از ریم تا آندرِس: نابرابری فرصتها در اروپا منصفانه است یا ظالمانه؟
فرانک مجیدی: مهاجرت، چقدر میتواند گشایندهی دریچهی امید به روی آدمهایی باشد که از شرایط کنونی خود خستهاند؟ کدام آدم ها برای مهاجرت مناسبترند و کدام شرایط، واقعاً اینقدر میتواند کارد را به استخوان برساند که افراد تن به مهاجرت دهند؟ بهترین دلیل مهاجرت، ناامیدی و احساس ناامنی در سرزمین مادری است، یا اطمینان از فرصتهای بهتر تحصیلی و شغلی؟ نگارنده البته هرگز ادعا نمیکند که در زمینهی مهاجرت و چرایی این پدیده، صاحبنظر است . مسلماً این نوشته، با نظر افرادی متخصص، پربارتر میشود. تنها میخواهم دو داستان مناقشهبرانگیز این روزها در اروپا را در کنار هم روایت کنم.
روایت اول، تحصیلات دانشگاهی برای قاتل نروژی: چهار سال، زمان اندکی است که جنایت «آندرس برِویک» را از یاد ببریم. او با بمب و اسلحه، 77 نفر را در نروژ به قتل رساند. این عدد، البته در خاورمیانه با حجم فراوان کشتههای بیدلیل، عددی بزرگ محسوب نمیشود اما با توجه به اینکه چنین جنایتی در یکی از کشورهای اسکاندیناوی رخ دادهاست که عموماً از لحاظ تحصیلات و رفاه فرهنگی و اجتماعی در سطح بالایی هستند و نظام سیاسی نامتزلزلی دارند، بسیار شوکهکننده بود. قاتل که اکنون 36 ساله است، به تازگی در دانشگاه اسلو و در رشتهی برنامهی علوم سیاسی پذیرفته شدهاست. البته او تحصیلاتش را در سلول محل حبسش انجام خواهد داد. حکم محکومیت برویک، 21 ساله است و با پایان این مدت، امکان افزایش دوره محکومیت وجود دارد. آقای اولِسن، رئیس دانشگاه اسلو میگوید: «تمام زندانیان نروژ، در صورت آنکه واجد شرایط لازم باشند، میاوانند از تحصیلات عالیه بهرهمند گردند.»
البته دو سال طول کشیده که چنین موقعیتی نصیب برویک گردد. او در دو سال گذشته، نتوانستهبود صلاحیت لازم را برای پذیرفته شدن در این دانشگاه کسب نماید. این البته، ربطی به جنایت هولناکی که او مرتکب شدهبود نداشت و سیستم آموزشی نروژ، سلامت قضایی افراد را در ورود به دانشگاههای این کشور، دخالت نمیدهد. تنها دلیل پذیرفتهنشدن برویک، عدم پایان تحصیلات لازم برای ورود به دانشگاه بود. سیستم قضایی نروژ در نظر دارد تا در دورهی محکومیت زندانیانش، برای آنها امکان بازپروری آموزشی و فکری را فراهم کند تا پس از آزادی، شرایط بهتری برای آن ها فراهم شود.
برنامهی تحصیلی برویک از ماه آگست آغاز میشود. البته او امکان بهرهبردن از کلاسها را بهصورت حضوری نخواهد داشت و هیچگونه امکانی برای تماس مستقیم با دانشجویان برایش فراهم نخواهد شد. ساعاتی پیش از آغاز حملهی تروریستی برویک، او متنی 1500 صفحهای را که مانیفستی ضد مسلمانان بود، ایمیل نمود. او اتومبیلی بمبگذاری شده را در قسمتی که ساختمانهای دولتی اسلو در آن قرار داشت منفجر کرد و در لباس پلیس، به یک کمپ تابستانی رفت و با اسلحه به روی جوانان در حال فرار، آتش گشود.
روایت دوم، جواب آنگلا مرکل به ریم: «همه نمیتوانند بمانند.»: چندی قبل ویدئویی در شبکههای اجتماعی و خبری بسیار مورد بحث قرار گرفت. در این ویدئو، دختری فلسطینی به نام ریم در یک برنامهی تلویزیونی که نوجوانان میتوانستند مستقیماً با «آنگلا مرکل» سخن بگویند، از مشکلات خود و خانوادهاش گفت. آنها از اردوگاهی در لبنان به آلمان مهاجرت کردهبودند، اما با پایان مدت اجازهی اقامتشان و عدم تمدید این مدت، مجبور بودند به لبنان بازگردند. او نگران خانواده و تحصیلاتش بود و میگفت در روزهایی که همسالانش برای رفتن به دانشگاه برنامهریزی میکنند، او هنوز دورنمایی دربارهی تکلیف خود و خانوادهاش در برابر خود نمیبیند. جواب خانم مرکل به او، سرد و قاطع بود. آنگلا مرکل از او تشکر کرد که از مشکلات مهاجران را مطرح کرده، اما بهرحال این سیاست است. او درک میکند که ریم، واقعاً آدم خوبی است، اما اگر قرار باشد تمام مهاجران لبنان یا آفریقا به آلمان، یک مورد استثنائی تلقی شوند، آنها باید چطور برنامهریزی کنند؟! وقتی که خانم مرکل مشغول جواب دادن پرسشی بود که مجری برنامه مطرح کرده بود، متوجه شد که ریم به شدت گریه میکند. مرکل به سمت او رفت و تسلایش داد، اما از او خواست درک کند که همهی مهاجران نمیتوانند بمانند.
این سخن در شبکههای اجتماعی، مخالفان و موافقان زیادی را در برابر یا همسوی مرکل قرار داد. هشتگ merkelstreichelt (مرکل نوازش میکند) در توییتها و تصاویر هجوشدهی انتقاد آمیز از رفتار صدراعظم آلمان، دیده میشد. حتی خود من هم بعد از دیدن این ویدئو بسیار برای آن دخترک 14 ساله متأسف شدم و خانم مرکل را سرزنش کردم. نگاه انتقادآمیزی که میتوان در مورد این دو روایت مطرح کرد، آن است که اروپا، با شهروندان خود، ولو متخلف، رفتاری بسیار عطوفتآمیزتر از مهاجرین بیآزار دارد. اصلاً چرا خانم مرکل باید چنان برخورد سرد و خشکی با دختری داشتهباشد که در جنگی ناخواسته متولد شده و تمام آرزویش این است که از امنیت خانوادهاش و آیندهی خود مطمئن باشد؟ چرا باید قلب انسانی را چنین شکست؟
اما هرچه هم سخنانی از این دست برانیم، تنها حرفهایی از سر احساس گفتهایم. به باور من این ماجرا را باید با عمق بیشتری نگریست و نباید با نخ ارتباط «در اروپا شهروند بلوند جنایتکار، برتر از مهاجر سبزهروی بیگناه شمرده میشود»، آنها را به هم دوخت. این ماجرا، درسهایی دربارهی قوانین مهاجرتی دارد که خارج از تخصص من و حوصلهی این نوشته است، اما خوب است دربارهی درسهای سیاسی این موضوع تفکری داشتهباشیم.
بسیاری از سیاستمداران کشورهای دیگر، به چنین موقعیتی به عنوان یک موهبت عظیم تبلیغاتی به نفع خود نگاه میکنند. کمتر سیاستمداری مانند خانم مرکل میتواند خود را کنترل کند و از حیطهی اختیارات قانونی خود فراتر نرود. تصور کنید، چه سیاستمدارانی که در این موقعیت میرفتند و ریم را در آغوش میگرفتند و با عباراتی مانند «آه عزیزم، من قول میدهم که تو در این کشور میمانی!» طرفدارانِ اشکبار حزب خود را شاد میکردند. اگر از دید قانون به این موضوع بنگریم، این برخورد میتواند سوء استفادهای پوپولیستی از شخص ریم و خانوادهاش باشد. مرکل حتماً متوجه ستایشهایی که با برخورد ملایمتر و البته انتقادهایی که با رویکرد عملیاش در پیش رو داشت، بود و راه دوم را انتخاب کرد. آنکه شخصاً به صورت موردی، مشکلی را حل نکند. این مبرهن است که سیاستهای آلمان در قبال اسرائیل با وجود داستانهایی مانند ریم و صد البته صدها کودک فلسطینی کشتهشده در حین حملات بیرحمانه اسرائیل، تغییری نخواهد کرد. اما از دید داخلی، موضوع مهاجران، اسکان، اشتغال و آموزش آنها هم بحثی نیست که با حل مشکل ریم و خانوادهاش، بهطور کامل حل شود. کما اینکه ایران هم در قبال مسئلهی مهاجرت از کشورهای همسایه، قانون درهای باز را ندارد و در بخشهایی با طولانی شدن اقامت مهاجران، خلأهای قانونی دربارهی مسئلهی مدارک هویت و تحصیلات آنها وجود دارد. از طرفی، مرکل در محل میماند. این هم نکتهی جالبی است. در ماجرای -البته غیرسیاسی- پخش کردن اسکناسها روی سر «سپ بلاتر» که چند روز قبل توسط کمدینی انگلیسی انجام شد، آشکارا استرس، ضعف و بیپاسخ ماندن بلاتر بود که باعث شد جلسه را ترک کند و دشنههای انتقاد را علیه مدیریت معیوبش بر فیفا، تیزتر نماید.
سیاستمداران میدانند که در گفتگو با مردم عادی، مسائل ممکن است برخلاف انتظارشان پیش رود و از همینروست که اغلب آنها از شرکت در چنین مکالماتی، اجتناب مینمایند. موقعیتی که ریم، مرکل را در آن قرار دادغافلگیرکننده و وسوسهانگیز بود. با یک محاسبهی سادهی حزبی، میشد از آن موقعیت، موجی احساسی در جهان ساخت که خانم مرکل چنان عطوفتی دارد و چنین زنی است. از سویی، نحوهی بیان ریم از ماجرا هم متفاوت از روشی بود که اغلبِ افراد در موقعیت او انجام میدهند. مهاجرین بلاتکلیفی مانند او، طبعاً خود را محورز سخنان و درخواستشان میکنند و فقط از خود میگویند. ریم اما، از مهربانی جامعهی آلمان، معلمان و همکلاسیهایش با خود گفت و از این بیان سود جست که توانسته تعامل خوبی با جامعه ی آلمان داشته باشد و یک «دوست» است. با این سبک بیان مطلب، همدلی عمومی با او بیشتر شد: مگر چه ضرری دارد که یک مهاجر بیگناه و مؤدب مانند او، میان مردم آلمان باشد؟! نحوهی طرح موضوع از سوی ریم، مرکل را در موقعیتی سختتر از آن چه که بود، قرار داد. مرکل سعی میکند بحث را از ریم و خوبیهای مدرسهاش به سئوال دربارهی خانوادهاش بکشاند. اما موفق عمل نمیکند. ریم آلمانیاش خیلی خوب است و بینندگان را با خود هدلتر میکند که «آه! چه دخترک باهوش و عزیزی! کاش همینجا بماند! کاش جایی نرود که این استعداد، هدر رود!» برای همین است که اگر سیاستمداری آمادگی پذیرش تبعات برخوردهای اینچنینی را ندارد، شاید بهتر باشد که همان رفتار سرد خود را که اصلاً با مردم گفتگویی زنده نداشتهباشند، دنبال کنند و خود را در تلههایی این چنین نیاندازند.
چنین موقعیتهایی باعث میشود شهروندان یک کشور از خود بپرسند سیاستهای ملی آنها در قبال مهاجران، چگونه باید باشد؟ آلمان کشوری است که قوانین سختی دربارهی مهاجرت دارد و بسیاری از مردم و گروههای سیاسی در آن، پذیرش مهاجر را امری مذموم میدانند. مرکل چنان سختگیری «هرگز و به هیچوجه، هیچ مهاجری» را ندارد. اما میگوید مهاجران گرفتار در جنگ داخلی سوریه، برای دولت او اولویت بیشتری دارند تا مهاجرینی که به امید بهبود وضعیت اقتصادی به آلمان آمدهاند. سوای اینکه میتوان پاسخ خانم مرکل را که «بقیه باید برگردند»، احترام او به جایگاه قانونی اختیاراتش دانست، میتوان از دیدی دقیقاً همین نوع پاسخ را اشتباه ناشیانهی او شمرد که سعی میکند از روی ماجرای ریم، استدلال نماید که نمیتوان به پدیدهی مهاجرت از لحاظ داستانهای فردیِ مهاجران نگریست. برخورد سرد مرکل با ریم، بیش از آن که رفتار او را از سوی مخالفانش به بوتهی نقد بکشاند، این پرسش را مطرح میسازد که مگر مهاجرپذیری، فرصتی برای این دختر نوجوان یا هر پناهندهی جنگی نیست؟! چرا آلمان قانونی مشخص و جامع در قبال مهاجران ندارد. آلمانی که تغییر کرده و نشانهی آن جوانان آن هستند.
باید اذعان کرد که کودکان گاه رفتاری بالغانهتر از بزرگسالان از خود نشان میدهند. در فیلم میبینیم دختری که کنار ریم نشسته، سعی میکند با در آغوش گرفتن او، آرامش کند و پسر نوجوان کنار او، دستی بر زانویش میگذارد تا تسکینش دهد. رفتار آن دو، بهتر از رفتار موردِ انتقاد مرکل است که میگویند «همدردی» با ریم را چنان بیان کرد و نشان داد، انگار که او بچهگربهای است! مرکل میتوانست قولی به او ندهد، اما میتوانست با شفقت بیشتری از او دلجویی نماید. جالب آن است که ریم، از پاسخ مرکل دلگیر نشده و گفته او نظرش را گفته و این اشکالی ندارد. نوجوانان امروز، سئوالات سختتری از بزرگترها میپرسند، چون دنیایی که برایشان ساختهایم، پیچیدهتر شده. در این دنیای سخت، آنها با درک بهتری عدالت و انصاف را شناختهاند و برایش تشنهتر هستند.
صبح فردای این برنامه، تلویزیونی آلمانی فیلمی از ورود ریم به مدرسهاش پخش کرد. پسری نوجوان و آلمانی همراهیاش میکرد و هر دو لبخند میزدند. مدرسهی پل فردریش شیل، که ریم در آن مشغول تحصیل است، توجه ویژهای به نوجوانانی دارد که از لحاظ جسمی معلولیت دارند. ریم هم با مشکلات جسمی روبروست. او دو ماه پیش از موعد، در اردوگاه بعلبک به دنیا آمد و در حین تولد، اکسیژن کافی به او نرسید. علاوه بر مشکلات این موضوع، او هنوز با مشکلات تصادفش در پنج سالگی دست به گریبان است. پدر ریم، جوشکار است. خانوادهی او زمانی که به آلمان رسیدند، ویزای پزشکی داشتند. در حین 4 سال اقامت آنها در آلمان، روی ریم 6 عمل بخاطر مشکلاتش در پاها و چشمهایش انجام شدهاست. راه رفتن او هنوز هم مشکلاتی داردع اما او از رفتن به مدرسه بازنمانده. او در مصاحبهاش به «بیلد» گغته: «زمانی که به المان آمدم، یک کلمه هم زبان آلمانی نمیدانستم. هیچکس را نمیشناختم. ترسیده بودم. امروز، دلم نمیخواهد از اینجا بروم.» سیاستمدارانی هم از موقعیتی مانند این بهخوبی استفاده کردهاند. شهردار رستوک و رهبر حزب سوسیال دموکرات گفتهاند که نمیخواهند او از آلمان برود و البته قانونی که دربارهی مهاجرت، تابستان امسال در آلمان به تصویب رسیده، ممکن است ماندن را برای ریم ممکن سازد. موقعیت سخت متولد شدن در میانهی جنگ و مهاجر بودن، کودکان را زودتر آز آنچه که باید به بلوغ فکری میرساند. ریم می گوید که نوع زندگی او، باعث شده که خیلی خوب تفاوت میان کمک و ترحم را درک نماید و برای همین از مرکل نمیرنجد. اگر حس میکرد رفتاری غیرصادقانه از خانم مرکل سر زده، او به مراتب بیشتر آزرده میشد، اما او آدمهایی صادق در رفتار، مانند خانم مرکل، را ترجیح میدهد.
با تمام این تفاصیل، باید پذیرفت که مهاجران در هیچجای جهان به راحتی موقعیتهای لازم و حقوق اولیهشان را کسب نمیکنند و برای کسب بدیهیترین حقوقی که نصیب افرادی مانند برویک میشود، باید قویتر از حد معمول باشند. ماندنِ مهاجران، به مراتب دشوارتر از خود سفر برای مهاجرت است و این موضوع ربطی به اروپا یا هرجای دیگر در جهان ندارد و نمیتواند دستمایهی نقد سیاستهای اروپایی قرار گیرد، چه دستکم چنین موضوعی توانست بحثهای جالبی دربارهی سیاستهای مهاجرپذیری آلمان، در میان شهروندان آلمانی راه اندازد و بسیاری از معترضین با فراغبال اعتراض خود را به گوش سیاستمداران رساندند. تغییرِ واقعی به نفع مهاجران، در جامعهای به وجود میآید که مشکلات آنها را درک کند و فرصتها و بیمها را به دقت و بدون ترس از انتقاد بررسی نماید و برنامههایی دقیق برای پذیرش آنها طراحی کند.
به عنوان یک غیر کارشناس باید بگم که با توجه به شرایط حاکم بر یک کشور قوانین متناسب با اون منطقه وضع میشه.نروژ و یا مجموعه کشورهای اسکاندیناوی هم جایی که جرم و جنایت کم تر از مناطق دیگر دنیا اتفاق میفته.بنابراین قوانین چندان سخت گیرانه ای هم برای این جنایات در نظر گرفته نشده.این که اجازه تحصیل بهش داده شده هم به مراتب بهتر از ولگردی و اتلاف وقت تو زندان هست.
من هم به حقوق بشر و دموکراسی و کارفرهنگی و این جور چیزها حالیمه .
ولی این حکم 21 سال در ازای کشتن 77 نفر اونهم با سلاح های گرم و انفجاری واقعا به نظر من حکم احمقانه ای است.
این جانی باید اعدام می شد تا مرهمی باشه به دردهای کسانی که دراین حادثه داغدیده هستند.
از کجا معلوم فردا روزی که از زندان آزاد بشه ، باز دست به آدمکشی نزنه .
متاسفانه این جورواکنش ها از طرف هموطنانمان نشان دهنده این است که ما احساس حقارت میکنیم نسبت به غربی ها و هرکاری که اونها می کنند را یکسره تایید می کنیم چون فکر می کنیم همه کارهاشون درسته درصورتیکه اونهاهم مثل ما اشتباه می کنند.
بنا به اطلاعات من تا به امروز هیچ مدرک و تحقیقی نتونسته ثابت کنه حکم اعدام از بروز یا تکرار جرمی تونسته باشه جلو گیری کنه ، شاید احساسات بعضی رو اغنا کنه اما هیچ اثر مفیدی نداره جدای بحث در باب ثمرات برخورد قهر آمیز در جا هایی از دنیا هستند کسانی که معتقدند جامعه هم در جرم مجرم به نحوی شریکه و در قبالش مسئولیت هایی داره و باید به جای پاک کردن صورت مسئله کمر همت به حل کردنش ببنده.
این حکم تا زمان پوسیدن قاتل در زندان تمدید میشه …مثلا 3 بار 21 سال
مطلب بسیار خوبی بود. ممنون.
خیلی مفصل و عالی بود…ممنون
ممنون. متن بسیار ارزش مند و تاثیر گذار بود
از برخورد خانم مرکل متوجه شدم بی خود نیست که چرا آلمانی ها تو سطح اول دنیا قرار دارند. خیلی انضباط لازمه تا بتونی جلوی احساساتت رو بگیری، مرکل هم قطعا تحت تاثیر اون دختر قرار گرفته اما اینکه تونسته جلوش رو بگیره و تصمیمی رو بگیره که برای 1 درصد افراد جامعه هم احتمالا نخواهند توانست
بازم ممنون فرانک جان مطلب فوق العاده تامل برانگیزی بود.امثال ریم خیلی زیادن بیگناه هستن و به ناحق زندگیشون با جنگ گره خورده درسته که به کمک احتیاج دارن اما این دلیل نمیشه همشونو وارد یه کشور با اوضاع بهتر کرد امثال ریم ممکنه هیچ تهدیدی برای کشور میزبان نباشن چه بسا که وجودشون باعث منفعت باشه اما همه اینطور نیستن نمونش افغان ها توی کشور خودمون یادتون که نرفته چقدر خرابی به بار آوردن چقدر قتل دزدی تجاوز توسط همین به اصطلاح بیگناه ها و آواره های جنگ داخلی صورت گرفت.باید فکر اساسی تری کرد راه حلش مهاجرت نیس راه حلش پایان جنگه و اینکه خیلی راحت میشه بهش رسید اما قدرت های جهانی اینو نمیخوان چون از جنگ سودهای زیادی میبرن کلا خیلی روی این موضوع میشه مانور داد ولی از حوصله اینجا خارجه
همیشه برام سوال بوده توی این جنگا چطوریه که سربازا و مردم غذا پیدا نمیکنن و از سو تغذیه رنج میبرن ولی همیشه کلی سلاح در اختیار دارن. تامین اسلحه از غذا راحتتره؟
امکانش هست مثال هایی از این “قتل، دزدی و جنایت ها” بزنید؟
دروغ خیلی کار زشتی هست!سرهنگ احمدی مقدم رئیس کل ناجا رسما تو تلوزیون اعلام کرد که نسبت ارتکاب جرایم توسط افغان ها در ایران به نسبت تعدادشون بسیار ناچیز هست و افغان ها از کم جرم ترین مهاجران محسوب میشن.ولی مثل اینکه شما آمارتون از ایشون بیشتره!!!اینکه هر وقت تو ایران مشکلی پیش میاد دیوار کوتاه تر از افغان ها پیدا نمی کنید با اینکه افغان ها واقعا مرتکب جرم شده باشن خیلی تفاوت داره!متاسفانه ایرانیها عادت کردن هر مشکلی پیدا میکنن سریع تقصیر افغان ها میندازن و شونه خالی میکنن از زیر بار مسئولیت.بجای حل مشکلات جامعشون دنبال مقصر میگردن که خب دم دست ترین افغان ها هستن.اما این فقط دروغ گفتن به خودشون و باقی موندن مشکلاتشون هست.امیدوارم هرچه زودتر این مرض مزمن هر چی مشکل داریم از افغان هاس اگه اونا نباشن همه چی حله خیلی خوشبختیم!!!درمان بشه.در ضمن یک نکته رو یاد آوری کنم برای امثال ایلا که هیچ وقت جایی نگید که افغان ها فلان و بسمان!چون با شنیدن این حرف اولین چیزی که به ذهن میرسه این هست که افغان های ساکن ایران خیلی خیلی درنظر بگیریم 3میلیون هستن ولی ایران 80میلیون جمعیت داره!!پس اولین چیزی رو که به ذهن میرسونه این هست که (…) و 80میلیون جمعیت ایران چقدر بی تاثیر و بی قدرت هستن که از پس 3میلیون آدم برنمیان و اونها هر روز هر روز هر کاری و هر جنایتی دلشون میخاد انجام میدن!!!!!پس در درجه اول با این حرفا(…) خودتونو زیر سوال میبرید و کوچیک می کنید.بله!با تشکر و با احترام به تمام ایرانی های عزیز و قابل احترام که نژاد پرست نیستن و خیلی تعدادشون زیادم هست.
سخن شما کاملا نژاد پرستانه بود….
کاش در انتخاب کلماتتون دقت کنید و یا کلا نظر ندید.
این که من چه نطری داشته باشم یا بخوام منتشر کنم به خودم مربوط میشه ضمنا شمایی که ظرفیت شنیدن نظر مخالف رو ندارین نظر ندین و لطفا تهمت نژادپرستی به من نزنید من روی سخنم با اون تعداد بیشماری که مرتکب جرم شدن بود نه اون بیگناه هایی که آزارشون به کسی نمیرسه.
نظراتی که پایین تر دادید رو خوندم ولی هنوز می خوام این نظر رو بفرستم در پاسخ به شما :
آهان ! اصلاً هم که تبعیض های اجتماعی تقصیری تو ارتکاب جرائم توسّط افاغنه ندارن ! فقط تو آمریکاست که انقدر در حقّ سیاه پوستایی که تازه خودشون هم نه ، اجدادشون مهاجر بودن ( یا دراصل برده بودن و به زور به آمریکا آورده شدن … ) ظلم میشه که می شن جزء قشر مجرم ! ما که مهمان نوازیم کلّاً !!! بعدشم میریم اون ور دنیا صدامون در میاد که : ” آه ! درب های وطنمان و نیز آغوش خودمان گشوده است ! چرا اینجا چنین نیست ؟!!! ” … تو کشور غریب بهتون ( خیلی خیلی شرمنده … ) بگن : ” عمله … ” ، میشه اونوقت حالتون رو بپرسم ؟؟؟؟؟ همه هم گلایه داریم که تمام مشاغل دست اوناست … میشه بپرسم چند درصد از شغل هایی رو در دست گرفتن که اگه به یه جوون ایرانی بگین ، از خداش باشه ؟؟؟؟؟ … تو مجتمع ما یه فرد افغان هست ، اونم سرایدارمون !!!! سِمَت خیلی بالایی داره بنده خدا ، می دونم ! نمی گم هیچ ایرانی ای این شغل رو قبول نمی کنه ، ولی بازم جوونا دنبال یه سری کلاس های اجتماعی توی شغل انتخابیشون می گردن ….
از این حرفا که بگذریم ، کاش هر کشوری اوضاع بسامانی داشته باشه تا مردمش مجبور به مهاجرت نشن … 4 عمّه و 1 عموی من به همراه فرزندان و مادرشون ( پدربزرگم فوت کرده ) آلمان هستن و خاله ام و خانواده اش کانادا … دلیل موندن خانواده ی من این بود که من وطنم رو می خواستم … عموی دیگه ام هم با خانواده اش رفتن حوالی ابهر ( همسرش اهل اونجا بود ) و عموم چند سال پیش به رحمت خدا رفت و حالا تا رسیدن به دو تا پسر عمو و یه زن عموی خیلی مهربون که همیشه مشتاق دیدنمون هستن کلّی راهه … داییم هم که تو حدود 35 سالگی وقتی من 9 ساله بودم به رحمت خدا رفت … حالا برای دیدن اقوامم یا باید کلّی منّت سفارت رو برای یه سفر بکشم تا باور کنه قصدم موندن نیست یا باید اونا یه سر بیان … یا اینکه منم تصمیم به مهاجرت بگیرم و اونوقت یه عدّه دیگه رو اینجا جا بذارم و تازه شامل کلّی دوندگی و هزینه و تطابق با جامعه ی مقصد هستش … تک فرزند هم هستم و بدون خواهر و برادر… مهاجرت هاشون یکجا نبود و دونه دونه رفتن … برای همین فرصت داشتم مدّتی با هر کدومشون باشم ، البتّه دو تا از عمّه هام وقتی رفتن که خیلی سن نداشتم … و حالا … بچّگیای والدین من بین بچّه های بقیّه ی فامیل گذشت … ولی من … با هر رفتن اوّل یه حفره تو قلب انسان ایجاد میشه ، بعد که به اندازه ی کافی زمان گذشت و دلتنگی ها سراغ آدم اومد … اونوقت بهش عادت می کنین … ولی فقط عادت … من از بیرون رفتن با بچّه های فامیل چیز زیادی نمی دونم …
خانم مجیدی بسیار از نوشته ها شما بسیار لذت می برم، مخصوصن دو نوشته اخیر، مطالب را به گونه ای انتخاب و طرح و بیان می کنید که متن هر چه قدر هم بلند باشد، آدم از خواندن آن خسته نمی شود.
واقعن ممنونم 🙂
عالی بود
حق با خانم مرکل بود
عالی بود. سپاس
با تشکر از نویسنده مطلب
قسمت اول داستان یعنی “برویکِ قاتل” رو که داشتم میخوندم به این فکر میکردم که قاضیای که برای این شخص 21 سال حبس بریده چقدر تونسته روشنفکر باشه!!! این اصلاً با عقل جور درنمیاد که یکی بیاد 77 نفر رو بکشه، بعد تو زندون بتونه تحصیل کنه!!! واقعاً دنیای عجیبیه!
برای قسمت دوم داستان یعنی “مرکل صدر اعظم” هم یاد داستان ناتورِ (ناطور) دشت افتادم. همونطور که سلینجر درباره آدمهای جعلی بارها گفته بود به این فکر کردم که مرکل، آدم جعلیای نیست و به نظرم نخواست که از این فرصت سوءاستفاده کنه.
حق با ریم بود خانم مرکل شما یهودیان را کشتید و انتقام آنرا فلسطینیان پس میدهند لاغر جوانمرد باشید و مسوولیت کار گذشتگان خود را بپذیرید و اندکی از درد آوارگان را درمان کنید.
منظورتون از “لاغر جوانمرد باشید”، ” لااقل جوانمرد باشید” هست؟
“لاغر جوانمرد باشید”
داداش، شما گور زبان و ادبیات فارسی رو کَندی با این جملهات…
من که اصلا موافق این نیستم که یکی بتونه توی زندان تحصیل کنه! آخه اصلا بیرحمیه، چرا به کسانی که در خیابان میخوابند و توانایی تحصیل ندارند اینجور تسهیلات نمیدن؟
چون در نوروژ کسی در خیابان نمیخوابه عزیز
در مورد مسئله مهاجرتی که مطرح کردید من معتقدم که مناسب ترین فضایی که فرد بیشترین قدرت توانایی رشد رو داره در واقع سرزمین خودشه که خودبخود بیشترین اشتراکات رو باهاش داره، مثل زبان، فرهنگ، نژاد و… که درواقع همگی به شناخت منجر میشن. و بهترین و قویترین فاکتور برای تسلط بر امری یا رسیدن به هدفی شناخت کامل در اون مسئله هست. و در قضیه مهاجرت فکر میکنم که فضای اولیه زندگی هر فردی بخودیه خود ظرفیتی برای پیمایش داره، مهاجرت زمانی الزامی و در بهترین زمان خودش صورت میگیره ک فرد اون ظرفیت اولیه سرزمین خودش رو پیموده باشه و اون زمانی که احساس میکنه فضای کافی برای مانور توانایهاش وجود نداره اون موقع میتونه مهاجرت مناسبی داشته باشه تا اینکه ما بدون هیچ استعداد خاص یا توانایی بلافاصله فضای کاری یا تحصیلی جامعه غرب رو انتخاب کنیم و این درحالی باشه که کیفیت کار یا تحصیل ما به اندازه بازار کار یا سطح دانشگاهای خودمون نباشه. درواقع برای پر کردن یک وان ایتدا بهرته که یک پیت رو با دست پر کینم تا فاصله کمتر به نظر برسه تا اینکه از همون ایتدا بخوایم وان رو پر کنیم و ما میمونیم با یک وان پرحجم و گام های کوچک یک مشت آب!
اشاره کردد که حجم تلفات در مورد اول در فضای زندگی ما خیلی چشم گیر نیست، (متاسفانه) و باوجود جنگ ها و درگیری های اطراف ما (خاورمیانه) حق باشماست اما چیزی که این مورد رو متفاوت میکنه کشته شدن این حجم از آدما توسط یک نفر هستش، شاید تعدا انگشت شماری از نام آورترین نظامیان به این تعداد از قربانی یا کشته برسن و این واقعا وحشتناکه. چیزی که باعث میشه عطوفت یا به عبارتی نقص سیستم قضایی غربی ها برام احمقانه بنظر برسه، شاید اعدام در بسیاری از موارد جای سوال داره ولی بشخصه در مورد قصاص کمترین مخالفت رو در موردش دارم. خصوصا این گونه موارد که کشتار هستند!
در مورد دوم، بیشتر از این نمیتونم باهاتون موافق باشم که خودتون در متن بیان کردید، حرکت خانم مرکل کاملا عقلانی و با سیاست منطقی انجام گرفته هرچند این نوع صداقت و نبلعیدن فرصت از سیاست مدارها بعیده، نمونه ش حمایت دولتی های خودمون از موردی ک خانمی چندقلو به دنیا میاره و فقط گستردگی خبره که منجر به حمایت ازشون میشه در حالی که اگر به قاب تلویزیون نمی رسید حمایت مستقیم یک شخص عالی سیاسی و مسئول بسیار بعید بود!!
در نظر به عنوان متنتون میتونم بگم به جای اروپا میتونید هر واژه ی گسترده تری رو مثل دنیا قرار بدید، در واقع هر نوع سیستم مدیریتی حاکم بر سبک زندگی انسان ها نابرابری رو بوجود خواهد آورد و تفاوت فقط در مقدار این نابرابری هست نه وجود یا عدم وجودش.
هیچ گاه یک سیستم مدیریتی و راهنمای زندگی، نمیتواند حقوق و فرصت ها را بطور مساوی تقسیم کند. البته تلاش کردن در راه رسیدن به این مهم نه تنها اشتباه نیست بلکه مقدس و صحیحه!
ممنون 🙂
خانم مرکل خیلی خوب عمل کرده . نمی شه در این موارد استثنا قایل شد . اگر اینطورعمل نمی کرد شر به پا می شد.
چند وقت بعد که سرو صداها خوابید و آب ها ازآسیاب افتاد کار ریم رو راه می اندازه.
نمی دونم چرا ما نمی تونیم این موضوع رو هضم کنیم که دوره حکومت علی وار و اینکه حاکم حواسش به تک تک افراد شهر و محل حکومتش باشه و براش نصفه شب غذا ببره تموم شده همه چیز در ابعاد نجومی رشد کرده یه سیاست مدار واقعا خوب باید به فکر این باشه که قانون خوبی رو به مرحله تصویب و اجرا در بیاره نه اینکه بشینه پای درد دل هر کسی جدا گونه ببینه خوب ببینم داستان تو چیه و هر کسی براش جدا گونه تصمیم گرفته بشه یه جاهایی این ماجرا ممکنه دچار مشکل بشه ولی اینجوری بهتره
( رییس جمهور الف تو یه حرکت عوام فریب میره جلو دوربین دست 4 تا فقیر رو میگیره رییس جمهور ب بنیاد خیریه راه میندازه و رییس جمهور پ برای اون مردم به کمک قانون کار و اشتغال ایجاد می کنه ما به اولی اهمیت می دیم و برای دومی اشک میریزیم ولی واقعیت اینه که دوره این داستانا سر اومده باید برای رییس جمهور پ تمام قد وایسیم)
نکته مهم اینه که “قانون برای همه است”.
همین ریم هم اگر در اسکاندیناوی بود و مثل اون قاتل واجد شرایط بود، میتونست تحصیلاتش رو در زندان ادامه بده.
و اون قاتل هم اگه در شرایط ریم بود، باید از کشور اخراج می شد.
این که در لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان و یمن و چندین کشور دیگه جنگ و شورش هست، ربطی به کشورهای ایران و آلمان و … نداره که منابع ملی شون رو، فرصت های تحصیلی و شغلی و امکانات پزشکی و غیره رو هزینه کنن برای افرادی که معلوم نیست ۱۰ سال بعد کجای دنیا هستند.
و این که ایران و آلمان و خیلی کشورهای دیگر، مهاجر های جنگی رو پذیرش میکنند، نشان از لطف این کشورها هست در مقابل بلایایی که ممکنه جان انسان ها رو به خطر بندازه. این مهاجرها با قبول قوانین و شرایطی به این کشور ها وارد شدند و بنابراین پس از طی این زمان و از دست دادن شرایط مورد نیاز، باید از کشور خارج بشن.
این دقیقا چیزی هست که همه مهاجرهای قانونی و غیرقانونی از اون اطلاع دارند، اون رو قبول کردند و باید به انجامش پایبند باشند و از این بابت شاکی نباشند.
کلا نظر من به نظر مرکل بسیار نزدیک هست و از روراست بودنش در این شرایط خیلی خوشم اومد. نباید شرایطی به وجود بیاد که گریه کردن یک بچه در مقابل چند میلیون نفر در تلویزیون، مجوزی برای انجام کار های غیرقانونی بشه. وگرنه از فردا باید شاهد موج گریه ی بچه های مهاجر در تلویزیون های دنیا باشیم.
این نظر غیرکارشناسی یک آدم غیرکارشناس بود 🙂
در آخر، امیدوارم روزی رو ببینم که امنیت در آسیا و خاورمیانه هم مثل جاهای دیگه دنیا برقرار بشه و شاهد مهاجرت اجباری بابت جنگ نباشیم.
این موضوع نشان دهنده اهمیت قانون در آلمان است صدر اعظم قبلی آلمان شرودر هر صبح در پارک محل سکونت خود بدون محافظ میدوید
آیا در ایران رییس جمهوری میتواند در پارک ورزش کند و یا هزاران نفر با نامه ای در دست دنبال وی خواهند بوداده نشان دهخدا بیرون قانونی است ما دو گزینه بیشتر ندارم بله و یا خیر اگر مطابق قانون باشد بله پس نیازی نیست به صدر اعظم و یا رسید جمهور و یا شاه گفته شود اگر مطابق قانون نباشید خیر پس دست رسید جمهوری هم نیست که نه را بله کند و این اجرای قانون را نشان میدهد
من یه جوون افغان هستم . تو ایران بدنیا اومدم و بزرگ شدم .
مجبور شدم با وجود کنکور دادن بر خلاف جوونای متولد ایرانی که پدر و مادرشون از افغانستان نیومدن پول تحصیلمو بدم .
من بعد از فارغ التحصیلی دیگه پروانه اقامتم تمدید نمیشه و شش ماه وقت دارم این سرزمین رو ترک کنم .
فرهنگ افغانستان رو درک نمی کنم ، مردمش رو نمیفهمم ، اونو به با لفظ “ایرانی” به عنوان یک عیب منو خطاب میکنن و اینجا به عنوان یه فحش بهم “افغانی” میگن.
باشه حق با شماست من خیلی مقصرم ؛ به چه حقی تو کشور شما بدنیا اومدم ؟
به چه حقی پدر مادر افغانی رو انتخاب کردم ؟
به چه حقی این همه سال به شما ایرانی ها خودم رو نشون دادم تا با دیدن من ناراحت بشید و با تحقیر من یکمی از ناراحتیتون رو تخلیه کنید؟
به چه حقی منه “ایرانی” می خوام برم بین هموطنای افغانیم و اونا رو یاد ایران بندازم و از اونا هم ناسزا بشنوم .
خوب اگرم تایید نشه نظرم برام اهمیتی نداره من “افغانیم” جای نظراتتون را هم نباید تنگ کنم .
با تشکر از “مهمان نوازی” شما
واقعا وضعیت ناراحت کننده ای دارید…
فقط میتونم بگم متاسفم…
بله عیسی جان، از نزدیک شاهد برخورد ها و تبعیض های ملت غیور ایران با هموطنان شما بوده ام. هرچند بخشی از این نا ملایمتی ها به سبب سیاست گذاری های نا مشخص دولت است اما رفتار غیر انسانی بعضی ها را نمی شود انکار و اغماض کرد.
این خوب است که فرانک مجیدی از انسوی دنیا مرکل را می بیند و می یابد که ایا با ریم خوب رفتار کرده یا نه؟ ایا دست نوازش به سر ر یم می کشد یا نه؟ ایا حقوق فلسطینی در المان رعایت می شود یا نه؟ ایا مرکل می توانست بهتر از این رفتار کند یا نه؟ و هزار اما و اگر دیگر!
ولی در همین یک پزشک که چندین سالست می خوانمش یادم نمی اید که یادی از مهاجران افغانی شده باشد. (شاید هم بوده و ما ندیده ایم). یک بار هم عملکرد دولتمردان ما با همین ذره بین دیده شود. ببینیم که چقدر دست نوازش به سر کودکان پناهندگان افغان کشیده می شود؟ چقدر حقوق انسانی این کودکان با استانداردهای جهانی مطابقت دارند؟ اصلا ما چقدر انها را ادم حساب می کنیم؟
خوب است که فرانک مجیدی و امثال ایشان که موشکافی و قلمشان تا به المان و امریکا و … می رسد، چرخی در وطن خودش هم بزند.
من به عنوان یک ایرانی اگه بخواهم صادق باشم و با همین صداقت و دقتی که فرانک مجیدی این مطلب را مو شکافی کرده اند به سوالات شما جواب بدهم برای هیچ کدامشان جواب قانع کننده ای ندارم.
موفق باشی دوست عزیز
من مطلبی دربارهی بدرفتاری با مهاجران افغان داشتهام، همونطور که در تبصره ذکر کردید، شما به یاد ندارید
http://1pezeshk.com/archives/2014/02/afghan-refugees.html
فرانک مجیدی
جا داره به مطالب زیادی که در مورد خالد حسینی بوده هم اشاره بشه که دید من یک نفر رو واقعا متحول کرد
وقتی یه راحتی و بی تفاوت از کنار کودکان کار ایرانی سر این چهارراه و اون چهارراه عبور می شه، شما توقع داری دست نوازش بر سر کودکان پناهندگان افغان کشیده بشه؟!!!!
راست می گی
پس اگر تو دریا بودیم و دیدیم یک غیر ایرانی داره غرق می شه نجاتش نمی دیم چون هر ساله هزاران نفر ایرانی دارن غرق می شن اول باید بریم اونها رو نجات بدیم بعد اگر مشکل نجات ایرانی ها حل شد و دیگه کسی غرق نشد حالا شاید اومد سراغ اتباع غیر ایرانی
برادر عزیز کامنتت دقیقا شرح زندگی من و هزاران افغان متولد ایران دیگه هست.اما همیشه نیمه پر لیوان رو باید نگاه کرد.همین که ما تو این دنیای به این بزرگی هیچ جایی نداریم باعث شده ما دید انسانی پیدا کنیم که هیچ کس تا در شرایط ما نباشه بهش دست پیدا نمیکنه.باعث شده یاد بگیریم انسانها رو با ملیت و نژادشون دسته بندی نکنیم و طبق یه سری مرزهای قراردادی با انسان ها رفتار نکنیم چون خودمون دردشو کشیدیم و این کم چیزی نیست.
هرگز از مهاجران افغانی نشنیدم که کلمه ای راجع به وضعیت ایران در زمان پذیرش آنها سخنی به میان آورند. کشوری که خودش درگیر جنگ و تحریم و هزار و یک مشکل دیگر بود شما را پذیرفت . چقدر جنایت در این کشور به دست افغانها رخ داد که هرگز کسی به آنها اشاره نمیکند.
دوست من ببین نژادپرستی تو هیچ جای دنیا و توی هیچ قانونی و انسانیت قابل قبول نیست اگر با حرفام باعث شدم همچین فکری کنی عذرخواهی میکنم من آدم نژادپرستی نیستم و جا داره که بهت بگم یه دوست قدیمی افغانی دارم که خیلی هم دوسش دارم .بله تمام حرفایی که میگی رو قبول دارم رفتار خیلی از ایرانی ها با هموطنای شما خوب نیس و دقیقا اون نگاهی که بعضی ایرانی ها به شما دارن رو بدترش مردم دنیا به ایرانی ها دارن و شما احترام بیشتری نزد اونا دارین ولی من منظورم با اون عده ای بود که اومدن و بدی کردن تو خانواده خودم شاهد یکی از همین جنایت ها بودم و هیچوقت فراموش نمیکنم و این دلیل نمیشه که همه مثل هم باشن و با یه دید به همشون نگاه کرد اشتباه کردم باید میگفتم بعضی از اونها بازم ببخش
من در استانه دهه پنجم زندگی مهاجرت کرده ام، به کانادا. بیش از یکسال است که اینجا هستم. در طول این مدت مدام درگیر مقایسه انجا و اینجا بوده ام. من در ایران شغل عالی با درامد خوب داشتم. من بعد از مهاجرت متوجه نقش بسیار بسیار پررنگ علوم انسانی و متفکران علوم انسانی در تار و پود جامعه، فرهنگ، ذهنیت، رفتار، باورها، قوانین و خلاصه همه چیز شدم. انچه انجا و اینجا را متفاوت میکند خروجی تفکرات دانشمندان و اندیشمندانشان است. برای من فرایند مهاجرت و جاباز کردن در جامعه جدید و تغییر نحوه تفکر و نگرش خیلی سخت و طاقتفرسا بوده و هست ولی من اینجا خواهم ماند چون فکر میکنم در طولانی مدت اینجا و نحوه تفکر اینجا برای زندگی بهتر است. لازم به ذکر است بنده اهل مشروب و نابت کلاب و غیره نیستم. از طرف دیگر من اکنون به وضوح میدانم که در این کشورهای مهاجرپذیر مثل کانادا، امریکا، استرالیا، و … مهاجرین نقش بزرگی در به حرکت دراوردن چرخهای اقتصادی دارند. و این سیاست را بسیار هوشمندانه اتخاذ کرده اند. در تورنتو نیمی از جمعیت شهر از یکصد و سی کشور دنیا هستند.
اگر تفاوت قائل می شد که الان آلمان هم مثل ما اختلاص های چند هزار میلیاری داشت …
وقتی یک قانون تعریف می کنند یعنی باید تمام و کمال اجرا شود
اگر میان بر برایش بسازیم که می شود …
نژادپرستی به این زودیها ریشه کن نمیشه. به امید روزی که فقط شهروند جهانی معنی داشته باشه.
رئیس بودن معناش این نیست که همیشه طبق قانون پیش بری.ریاست یعنی بدونی کی نباید طبق قانون عمل کنی… اجرای کامل دستورات و کد ها مال ماشین… ما انسان هستیم
برداشت شما از رییس بودن اشتباه است و مقایسه ای که انجام دادید قیاس مع الفارق است
قانونی که توسط مجری قانون زیر پا گذاشته بشه، به سرعت اعتبار خودشو از دست میده.
این که انتظار داشته باشیم در این موقعیت نظر شخصی اعمال بشه، باز هم قانون رو بی اعتبار میکنه.