شهابِ بخت، این بار در کن درخشید: ترانهی شیرینِ «فروشنده» فرهادی را جهان شنید!
فرانک مجیدی: همهی آنهایی که سینما را صادقانه دوست دارند، متفقالقول هستند که دیشب، درخشانترین شبِ سینمای ایران بود. بارها شدهبود که فیلمهای ایرانی در جشنوارههای خارجی مورد توجه قرار بگیرند، اما دیشب و جایزهی کن، همیشه چیز دیگری خواهد ماند. راهی که «اصغر فرهادی» با «دربارهی الی» در جشنوارههای خارجی آغاز کرد و با اسکار «جدایی نادر از سیمین» بالید، دیشب و در جشنوارهی کن ثمر داد. حالا اصغر فرهادی در کنار کارگردانان بزرگ دنیاقرار دارد و همه میدانند فیلمی را که او کارگردانی میکند، باید دید.
اما شادیِ ما افزون است. کسی که به عنوان نام سوپراستار سینمای ایران میشناختیمش، حالا دیگر تنها صاحب عنوانی نیست که مصرفِ داخلی داشته باشد. شهاب حسینی، چنان درخشید که «ونسان کسل» و «خاویر باردم» هم نتوانستند با او رقابت کنند و نخل طلا را به او واگذار کردند. در جشنوارهای که نامهای قَدَر سنمای جهان، در آن شرکت داشتند، سبک و سینمای اصغر فرهادی و متد بازیگریِ شهاب حسینی، بایستهتر و پسندیدهتر به چشم آمد. آن هم در شرایطی که مشکل بزرگ سینمای ما، ضعف در فیلمنامهنویسی است. اتفاقی آنقدر خجسته که تمام هنرمندان ایرانی و مردم به آن واکنش نشان دادند و میتوان آن را نشانهی این گرفت که دیگر فقط و فقط، سینمایی سطح بالا از ایران، پذیرفتنی است.
من تازه نوجوان شده بودم که شهاب حسینی با «اکسیژن» به تلویزیون آمد. گمانم 18 سالی میشود. میدانم این حرف، خیلی از دوستان را دلخور خواهد کرد، اما برنامهای بود اصلاً دوستش نداشتم. به نظرم، لقمه را دور سر چرخاندن و حرفها را در لفافه ی شاعرانه گفتن، وقت تلف کردن بود. با این حال، نباید منکر شد که از دیدگاه عمومی، این برنامه در میان همنسلان من بسیار محبوب بود و شهاب حسینی، بین نوجوانان شهرت زیادی کسب کرد. دومین خاطرهی پررنگ من از او، «پلیس جوان» بود. باز هم از اینکه ممکن است ناراحتتان کنم، عذر می خواهم، اما حاضر بودم شبانهروز همان «اکسیژن» را تماشا کنم و یک سکانس از این سریال را نبینم! دیالوگهای بسیار بیجا و شاعرانه، پلیسی که پلیس نبود، معضلاتی که خیلی گل درشت بیان میشد و پاسگاهی که محلهی برو بیا بود و مادر پلیس جوان، هر وقت دلش می خواست در آن شاخه و رستهای جدید ایجاد میکرد و بَدمَنهایش که کت و شلوار سفید میپوشیدند و نقشههایشان را با صدای بلند بیان میکردند و قاهقاه میخندیدند، بیشتر کاراکترِ شیپورچیِ انیمیشن «پسر شجاع» را در ذهنم زنده میکردند تا یک سریال پلیسی که اقلاً بشود تماشا کرد.
آن موقع، مطمئن بودم که شهاب حسینی، بازیگر نمیشود. اما او خیلی زود، تبدیل به یکی از مواردی شد که خیال و قضاوتِ خام من را کاملاً «ضایع» کرد. یک وقتهایی هست که «از رو رفتن» و «خیط شدن» اتفاقاً دلنشینتر از این است که درستیِ افکارت، ثابت شود. برای من، این دقیقاً یکی از آن موارد خاص است. با اکران «سوپراستار»، استعداد عجیب شهاب حسینی بهتزدهام کرد. کاملاً هم مشخص بود که این بازیِ خوب، اتفاقی نیست و استعداد و پشتکارِ بی نظیری در پسِ آن است. شهاب حسینی، عنوان سوپراستار را برای خود نگاه داشت و هربار آن قدر خوب بود که شاید فیلمی که در آن بازی هم داشت، ضعیف محسوب میشد، اما اگر یک نقطهی قوت هم داشت، بازیِ او بود. بگردید و ببینید ما چقدر از او خاطرهی دیدنی داریم. «حوض نقاشی»، «چهارشنبه»، «جدایی نادر از سیمین»، «دربارهی الی» و… تا سریال «مدار صفر درجه» که «حبیب پارسا» را آنقدر محبوب کردهبود و دوشنبهها ساعت 22، بیشتر ایرانیها منتظر سرنوشت عاشقانهاش بودند و «قباد» عزیز و نازنین، که بیشک یکی از دوستداشتنیترین کاراکترهای سریالهای ایرانی است. و اگر از من میپرسید، به عقیدهی من، برترین آنها است!
شهاب حسینی، مثل اصغر فرهادی، راهی طولانی اومده. اصغر فرهادیای که آهسته و پیوسته پیش رفت و از فیلمنامهی ضعیف سریال پزشکان، که مشخصاً باب طبع و سلیقهی خودش نبوده، قدمهای آغازین را برداشت تا به جایزهی بهترین فیلمنامه در کن رسید. هر هنرمندی، ممکن است چندان قوی و مطمئن شروع نکردهباشد، اما هنرمندی میتواند با افتخار برگردد و پشتسرش را نگاه کند، که میداند چقدر بالاتر رفته و بهتر شده.
البته بسیار بیانصافی است که از «فروشنده» بگوییم و از بانو «ترانه علیدوستی» نه. او یکی از بهترینهاست. همیشه حرفهایترین رفتارها و انتخابها را داشته و هر روز، رشد کردهاست. لیست فیلمها و نقشهایی که او پذیرفته، نشان از هوشمندیِ او دارد. یکی از دوستانم حرف خوبی دربارهی او گفت. او ادری هپبورن سینمای ماست. آنقدر ملیح و شیرین که نمیتوان با همهی وجود دوستش نداشت و برایش احترام قائل نشد، و آنقدر قابل و حرفهای در بازیگری که نمیشود از فیلمهایش گذشت. اگر فروشنده، به خوبی دیده شده، مسلماً بخاطر درخشش «رعنا»ی فیلم است و بازیگریِ خوبی که در برابر شهاب حسینی انجام داده و نقش او را به کمال رساندهاست. چه حیف که او نخل طلاییِ را نگرفت و چه رؤیای خوبی، که روزی او بالای سنهای جشنوارههای معتبر خواهد ایستاد و با ملاحت و شیرینیِ ذاتیاش، جایزهاش را دریافت خواهد کرد.
دوم خرداد 1395، یکی از شادترین روزهای زندگی من شد. فکر میکنم قبل از آن، چه اتفاق ملّی دیگری اینقدر شادم کرده، و اسکار «جدایی نادر از سیمین»، پررنگتر از همه به یادم می آید. چه شادیای بالاتر از آنکه ببینم دوستان و هموطنانم شاد هستند و چه افتخاری بالاتر از اینکه چند کلامی را برای هنرمندان محبوب کشورم بنویسم. این افتخار و شادی را با شما شریک هستم. با هر کسی که سینما را برای سینما دوست دارد. با هر کسی که اندیشهای طبیعی دارد و از شادی مردمانش شاد میشود و دنبال تئوریِ توطئه و اشکالتراشی نیست. با هر کسی که میداند جایزهی معتبر، خوشحالی دارد، با هر کسی که از حضور متین و موقر هنرمندان کشورمان در جشنوارههای جهانی شاد میشود. خودم را، آن «توتو»ی کوچکى «سینما پارادیزو» میبینم که تکه های فیلمها را با دقت جمع میکرد و حالا همهی آن خاطرات را تدوینشده، پشت سر هم می بیند و همراه با موسیقیِ باشکوه «انیو موریکونه»، بیصدا اشک میریزد، چون سینما، بینهایت باشکوه است و باید زنده بماند و دوست داشتهشود. هم سینما و هم تمام کسانیکه روز به روز بزرگترش کردند و دوستداشتنیترش ساختند.
وقتی بختیاری به ملتی روی میآورد، آن ملت افزونتر میخواهند. این سرشت طبیعیِ انسان است. حالا انتظارات از تیم سازندهی فروشنده و کارگردانان جوان مستعدی مثل «سعید روستایی» بیشتر شده. سینمای ایران باید جایگاه احترامآمیزش را تثبیت کند. حیف است که این عناوین، موفقیتی مقطعی باقی بماند. درست است که ما هرگز سینمای ثروتمند و صنعتیِ کمپانیهای خارجی را نداریم، اما هنوز داستانگوییِ خوب، پایه و بنیانِ سینما است. ضمن اینکه امیدوارم همهی سینماگران و بازیگران بااستعداد ایرانی، زحماتشان را در این راه، چند ده برابر کنند، آرزو میکنم که «فروشنده» در جشنوارههای سینمایی دیگر و مخصوصاً اسکار، افتخارآفرین شود و آغاز گشایشی شود برای بهتر دیده شدن سینمای ایران. فکرش را بکنید که نام «شهاب حسینی» در میان کاندیداهای اسکار بهترین بازیگر مرد باشد… شاید به نظرتان این دیگر زیاده از حد رؤیاپردازی باشد… ولی، مگر جز این است که بزرگترین موفقیتها، از یک رؤیا شروع میشود… از «یعنی میشه یه روز هم» ها؟ پس چه ایرادی دارد که ما بزرگترین رؤیا را در سر بپرورانیم و بخواهیمش؟! تا 2 خرداد 95 هم، هیچ هنرپیشهای از ایران، به چنین موفقیتی دست نیافته بود. حالا به لطف شهاب حسینی، سفری به طول هزاران کیلومتر، با اولین قدم آغاز شده. باشد که بسیار و شاد، بهطول بیانجامد!
برای تمام اشکهای شوق و فریادهای شادیِ همهی ایرانیهایی که سینما را دوست دارند، با همهی وجود از «ترانه علیدوستی»، «شهاب حسینی» و «اصغر فرهادی» سپاسگزارم. ممنونم، برای رؤیایی که حالا دور از واقعیت نیست.
پن: این روزها، بسیار آرزوی سلامتی کنیم برای اولین ایرانیای که نخل طلای کن را با طعم گیلاس، به ایران هدیه داد… عباس کیارستمیِ عزیز!
این جایزه کار استکبار جهانی است ! (تیتر بعضی روزنامه ها) :))
مثل همیشه صادق و شیوا، و صد البته سخن چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
با آرزوی سربلندی و افتخار ایران و ایرانیان در عرصه های علم، هنر، فرهنگ و صنعت
خانوم مجیدی بسیار زیبا و عالی بود
واقعا متن عالی ای بود.سپاسگذارم
ممنون از این پست زیبا….ولی چرا ائودری هپبورن سینمای ایران…چرا نمی گید ترانه سینمای ایران…هر کس در جایگاه خودش زیباست…
این افتخار بزرگ رو به تمام سینما دوستان و مردم ایران تبریک می گویم. به امید تدوام این موفقیت ها
یه دووووونه باشن
تبریک به همه ی ایرانیهای عزیز
تبرییییییییییک
سپاس برای متن و پی نوشت، هر دو. بهروز باشین.
سلام
قبلاً پرشور تر و با کیفیت تر بودید 🙁 چه در محتوا و چه در پوسته ی سایت .
شبی که این خبر خوشایند رو شنیدم
خیلی خوشحال شدم
واقعا ایشون بازیگر فوق العاده ای هستند مخصوصا فیلم شوق پرواز
برای شهاب حسینی عزیز آرزوی موفقیت می کنم
بسیار زیبا و متین بود
ممنون
البته این جمله اولتون هم اغراق آمیزه هم بی جهت از جانب “همه ” صحبت میکنه.
درخشان ترین شب سینمای ایران برنده شدن جایزه نخل طلای بهترین فیلم توسط طعم گیلاس بوده. که ارزشش از بهترین بازیگر و فیلمنامه بالاتره
حالا چون اون زمان ها سنتون کم بوده و خاطره ای ازش ندارن و جوایز امسال درخشان ترین شبیه که دیدین معنیش این نیست که از این درخشان تر وجود نداشته.
دوست عزیز، درسته که در اون دوره، من کودک بودم، اما خیلی خوب جایزهی آقای کیارستمی و جنجالهای بعد از اون رو بخاطر دارم. دقت بفرمایید که مکانیسم جشنواره کن طوری است که به ندرت، دو جایزهی اصلی رو به بک فیلم میدن، و اگر اشتاه نکنم، بعد از کاری که سالها قبل برادران کوئن ساختن، این اتفاق تکرار نشده. طوری موضعگیری نفرمایید، گویی همهی ما زیبایی طعم گیلاس و داستان و قلم خانم ترقی رو فراموش کردیم و اینطور هم تلقی نفرمایید گویی جایزه در چند رشتهی کن، روند معمول این جشنواره است. وگرنه ژانر و نوع نگاه و داستانپزدازیِ این دو فیلم اصلا قابل قیاس نیست. ضمن اینکه این نخستین جایزهی آقای فرهادی نیست که یه حساب شانس بگذاریمش و بگیم حالا که اتفاقی اینطور شده، اصلا نمیشه با کارِ جناب کیارستمی قیاسش کرد.
فرانک مجیدی
البته دقت داشته باشید که آقایان فرهادی و حسینی جوایز بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه را از جشنواره کن دریافت کردند و نه نخل طلایی . جایزه نخل طلایی فقط یکی ست و به فیلم اعطا می شود نه به بازیگر یا فیلمنامه نویس. صد البته طعم گیلاس برنده نخل طلایی سال1997 بود.
دوست عزیز، میشود از شما بپرسم چیزی که دست آقای حسینی است، دقیقاً چیست؟! و این چیز، چه تفاوتی با نخل طلای جناب کن لوچ دارد؟
فرانک مجیدی
با سلام واقعا این هنرمندان محبوب ایرانی بسیار زیبا درخشیدند و لیقات این را داشتند که در عرصه سینمای جهان نیز افتخار آفرین باشند
تبریک بسیار
بهش تبریک می گم
واقعا عالی بود. افتخاری دیگر برای ایران
تبریک به ملت ایران برای این موفقیت
تبریک به ملت ایران بابت این افتخار و امید به افتخارات بیشتر
واقعا برازنده این جایزه هستن
فیلم عالی بود واقعا