معرفی کتاب: سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش

11

«این یادت بماند؛ تاریخ را نه می‌شود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را عوض کنی. می‌شود روی خاطره‌ها سرپوش گذاشت ولی تاریخ را نمی‌شود قایم کرد.»

«چیزهایی هست که من باید حل کنم. باید یک سر به گذشته بزنم وگرنه هیچ‌وقت ازش خلاص نمی‌شوم.»

برخی داستان‌ها ساده و سرراست هستند و فقط باید شنید. برخی دیگر از داستان‌ها کمی پیچ دارند و باید نشسته و با حواس جمع خواند. اما برخی از داستان‌ها هم هستند که خیلی پیچیده و رمزآلوده هستند و در عین حال انگار دارند داستان زندگی خودمان را بدون اجازه‌مان روایت می‌کنند. برای خواندن این داستان‌ها باید تجهیز شوید، تجهیز شوید که وارد داستان شوید و در کوچه پس کوچه‌هایش قدم بزنید و هم‌ذات‌پنداری کنید؛ عین این فناوری‌های جدید واقعیت مجازی. با بالا رفتن ضربان داستان، نبض‌تان تندتر می‌زند و با سرد شدن فضای داستان، ته‌نشین شوید؛ عرق کنید و آماده غرق شدن باشید. این داستان‌ها را باید ایستاده خواند و کتاب را آن‌قدر به خودتان بچسبانید تا به ته‌اش برسید و تازه بعد از خواندن صفحه پایانی و رسیدن به سفیدی، سوالات و ابهامات و درگیری‌های ذهنی‌تان شروع شود و چند روزی هم ادامه داشته باشد. انگار تازه از سفری پرماجرا و هیجان‌انگیز برگشتید خانه و هنوز همه‌چیز سرجایش نیست و زندگی روال معمول‌اش را پیدا نکرده.

 756799-sokoro

برای من تجربه خواندن رمان «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارت‌اش» (Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage) این‌طوری بود. داستان تازه‌ای از نویسنده مشهور ژاپنی، هاروکی موراکامی و با ترجمه امیرمهدی حقیقت. هاروکی موراکامی نیاز به معرفی ندارد. «کافکا در ساحل» او در ایران طرفدار زیادی دارد و چندین ترجمه از آن وارد بازار شده است. کتاب‌های دیگری از او نیز مانند  «جنگل سوئدی»، «کتابخانه عجیب»، «تعقیب گوسفند وحشی»، «سرگذشت پرنده کوکی» و غیره به فارسی ترجمه شده‌اند. این کتاب، سیزدهمین کتاب موراکامی است و به تنهایی در همان ماه اول انتشار بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است.

JAPAN-LITERATURE-MURAKAMI

داستان‌های هاروکی موراکامی معمولاً غیرخطی، سوررئالیستی، پیچیده و ترکیبی از تنهایی و موسیقی و مرگ و درگیرهای ذهنی آشفته انسان‌های دنیای مدرن امروزی است. امیرمهدی حقیقت که ترجمه‌های با مجوز کتاب‌‌های جومپا لاهیری مانند «گودی»، «مترجم دردها»، «همنام»، «خاک غریب»، «خوبی خدا» و داستان‌هایی از برنارد مالامود از جمله «کفش‌های خدمتکار و داستان‌هایی دیگر» را انجام داده و معمولاً دقت، وسواس و هنر زیادی به خرج می‌دهد و چندین و چند بار هر جمله و پاراگراف را در زمان‌های مختلف می‌خواند و می‌کاود و ورز می‌دهد تا بهترین جمله‌ها ساخته شوند، درباره ترجمه این کتاب می‌گوید:

«ترجمه‌ی “تسوکورو تازاکی بی‌رنگ و سالهای زیارتش” جدیدترین رمان هاروکی موراکامی را در دست گرفته‌ام. “سال‌های زیارت” عنوان قطعه پیانویی کوتاه از فرانتس لیست، آهنگساز و نوازنده مجارستانی است و این رمان حکایت سفر عمدتا درونی جوانی است که چهار دوست صمیمی‌اش یک باره رشته‌ی دوستی خود را با او بریده‌اند. این رمان درباره مرگ و تنهایی در عصر مدرن است. این دو مفهوم همیشه برای من جذاب بوده و با توجه به اینکه اولین کاری که از موراکامی به فارسی ترجمه شد داستان “شیرینی عسلی” بود در مجموعه داستان “خوبی خدا” (به ترجمه ی من)، فضای این رمان مرا بار دیگر به یاد این داستان انداخت. نام فامیل شخصیت‌های اصلی رمان (دوست‌های تسوکورو) تصادفا نام رنگ‌هاست، آبی و قرمز و … و موراکامی با قراردادن شخصیتش در موقعیتی که تک تک دوستانش را از دست داده و از همین رو به یاد مرگ افتاده، در جستجوی راهی است که آدمی بار دیگر می تواند به رنگ‌های زندگی بازگشت کند. برخلاف رمان سه جلدی و طولانی و پیچیده 1Q84 که با لایه‌های تودرتوی روایت داستانی که خالی از جرم و قتل نیست و موراکامی به مفهوم مذهب و تعصب و دنیاهای موازی ذهنی پرداخته، این رمان داستانی سرراست دارد و با حجمی ۳۰۰ صفحه‌ای رمانی است به مفهوم کلاسیک و خوشخوان. رمان سال گذشته در ژاپن منتشر شد و استقبال بی‌نظیری از آن شد… روزنامه‌های مختلف آمریکایی و انگلیسی نقدهای مفصلی روی آن منتشر کرده‌اند که عمدتاً مثبت بوده است. ترجمه‌ی انگلیسی این رمان را برخلاف دیگر آثار موراکامی که جی روبین برعهده داشت، فیلیپ گابریل انجام داده است.»

71yyrSWJ+HL

خود موراکامی درباره این داستانش می‌گوید: «من فکر می‌کردم رمان‌هایم به دو دسته تقسیم شده‌اند: این دقیقا مثل سمفونی‌های بتهوون است که شماره‌های فرد و زوج دارد. سمفونی‌های سه، پنج، هفت و نُه کارهای بزرگ او هستند و شماره‌های دو، چهار، شش و هشت کارهای معمولی‌تر. به نظرم رمان‌های من هم شبیه همین هستند. اما نظرم درباره «سوکورو تازاکی» چیست؟ بله، شاید این یک ‌گونه جدید باشد.»

و درباره یک شخصیت فرعی داستان که پیانیستی در سبک جاز است و طبق قراری که با مرگ گذاشته، می‌تواند هاله اطراف انسان‌های دیگر را ببیند، می‌گوید: نمی‌دانم چرا این پیانیست می‌تواند رنگ افراد را ببیند. این چیزی است که اتفاق می‌افتد. به نظر من رمان‌ها در کل، از یک راز و رمز نشأت می‌گیرند. اگر مهم‌ترین معما حل نشود، خواننده زده می‌شود. این خواسته من نیست. اما اگر یک راز، راز بماند، اتفاقی عجیب و نادر رخ می‌دهد. فکر می‌کنم خواننده‌ها به این نوع کنجکاوی‌ نیاز دارند. اما این اتفاق در صورتی رخ می‌داد که نیروی محرک یک زن وارد داستان نمی‌شد و آن را جلو نمی‌برد. وقتی آن داستان‌ کوتاه را نوشتم، سارا، دوست سوکورو پیش او آمد و گفت: باید بفهمی آن موقع چه اتفاقی افتاد. باید به ناگویا برگردی و از ماجرا سر دربیاوری. وقتی داشتم کتاب را می‌نوشتم، شخصیتم پیشم آمد و گفت که چه کار کنم… داستان و تجربه‌ام در یک زمان و به طور موازی پیش آمدند. بنابراین داستان به یک رمان تبدیل شد.»

murakami - 09

و اما روایت من درباره این کتاب:

ماجرای سوکورو داستان ما و دوستان ما در قرن بیستم است. تولد و پرورش در شهرستان در آغوش پرمحبت یک خانواده متوسط رو به بالا با خاطرات خوب دبستان و دبیرستان. خانواده‌ی گرم به‌خصوص مادر و خواهرها و البته کم‌رنگ بودن نقش پدر. بعد به بهانه ادامه تحصیل ترک وطن و مهاجرت به سوی تهران. و بعد پیشرفت و موفقیت و بزرگ شدن اما توام با تنهایی. تعریف زندگی در کار و سینما و موسیقی و رستوران و کافه و شنا و گاه‌گاهی هم صحبتی با دیگری. همه چیز کامل و بی‌نقص است و آن‌قدر به این کامل بودن عادت کردیم که می‌ترسیم دِل وا بدهیم و عاشق شویم و به زحمت بیفتیم و بوی دردسر بلند شود و روال معمولی زندگی‌مان به هم بخورد و احیاناً شکست بخوریم. شاید هم از خودخواهی و خودپرستی زیاد است که نمی‌توانیم دیگری را تحمل کنیم. دوستان دبیرستانی مرد سوکورو این‌طوراند و یکی نمی‌تواند برای دیگری کار کند و دیگری نمی‌تواند در کنار زنی زندگی کند. بنابراین، هر دو مجرد هستند. البته، یکی‌شان یک بار ازدواج کرده ولی طلاق گرفته است.

همه‌چیز داریم ولی باز هم احساس می‌کنیم چیزی کم است و رنگ‌های زندگی شاد نیستند و بی‌رنگیم و مانند ظرف خالی می‌مانیم و در نهایت به سراغ پوچی و نهلیسم می‌رویم. از خودمان ناامید می‌شویم و دلیل هر اتفاقی را در درون خودمان می‌بینیم در صورتی که این‌طور نیست و هر اتفاق می‌تواند ده‌ها دلیل خارجی دیگری داشته باشد و از ناتوانی ما نیست. سن بالا می‌رود و بیشتر محافظه‌کار می‌شویم و اگر رازی رمزآلود در زندگی گذشته نداشته باشیم (که سوکورو دارد) همین‌طور در تنهایی و آرامش و با ریتمی یک‌نواخت ادامه می‌دهیم. این داستان آشنا است و در اطراف ما سوکوروهای زیادی زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد سوکورو نقاشی انسان‌های مدرن امروزی است. انسان‌های گرفتار در چنبره تنهایی، ناامیدی و مرگ با انبوهی خاطره و خواب‌های آشفته و درهم که ریشه در گذشته دارند. انسان‌هایی که با خودشان دیالوگ می‌کنند و مدام در حال سیلان ذهن هستند. دوست دارند به جایی وصل شوند و زندگی مشترک آغاز کنند ولی نمی‌توانند. مدیریت احساسات و غریزه‌شان دست خودشان نیست و همانند سوکورو احساس‌شان انگار در جایی در گذشته باقی مانده است. پس، باید اول بروند و تکلیف خودشان را مشخص کنند و بعد به فکر یک کاسه شدن با دیگران باشند. سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش رمانی معجون‌وار از دو سبک رئالیسم جادویی و مدرن است. حرکت در زمان و خواب‌ها و تک‌گویی‌های درونی مکرر مهم‌ترین مشخصه داستان‌های مدرنی است که می‌خواهند انسان‌های مدرن امروزی را روایت کنند. انسان‌هایی که به هر دلیلی نمی‌توانند آن چیزی را که فکر می‌کنند به زبان بیاورند و ناچاراند با خودشان حرف بزنند. در گفت‌وگویی از موراکامی خواندم که سوکورو همان خودش است؛ آدمی بی‌رنگ، ساده، معمولی و ظرف تو خالی که فقط دوست دارد بسازد و به مهندسی ساختن علاقه دارد. شاید خیلی از ما هم این حس را داشته باشیم و چیزی در درون‌مان متمایز و منحصربه‌فرد نباشد و حس کنیم که خیلی ساده و معمولی هستیم در حالی که دیگران رنگی‌اند. به همین دلیل است که این رمان با استقبال مواجه شده و به فروش می‌رسد و در ایران هم جزو پرفروش‌های هاروکی موراکامی است. این نویسنده برای اینکه یک داستان بسیار سرراستی را روایت نکند، در چندین بخش از کتاب به سراغ مواد مورد علاقه‌اش می‌رود: مذهب و تعصب، ماوراءالطبیعه، مرگ‌های عجیب و غریب، رمزآلود کردن یک اتفاق طبیعی و در پس‌زمینه تمام این‌ها موسیقی در جریان است و نواخته می‌شود. حس‌ها با موسیقی برانگیخته می‌شوند و با موسیقی فروکش می‌کنند. در برخی از بخش‌های کتاب خواننده سردرگم می‌شود که چنین کاری را واقعاً سوکورو کرده یا در خواب می‌بیند یا هم‌ذات او از دنیایی دیگر آمده است. اگر خواننده و طرفدار پروپاقرص داستان‌های خارق‌العاده موراکامی هستید، نگران نباشید چون در این رمان نیز رگه‌هایی از این چیزها می‌بینید و لذت خواهید برد و البته مانند همیشه سردرنمی‌آورید که مهم نیست!

756799 - NNN

این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است و چاپ دومش را به قیمت 16 هزار تومان از اینجا و اینجا نیز می‌توانید خرید کنید. در بهمن ماه پرفروش‌ترین کتاب انتشارات چشمه و جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های فروشگاه‌های کتاب بود.

بخش‌هایی از کتاب:

«پسری که اسمش سوکورو تازاگی بود مُرده بود. در سیاهی بی‌امان، آخرین نفس‌اش را کشیده بود و در فضایی روباز در دل جنگل دفن شده بود. بی صدا، پنهانی، پیش از سر زدن سپیده، زمانی که همه هنوز در خوابی عمیق بودند. هیچ نشانه‌ای از گور نبود. و کسی که حالا ایستاده بود و نفس می‌کشید، سوکورو تازاکیِ تازه‌ای بود که ملالتش به کلی چیز دیگری شده بود. ولی فقط خودش خبر داشت. تصمیم هم نداشت به کسی بگوید.»


«هرقدر هم زندگی آدم ساکت و سازگار به نظر برسد، همیشه زمانی توی گذشته بوده که آدم وضعیت بغرنجی داشته. زمانی بوده که بگویی نگویی زده به سرش. فکر کنم آدم‌ها در زندگی به این مقطع نیاز دارند.»


«به زودی به کالجت در توکیو برمی‌گردی. برمی‌گردی به زندگی واقعی. باید به کامل‌ترین شکلی که از دستت برمی‌آید، زندگی کنی. هر قدر همه‌چیز سطحی و کسالت‌بار باشد، زندگی باز ارزش زندگی کردن دارد. تضمین می‌کنم. نه طعنه می‌زنم نه مغالطه. موضوع فقط این است که چیزی که برای من در زندگی ارزشمند بوده، حالا تبدیل به بار شده، دیگر سنگینی‌اش را بر دوشم نمی‌توانم تحمل کنم. شاید دلیلش صرفاً این باشد که برایش ساخته نشده‌ام. پس، مثل گربه‌ی دم مرگ، خزیده‌ام به یک جای ساکت تاریک و در سکوت انتظار می‌کشم که نوبتم شود. زیاد هم بد نیست. ولی تو فرق می‌کنی. تو باید بتوانی از پس چیزی که زندگی سر راهت می‌گذارد بربیایی. لازم است هر قدر می‌توانی، از نخ منطق استفاده کنی و ماهرانه همه‌ی چیزهایی را که ارزش زندگی کردن دارند به خودت بدوزی.»


«سوکورو تصمیم گرفت بیش از این کش‌اش ندهد. ممکن بود تا ابد به آن فکر کند ولی هیچ جوابی نگیرد. این شک را داخل کشویی در ذهنش گذاشت و رویش برچسب زد: «بلاتکلیف»، و هرگونه فکر بیشتری را به آینده موکول کرد. از این جور کشوها درونش زیاد داشت که تردیدها و سوال‌های بی‌شماری در آن‌ها پنهان شده بود.»


«شیرو آن موقع تازه سی سالش شده بود و هنوز جوان بود. لباس‌های خیلی ساده‌ای تن‌اش بود، موها را گوجه‌ای بسته بود و می‌شد گفت آرایش ندارد. ولی حرفم این نیست. این‌ها فقط شاخ‌وبرگ است. حرفم این است که آن برقی را که قبلاً داشت، آن سرزندگی را از دست داده بود. همیشه درون‌گرا بود ولی ته ذاتش یک چیز زنده‌ی پرشروشور داشت، که خودش هم زیاد خبر نداشت. ان نور، ان برق و درخشندگی، قبلاً درز می‌کرد بیرون، از لای تَرَک‌ها نشت می‌کرد بیرون. حرفم را می‌فهمی؟ ولی بار آخر که دیدمش، همه‌اش رفته بود، انگار کسی دزدکی رفته باشد پشت‌سرش، از برق کشیده باشدش. آن برق تروتازه و درخشنده آن چیزی که به‌عینه از بقیه متمایزش می‌کرد، غیب شده بود و دیدنش غصه‌دارم کرد.»


«نمی‌توانم کلمه‌های درست را پیدا کنم ولی حس می‌کنم که – که تو جز من، داری کس دیگری را هم می‌بینی. مدتی است که این دارد اذیتم می‌کند.»

سارا بلافاصله جواب نداد. بعد از مدتی سکوت بالاخره پرسید «حست این است؟ یعنی می‌خواهی بگویی که، به هر دلیلی، چنین احساسی پیدا کرده‌ای؟»

سوکورو گفت «آره. به هر دلیلی. آره. ولی قبلاً هم گفتم، من زیاد اهل کشف و شهود نیستم. مغزم اساساً برای ساخت‌وساز درست شده، ساختن چیزهای دیدنی، اسمم هم همین را می‌گوید. مغزم ساختار ساده و سرراستی دارد …»

صدای سارا وقتی بالاخره حرف زد، نرم بود. «تو آدم ساده‌ای نیستی. فقط، به زور، فکر می‌کنی که ساده‌ای»

«شاید همین‌جور باشد که تو می‌گویی. واقعاً نمی‌دانم ولی زندگی ساده برای من از همه‌چیز بهتر است. این را خوب می‌دانم. موضوع این است که در رابطه‌ام با بقیه صدمه خورده‌ام. بدجوری ضربه خورده‌ام، و نمی‌خواهم دوباره بیفتم توش.»


«یاد روزهای کالج افتاد که فقط به مرگ فکر کرده بود و بس. حالا دیگر می‌شد شانزده سال پیش. آن موقع به این نتیجه رسیده بود که اگر فقط و فقط روی آن‌چه درونش می‌گذرد تمرکز کند، قلبش بالاخره خودبه‌خود می‌ایستد. مطمئن شده بود اگر احساساتش را یک‌جا به شدت متمرکز کند، مثل عدسی‌یی که زیر نور، بالای کاغذی می‌گیری تا آتش‌اش می‌زند، قلب او هم ضربه‌ای مرگبار خواهد خورد. بزرگ‌ترین امیدش همین بود. ولی ماه‌ها گذشته بود و برخلاف انتظارش، قلبش نایستاده بود. قلب ظاهراً به این سادگی‌ها نمی‌ایستد.»


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

عکس‌های ساده‌ای که به خاطر پرسپکتیو و زاویه دید، گیج‌کننده و تفکربرانگیز شده‌اند!

زاویه دید خیلی مهم است. این موضوع در زندگی هم صادق است. ما گاهی عادت نگاه کردن از یک زاویه دید خاص و گسترده نکردن نگاه خود را پیدا می‌کنیم و در نتیجه برداشت خیلی عجیبی از چیزهای ساده می‌کنیم. این طوری می‌شود که کارهایمان اشتباه از آب…

گالری عکس: طراحی‌های داخلی و خارجی افتضاح و عجیب که با کمی قدرت شبیه‌سازی مغزی رخ نمی‌دادند!

چیزی که من اسمش را می‌گذارم شبیه‌سازی مغزی واقعا چیز لازمی در زندگی و کار است. یعنی اینکه بتوانید قبل از جابجایی و ساختن اجسام در ذهن تجسمش کنید و بعد حین کاربری‌های مختلف تصورش کنید و پیش‌بینی کنید که کجای کار می‌لنگد.فکر کنم از زمان…

چند بار می توانید یک تکه کاغذ را از وسط تا کنید؟

به راحتی می‌توان یک تکه کاغذ را یک، دو بار یا حتی سه یا چهار بار از وسط تا کرد. اما بیشترین تعداد دفعاتی که یک تکه کاغذ را می‌توان از وسط تا کرد چقدر است؟بر اساس یک ادعای رایج، یک ورق کاغذ را نمی‌توان بیش از هفت بار از وسط تا کرد. اما…

طراحی‌ها و معماری‌های نبوغ‌آمیز و عالی که باید تحسین‌شان کرد

همان طور که در برخی پست‌های قبلی از طراحی‌ها و معماری بد گفتیم (در اینجا و اینجا برای مثال) سوی مخالف آنها هم وحود دارد. یعنی طراح یا معماری صنعتی به کاربرد و جنبه زیباشناختی اماکن و اشیا دقیقا فکر کرده و چیزی دلخواه و هماهنگ با محیط پدید…

مردان خوش‌لباس و خوش‌تیپ سال‌ها و دهه‌های آینده احتمالا چه لباس و آرایش موی سر و صورتی خواهند داشت

پیشبینی مد بسیار دشوار است. در داستان‌های علمی تخیلی گاهی چیزهایی در مورد آنها می‌خوانیم. مثلا سرهای تراشیده شده‌ای که جواهرات بر فرق سر دوخته شده‌اند یا خالکوبی‌ها.اما با توجه به تغییرات اقلیمی و درگیری‌ها و وسایل فناورانه‌ای که در حال…

حجم‌ها و مجسمه‌های زیبا ساخته شده با صفحات کتاب‌های قدیمی

ما انسان‌ها استفاد تخیل هستیم، اما در موارد معدودی این تخیل‌های خود را به صورت نقاشی یا حجم، زنده می‌کنیم و در معرض تماشای دیگران قرار می‌دهیم.اِما تیلور، هنرمند مقیم بریتانیا، این تجربه را در مجسمه‌هایی از جنس کتاب به صورت باورنکردنی…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
11 نظرات
  1. حسین می گوید

    امیدوارم فیدیبو زودتر بیاردش

  2. محمد علی پور می گوید

    اتفاقا دیروزمیخاستم نظربدم که چراکتاب معرفی نمی کنید که شما معرفی کردید
    بامعرفی شما همیشه میرم دنبال خرید کتاب چون مطمئنم کتابایی که معرفی می کنید حرف ندارن

  3. mehdi می گوید

    دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل از بهترین داستان کوتاه هایی بود که از موراکامی خوندم.

  4. فردید می گوید

    خاندمش، یکسر و بی وقفه، لذت ناک بود با چند اشکال شای. شاید.
    نویسنده ای جهانی از ژاپن، چرا ما نداریم؟ یا نشدیم؟
    دوس دارم بشیم
    قشنگ تره

  5. شهریار می گوید

    رمان جدیدش در نیویورکر ترجمه و چاپ شد
    http://www.newyorker.com/magazine/2015/02/23/kino

  6. وحید می گوید

    “جنگل سوئدی” نام کتابی از موراکامی نیست. بلکه “جنگل نروژی” نام رمانی از موراکامی است که البته “جنگل نروژی” هنوز در ایران منتشر نشده است. پس کتابی به اسم “جنگل سوئدی” از موراکامی نداریم که در ایران هم منتشر شده باشد.

  7. green می گوید

    من ورژن انگلیسی رو خوندم.با ترجمه فارسی نمی شه کامل لذت خوندن این اثر رو برد چون تمام بخش های اروتیک این اثر به طور حتم سانسور شده اند یا به دلخواه مترجم تغییر کرده اند.فکر می کردم اسم تسکورو تلفظ بشه نه سوکورو.

  8. احمد موسوی می گوید

    این بدترین ترجمه ای بود که من از رمان موراکامی خواندم، آیا نشر چشمه هیچ ناظری برای انتخاب یک مترجم خوب ندارد؟ جسارت نباشد اما جناب آقای حقیقت اول باید به زبان فارسی اشراف داشته باشد بعد برود یک اثر را ترجمه کند. اشراف که می گویم منظورم اشراف به ادبیت زبان است. کسی که هیچ آگاهی به تکثر بازی زبانی و فرم ادبی ندارد صرفن به این دلیل که زبان انگلیسی می داند نباید این حق را به خودش بدهد که به حوزه ی ترجمه ادبی دست درازی کند. مسبب چنین بحران عظیمی که دامنگیر ترجمه ی آثار ادبی شده است انتشاراتی های بزرگ و صاحب نامی مثل نشر چشمه هستند که از اعتماد مردم برای سود بیشتر سوء استفاده می کنند.

  9. افرا می گوید

    با ترجمه مارال زال زر بخونید این کتابو ؛ بهترین ترجمه به زبان فارسی هست . ناشر کوله پشتی

  10. عادل می گوید

    به نظرم دیدگاه درستی از رمان ارایه نکردید.خیلی کلی و دم دستی..

  11. زرگل می گوید

    میشه لطفا یک پست مجزا بگذارید برای بهترین ترجمه کتاب های موراکامی و ایشی گورو؟
    واقعا حیفه که آدم هزینه کنه و وقت بگذاره کتابی رو بخونه که با متن اصلیش خیلی فاصله داره

  12. arezoo می گوید

    کتاب زیبایی بود . ولی خوب هر مترجمی هم که باشه مجبور میشه بخاطر مجوز جاهایی رو حذف کنه چون این کتاب قطعازیاد وارد موضوعات جنسی شده ولی از مترجم دیگه ای خوندم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5