هر خنده از ته دلی، باعث از حال رفتن این دختر میشد – مورد عجیب خانم کلاریس دیاز
خانم کلاریس دیاز، در دوران کودکی در کالیفرنیا زندگی میکرد. تا ده سالگی، او مثل هر دختر عادی دیگری بود، تا اینکه از ده سالگی مشکلی پیدا کرد. به این صورت که به صورت ناگهانی دچار ضعف و فلج قسمت راست بدن میشود و به این ترتیب عملکردش در مدرسه مختل میشد. گاهی هم توانایی صحبت کردن را از دست میداد و بیاختیاری ادراری پیدا میکرد.
همیشه این حملات، مدت کوتاهی طول میکشید و بعد خود به خود خوب میشد.
نکته جالب این بود کلاریس دوست داشت که به کلاس موسیقی برود و فلوتنوازی را یاد بگیرد، اما به نحو عجیب و غیر قابل توجیهی، تقریبا هر بار که به کلاس آموزش موسیقی میرفت، این حملات برایش تکرار میشد. در ضمن هر وقت مشغول فعالیت فیزیکیای میشد که تعداد تنفساش را بالا میبرد، باز هم این حملات تکرار میشدند.
این بیماری عجیب با این علایم آنقدر برای کلاریس تنشزا بودند که تا مدتها به پزشک مراجعه نکرد، چون میترسید، بررسیهای پزشکی منجر به تشخیص دادن بیماری مهلکی در او شوند. بنابراین او به مخفیکاری روی میآورد و در واقع متخصص پنهان کردن بیماریاش از والدین و دوستانش شده بود.
اما سرانجام پدر و مادر کلارش متوجه شدند و وقتی او دوم بیمارستان بود، او را به نزد پزشک متخصص بردند، تشخیص اولیه، تشخیصی شایعی است بود که هر پزشکی روی بیماری با این سن و این علایم میتواند بگذارد: میگرن کمپلکس.
اما حملات بیماری کلارس به تدریج بیشتر شد، مجددا به پزشک مراجعه کردن و سی تی اسکن شد و تشخیص قطعی دیگری برای بیمار مطرح نشد.
سالها با همین شرایط گذشت، تا اینکه کلارس که حالا به دانشگاه گلاسکو آمده بود تا لیسانس در رشته علوم اعصاب بگیرد، شرایط کلیاش باز هم وخیمتر شد. یکی از این حملات منجر به ناهشیار شدن او شد، به همین خاطر او را به بیمارستان بردند.
بررسیها این بار منجر به تشخیص قطعی بیماری شد، مشخص شد که حملات او در واقع حملاتی موسوم به TIA بودهاند.
اما این TIA چیست؟
آشنا شدن مختصر با این اصطلاح را به همه شما خوانندگان عزیز توصیه میکنم. چرا که ممکن است این شرایط برای یکی از اعضای خانواده شما پیش بیاید و اگر با علایم این بیماری آشنا باشید، میتوانید به موقع اقدام کنید و از خطر بیماریهای خطرناکتر در عزیز خود بکاهید.
TIA مخفف transient ischemic attack، یعنی حملات موقتی که با کاهش خونرسانی به مغز، منجر به پیدایش بعضی از علایم عصبی میشوند.
این علایم عصبی میتوانند به صورت کاهش ناگهانی دید چشم amaurosis fugax ، یا ضعف عضلانی یک طرفه (همی پارزی)، یا گنگی صحبت کردن شوند. بنابراین به آنها با سادگی میشود سکتههای کوچک هم گفت. حداکثر زمان باقی ماندن این علایم 24 ساعت است و معمولا کمتر از این زمان طول میکشند.
حالا به مورد کلاریس برگردیم: آخر چرا کلاریس از ده سالگی دچار این حملات میشد؟ چه چیزی باعث میشد که جریان خون مغز او کاهش پیدا کند.
از نظر کلی وقتی عاملی باعث شود که شریانهایی که به مغز خون میرسانند (یعنی شریانهای کاروتید داخلی و شریانهای ورتبرال-بازیلار) انسداد پیدا کنند، علایم TIA میتواند ایجاد شود. این انسداد میتواند به خاطر تصلب شرایین (پلاک آترواسکلروز) باشد یا آمبولی (لخته).
کلا همان شرایطی که احتمال ابتلا به سکته مغزی را بیشتر میکنند، احتمال TIA را هم در یک شخص بیشتر میکنند:
– سابقه خانوادگی سکته یا TIA
– سن بیشتر از 55 سال
– جنسیت مرد
– فشار خون بالا
– دیابت
– سیگاری بودن
چه بررسیهایی برای TIA لازم است؟
اگر خودتان یا یکی از اعضای خانوادهتان دچار TIA شده است، این بررسی باید جهت او انجام شود:
– معاینه پزشک متخصص نورولوژی
– سی تی اسکن یا MRI
– سونوگرافی گردن و اکوی قلبی (این دو بررسی اخیر برای بررسی میزان انسداد شریانهای خونرسانی مغز که از گردن میگذرند و نیز بررسی قلب برای پیدا کردن منشأ لختهها صورت میگیرد)
همین جا باید بگویم که تشخیص را باید برای پزشک بگذارید، مسلما هر کسی که علایم بالا را دارد، TIA نکرده است. در واقع TIA تشخیصهای افتراقی زیادی دارد:
– مشکل روانپزشکی یا Conversion disorder. یعنی بیمار شما ممکن است فقط یک اختلال اضطرابی داشته باشد و بس.
– تشخیصهای نورولوژیک دیگر میگرن، حمله صرع موضعی، اختلال قند و آب و الکترولیت، تومور مغزی، بیماریهای زائل کننده غشای میلین اعصاب و .. هستند.
اما شما به عنوان یک بیمار یا هماره بیمار وظیفه دارید که صبر پیشه کنید و علایم را با دقت به پزشک انتقل دهید و تصمیمگیری را به پزشک واگذار کنید.
بررسی TIA از آن جهت اهمیت دارد که با تغییر سبک زندگی، مثلا ورزش و پرهیز از سیگار و درمان دارویی و حتی در صورت لزوم برطرف کردن تنگی عروق خونرسان مغز، از سکتههای مغزی وسیعتر میتوان پیشگیری کرد.
حالا باز هم برمیگردیم به مورد خانم کلاریس!
همه چیزهای بالا درست، اما علت کاهش خونرسانی در عروق یک کودک یا آدم جوان میتواند باشد؟!
تشخیص قطعی بیماری در 26 سالگی خانم کلاریس، روی او گذاشته شد. مشخص شد که اسم بیماری او بیماری مویامویا است.
اما این بیماری Moyamoya با این اسم جالباش چیست؟
مویامویا در زبان ژاپنی یعنی یک توده دود! علت این اسمگذاری این است که در این بیماری به دلایل ژنتیکی و نقضی در کروموزوم شماره 17، عروق خونرسان مغز، انسداد پیدا میکنند و به تدریج عروق جدیدی، در اطراف منطقه انسداد تشکیل میشود تا منطقه انسداد پیدا کرده را دور بزنند. این عروف جدید ظرف و کوچک و آسیبپذیر هستند و مستعد خونریزی یا انسداد هستند. یعنی به زبان ساده، روی این عروق تازه جانشین، اصلا نمیشود حساب کرد!
وقتی از مغز این افراد عکس برمیداریم، این تودههای عروقی جانشین، منجر به نمایی، شبیه نمای دود میشون، بنابراین علت نامگذاری همین است.
بیماری مویامویا در خانمها شایعتر از آقایان است و البته دلایل اکتسابی هم دارد که در اینجا، برای رعایت اختصار، وارد بحث بیشتر نمیشویم.
اما علت بروز حملات بعد از خندهای از ته دل یا فلوت زدن چه بود؟ علت این بود که تحت این شرایط مقداری از خونی که به شریانهای خونرسان ضعیف او میرسید، کمتر میشود و خون بیشتری به سمت شریانهای صورت میرفت تا مغز!
درمان بیماری با دادن داروهای ضد عملکرد پلاکت و نیز جراحی است.
در جراحی کاری که میشود این است که خون را از شریانهای مجاور مثل کاروتید خارجی یا شریان گیجگاهی سطحی به سمت سیستم گردش خون مغزی، میآورند.
خانم کلاریس هم مورد دو عمل جراحی قرار گرفت و بعد از طی کردن چند ماه دوره نقاهت، او حالا در حال بهبودی است.
هدف بعدی خانم کلاریس؟
شرکت در مسابقه نیمماراتون برلین!
پینوشت: صرفنظر از همه این مسائل پزشکی، عنوان خبر برایم جالب بود و پیرنگ نوشتن داستان کوتاهی را به ذهنم متبادر کرد:
اهالی سرزمینی که اجازه ندارند و نمیتوانند زیاد بخندند، چون طوری برنامهریزی شدهاند که خنده باعث تباهی مغزهایشان میشود.
تا دلتان بخواهد میتوانید به این داستان رنگ و لعاب و حواشی اضافه کنید.
اما تصور میکنم این داستان هم جزء داستانهای ننوشته من بشود!
اینکه سیستم خونرسانی خودش دست به کار میشه و بایپس میسازه نکته خیلی جالبی بود. شاید چندهزار سال بعد این عملکرد تکامل بیشتری پیدا کنه و دیگه احتیاج به جراحی هم نباشه. ممنون از توضیحتون.
وبسایت شما مفیدترین و جالب ترین وبسایتی هست که می شناسم. هر روز مطالب شما رو چه از طریق فیدلی و چه از طریق خود وبسایت می خونم و چیزهای زیادی یاد می گیرم یا برام جالب هستن.
خواستم ازتون تشکر کنم بابت وقت زیادی که برای گزینش و ترجمه مطالب به دردبخور می ذارید و بعد هم اونا رو با خواننده هاتون به اشتراک می ذارید، آدم اینجا اصلاً احساس نمی کنه وقتش تلف شده.
امیدوارم اینجا همیشه برقرار باشه.
راستی پیرنگ داستانی که به ذهنتون رسیده هم جالب بود حتی می تونه موضوع یک فیلنامه بشه.
دکتر این پی نوشتت خیلی سنگین بودا… ۱ ساعت تنفس اعلام میکنم!
ب قول دکتر هولاکویی و خیلیای دیگه اینده علم توی مغز و اعصاب خلاصه میشه!
سلام.ممنون دکتر. ما منتظر این داستان هستیم.
به نظرتون این خانوم اگه توی ایران بود راه به جایی میبرد ؟؟
از این بیماریای عجیب غریب میترسم .
مطلب جالبی بود و نگارش زیبایی داشت .
خوبه از این مطالب بیشتر بزارید سطح اطلاعات پزشکیمون بره بالا از هر 10 تا پست فناوری 1 پست پزشکی میزارید.
لطفا رسیدگی شود
آقای مجیدی فکر می کنم شما نویسنده (کتاب) خوبی میشید. لطفا روی این قضیه کمی وقت بذارید. ارزشش رو داره
سلام
مطلب جالبی بود، بهخصوص قسمت پینوشت. چرا نتنه یکی از داستانهای نوشتهتون بشه؟ واقعا ایدهی خوبی بود.
+این جمله مشکل ویرایشی داره یا من بد میخونمش:
“…او را به نزد پزشک متخصص بردند، تشخیص اولیه، “”تشخیصی شایعی است بود”” که هر پزشکی…”
یا “است” یا “بود”ش اضافهاست فکرکنم.
منظورم “نتونه” بود!
دکتر خیلی راضیم از این مطلب. شما که مخاطبین زیادی دارید و به پزشکی هم تسلط دارید، توصیه میکنم مقالات پزشکی بیشتری بنویسید. متاسفانه بخش عمده اطلاعات پزشکی مردم ما از رسانههای زرد تامین میشه. یک آموزش ساده مثل BLS که به راحتی میتونه با یک اینفوگرافیک ارائه بشه، میتونه جان خیلیارو نجات بده.
اوه پسر خیلی جالب بود!!
اون جا که مغز خودش اگه راه بسته شد خودش راه های دیگه میسازه یک مشکله؟ اگه این راه های جدید ضعیف نبودن خیلی جالب میشد! اسم TIA رو قبلا شنیده بودم نمیدونستم چیه..
. داستان جالبی هم گفته بودین اخرش. البته این جور داستانا (مثلا شهری که آدماش توی بچگی میمیرن بعد یکی زنده میمونه و …) (مثلا دنیایی که همه راست میگن بعد یکی دروغ میگه و …) (شهری که کسی توش نمیتونه عاشق بشه چون یکی داره روشون حکومت میکنه اگه بشه میمیره بعد یکی عاشق میشه و … ) بیشتر شبیه داستانای نوجونونه ان. اما همینا هم کلی داستانای بزرگ میشه باشون ساخت. همین که یه صفت رو به همه شخصیت های داستان و محیط بدیم بعد یکی میاد متفاوت و انقلابی. یکم سادس اما همین دنیای خودمون هم همینه. مثلا دنیایی رو تصور کن که همه سفیدن اگه سفید نباشی میکشنت بعد یهو یه سیا میاد اونجا!… این داستان تخیلی رو تو یه کتاب خوندم اسمش تاریخ بود!
تاویل اصطلاحی که در زبان محاورهای ما بابه:
“از خنده غش کردم!”
باسلام و خسته نباشی لطفا نام دکترجراح این بیماری (مویامویا)را برای اینجانب ایمیل کنید
اطلاعات درباره مویا مویا اشتباهه . اصلا دلیل قاطعی واسه ایجاد این بیماری نیست حتما نباید کروموزوم 17 باشه ومیتونه اسکال تو بقیه کردموزوم هام باشه
سلام
مطلب عالی بود ولی ویرایش لازم هست.
«وقتی او دوم بیمارستان بود، او را به نزد پزشک متخصص بردند، تشخیص اولیه، تشخیصی شایعی است بود …»
دوم بیمارستان = فک کنم منظور دوم دبیرستان هست
تشخیصی شایعی اسب بود = تشخیصی شایع بود.