سلسوس نخستین نویسنده در رشته پزشکی در جهان
کار پزشکان در دو هزار سال پیش به حدی پیشرفته بود که امروز از کشف و اطلاع آن دچار شگفتی میشویم.
نام سلسوس یکی از قدیمیترین نویسنده دانش پزشکی و جراحی دو هزار سال پیش در جهان طب مورد احترام و توجه دانشمندان و پزشکان است.
این است شرح حال این دانشمند رم قدیم:
اینطور به نظر میرسید که مطالب کم و محدودی درباره زندگی و زحمات فردی که یکی از پیشقدمان دانش پزشکی میباشد میدانیم. مردی که نام او در ردیف پیشقدمان جهان پزشکی چون گالن Galon و بقراط یا هیپوکریتس (Hipocrates) میباشد.
آلوس یا اورلیوس کورنلیوس سلسوس که در حدود اوایل سال مسیحی در رم زندگی میکرد تقریباً بیستوپنج سال قبل از میلاد مسیح در نزدیک نوربون کرانه دریای مدیترانه در قسمت فرانسه (نزدیک اسپانیا) به دنیا آمد- از نام او چنان پیدا است که جزو نجیبزادگان و طبقه اشراف رم قدیم بود.
سلوس مطالب مربوط به پزشکی را در کتابی که در حقیقت نخستین تاریخ درباره دانش پزشکی تا به امروز است نوشته است.
اما آیا او یک نفر پزشک بود یا نه اطلاع درستی در دست نیست- هیچکدام از نویسندگان و یا پزشکان یونانی و رومی که معاصر او بودند سلسوس را پزشک خطاب نکردهاند.
بلینی الدر او را یک نویسنده نامیده است. با دانشی که در کتاب او خودنمایی میکند مشکل است که فکر کنیم او پزشک نبوده و دانش خود را از راه خواندن کتابهای پزشکی دیگر بدست آورده باشد.
کتاب سلسوس اغلب بنام بزرگترین کتاب دانش طب بیان گردیده در واقع یک قسمت کامل از دائرۀالمعارفی میباشد که توسط بلینی الدر که همزمان با سلسوس بود گردآوری شده بود و این دائرۀالمعارف را که دیارتیبوز نامیده میشد شامل کتبی درباره قانون- فیزیولوژی- کشاورزی- علوم اجتماعی- دانش مربوط به کشورداری و بالاخره پزشکی بوده است.
تنها کتابی که از سلسوس باقی مانده مربوط به طب میباشد در حقیقت جهان در حدود 1400 سال از وجود چنین گنجینهای بیخبر بود تا در قرن پانزدهم میلادی پوپ نیکولا که به (پوپ) دانشمند نامیده میشد کشف گردید.
(پوپ) به ارزش کار (سلسوس) پی برد و کتاب او را در سال 1478 در فلورانس به چاپ رسانید و این نخستین کتاب درباره دانش پزشکی میباشد که به چاپ رسیده است.
این کتاب از دو نظر باارزش بود، یکی برای افرادی که مشتاق خواندن نوشتههای ادبای قدیم بودند و دیگر برای اطباء و جراحان که در واقع گنجی به شمار میرفت و این اشخاص از پیشرفت علم طب در قدیم دچار حیرت شده بودند- برای ارزش ادبی این کتاب سلسوس را سیسرو Cicero و برای ارزش پزشکی سلسوس را بقراط نام نهادند.
در زمانی که (سلسوس) زندگی میکردند تدریس علم پزشکی تقریباً بطور کامل در دست پزشکان یونانی بود و بیشتر آنها از اینکه به این درجه از علم و دانش و استادی رسیده بودن به خود فخر و مباهات میکردند.
وقتی کتاب سلسوس کشف گردید و به چاپ رسید و چاپ آن مکرراً تکرار شد و در دید اشخاص تازهای گذشته شد اروپا در آستانه تحویل بزرگ فرهنگی و علمی قرار داشت این دوره را که رنسانس میگویند دوره بیداری، جنبش و کشف دانش و مطالعه درباره گذشته بود.
طب سلسوس برای اشخاصی که طالب دانش بودند نمونه کاملی برای اثبات غفلت آنها در چندین قرن گذشته بود- گذشته از این که این کتاب نماینده پیشرفتهای قدیم بود خود نیز میتوانست تأثیر مهمی در پیشرفت علم پزشکی آن روز بنماید.
در 2000 سال پیش دانش پزشکی در رم از جهت تئوری و علمی هر دو به یک پایه رسیده بودند و دارای انجمنهای متشکل از جراحان ماهر و پزشکان باسواد و بیمارستانها بودند.
(کتاب سلسوس) که خودش آنرا Dereuedicina نامیده است در واقع هشت کتاب در یک جلد بود. کتاب او با مقدمهای از پیشرفتها و تاریخ دانش پزشکی در عصر خود و قبل از خود شروع میشود.
نخستین قسمت درباره رژیم غذایی و بهداشت است دومین قسمت علل بیماریها و علامت آنها- سومین قسمت شرح تبهای درونی بطور مجزا- در چهارمین قسمت (سلسوس) در تشریح بدن بحث کرده، در پنجمین قسمت داروها و زخمها و علاج آنها را ذکر نموده، ششمین قسمت مربوط به پوست و بیماریهای دیگر و هفتمین قسمت مربوط به جراحی و بالاخره هشتمین و آخرین قسمت مربوط به شکستگیها و دررفتگیهای استخوانها میباشد.
در زمانی که هیچ نظریه حقیقی درباره علل بیماریها وجود نداشت (سلسوس) بدقت علائم بیشتر بیماریها را ذکر کرده و راه معالجه آنها را بیان داشته است. او در کتابش از ذاتالریه- ورم مفاصل- اسهال خونی- ورم لوزهها- سرطان و بیماریهای کبد و کلیه- سل- بیماری قند و مالاریا نام برده است.
(سلسوس) بیماریهای صرع (غشی) و انواع بیماریهای روحی را با نمونهای از خیالات باطنی، حالات دیوانگی به دقت بررسی کرده، همین حملات و بازگشت بیماری مالاریا را شرح داده و نخستین فردی بود که به چهار نوع علائم محلهای دارای التهاب و افروختگی اشاره کرده که حالا برای دانشجویان پزشکی تدریس میشود، این چهار علامت عبارتند از: قرمزی- آماس- حرارت- درد.
(سلسوس) در کتابش نشان داده که رومیها داروهای زیادی برای بیماریهای داخلی و خارجی به کار میبردهاند. او واقعاً نمیدانست که زخمها و جراحات چگونه عفونی میشوند اما برای معالجه زخمها از داروهای ضدعفونیکننده مانند ارسنیگ و روغن آویشن و سقز استفاده مینمود و محل زخمها را با این مواد اندود میکرد. گفته میشود دانش پزشکی در رم در اولین قرن قبل از میلاد مسیح به حد کمال خود رسیده بود و میتوانیم بگوئیم که دانش جراحی هنری توأم با استادی به شمار میرفت.
(سلسوس) در کتابش انواع جراحیها را که در بیمارستانها و میدانهای جنگ انجام میشد تشریح کرده- بیشتر استادان پزشکی از ارتش رم ظهور کرده بودند و این پزشکان و جراحان خوب برای ارتش روم که دارای مرزهای وسیع و پیروزیهای روزافزونی بود خیلی باارزش به شمار میآمدند.
چیزی که روشن است آن که در آن زمان جراحان از مسئولیت عملهای مهم ترسی نداشتند و تعلیم قسمتهای بدن مورد عمل جراحی قرار میگرفت. او در کتابش اشاره به عملهای جراحی در بهبود گواتر- لوزههای چرکی- سنگ کیسه صفرا- بواسیر و بادفتق نموده است. پزشکان دریافته بودند تنها راه خلاصی از دست بیشتر انواع سرطان، جراحی میباشد و آنها میتوانستند رشد سرطان لب و پستان را مرتفع کنند. پزشکان در شکستهبندی و دررفتگی استخوانها مهارت کافی داشتند و از تختههای شکستهبندی و قالب مومی برای این کار استفاده میکردند.
اعمال جراحی برای قطع اعضاء بدن اشخاصی که در اثر حوادث و یا جنگ آسیب دیده بودند پیشرفت شایان توجهی نموده و (سلسوس) از خطر فاسد شدن اندامها کاملاً آگاه بود. عمل جراحی حتی بر روی چشم نیز انجام میشد مانند برطرف کردن آب مروارید- عملهای بزرگ بر روی دستگاههای داخلی نیز انجام میگرفت، مثل بخیهزدن رودههای پاره شده- و همچنین جراحی پلاستیک بر روی دماغ و قسمتهای دیگر صورت بعمل میآمد. (سلسوس) بیش از صد نوع آلات جراحی را شرح داده است و ما میتوانیم اصل این اسبابها یا نمونه بدلی آنها را در بعضی از موزههای کشورهای جهان ببینیم.
بیشتر این آلات جراحی در حفریات رم مثل پمپی بدست آمده و بیشتر آنها با آلات جراحی مدرن امروزه از نظر شکل و طرح فرقی ندارند.
این آلات عبارتند از اره و مته- وسائل بخیه- چاقوی کوچک جراحی- گیره- انبر یا پنس.
در قرن نوزدهم در مغرب زمین بیشتر جراحیها با ترس و وحشت توأم بود اما نباید اینطور فکر کنیم که پزشکان و جراحان رم قدیم بیماران خود را در معرض ناراحتیها و دردهای شدید نگه میداشتند و اینکار برای آنها امر طبیعی به شمار میرفت بلکه (سلسوس) داروهای کشنده درد را که خیلی رواج داشت و برای تسکین و یا بیهوش کردن بیمار در طول مدت جراحی استعمال میشد شرح داده است مانند تریاک و عصاره خشخاش سفید.
ریشه مندراکورا Mandracora در زمان ما مهر گیاه نامیده میشود. در شراب میخیساندند و عصاره آن را به بیماران جهت تسکین درد یا بیهوشی میخوراندند.[1]
یقیناً (سلسوس) یکی از افراد بافراست و باهوش تاریخ پزشکی قدیم بود، چون کتابی که ارائه داده کاملاً منصفانه است.
(سلسوس) در کتابش به بیش از هشتاد نویسنده دانشکده پزشکی که با او معاصر بوده و یا قبل از او زندگی میکردند اشاره مینماید و او باد نوشتههای آنها را خوانده باشد مخصوصاً اگر فکر کنیم او یک نفر نویسنده بوده نه یک پزشک. (سلسوس) به موضوعاتی که دانشکدههای پزشکی آنروز تدریس میشد بیتوجه بود و فقط موضوعات حقیقی و مهم را یادداشت میکرد و همین امر باعث اهمیت کتاب او است چون موضوعات کتاب او حساب درستی از علم پزشکی تا آنروز بود.
(سلسوس) به مطالعه و پژوهش و کشف علم پزشکی که در قرن گذشته در روم و یونان و مصر متداول بود علاقه زیادی داشت و این کار بسیار مشکلی به شمار میآمد. به عقیده بعضیها شفای بیمار تنها بستگی به رژیم غذایی و اجرای دستوراتی داشت ولی (سلسوس) دریافته بود که تشریح و کالبدشکافی برای کشف حقایقی روی اشخاص مرده لازم است برای (سلسوس) نکات نامعلومی نیز وجود داشت و دانش پزشکی او درباره علم تشریح محدود بود و پیشنهاد او درباره بیماریهای دماغی خشن و بیرحمانه بود. اما او بیشتر از هر کسی راهنمای اصلی در دانش پزشکی بوده و او بود که گفت تشخیص درست بیماری باید مقدم به شروع معالجه باشد- کار باارزش و پیشقدمانه (سلسوس) یک یادگار مناسبی میباشد، و او نخستین کسی بود که جملات توصیفی و دیگر چیزها را از یونانی ترجمه کرده و باعث بسط و توسعه آنها شده که مورد استفاده دنیای متمدن امروز قرار میگیرد.
[1] مندرا کورا (مهرگیاه) داستان مخصوصی دارد- میگویند ریشه منشعب آن شباهت به بدن انسان دارد و اینطور تصور میشود که وقتی این گیاه را از زمین خارج میکنند داد و فریاد میکند و فریاد آن به اندازهای شدید و ناراحتکننده است که ممکن است شخصی را دیوانه و یا حتی بکشد لذا برای بیرون آوردن آن طریقه مخصوصی وجود داشت، یعنی سگی را با طناب به آن میبندند و از دور سگ را صدا میکنند و یا خوراکی به او نشان میدهند و به نام میخوانند و بدین ترتیب گیاه را از ریشه خارج میکنند.
منبع: مجله دانشمند – فروردین 1344