشتر می‌گوید افراد متمایل به خودکشی، به‌شدت کسل شده‌اند. زمان حال برای آن‌ها پایان‌ناپذیر و ناخوشایند است. وقتی ساعت را نگاه می‌کنند، همواره از این شکایت دارند که چرا زمان چنین کند می گذرد.»

مطالعات نشان می‌دهد که این دسته از افراد، در اندیشیدن به اتفاقات آینده دچار مشکل هستند. به باور بائومایشتر، این حالت از آن‌جا ناشی می‌شود که مکانیسم دفاعی به فرد یاری می‌دهد تا با چنین شناخت و برداشتی از تفکر درباره‌ی شکست‌های گذشته و اضطراب آینده‌ای خالی از امید، رهایی یابد.

در مطالعات بائومایشتر، نقش تفکرات متعصبانه نیز در نظر گرفته شده‌است. تعصب نیز در یادداشت‌های خودکشی به خواننده منتقل می‌شود. مطالعات، کمبود کلمات ناشی از تفکر و استدلال را در یادداشت‌های خودکشی نشان می‌دهد. آن‌ها شامل نکات کم‌اهمیت‌تری مانند «فراموش نکن به گربه غذا بدهی» هستند. یادداشت‌های خودکشی واقعی به نحو شک بر انگیزی، خالی از افکار متافیزیکی هستند، در حالی‌که یادداشت‌های جعلی دارای چنین عباراتی هستند: «روزی خواهی دانست که چقدر دوستت داشته‌ام» یا «همیشه شاد باش.» در نامه‌های خودکشی واقعی، عناصر متعصبانه‌ی بیشتری دیده می‌شود تا در نامه‌های شبیه‌سازی شده. بائومایشتر این را چنین توضیح می دهد که ذهن در تلاش است تا به حالت آرمانی برگردد و حالت خاموش‌کننده‌ی احساسات را که توصیف کرده‌ایم، نفی کند.

6- عدم بازداری

این مرحله، داشتن صرفاً ایده‌ی خودکشی را از اجرای عملی آن، جدا می‌نماید. بائومایشتر توضیح می‌دهد که عدم بازداری رفتاری، برای غلبه بر ترس ذاتی از درد هنگام مرگ، مورد نیاز است. و سبب ناآگاهی از دردی می‌شود که برای عزیزان عزادار باقی گذاشته می‌شود. این حالت بر مفهوم «اشتباه بودن» خودکشی، تفکر در حس دردناکی که عزیزان متحمل می‌شوند، تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را نادیده می‌گیرد. محققی نوشته‌ای جالب دارد که می‌گوید حتی در میان گروهی که همگی قصد خودکشی دارند، ارتکاب به آن بسیار به‌ندرت رخ می‌دهد. این علاوه بر میل واقعی به خودکشی، در ارتباط با «ظرفیت اندوخته برای خودکشی» است که مرتبط با رواداری به حداقل رساندن ترس از مرگ و افزایش حس درد فیزیکی است. البته داشتن سابقه‌ی تجربیات دردناک نیز در ارتکاب به خودکشی دخیل است. مثلاً کودکی که مورد سوء استفاده‌ی فیزیکی یا جن.صی قرار گرفته‌است، قرار گرفتن در معرض مبارزه‌ی ناخودآگاهانه، سوء استفاده‌ی خانوادگی می‌تواند منجر به ایجاد دردهای فیزیکی شود که به ارتکاب به خودکشی منتهی می‌گردند. علاوه بر این‌ها، حالات ارثی ناآرامی، رواداری میان عدم ترس و درد فیزیکی بیشتر می‌تواند توضیح دهد که چرا عمل خودکشی می‌تواند در خانواده‌ای سابقه‌دار باشد. مطالعات نشان می‌دهد که عادت به درد در تمام روش‌های قدیمی خودکشی تعمیم نیافته‌بود، اما در روش منحصر به‌فردی که شخص برای کشتن خود استفاده می‌کند، وجود داشته‌است. مثلاً نیروهای ارتشی آمریکا اغلب از تفنگ برای خودکشی استفاده‌کرده‌اند، در حالی که افسران نیروی دریایی از حلق‌آویز کردن خود و افسران نیروی هوایی از پرتاب خود از مکانی بلند بهره برده‌اند.

در نهایت، تصویری زیبا از این پست در ذهن متبادر نمی‌شود. در حقیقت، امید بر آن است که اگر حس می‌کنیم چنین رفتارهایی را در خود یا عزیزان‌مان دیده‌ایم بدانیم چقدر به احتمال تفکر درباره‌ی خودکشی نزدیک شده‌ایم. نگاه علمی، دیدگاه را درباره‌ی این موضوع تغییر خواهد داد و داشتن یک دیدگاهِ درست است که می تواند تعیین کننده و تغییردهنده باشد.

به‌هر حال، همه‌ی ما می‌میریم، حتی اگر صد سال دیگر هم برای زنده‌ماندن وقت داشته باشیم، این عدد از دیدگاه جهان هستی بسیار ناچیز محسوب می‌شود. چه بهتر که این زمان اندک را به آگاهانه زیستن اختصاص دهیم و زندگی را با همه‌ی شیرینی‌ها و تلخی‌هایش تجربه کنیم.

پ‌ن: نویسنده‌ی این مقاله، «جس برینگ»، خود به سندرم کوتارد مبتلا بوده و برای سال‌ها، تجربه میل به خودکشی داشته است.

منبع


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

تصور کنید که در یک دنیای تخیلی، هری پاتر را استودیو جیبلی می‌ساخت

استودیو جیبلی یک استودیوی مشهور انیمیشن‌سازی ژاپنی است که به دلیل سبک هنری متمایز، داستان‌سرایی پر از تخیل و انیمیشن‌های هیجان‌انگیزش مشهور است. استودیو جیبلی که توسط هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا تأسیس شد، تعدادی از محبوب‌ترین فیلم‌های…

عکس‌های بی‌نظیر از آبشارهای رنگارنگ دریاچه‌های پلیتویس در کرواسی و مقایسه آنها با فصل یخ‌زده

نوشته: تاماس دومبورا توثمن چهار سال پیش در فصل زمستان از دریاچه‌های پلیتویس بازدید کردم و از دنیای زیبا و یخ زده آنها با آبشارهای یخی و مناظر سفید عکس گرفتم.اخیراً دوباره به این دریاچه‌ها بازگشته‌ام تا از همان منظره خیره‌کننده عکس…

خوشمزه‌ترین غذاهای کشورهای مختلف دنیا از دید میدجرنی- قسمت دوم

در قسمت دوم خوشمزه‌ترین غذاهای کشورهای مختلف ما باز غذاهای لذیذ و گاه عجیبی از کشورهای مختلف می‌بینیم. این تصاویر توسط میدجرنی با اطلاعاتی که به آن داده‌اند، بازسازی شده‌اند.قسمت اول این پست را در اینجا ببینید.شیلیبلژیک:…

جالب و گاهی خنده‌دار: آدم‌هایی که خیلی شبیه تابلو یک آگهی کنارشان هستند!

گاهی شباهت آدم‌ها به هم عجیب به نظر می‌رسند. حالا در نظر بگیرید که کاملا تصادفی اشخاصی در کنار تابلویی یا آگهی دیواری ایستاده باشند و چهره آنها به یکی از شخصیت‌های تابلو یا آگهی شباعت زیادی داشته باشد یا اصلا فرد افزونه‌ای برای مفهوم تبلیغ…

ژاک شارل: کسی که اولین بالون هیدروژنی تاریخ را به پرواز درآورد

در 4 ژوئن 1783، برادران مون‌گلفیه اولین بار یک بالون هوای گرم را در جنوب فرانسه به نمایش گذاشتند. این بالون که از گونی محکمی پوشیده شده با کاغذ ساخته شده بود و تا نزدیک به 2 کیلومتر بالا رفت و به مدت 10 دقیقه در هوا باقی ماند.خبر موفقیت…

موجودات شگفت انگیزی که اکنون منقرض شده‌اند: بقایای باورنکردنی آنها از گذشته‌های طولانی

مادر طبیعت هرگز دست از شگفت زده کردن ما بر نمی‌دارد و در طول میلیون‌ها سال موجودات باورنکردنی، از ظریف گرفته تا خشن زایش کرده است.وقتی تاریخ جانداران را مرور می‌کنیم، حشرات به اندازه یک انسان، خزندگان با ابعاد بزرگ، و جوندگان با شاخ …
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
63 نظرات
  1. محمد می گوید

    به نظر من دلیل اصلی ایمان ضعیفه!

    1. آرمان می گوید

      پاسخ شما درست هست، ولی نه اونطور که شما فکر می کنید. بله اگر ایمانی وجود داشته باشد، قطعاً حال و روز شخص افسرده بسیار بهتر از حالت کنونی اش خواهد بود. اما اگر از جنبه ی علّی بخواهیم بررسی کنیم، ایمان به عنوان یک مکانیسم خارجی، بلکه به عنوان یک سیستم ذهنی داخلی بر این روند تاثیر می گذارد. کما این که این ایمان، ایمانی مذهبی و ذاتاً غلط و بی اساس باشد.

    2. فرزاد می گوید

      بله خب آدم با ایمان میشه مثله آدمای دور و برمون دروغگو و حراف باتفکر گور پدر بقیه وخب اینجور آدما هم افسرده نمیسه

    3. محمد می گوید

      خوش به حال شما که ایمانتون قوی است و دنیا به کامتون!

      1. Dexter می گوید

        ایمان چه ربطی به به کام بودن دنیا داره…خیلی ها هستند ایمان دارند و رنج هم می کشند در زندگی

        1. مجتبی می گوید

          خودکشی وقتی به سراغ آدم میاد که از همه چیز فاصله گرفته باشی، همه چیز. و دیگه دنیا برات بی معنی بشه و کلا خلقتش رو برای خودت زیر سوال ببری که اصلا چرا به وجود اومد و همه چیز یه جورایی برات چندش آور باشه حالا میتونه این افسردگی از طرف ناتوانی که در خود فرد وجود داره به وجود بیاد و یا محیط اطراف و مخصوصا اطرافیان طرف . اونوقت هست که تنها کسی که برات میمونه خود خدا هست که اگه فرد اعتقادی داشته باشه و از خدا بهبود وضعیتش رو بخواد قطعا تاثیرات مثبتی در فرد به وجود میاد و میزان تحمل سختی زندگی رو در فرد بالا میبره و مانع از خودکشی فرد میشه. اما اگه اعتقادات خیلی کم داشته باشه و از خدا فاکتور بگیره اون موقع هست که روز به روز به خودکشی نزدیکتر میشه.
          ” خوب گفتم؟ رشتم کامپیوتره :)”

          1. کمیل می گوید

            خوب گفتی، ولی ربطی به رشته نداره!!
            منم رشتم کامپیوتره 😉

    4. محمد می گوید

      پاسخ ها به کامنت من خیلی تامل برانگیزه!
      من تجربه شخصیم رو گفتم و هنوز هم میگم ایمان به خدا تنها راه معنی دادن به زندگیه! این رو هم بگم که ایمان فقط نماز خوندن و عبادت کردن نیست!

      1. مهدی می گوید

        دوست عزیز!مشکل شما و امثال شما اینه که خیلی با قطعیت حرف می زنید. حتی اگه فرض کنیم که ایمان به خدا باعث میشه تا یه نفر خودکشی نکنه این به این معنی نیست که تنها راهه.
        امثال شما تجربه ی شخصی خودشون رو تعمیم میدن و یه قاعده ی کلی میسازن و بعذ از اینکه میبینن بقیه مثل اون ها فکر نمیکنن عصبانی میشن

  2. محسن می گوید

    «اگه جرئت داری زندگی رو انتخاب کن!»

    1. بیخیال می گوید

      میتونی خودتو بزاری جای دختری که بهش تجاوز گروهی شده؟ دختر چادری که نگی بی حجابیه خودش عاملش بوده
      اما جیک نزده چون کسیو پشتش ندیده ازش دفاع کنه
      شده کابوس ببینی از خواب بپری؟ کلونازپام و. ترامادول باهم خوردی که تو خواب جیغ نزنی؟
      چرا چون فقط تو باید درک کنی اما هیشکی تورو درک نکنه
      چشمت پر اشک باشه اما حتی یه نفر نپرسه چته چه مرگته فقط سرکوفت بشنوی؟ میتونی درک کنی داداش من
      خوشبختیه بقیه رو دیدی حسرت بخوری
      وقتی اینده ایی در انتظارت نیست
      خب بنظرت این از ایمان ضعیفه؟ فقط مرگ میتونه ادمو از این کابوس نجات بده فقط مرگ

    2. مهدی می گوید

      برای کسی که به خودکشی فکر میکنه اینکه بقیه راجع بهش چجور فکر میکنن, اینکه اون رو بدون جرءت یا واجد جرءت بدونن بیشتر شبیه به یه جوکه

  3. حمید می گوید

    به عنوان شخصی که از این بیماری رنج میبرم و سالهاست که در فکر خلاص کردن خودم از این دنیا هستم ! باید بگویم که آذمی که راهش به انتها رسیده آدمیست که دیگر زندگی برایش بی لذت است !
    درست هست که کاملا غیر منطقیست اما گذشته فرد بیشترین تاثیر در ایجاد این افکار در فرد دارد ، به شخصه زندگی را کوته فکرانه ! و کمی تمسخر آمیز میبینم ، جالب است که من افرادی را که همچین مشکلی داشتند و خودم ! از نظر موقعیت اجتماعی ، حدودا موقعیت خوبی داریم و مشکل خاص و حادی در زندگیمان نداریم ، این اتفاقات کاملا احساست گونه هستند و بیشتر قصد آزار دادن شخصی می باشد ، چرا که تمام ذکر فکر یک شخص بیمار شماتت و گناه دانستن خود است ، با آنکه میداند همه افراد ممکن است اشتباهی در زندگی شخصی خود داشته باشند ولی باز هم خود را سرزنش میکند ! حتی اگر گناه خاصی را مرتکب یا کار اشتباهی نکرده باشد .
    نداشتن امید به زندگی ، نداشتن اعتماد به نفس در میان جامعه ، خود کوچک بینی و ترس از قضاوت دیگران ! بارزترین دلیل خودکشی می باشد ، بنا به تجربیان شخصی ، تمامی افکارات این افراد منفی گونه می باشد ، و این حتی باعث آزار اطرافیان می باشد ! که همین حس آزار دادن دیگران ، دردی را به دردهای فرد بیمار اضافه میکند ، متاسفانه نداشتن اطلاعات کافی خانواده ها می تواند با بد قضاوت کردن و کوچک دانستن این احساست در فرد میتواند نتایجی همچون مرگ ! و نابود شدن آینده شخصی فرد در بر خواهد داشت .

    1. مجید - ایمیل مارکتینگ می گوید

      در ابتدا ممنون از 1 پزشک
      شاید خانواده یک عاملی خیلی مهم باشه

    2. mani می گوید

      سلام راستش من یبار قصد خودکشی رو داشتم انجامم دادم اما وسطش پشیمون شدم الان 4ساله که میگذره و نشانه هاش دارن برمیگردن از اونجایی که شما خیلی دقیق احساست رو گفتین میتونی یه راهی بگی که از فکرش درآم؟

  4. حمید رضا گنجی می گوید

    خود کشی هیچوقت اخرین راه نیست . ادم اگر جرئت و تواناییش رو داشته باشه باید با مسائل و مشکلات روبرو بشه . اگر چه شکست بخوره . اگر هم شکست بخوره لا اقل از خودش مطمئنه که تلاشش رو کرده .
    کسانی که خود کشی میکنن به نظر من ترسو هستند .

    1. حمید می گوید

      نظر شما علمی نیست متاسفانه و به درد این افراد نمیخوره
      نمیشه فردی رو به ترسو بودن محکوم کنی وقتی واقعا مریضه.

    2. آرمان می گوید

      دوست عزیز، شما ظاهراً کاملاً از سیر و شرایط و عواملی که بر به وجود آمدن خودکشی تاثیر دارند بی خبرید و خوشبختانه، به احتمال زیاد هیچ وقت افسردگی را تجربه نکرده اید. بحث افسردگی، یک سرشکستگی اتفاقی نیست که برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد. عمق درد روانی را که شخص تجربه می کند از آن جا دریابید که شخص حاضر است حتی از جان شیرین بگذرد و تنها دیگر درد نکشد. وقتی در مورد چیزی نظری می دهید، سعی کنید نظرتان با بنیان های علمی موجود برای آن چیز مطابقت بیشتری داشته باشد نه اینکه از آن توصیه های smsیی باشد که دنیا زیباست، آسمان آبیست من خوشحالم… این ها گره ای از کار شخص افسرده باز نمی کند.

    3. mani می گوید

      کسی که به فکر خود کشیه در پی اثبات شجاعتش نسبت به بقیه نیس

    4. a sad guy می گوید

      بیرون گود نشستی میگی لنگش کن

    5. ایران دخت می گوید

      بحث شجاعت نیست حداقل نه در همه موارد. خودکشی بیشتر به دلیل ناامیدیه شخصی که زندگی براش بی معنیه و امیدی هم به بهبود وضعیت نداره خودکشی میکنه. فکر میکنم قضاوت اجتماعی و انتظارات دیگران هم تاثیر زیادی داشته باشه وقتی کسی فکر کنه ممکنه با شکست کسایی رو که دوست داره نا امید کنه به نوعی ترجیح میده زندگیشو تموم کنه.

    6. نسرین می گوید

      دوست گرامی روبه رو شدن با مرگ هم آسون نیست و شجاعت زیادی می خواد ولی بعضی وقت ها اون قدر فشار روانی روی آدم زیاد میشه که حاضره به ترسش از مرگ و تردیدش برای خودکشی و… غلبه کنه تا از فقط دردی که می کشه خلاص شه. امیدوارم هیچ وقت هیچ کسی به این وضعیت نرسه که بخواد حال این افراد رو درک کنه.

  5. حسین می گوید

    Suicide is NOT a Selfish Act

  6. حمید می گوید

    از تجربیات خودم که سالها دچار افسردگی بودم و با کمک پزشک متخصص و خانواده در نهایت خیلی بهتر شدم باید بگم:

    متاسفانه در جامعه ی ما همه چیز رو به ایمان و مذهب ربط میدن و اگر فردی دچار افسردگی حاد باشه نه تنها کسی درکش نمیکنه بلکه انگ تنبلی، گوشه گیری، بی ایمانی و … بهش میزنن .

    در جامعه ما اصولن نیش زبان زدن و تحقیر افراد و نامید کردن آنها (به هر دلیلی، مثلا حسادت) خیلی زیاده. این عوامل بیرونی برای فرد دچار افسردگی بسیار خطرناک و جدی میتونن باشن چون مکمل افکار به شدت منفی این افردان و مهر تاکیدی بر درستی ذهن نامیدشون میزنه و راه رو برای بیشتر غرق شدنشون هموار میکنه.

    علاوه بر عوامل روانی و منفی بیرونی افسردگی یک مریضی بیولوژیکی (در برخی موارد ارثی) هست که درمان های زیادی براش وجود داره که اگر انجام نشن فرد دچار توهم و درجه های خیلی شدید افسردگی و در مراحل خیل یحاد احتمالا خودکشی میشه.

    تجربه من ثابت کرده عوامل زیر در درمان افسردگی میتونن خیلی کمک کننده باشن:

    — ّبهداشت شخصی (فیزیکی) شامل:
    – تغذیه صحیح و کامل، دوری از قند و چربی زیاد، پر یا کم خوری
    – ورزش روزانه که بعد از چندماه اثر مثبت خودشو کاملا نشون میده
    – استراحت دادن به خود – مسافرت و تفریح خیلی کمک میکنن

    — بستن کانالهای منفی زندگی شامل:
    – دوری از تنهایی و انجام دید و بازدید مداوم با اقوام و دوستان مثبت
    – دوری از شبکه های اجتماعی مخصوصا “فیسبوک” – جایی که اصولا افراد سعی میکنن زندگی و موفقیتهای خودشونو به رخ دیگران بکشند.
    -دوری از اخبار و اطلاعات منفی (حوادث) و اینترنت گردی بی هدف و بمباران ذهنی خود.
    -دوری از افراد منفی و کسانی که ازشون بدتون میاد.

    در مراحل پیشرفته تر:
    – مراجعه به روانشناس و روانپزشک جهت انجام درمان های تمرینی و دارویی

    افسردگی مانند بیماریهایی مثل سرماخوردگی قابل درمانه ولی بیماریه خاموشه و خود مریض هم ممکنه ناآگاه ازش باشه یا اصلا امیدی به درمان و مراجعه به پزشک نداشته باشه.

    ولی افرادی رو مشناسم که جنون داشتن و درمان شدند. پس از مراجعه به پزشک درنگ نکنید.

    1. آرمان می گوید

      ازپاسخ منطقی و بسیار مفیدتون تشکر می کنم.

    2. ایران دخت می گوید

      بسیار عالی بود. قطعا بخش اجتماعی زندگی افراد بیشترین تاثیر رو در بیماری افسردگی داره. درباره بحث ایمان نظر شخصی من اینه که ایمانی که اینجا مطرحه به معنی نماز و روزه و عبادت و اعمال ظاهری نیست اول اینکه ایمان معنی خیلی گسترده ای داره و فقط ایمان مذهبی نیست. در کل ایمان یعنی باور و اعتقاد شدید به چیزی یا کسی که بتونه به انسان امید و حرکت بده. اگه باور داشته باشیم که زندگی در گذره و هیچ روز آدم مثل دیروزش نیست و خدا همیشه هست و همون طور آدمای قبل از ما رفتن ما هم یه روزی میریم پس بهتره بمونیم و زندگی کنیم میتونه کمک زیادی در بهبود تفکر فرد افسرده داشته باشه در کل هر تفکری که باعث آرامش فرد افسرده میشه مثل ایمان قلبی قطعا کمک میکنه! خداوند یارتون

    3. ندا می گوید

      سلام من ٣۶سالمه ١٠ساله ازدواج کردم باردار شدم تو ماه ٧مسمومیت گرفتم بچه از بین رفت خیلی ناراحت بودم رفتم ورزش روحیه ام خوب بشه مربی خوبی نبود زانو درد گرفتم یک سال تو خونه ورزش زانو کردم خیلی بهتر شدم یک روز امتحانی حرکت بدی برای زانو انجام دادم که زانوی من داغون شدو مشکلم آرتروز و ساییدگی شدید شد از اون روز داغونم که چرا این حرکتو کردی از بس خود خوری کردم از حرص کهیر میزنم و به خودکشی فکر میکنم و زانوم هم درد میکنه و واقعا روی أعصابم اثر گذاشته من دختری بودم فعال و دانشگاه تدریس میکردم و همیشه خوش بودم ولی الان ???ممنون میشم کمکم کنین

  7. Mr.Mandegar می گوید

    درکشون نمیکنم؛ به هیچ وجه! به نظر میاد در یک دنیای دیگه غوطه ورن!!
    به هر روی مرسی از این پست.

  8. آرمان می گوید

    خانم مجیدی ضمن تشکر ازین پستتان و زحمتی که برای ترجمه متقبل شده اید، متأسفانه هنگام خواندن متن با جملات طولانی و بسیار گنگی مواجه می شویم که لذت خواندن و بیشتر دانستن در مورد موضوع را بسیار سخت می کند. سعی کنید از جملات کوتاه تر استفاده کنید. کلماتی را که میدانید مشابه فارسی یا ندارند یا پیدا کردن آن ها سخت است، سعی کنید به صورت definition در قالب جملات توضیح دهید و اصراری بر برگرداندن آن ها به صورت تک کلمه نداشته باشید.

    با تشکر

    1. نادر می گوید

      نظر من هم همینه.

      در ارزش متن و زحمتی که برای ترجمه کشیده شده شکی نیست ولی جملات ثقیل شدن و قابلیت ساده تر شدن رو دارن.

      تشکر.

  9. NGC می گوید

    من فک میکنم هر کسی حداقل یه بار هم که شده به خودکشی فکر کرده و به پوچی رسیده و…(اگه شما جزئشون نیستید بهتون تبریک میگم!).
    برخی دلایلشو دوستان گفتن…
    متاسفانه من خیلی کم دیدم رسانه ها به این بیماری های روانی بپردازند و مردم رو آگاه کنن…به نظرم این بیماری ها میتونه خیلی مهمتر از بیماری های جسمی و فیزیکی باشه …امیدوارم این وضع بهبود پیدا کنه .و در کنار آگاه کردن مردم از بیماریهای فیزیکی به علایم وعوامل بیماری های روحی وروانی بپردازند.
    و یه نکته دیگه هم که شایدم ذهنیت غلط من هم باشه ولی جا داره بگه اینه که فک میکنم ما میترسیم پیش یه روانشناس و یا روانپزشک(!) بریم و یه جورایی شاید فک کنیم بقیه بهمون انگ دیوانگی میزنند.اما در عوض برای یه سرماخوردگی خیلی جزئی وساده پیش پزشک میریم…
    همچنین یه ذهنیت تاحدودی غلط دیگه ای که متاسفانه من هم دارم اینه که به روان شناسها و روانپزشک ها “اعتماد” نداریم و اونهارو متخصص و کارشناس و مفید نمیدونیم ….نمیدونم چرا ؟!شایدم من فقط اینجوری فک میکنم…..

  10. دانیال می گوید

    من تو بازه ای از زندگیم به علت شماتت خودم برای مرتکب شدن یک گناه بزرگ به شدت مضطرب بودم و همین اضطراب تا جایی رشد کرد که به خود کشی هم فکر کردم ولی تو اوج احساسات منفی ام هم میدونستم این کار اشتباه هست، خدا رو شکر میکنم که کمکم کرد و تونستم از اون بحران بیام بیرون (تنها کاری که کردم این بود که قرآن میخوندم). الان که از اون بحران خیلی وقته اومدم بیرون هم نمیتونم احساسات اون موقع رو درک کنم،
    تصورم این هست که غرق شدن تو این افکار شاید موجب بشه کریه بودن خودکشی رو دیگه نفهمیم و تو سرازیری بیفتیم که دیگه توان برگشت نداشته باشیم. برای تمام کسانی که تو منجلاب دنیای تاریک درونشون گیر افتادن خالصانه دعا میکنم
    خانم مجیدی ممنون بابت متن علمی که با ما به اشتراک گذاشتید.

    1. حميد می گوید

      دوست عزیز احساس گناه شدید یکی از نشانه های افسردگیه که شامل شماتت خود، اضطراب و استرس، بیخوابی و حمله ی افکار منفی و فکر به خودکشی میشه.

      خیلی خوبه که تونستید با قران خوندن خودتونو درمان کنید.
      بهترین راه اینه که تو زندگی مسیر درست رو بریم تا خیالمون راحت باشه ولی اگه بازهم احساس گناه کردید حتما به یک روانشناس مراجعه کنید تا کمکتون کنه.

  11. پوریا می گوید

    یکی از حدسیات خود من، اضطراب و افسردگی مضاعفی بوده که از پیشرفت بیماری پارکینسون داشته. طبق گفته یکی از دوستان در مراحل بالاتر عوارض این بیماری انچنان دهشتناک میشه ک عملا زندگی بیمار رو بطور کامل مختل و حتی غیر ممکن میکنه، و چون بیماری ای بوده که مستقیم روی ظاهر تاثیر میذاره و حفظ اون وجه ظاهری که همه بازیگرا دارن بسیار سخت میشه، شاید همین امر بسیار بر افسردگی خدابیامرز افزوده تا جایی که مرز بودن یا نبودن رو درنوردیده.
    روحش شاد و یادش گرامی باد، خدایش بیامرزد!

  12. م آفرید می گوید

    یک سوال خود شما تا به حال چند بار به خودکوشی فکر کرده اید؟ جواب من حداقل 20 بار به صورت جدی به خودکشی فکر کرده ام

  13. حسین می گوید

    آدمای ضعیفی ان … ایمان ندارن … درکشون نمیکنم … ترسو و بزدل هستن … دنیاشون با ما فرق داره … طفلکی ها مریض ان … بی اعتقاد هستن …
    آخه ما کی هستیم که درباره دیگران قضاوت میکنیم؟
    شاید همین قضاوت ها و نظرها و کنایه ها و بی خردی های آدم های کوچیک و بی دردی مثل شما ، گاهی اوقات آدمی رو به مرز خودکشی میکشونه .
    و داستان تا جایی پیش میره که حتی با مرگ هم نمیشه از شر قضاوت هاتون خلاص شد .
    کسی که “خود” ش رو لایق مرگ میدونه پس ببینید درباره ماها چطور فکر میکنه !
    به جای قضاوت دیگران به خودمون نگاهی کنیم .
    باور کنید که خیلی از ماها اگه ذره ای شعور داشتیم لحظه ای ، در کشتن خودمون درنگ نمیکردیم !!

    1. ایران دخت می گوید

      دقیقا موافقم متاسفانه ما آدما به جای اینکه سعی کنیم همدیگرو درک کنیم و به قولی با کفش همدیگه راه بریم مدام همدیگرو آگاهانه یا نا آگاهانه قضاوت میکنیم و حتی خودمون رو بهتر از شخص مقابل مثلا آدم افسرده میدونیم در صورتی که شرایط زندگی آدما متفاوته و شاید اگه ما هم جای اونا بودیم به وضعیت بدتری گرفتار میشدیم. چه بهتره به جای قضاوت دیگران به این فکر کنیم که اگه ما هم روزی دچار مشکل مشابهی شدیم چطور؟ من خودم به شخصه ترجیح میدم اطرافیانم حداقل سعی کنن منو درک کنن. پس بهتره با دیگران طوری رفتار کنیم که میخوایم باهامون رفتار بشه

    2. نیلوفر می گوید

      کاملا درسته امیدوارم خدا تقاص گناه این عوضیا رو که باعث میشن زندگی تو این دنیا انقدر برامون سخت بشه که به خودکشی فکر کنیم و در بعضی موارد دست به خودکشی بزنیم و بده

  14. علیرضا می گوید

    با تشکر از زحمات و انتخاب موضوعی به این حد جذاب و مهم، متاسفانه حین خوندن متن به مشکل برخوردم. بعضی جمله ها گنگ و بلند و گهگاه نامفهوم بودند. ضمن تشکر دوباره بابت کار ترجمه بهتر میشد که متن کمی روانتر میبود تا لذت خوندنش بیشتر هم میشد.

  15. زیتونی می گوید

    از کمتر هنرمندانی بود که وقتی فوت کرد اشکم در اومد و ریختم بهم واقعا دوستش داشتم و باهاش کلی خاطره داشتم

  16. فرشاد می گوید

    بازم با خوندن این متن به این نتیجه رسیدم که خودم و خیلی های دیگه دچار افسردگی شدیدی هستیم! چه موجودات پر تحملی هستیم ما! واقعاً زنده بودنمون جای تعجب داره… 😐

  17. احسان می گوید

    من تجربه افسردگی را داشته ام و به خودکشی هم چند بار فکر کردم!

    بیشترین چیزی که مانع خودکشی من شد این بود که نمیخواستم مادرم با خودکشی من، زندگی‌اش خراب بشه! یعنی حاضرم تو این شرایط سختی که دارم به زندگی ادامه بدهم ولی مادرم کارش به بیمارستان نکشه! خیلی برایم زحمت کشیده و دستمزدش بعد از این همه زحمت نباید خودکشی من باشه!

    دیگه اینکه هنوز کاملاً ناامید نشدم و هنوز امیدوارم که بتوانم وضعیت زندگی‌ام را بهتر کنم!

    و دیگه اینکه خیلی افراد هستند که وضعیت جسمی و مالی و عاطفی و کلاً زندگی بدتری از من دارند اما دارند زندگی میکنند

    و اینکه میدانم خدا فقط به هر آدم یکبار فرصت زندگی در این دنیا را میده و دوست ندارم خودم این فرصت را از خودم بگیرم

    لطفاً باز هم درباره افسردگی مطلب در سایت‌تان بگذارید ممنونم

    1. آنی می گوید

      تو هنوز وضع‌ت خوبه داداش، هنوز به اون مرحله نرسیدی(که امیدوارم هرگز نرسی)
      اون مرحله انقدر تو رو خرد می‌کنه که دیگه توان فکر کردن به چیزایی که تو کامنتت گفتی رو نداری.
      یعنی انقدر از درون خرد می‌شی که چیزایی که نوشتی برات شبیه جوکه.

  18. مهم نیست می گوید

    من به مدت 4 ساله که دچار افسردگی بسیار شدید شدم 4 مشاور و 2 روان پزشک عوض کردم ولی هیچگونه تاثیری در من نداشته. 4 سال از عمر من گذشته و من هنوز هیچی از زندگیم نفهمیدم. به نظرم هیچ درمانی برای کسی که از زندگیش هیچگونه لذتی نمیبره، به زندگیش هیچگونه اهمیتی نمیده، هیچگونه تمرکزی نداره، احساس شدید بی ارزشی و بدبختی داره، وجود نداره. وقتی که اونی که بشدت بهش علاقه مندی ولت کنه و دیگه برنگرده دیگه هیچی نمیتونه درست بشه. به نظرم خودکشی میتونه راه حل خوبی باشه برای خلاص شدن.

    1. حميد می گوید

      اگه با وجود درمان و مصرف دارو خودتون نخواین خوب بشین هیچکی نمیتونه کمکتون کنه.

      یک نیرویی از درون حتی در حد حتی خیلی کم لازمه که شما رو جلو ببره.

  19. محمد میرزایی می گوید

    با سلام به خاطر مطلب خوب و تاثیرگذارتون. این روزها همه در غم از دست دادن رابین ویلیامز هستیم.فکر کنم این لینک هم وجه دیگه ای از شخصیت رابین باشه. این هم آدرس لینک. ببخشید که اینجا پست کردم:
    http://www.vetpars.com/index.php/publisher/articleview/action/view/frmArticleID/2169/

  20. secret می گوید

    بد نیست این ویدیو رو هم نگاهی بندازید تا با این مصیبت بیشتر آشنا شوید

    دکتر فرهنگ هلاکویی. اختلال دوقطبی شیدایی افسردگی
    https://www.youtube.com/watch?v=whPoZJQU5xs

    1. secret می گوید

      مثل اینکه Robin Williams اختلال دوقطبی داشتند ولی این روزها فقط به افسردگیش اشاره میشه در صورتی که اسمشون در این صفحه ویکی پدیا هست
      http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_people_with_bipolar_disorder

    2. secret می گوید

      این هم لینک تازه ای که تایید میکنه اختلال دوقطبی داشته نه فقط افسردگی
      http://www.commdiginews.com/health-science/health/how-do-i-know-if-i-have-bipolar-disorder-23789/

  21. آرش می گوید

    ممنون فرانک خانم از مقاله جالبتون. فقط قسمت ششم ترجمه اش برام چندان روان نبود و دوبار خوندمش و فقط در حد ایده منظورش برام تداعی شد. شاید اگر به پیشنهاد دوستمون بعضی قسمتها به جای معادل فارسی لغت یا متن انگلیسی اضافه بشه خیلی بهتر باشه.

  22. سارا می گوید

    مطلب خیلی خوب و ترجمه خیلی بد!

  23. mehdi می گوید

    من خودم3ساله اختلال دو قطبیتی دارم؛ی بارم تشنج کردم ,کلا همه پکیج رو کامل دارم:))،البته همه اینا به خاطر اتفاقای باورنکردنی بود که تو زندگیم افتاد و وفتی به روان پزشکم گفتم گفت توهم داری،به همین خاطر عصبانی شدم و دیگه دکتر نرفتم,اون 3 سالی که روزی چندتا قرص خوردم کوچیکترین تاثیری روم نداشت و به نظرم هم قرص تاثیر چندانی نداره؛الان حالم خیلی بهتر شده؛تنها چیزی که کمکم کرد گذشت زمان و ذوربودن از آدمایی بود که اذیتم میکرد وجودشون،واقعا هیچ کس کمکم نکرد؛خودم بودم که دووم اووردم به امید روزهای بهتر تو زندگیم

    1. ایران دخت می گوید

      بهتون تبریک میگم قطعا تنها کسی که واقعاً میتونه کمکتون کنه خودتونید امیدوارم هیچوقت به گذشته بر نگردین

  24. محمدرضا آزادی می گوید

    راستش از بعد از سی سالگی من هم هر روز به خودکشی فکر می کنم.زندگی انسان محکوم به تراژدی است.این شعار اصلی است که من از زندگی فهمیده ام.اما نمی توانم این کار را بکنم چون تنها دارایی من جانم است.حتی اگر همه چیز فروپاشد من این دارایی را حفظ می کنم.این یک تصمیم مذهبی یا حتی عقلی نیست.کاملاً غریزی است.من آنها که خود را می کشند بشدت درکگ می کنم می دانم زندگی می تواند کاری کند که مرگ شیرین تر باشد اما خود نمی توانم به آن توسل جویم کاش ما انسانها کمی انسان تر بودیم
    گفتند یافت می نشود گشته ایم ما#گفتم که یافت می نشود آنم آرزوست

  25. افسانه می گوید

    امسال چهارمین باریه که دوباره شکست خورردم بعد از این افتضاحی که به بار اورده بودم حالم خیلی گرفته شد هر روز ضعیف وضعیفتر میشدم انقدر حال روحیم بد شده بود که رو جسمم تاثیر گذاشت بهجایی رسیده بودم که حتی بدنم غذا روپس میزد هیچ وقت فکرشو هم نمیکردم که روح خراب تا این حد جسم رو خراب کنه هر روز سرم هر روزحالت تهوع هر روز توی ذهنم یه جوری خودمو میکشتم یه روز باچاقو روز بد با تفنگ پدرم حتی به پرت کردنخودم از پنچره طبقه سوم خونه هم فکر کردمقبلنا فکر میکردم که ادمهایی که خودکشی میکنند ترسوهستند وجرات زندگی کردن رو ندارن اما وقتی خودم افسرده شدم فهمیدم این ادم ها ترسو نیستند فقط بی انگیزه اند چون نا امیدن وناامیدن چون بی هدفند ومن هم ناامید شدم چون نمیدونستم بایدبا شکستم چیکار کنم باید بازم برایهمون هدف تلاش کنم یا رهاش کنم اصلا میتونم به چیز دیگه ای فکر کنم یا نه بعد از کلی کشمکش بالاخره یهشب که همه خواب بودن یه چاقو از اشپزخونه برداشتمو رفتم تو حموم البته بایدبگممن ادم معتقدی هم هستم مذهبی نیستم ولی بی ایمان هم نیسستم .چاقو رو گذاشتم روی رگم یه قسمتی رو بریدم بعد نشستم کف حموم همونطوری که خونم می ریخت روی زمین چشمامو بستم برای چند لحظه تمام زندگیم مثل یه فیلم به عقب رفت بعدش این تصاویر توییک لحظه ایستاد سه سالگیم وقتی که بخاطر گیر کردن یه سیب تو گلوم برای چند لحظه خفه و کبود شده بودم ولی با شوکی که در اثر ریختن اب سرد روی من ایجاد شده بودتکه سیب خارج شد ومن برگشتم همون لحظه چشمامو باز کردم . وقتی خونروی زمین رو دیدم جیغ کیدم انگار تا قبلش اصلا حواسم نبود دارم چیکار میکنم بعد جیغ زدنام مادر و پدرم ریختن و حموم و بعدشم منو بردند بیمارستان من پشیمون شدم چون احساسکردم یه دلیلی برای بدنیا اومدنم و دوباره زنده شدنمتو 3سالگی وجود داشته و من هنوز به اون دلیل نرسیدم قبل خودکشی فکر میکردم هیچی برای از دست دادن ندارمولی تو اون لحظه فهمیدم خیلی چیزها برای ازدست دادندارم خانوادم.لبخند هایی مادرم .شیطنت های خواهرم.غرغر های برادرم وقتیکه اذیتش میکردم.دستای پدرم که با اونا به پشتم میزد .دوستای خوبم .شبای پر ستاره روستام . خودم و تمام روز های اینده رروکه ندیدم تمام کار هایی رو که نکردم وتمام کسایی که هنوز با اونا اشنا نشده بودم رو با خودکشی از دست میدادم .من همیشه به بقیه امید میدادم ولی ب اینکار همه روحتی خدا رو وبدتر از اون خودم رو نامید میکردم نمیخواستم وقتی بقیه میان سر قبرم بگن میتونست خلی کارا کنه میخوام وقتی میان سر قبرم بگن این همونی کهخیلی از کارا رو کرده هدفم از نوشتن این متن طولانی اینه که به کسایی که قصد خود کشی دارن بگم همیشه چیزی برای از دست دادن هست وستاره امیدحتی اگه خیلی کوچیک باشه وتاریکی ها روبرطرف نکنه ولی بازم وسعت تاریکی رو تغییرمیده واین یعنی خود امید

  26. مرتضی می گوید

    بنده هم یه زمانی تو کاری شکست خورده بودم و بعضی اوغات به خودکشی فکر میکردم ! 🙂

  27. Afshin می گوید

    جالب بود و بین مقالاتی که خوندم دید علمی تر و دقیق تری داشت.خودکشی یک امر درک کردنیه و فکر میکنم تنها فرد متخصص و یا شخصی که حداقل یکبار در زندگیش به طور جدی به خودکشی فکر کرده فقط میتونه درکی نسبی راجع به افرادی که با این مسئله دست و پنجه نرم میکنند داشته باشه.اولین بار که به خودکشی فکر کردم تقریبا 15 سالم بود،ان زمان زیاد جدی نبود ولی بعدها جدی تر شد،بحرانهای روحی که هر از چند گاه یکباری برام پیش میومد مزید بر علت میشد تا به خودکشی فکر کنم،هر بار بعد از چند ماهی دست و پنجه نرم کردن از سرم بازش میکردم.ولی تا به امروز و بعد از 8 سال هیچ وقت به این اندازه این عمل برام وسوسه برانگیز نبوده،4 ماهه که به تنها چیزی که فکر میکنم خودکشیه.در این مورد حتی دوست ندارم کسی بهم کمک کنه چون فقط تغییر گذشتس که میتونه باعث بهتر شدن حال من بشه،جز این میدونم که هر درمانی موقتی خواهد بود.تنها عاملی که مانعم شده مادرمه،ولی این روزها حتی این موضوع هم کم کم داره کم فروغ میشه.نمیدونم چقدر زمان مونده که همین چند تا چیز کوچیکی که واسم ارزش دارن و تنها بهونه برای نفس کشیدنمه از بین برن.بعد از اون میدونم که دیگه واقعا چیزی واسم نمونده که براش نفس بکشم…

    1. مصطفی می گوید

      سلام افشین عزیز …. من چند وقتیه که دارم به خودکشی فکر میکنم در حالیکه اطرافیانم من رو یه آدم مومن میدونن و در حالیکه اینطور نیست، ولی با این اوصاف بخاطر شرایط خیلی سختی که دارم و داشتم و در آینده هم خیلی بدتر از الان میشه بخاطر آرزوهایی که پدرم همه رو با یه تصمیم و ازدواج نامناسب برای من همه رو به باد داد و من باید تاوان همه رو بکشم و الان که 14 سال میگذره دارم ضجر میکشم و اگر طلاقی هم داشته باشم با 2 بچه واقعا ضجر آوره برام بنابراین در گذشته بلایی به سرم اومده که توانم رو برده و آینده ای تاریک میبینم که اگر جدا بشم زندگی تا به آخر دردآور دارم و اگر ادامه بدم باز هم زندگی سراسر رنج خواهم داشت .. با این تفکر روز به روز به خودکشی فکر میکنم .

      من بهت توصیه ی خاصی نمیکنم چون خودمم درگیرم خیلی زیاد .. فقط اینکه یاد خدا فعلا منو نگهداشته همین وگرنه خیلی وقت پیش باید میرفتم .. بهت میگم که خدا رو یاد کن و خود خدا هم گفته نا امیدی از نعمت های خدا بالاترین گناهه و توی جهنم هم بزرگترین عذاب انسان نا امیدی 100درصد و مطلق هستش .. بنابراین این دنیا نه جهنمه ما هستش که ناامید مطلق بشیم و نه خدا کوچک شده .. فقط یه لحظه تصور کن پیش که خدا انقد بزرگه که ما ذره ای هم پیش او نیستیم حالا دلایل منطقی و علمی و حکمی داره که زندگی ها سخت و آسان میشه .. به این فکر کن که یکی مثل من با شرایط بسیار وخیم از همه نظر از تو بدتر هست ولی هنوز داره زندگی میکنه. به این فکر کن که بعد از خودکشی مواجه میشی با بزرگترین عذاب های خدا که بخششی در کار نیست چرا که خودکشی و دیگرکشی اصلا بخششی از طرف خدا نداره و بالاترین عذابها رو داره ..

      من چی بگم .. جز اینکه آرزو میکنم تاریکی درونت رو به روشنایی برود ..
      تو هم برای من دعا کن و من هم برای تو

      توکل میکنیم به معصومین علیهما السلام و خود خدا و خداروشکر که ما به بزرگترین نعمتهای خدا وصل هستیم 🙂

  28. هیچ می گوید

    می خوام برم ولی برای اخرین بار سعی میکنم بعد میرم.
    گرچه میدونم که اگه الان برم دردم کمتره.

    1. ناشناس می گوید

      دوست عزیز من 9 سال قبل به خاطر اتفاقای خیلی بد با قرص خودکشی کردم اما قرصها را بالا آوردم و زنده موندم. اون زمان احساس بدبختی می کردم و حس می کردم همه چیزم باختم. 2 سال بعد از خودکشی نافرجامم اتفاق های خوب و باورنکردنی یکی پس از دیگری برام پیش اومد و من به بزرگترین رویاهای زندگیم رسیدم و موفقیت و خوشبختی فراتر از تصور خودم و اطرافیان نصیبم شد. دوست عزیزی که قصد خودکشی داری من ایمان دارم آینده ای درخشان فراتر از تصوراتت در انتظارته و خدا بهترین ها رو برات نگه داشته تا در زمان مناسب به شیوه ای شگفت انگیز برات بفرسته پس لطفا زنده بمون تا آینده زیبا و باورنکردنیت ببینی.

  29. هدهد می گوید

    خودکشی یک تصمیم شجاعانه است برای کسی که داره مردگی میکنه جای زندگی. چرا که نه… وقتی که همه چیز برات پوچ باشن..نه شاد میشی نه ناراحت…نه هدف داری نه نداری…..وقتی بی قرار نشستی و نمیدونی برای چی هستی….ربطی هم به بی ایمانی نداره…..درکش شاید خیلی سخت باشه ولی واقعا بعضیها ب این نقطه میرسن….

  30. مهدی می گوید

    فقط ایمان بخدا و دعا تا حالا باعث شده خودکشی نکنم.اما میل به مخدر و خواب و دوری از مردم هنوزم از آرمانهام هستند.از نظر مالی هیچ کمبودی ندارم.اما افسردم و مردم برای من نا مفهومند هم رفتارها هم کردارها .بنظرم جامعه بیماری داریم از همه لحاظ متاسفانه

  31. اریانا می گوید

    من افسرده شدم چون هر چی تلاش میکنم هر راهی به ذهنم اومد رو انجام دادم تا به خواسته هام برسم
    خدا باور شدم، مذهبی شدم، بسیار عبادت کردم،
    از اونچه دارم انقاق کردم، سعی کردم به کسی ظلم نکنم، پا روی تمایلات و هیجانات و افکاریم که اسیب به دنیا یا دیگران میزنه گذاشتم
    اندیشه مو به انواع مدل ها تغییر دادم
    مطالعه کردم در حدود هشت نه سال حداقل پونصد جلد کتاب خوندم از روانشناسی و فلسفه و دینی و جامعه شناسی و اسطوره شناسی و هنر و ادبیات و عرفانی و مدیریت و هر چیزی که به خودشناسی و خودسازی مربوط میشه
    خوندم تا بفهمم اشکال کارم کجاست و اونچه خوندم رو در رفتارم پیاده کردم

    هر کاری کردم نشد، مردم از بس سعی کردم
    خسته شدم از بس امیدوار بودم
    خسته شدم از بس زور زدم و نشد
    خسته شدم از بس دوربینم رو خودم بود و همه چیزو هر کاستی رو از خودم دیدم نه از خدا و دیگران
    خسته شدم از بس مشورت کردم
    تخصصم و استعدادم و علاقه م در شغلم بسیار زیاده در حدی که فروتنانه بخوام بگم در شهر خودم کسیو در حد خودم نمیبینم هر چند بعضیا گفتن هیچ جا کیفیت کار مثل تو ندیدیم
    شاید باورتون نشه و فکر کنید اغراق میکنم

    مرگ نمیخوام چون نمیخوام باعث درد خانواده م بشم
    چرا گفته
    الله لا یضیع ایمانکم
    الله لا یخلف المیعاد
    الذین جاهدین فینا لنهدینهم سبلنا
    الله لیس بظلام للعبید

    کجای کارم ایراد داره چکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5