به یاد حماسه ملبورن
انگار همین دیروز بود، دشوارترین صعود ما به جهام جهانی فوتبال.
در جام ملتهای آسیای سال قبل، ایران به ناگاه غرور قبلی را بازیافته بود، بسیار درخشیده بود، قهرمان نشده بود، اما تیم ملی در بازیهای جام ملتهای آسیا در امارات، درخشانترین سومی تاریخ خود را کسب کرده بود، آن برد تاریخی 6 به 2 مقابل کره جنوبی و آن برد سه به هیچ مقابل عربستان، تا ابد در تاریخ فوتبال ما ثبت خواهند شد و البته مایلیکهن هم البته تا ابد، به اتکای همین دو نتیجه خود را محق خواهد دانست!
مثل همیشه مشکل ما در جام ملتها و نیز در مسابقات مقدماتی، نداشتن سازماندهی و دیسیپلین، اختلافات درونی، با تجربه نبودن بازیکنان جوان ایران در آن برهه و نیز مربیگریهای تا حدی عجیب و غریب بود.
هم جام ملتها و هم مسابقات مقدماتی در شرایطی برگزار شدند که فوتبال برای همه مردم ایران بسیار مهم شده بود، فوتبال برای خیلیها تنها دلخوشی و سرگرمی به شمار میآمد. دغدغهها و درگیریهای سیاسی البته در همین بازه زمانی به متن مردم هم راه یافته بود، خیلیها تصور میکردند که ایرانی که در پی نو شدن و ایجاد نگاه متفاوت نسب به خود در اذهان جهانی است، در زمینه فوتبال هم میتواند خودی نشان بدهد. نه! ما نمیخواستیم باز تلخی عدم صعود را تجربه کنیم، ما نمیخواستیم مقل مقدماتی جام جهانی 1994 تحقیر شویم.
از نظر بازتاب رسانهای، آن زمان مصادف با زمانی بود که شبکه سوم سیما به تازگی کار خودش را شروع کرده بود و رسانهای جوان بود و پخش متعدد مسابقات به شیوهای که تا پیش از آن برای ما سابقه نداشت بر شوق ما میافزود، تعداد نشریات ورزشی روزانه ما در آن زمان کم بود، طوری که من فقط ابرار ورزشی و نیز روزنامه تازهتأسیس آن زمان یعنی خبر ورزشی را به یاد میآورم.
مسابقات شروع شدند و ایران که در مسابقههای اول بسیار امیدوارانه شروع کرد و شانس اول صعود بود، دچار افت شد. تا رسیدیم به آن بازی بسیار تلخ دوحه و باخت دو هیچ به قطر.
در مسابقه پلی آف، روحیه لازم برای شکست دادن ژاپن را نداشتیم، در قسمتی از مسابقه از این تیم پیش هم افتادیم، اما در نهایت در وقت اضافه سه به دو باختیم.
استرالیا در آن زمان واقعا تیم بزرگی به نظر میآمد، این تیم تری ونبلز را داشت، مربیای که بعد از رهبری ناموفق انگلیس در جام ملتهای اروپا آمده بود تا با این تیم افتخار بیافریند. ما از شهرت بازیکنان استرالیا هراس داشتیم، فتح دروازه بوسنیچ بسیار دشوار به نظر میرسید.
تماشاگران در استادیوم آزادی سنگ تمام گذاشتند و چه بسا اگر تهییج آنها نبود، در این بازی نمیتوانستیم یک یک مساوی کنیم. در شرایطی که امید اندکی به صعود داشتیم، کمی بعد به ملبورن رفتیم.
در کمال شگفتی، مسابقه برگشت ایران استرالیا در روز برگزاری مبدل به مهمترین جنبه زندگی مردم شده بود، ترافیک شدید ساعتی قبل از شروع مسابقه در شهرهای بزرگ حکمفرما شد، بسیاری از همدورهایهای ما در دانشگاه حتی از نهار خوردن صرفنظر کردند، مبادا که به موقع پای تلویزیون حاضر نشوند، یکی از آنها من بود که نهارم محدود شد به چند تکه بیسکوییت شکلاتی شیرینعسل! تهماندهای از امید در دلم بود، اما این امید با منطق فوتبالی من در تضاد بود و هر از گاهی در تخیلاتم، یکی از از این دو سو، بر دیگری، پیروز میشدند.
برای استرالیایی ها ۲۹ نوامبر ۱۹۹۷ روزی دردناک است و اتفاقی که در این روز افتاد به هیچ وجه از خاطر فوتبال استرالیا نمی رود.
استرالیا پس از ۵ ناکامی متوالی برای راه یابی به جام جهانی فوتبال این بار پس از پشت سر گذاشتن مرحله سخت گروهی آماده بود تا به جام جهانی ۹۸ فرانسه صعود کند اما در آخرین قدم رو در روی تیم ملی ایران قرار گرفته بود. کانگوروهای استرالیایی با روحیه ای مضاعف و خیالی راحت وارد ورزشگاه کریکت شهر ملبورن استرالیا شدند.
مسابقه ملبورن جهنمی شروع شد، 10 دقیقه اول بازی مانند کابوس بود، تیم ایران اصلا نمیتوانست فشار ابتدایی تیم حریف را خنثی کند و اگر خونسردی و ترفندهای احمدرضا عابدزاده نبود، چه بسا دروازه ایران در همین دقیقای دو سه باری بازی میشد.
در حالی که دارم این سطور را مینویسم، سکانسهای بازی که در آن زمان یک خوابگاه دانشجویی تماشا میکردم را به یاد میآورم:
– کنترل یک دست توپ توسط عابدزاده، تظاهرش به مصدوم شدن از سوی هری کیول، خاکپور را که از شدت استرس در یک صحنه دو بار نتوانست با بغل پا یک توپ را که بدون فشار در مالکیت داشت روی زمین به حرکت درآورد، پاشازاده و توپی که با سر از خط دروازه بیرون کشید و …
اما فشار استرالیا کار خودش را کرد: یک گل در نیمه اول خوردیم و با گل که در ابتدای نیمه دوم خوردیم، امیدوارترینهای ما هم ناامید شده بودند.
جواد خیابانی شاید نمیدانست که با گزارش همین بازی، مهمترین گزارش ورزشی عمر خود را دارد انجام میدهد. او مثل همیشه احساسی و حماسی گزارش میکرد، البته در آن زمان که خبری از شبکههای اجتماعی نبود، کسی چندان حواسش به سوتیها و لغزشهای گاهگاهی و بامزه او نبود! هنوز شیوه خاص او در تلفظ نام بازیکنان استرالیایی را از یاد نمیبرم: استان لازارادیس – ند زلیچ – اورلیو ویدمار- مارک ویدوکا، هری کیول و …
چیز به یادماندنی دیگر که بر حساسیت تماشای مسابقه میافزود تفاوت و ناهماهنگی سیستم پخش تلویزیونی ایران و استرالیا بود که همین امر باعث میشد مسابقه را با پرش و فریم به فریم ببینیم. این روزها اگر در یوتیوب بگردید، میتوانید کل مسابقه را پیدا کنید، اما من خیلی علاقهمندم که ویدئویی با همان کیفیت ویدئویی تلویزیون ایران را ببینم.
اما معجزهای در شرف وقوع بود:
همه چیز به سود استرالیایی ها داشت پیش می رفت تا این که پیتر هوره تماشاچی دیوانه استرالیایی به نشانه این که دیگر تیم کشورش پیروز شده است و بازی تمام شده به ناگاه وارد زمین شد و تور دروازه ایران را پاره کرد.
زیرکی والدر ویرا مربی تیم ملی فوتبال کشورمان بود که توانست از وقفه بوجود آمده در بازی استفاده کند و روند بازی را به نفع تیم کشورمان تغییر دهد.
ظرف مدت ۵ دقیقه ایران دو گل زد و بر مبنای قانون گل زده در خانه حریف این تیم ملی ایران بود که به عنوان سی و دومین و آخرین تیم راه یافته به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه جواز حضور در این مسابقات را کسب کرد و همه فوتبال دوستان را در بهت و حیرت فرو برد.
گل دوم را هیچگاه از یاد نخواهیم برد، غزال تیزپای فوتبال ایران -خداداد عزیزی- توپی را روی پاس طلایی دایی گل کرد که تا ابد در خاطره جمعی ما باقی خواهد ماند. آن گل را بارها دیدهایم و در کمال شگفتی، شنیدهایم که از جواد خیابانی خواستهاند که در بعضی از همایشها، گزارش لحظه گل را به صورت زنده بازتکرار کند! وقتی این گل را دوباره تماشا میکنم، با خودم میگویم که اگر توپ را کمی خدادعزیزی از زمین فاصله نمیداد و مثلا توپ به پای بوسنیچ میخورد و گل نمیشد، چه پیش میآمد، چقدر احساس سرخوردگی ما بیشتر میشد. اما به هر حال فوتبال را همین لحظهها و شانسها و مهارتها و سانتیمترها مشخص میکنند و هیجانانگیز میکنند.
بسیاری از بازیکنان تیم ملی استرالیا روی زمین دراز کشیده بودند و گریه می کردند و مفسر تلویزیون ملی استرالیا جانی وارن پشت صفحه تلویزیون اشک می ریخت.
اما بشنوید از مصاحبه پس از بازی ویرا، مربی برزیلی تیم ملی ایران که بسیار شگفت انگیز بود:
بسیار متأسفم. من می دانم که بازیکنان تیم ملی استرالیا از سال ۱۹۷۴ با هم بوده اند ولی هنوز نتوانسته اند به جام جهانی راه پیدا کنند. من می دانم که چقدر امروز مردم استرالیا و کودکانی که در این کشور فوتبال بازی می کنند ناراحتند ولی امروز یکی از دو تیم ایران و استرالیا باید برنده بازی می بود و من باید این واقعیت را به شما بگویم که ما بازی را بردیم.
البته درد شکست برابر ایران با سه حضور مداوم در جام های جهانی ۲۰۰۶،۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ برای استرالیایی ها کمی کاهش یافت.
بعد از آن بازی تیم ملی فوتبال کشورمان تا کنون با تیم ملی استرالیا بازی نداشته است. اما این بار استرالیا میزبان جام ملت های آسیا ۲۰۱۵ است و برای کسب قهرمانی در این رقابت ها تلاش می کند. در عین حال بسیاری از مردم در نظرسنجی AFC پیش بینی کرده اند که ایران شانس قهرمانی این بازی هاست که این می تواند شرایط را برای دیدار دوباره این دو تیم فراهم کند.
با استفاده از سایت سوت دات آی آر
خیلی متن خوبی بود، منو برد به 6 سالگیم. خیلی روز خوبی بود، اون برد، اون بیرون رفتنا، اون خوشحالی ها و ….
با تشکر از شما
اون روز من کلاس اول دبستان بودم و مدرسه بودم. یادمه حالم بد شد و تهوع ، اسفراغ پیدا کردم رفتم خونه و بازی رو دیدم.
—
در مورد خیابانی درست زیاد سوتی میده ولی من خیلی دوستش دارم. بازی های ملی رو با غیرت و شور و هیجان بالایی گزارش میکنه
یادش بخیر! عجب خاطراتی را زنده کردید دکتر! اونموقع من حوالی میدون ولیعصر تهران بودم یادم میاد بعد بازی مردم چه جشنی تو خیابون راه انداختند. انگار نه انگار که 17 سال گذشته…
یادش بخیر. یکی از بهترین روزای عمرم. بدون شک
یادش بخیر!
اون موقع مدرسه بودیم … کلاس دوم دبستان
خانم طباطبایی معلممون هی میرفت از توی دفتر مدرسه و از رادیو گزارش بازی رو میگرفت و بهمون میگفت…
باور کنید ما اگه یه روزی قهرمان جهانم بشیم، هیچ وقت به اندازه اون برد واسمون شیرین نخواهد بود
روزی که پسر ۵ سالم با وجودی که متولد آلمان بود و از ایران بجز خاطره بودن با خانواده رو نداشت، با پیراهن ایران با همسرم انقدر خوشحالی کرد و جیغ زد که تا دو روز صداش گرفته بود. ایرانی بودن فقط به دنیا اومدن در ایران نیست. ممنون از اینکه این روز خوش رو به یادم آوردین.
من که خیلی بچه بودم چیزی یادم نمیاد ولی بابام هنوزم با هیجان خاطرشو تعریف میکنه.
یادش به خیر آن روزگاران
آن روزهای تلخ و شیرین
کل مدرسه رو جمع کرده بودن توی سالن نماز خونه. دوم راهنمایی بودم. همه رو یه جا جا داده بودن و بازی رو میدیدیم. توی گل اول نمازخونه ترکید. گل دوم هم دیگه نیاز به توضیح نداره. بعد بازی هم کلاس حرفه و فن داشتیم و همش بحث فوتبال بود. وقتی زنگ آخر رسید ناظم اومد گفت: آروم از بغل دیوار سالن حرکت کنید اما این شعارها رو بلند بلند بگید:
1. داروی هر مریضی، خداداداد عزیزی
2. هدزن کل جهان، علی دایی قهرمان
3… و چند تای دیگه که یادم نیست.
سال پیش بازی رو به صورت HD با گزارش گزارشگر استرالیایی از یوتیوب دیدم. هیجانم مثل همون روزهای اول بود. نگرانی و بهت گزارشگرهای آلمانی واقعاً جالب بود. گزارش های آخر بازی هم که از بازیکنا تهیه کرده بودن هم همینطور. ضمن اینکه من همش فکر میکنم زمینی که توش بازی میکردن خیلی کوچکتر از زمین چمن الانه.
یادش بخیر.
یادش بخیر! D:
یادش به خیر دوم دبیرستان بودم و همه مدرسه داشتیم بازی رو نگاه میکردیم از همه سخت تر گذشتن ثانیه به ثانیه وقت اضافه بود وقتی صعود کردیم من با هر ترفندی بود از مدرسه زدم بیرون و اومدم توی خیابون و دیدم جمعیت بسیار زیادی توی خیابون جمع شدن و شادی میکنن. چقدر خوشحال بودیم
فوق العاده بود. هرچند از فوتبال بدم میاد
من مدرسه بودم. نیمه اول یکی از بچه ها رادیو اورده بود، با هندز فری گوش می کرد و بعد برای بچه ها تعریف می کرد که چی شد.کل کلاس و البته معلم مون دورش جمع شده بودیم. برای نیمه دوم مدرسه تعطیل شد. تا بیام خونه، کلی خیابون ها را رصد کردم. می خواستم بدونم چه جور آدمایی هنوز تو کوچه و خیابون هستند و یک همچین بازی براشون مهم نیست. بعد از بازی کل خانواده مون نماز شکر خواندیم.
یادش بخیر. سوم دبیرستان بودم. همه توی نمازخونه مدرسه جمع بودن و با تلویزیون کوچکی فوتبال رو می دیدند. من توی کلاس مونده بودم چون امیدی نداشتم. یکی از بچه ها اومد بالا گفت 2 هیچ عقبیم. خیلی ناراحت شدم. اون موقع ها حافظ رفیقم بود. به هر بهانه ای باز می کردم و شعری ازش میخوندم. اون موقع هم رفتم سراغش. غزلی اومد که یکی از ابیاتش این بود: تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار ….که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند.
این بیت رو روی تخته سیاه نوشتم و تصمیم گرفتم برم فوتبال رو ببینم:)
مرسی بابت یادآوری.
روزهایی که امیدهای بسیاری داشتیم…
نهار درست نیست بلکه ناهار درسته دکتر جان
./
۱۷ سال پیش…همه تعریف کردن، منم میگم… من راهنمایی بودم، کل مدرسه جمع شده بودیم تو نمازخونه (خیلی بزرگ بود) مدیرمون چون خیلی مشتی بود (و هست، هنوزم میبینمش) بیشتر از همه جو می داد به بازی. بین نیمه ها زود تند سریع با سرویس رفتیم خونه و نیمه دوم خونه بودیم. بعد که بردیم خیلی حال داد. انقده داد زدم که… 🙂
*
یه جوری شدم وقتی دیدم بعضیا میگن ۵ سالم بود، خیلی کوچیک بودم، یادم نمی یاد(!) ولی من اول راهنمایی بودم و کامل یادمه! نمی دونم… یه جوری شدم دیگه. نکنه دارم دچار سندروم ۳۰ سالگی میشم! خاک وچوک.
دکتر بعضی وقتا خوب با روحیه ما بازی می کنی آ!
واقعا هنوز هم دیدن این ویدیو درمن حس خوبی ایجاد می کنه مرسی
واقعا یادش به خیر. من اونروزا دانشجوی فوق لیسانس بودم. بازی رو توی آمفی تاتر دانشگاه تماشا کردیم. خیلی حال داد. مثل استادیوم بود. بعد از اینکه ایران گل دوم رو زد نفهمیدم چی شد. بعد از چند لحظه فهمیدم صورتم تو دست یکی از دوستام که تو ردیف پشتی بود هست و غرق بوسم کرده.
بعدشم کلاس داشتیم که یکی از بچه ها اومد گفت تو خیابونا دانسینگه که من باور نکردم ولی وقتی رفتم بیرون دیدم راست میگه بنده خدا. اونروز از میدون انقلاب تا خونمون (تو پیروزی) رو پیاده رفتم.
جو جامعه خیلی مثبت شده بود. یه شادی تمام عیار بدون کوچکترین خرابکاری.
من اونموقع میگفتم کاش حکومت از این جو استفاده کنه. با اون انرژی خیلی کارا میشد کرد.
امیدوارم که دوباره تکرار بشه.
آخه این مردم گناه دارن بیچاره ها.
خداداد عزیزی که در این بازی گل کاشت از همشهری های ماست و همبازی فوتبال عموم بوده، عاشق این اخلاق و رفتارشم.