چه چیزی باعث میشود یک زن مطیع و آرام باشد و زن دیگر سرکش؟!
نـظریه قـدیمی خـشم درونی/خشم بیرونی که مدعی است: همه چیز را فراموش کردن و خشم خود را فرو خوردن و سـبب سلامت روان میشود و فرد را از خطراتی که از لحاظ روان شناختی او را تهدید میکند محفوظ مـیدارد، امروزه دیگر مورد تـأیید کـامل متخصصان امر نیست. گرچه احساس افسردگی، خود کم بینی، خود ویرانگری و حتی نفرت از خویشتن به هنگام نزاع اجتنابناپذیر است، اما ادامه زندگی نامطلوب در سکوت و قرار گرفتن در موقعیت انفعالی و در نتیجه زیر پا نـهادن آرزوها، ارزشها و استعدادهای بالقوه و تحمل انگ غرغرو بودن لجاجت، وقاحت و…نیز غیرممکن است.
بنابراین کسانی که سکوت میکنند و جرأت ابراز خشم ندارند، به اندازه فردی که خود را در چهارچوب خشم ویرانگر زنـدانی مـیکنند رنج میبرند.
چنانچه موفق نشویم خشم خود را در مسیر درست هدایت کنیم این امکان وجود که به یکی از دو گرایش زیر کشیده شویم نخست زنان مطیع و باحیا که در آن فرد از هرگونه خشم مـیپرهیزد و تـحت هیچ شرایطی درگیری ایجاد نمیکند و دیگر گرایش زنان سرکش و بیحیا که به سرعت تحتتأثیر خشم قرار میگیرند و در دور تسلسل بیثمر شکایت و سرزنش که به هیچگونه راهحل نهایی نمیانجامد گرفتار مـیشوند.
حـال بنگریم اگر دارای سندروم زن مطیع و باحیا باشیم چگونه رفتاری داریم؟ در موقعیتهایی که واقعاً خشم و اعتراض دیگران برانگیخته میشود کاملاً سکوت میکنیم و آرام هستیم. ممکن است غمگین شویم، گریه کنیم خود را سـرزنش کـنیم و یـا حتی آسیب جدی روانی بـبینیم، امـا در عـین حال از بروز هرگونه ابراز خشم دوری کنیم زیرا از پیامدهای آن نگرانیم. البته تنها خشم نیست که بر آن سرپوش میگذاریم بلکه از ابراز هـرگونه عـقیده و احـساس نیز خودداری میکنیم تا مبادا شخصی از این رفـتار آزرده شـود و یا خدای ناکرده سوء تفاهمی به وجود آید و در نتیجه روابط ما با مخاطب به خطر افتد.
با چنین رفـتاری پیـش از هـرچیز انرژی ما صرف حمایت از دیگری خواهد شد با این گـمان که روابطمان با او خدشهدار نشود و خود نیز از حالت تعادل روحی خارج نشویم.
ممکن است با گذشت زمان احـساسات و مـنافع خـود را به دست فراموشی بسپاریم زیرا صرف این همه انرژی برای مـلاحظه طـرف مقابل و اطمینان از اینکه کوچکترین آسیبی به او وارد نشده باشد سبب میشود که کمکم عقاید، احساسات و خواستههای خـود را از یـاد بـبریم.
هر اندازه به اصطلاح اینچنین «خوب» باشیم، بیشتر دچار خشم و عصبانیت نـهفته خـواهیم شـد زیرا در این وضعیت تنها مسئولیت ما تمکین و تأمین خواستهها و نیازهای دیگران است و در نتیجه رشـد و بـالندگی خـودمان به فراموشی سپرده میشود. هنگامی که خواست دیگران مهمتر از حفظ آرامش و اعتماد به نـفس خـودمان باشد به تدریج کشمکشهای درونی خواهیم شد و چون دیگران ما را جزء بانوان مـطیع و بـاحیا مـیدانند! درست نیست که خشم خود را ابراز کنیم و در واقع اینکار برایمان به طریقی ممنوع اسـت چـون طبق این الگو هرگز نباید عصبانی و خشمگین شود! بدین ترتیب دور باطل دم نزن و ادامـه دادن شـروع مـیشود هرچه بیشتر ناراحت شویم و به روی خود نیاوریم بر کشمکشها و خشم درونیمان افزوده خواهد شد و در نـتیجه کـوشش برای سرکوب نیز افزایش مییابد و به زودی شاهد انفجاری ناخودآگاه و بسیار شدید بـرای تـخلیه ایـن خشم فروخورده خواهیم بود.
به ناچار هربار بیشتر خشم خود را سرکوب میکنیم و سرانجام وقتی از پا درآمـدیم خـشم خـود را بدون تعقل به مخربترین شکل آن بروز میدهیم و در این صورت است که دیـگران بـدون درک واقعیت و تشخیص عواملی که سبب ایجاد چنین واکنشی شدهاند مهر عصبی بودن و روانپریشی را بر ما مـیزنند و بـدینگونه این دور تسلسل ادامه مییابد.
از طرف دیگر چنانچه «زنان مطیع و باحیا» نتوانند بـه هـنگام لزوم خشم خود را فروخورند به شدت احساس گـناه مـیکنند زیـرا خشم و احساس گناه در مقابل با یکدیگر قـرار دارنـد و ابراز خشم سبب احساس گناه میشود حال اگر باور کنیم که به انـدازه کـافی در برابر دیگران از خود گذشتگی نـشان نـدادهایم و وظایفمان را نـسبت بـه آنـان به انجام نرساندهایم و آن را نوعی بیتوجهی و خـودخواهی بـه حساب آمدیم احساس گناه میکنیم (زیرا وظیفهیای را که به ما دیکته شـده اسـت به درستی انجام ندادهایم) و چنانچه حـس زنانه ما ارضاء نـشود احـساس بیکفایتی و عدم اعتماد به نـفس هـمه وجودمان را پر میکند. در اینصورت دیگر هیچگونه انرژی برای امور زندگی و توان ارزشیابی برای کـشف حـقایق و انجام وظایف اصلیمان باقی نـمیماند.
ایـنجامعه اسـت که چنین احـساس گـناهی را در باور زنان شکل مـیدهد تـا آن حد که اندک سهلانگاری در برآوردن انتظارات و خواستهای دیگران گناه بزرگی محسوب میشود مـتأسفانه هـنوز بسیاری از زنان جامعه ما نیز چـنین بـاور نادرستی را در ذهـن و وجـدان خـود احساس میکنند.
بسیار مـشکل است که یک شبه چنان شهامتی به دست آوریم که احساس گناه را در خود متوقف کنیم و بـه آنـچه با زندگی و رفاهمان تناسب دارد عمل کـنیم و بـه فـرض آنـکه از عـهده اینکار خطیر هـم بـرآئیم. کسانی هستند که در سر بزنگاه یعنی هنگامی که واقعاً به تغییر الگوی رفتای خود مصمم هـستیم مـوانعی ایـجاد کنند که احساس گناه در ما دو چندان شـود.
بـرای نـمونه مـا را «خـودخواه»، «کـم عقل»، «بی تجربه»، «خودمحور»، «سرکش و نافرمان»، «فاقد احساس زنانگی»، «عصبی و دیوانه»، «بیمسولیت»، «بیانصاف»»، «بیاحساس»، و یا حتی «خسیس و بخیل» بنامند. ملاحظه میکنید که تحمل این همه تهمت نـاروا مسلماً برای بسیاری از زنان آسان نیست. هنگامی که به ما آموزش میشود که میزان ارزش و حیثیت، تنها بستگی به دادوستد عاطفیمان دارد چگونه میتوان انتظار داشته برای ابراز هویت خویش و تغییر الگـوی رفـتاریمان همتی از خود نشان دهیم و برای قرار گرفتن در جایگاهی که حق ماست (درحالیکه تأیید دیگران را نیز به دست آورده باشیم) اقدام اساسی کنیم.
گروهی از زنان که به باور افراد جامعه «مـطیع و بـاحیا» تلقی میشوند به ازای حجب و حیای خود پاداش میگیرند و مورد حمایت جامعه قرار میگیرند و ظاهراً از ارزش بالای شخصیت برخوردارند. این برخورد اجتماعی در زندگی عـاطفی و عـقلانی آنها تأثیرگذار است برخلاف زنـان بـه اصطلاح «سرکش و بیحیا» که محبوبیتی ندارند و از جامعه طرد میشوند. ندیدن و نشنیدن چیزهای بد و سکوت در مورد آنها قوانینی هستند که ناآگاهانه بر بانوانی که هـرگونه عـصبانیت و خشم و ابراز آن را ناپسند مـیدانند حـاکم میشوند. رفتارهای ناشایستی که باید از آنها پرهیز کرد. شامل دگراندیشی، ابراز احساسات و نشان دادن واکنش در مورد پیشآمدهایی است که سبب اختلافات و تضاد علنی و یا حتی ناسازگاری با دیگران میشوند.
بـرای اجـرای این قراردادهای ظالمانه باید یک فرد خوابآلود بود، یعنی نباید به روشنی دید، به درستی اندیشید و به راحتی و آزادی به خاطر آورد! و باید دانست که در این میان انرژی جسمی و روحی مورد نـیاز بـرای جلوگیری از ابـراز خشم و از یاد بردن علت آن بیش از حد تصور است. و اما زنانی که انگ «سرکش و بیحیا» بر خـود دارند معممولا در ابراز خشم خویش و بیان خواستهای متفاوتشان هیچگونه پروایی نـدارند چـه مـیتوان کرد؟! به هرحال در جامعهای که برای زنان خشمگین بهایی قابل نیست اینگونه رفتار به شدت زیانبار است و مـمکن اسـت باعث شود یک یا چند برچسب ناروا (که نمونههایی از آنها را پیش از این ذکـر کـردم) بـه شخص زده شود و این هشداری است برای تحصیل بردباری و سکوت به ویژه هنگامی که طرف مـقابل یک مرد! باش. برای مثال برچسب «بیحیا» و یا حتی چیزی بیشتری از آن به مـنزل ترمزی است برای تـحمیل سـکوت دم نزدن و قبول هرگونه بیعدالتی!
امااین تنها بخشی از استان است برچسبهای ناروایی که رفتار چنین زنانی میرود فراتر و دردناکتر از این هستند غرغر، بددهن، بیادب، پررو و هرزه، وقیح و…که فرد را کاملاً در بنبست قـرار میدهند که امکان تغییر فتاری از نیز از او سلب میکنند به کار بردن چنین برچسبهایی تنها آرامش محیط و آرامش روحی فرد را برهم میزند و در اصل چیزی را تغییر میدهد.
هنگامی که خشم خود را بدون هـدف ابـراز میداریم باید بدانیم که نه تنها هیچگونه سودی از آن نخواهیم برد بلکه اسیر دائمی روند رفتاری نامعقول و ویرانگر خود خواهیم شد. مسلماً پیشآمد ناگواری ما را خشمگین کرده است، در این موقعیت غـرولند و شـکوه و شکایت واقعاً چیزهایی نیستند که بیعدالتی حاکم را برطرف کنند و دیگران احساس همدردی برانگیزند بلکه ممکن است سبب طرد ما شوند و چه بسا شدت بیعدالتی و تلخی بیفزایند و اصل موضوع را بـه کـلی از بین ببرند و از همه بدتر اینکه به دلخواه مردانی عمل کرده باشیم که از خشم زنان بیمناکند و زنانی که همواره از اعتراف به خشمگین بودن خویش سرباز میزنند.
شکی نیست که ابـراز خـشم و رسـانیدن صدای خویش به گوش دیـگران شـجاعت فـراوانی میخواهد اما مشکل از آنجا آغاز میشود که گرفتار دور و تسلسل بیفایده شکایت و سرزنش خود شویم و به جای اندیشیدن به مصالح خویش تـنها بـه فـکر دفاع ازشان و اعتبار دیگران باشیم حتی به قـیمت از بـین رفتن ارزش و اعتبار خودمان!
هنگامی که یک زن عصبانی خشم خود را بدون دلیل مشخص سمت و سوی معین و خارج از کنترل نسبت بـه دیـگران ابـراز میکند میتواند برای موجودیت و اعتبار او بسیار خطرناک باشد تا آنـجا که طرف مهاجم طلبکار میشود و در نهایت ازآنرو که مطلب را درست نشنیده و یا نفهمیده است باید از او عذرخواهی هم بـکند و در حـقیقت بـا این عصبانیت کنترل نشده آسایش و آرامش خود دیگران را بر هم مـیزند آیـا تاکنون با کسانی برخورد کردهاید که هرچه بر خشم شما افزوده میشود آنها آرامتر و خونسردتر رفـتار میکنند؟ و بـه عـبارت دیگر هرچه شما بیشتر میکشید آنها بیشتر رها میکنند؟
هنگامی که اینگونه دچـار عـصبانیت غـیر معقول و افراطی میشویم باید بدانیم که هرگز موفق نخواهیم شد فردی را که خواهان تـغییر نـیست بـه تغییر وادار کنیم و کوشش برای تغییر عقاید احساسات واکنشها و رفتاریهای دیگران بیثمر میماند و دور باطل غـرولند، شـکایت و عصبیت ادامه پیدا میکند و در نتیجه آنقدر از نظر احساسی و عاطفی دچار درگیری میشویم کـه حـتی تـصور اینکه بتوانیم به شکل دیگری رفتار کنیم نیز دشوار میشود بنابراین ابراز خشم بـیمهار و سـنجیده نیز مانند اطاعت و حیای بیش از اندازه بیثمر میماند.
الگوی زمان مطیع و باحیا و زنـان سـرکش و بـیحیا با وجود ظاهر متفاوتشان در واقع دو روی سکهاند. عصبانیت بدون کنترل و هدف و جاروجنجال و همچنین سکوت و مدارا و عـدم واکـنش نتایج یکسانی به بار میآورد. بهت و سرگشتگی و بدون یا و یاور ماندن! و نـیز هـیچ کـنترلی بر محتوای زندگی و هدف آن نداشتن! در چنین موقعیتی است که اعتماد به نفس و مقام فرد بـه دسـت خـودش زیر سؤال میرود و قدرت هرگونه واکنش درست و سنجیده از او سلب میشود و در نهایت هـیچگونه تـغییر مثبتی در الگوهای رفتارش ایجاد نخواهد شد.
متأسفانه بهندرت زنی پیدا میشود که در مورد هدفمند ساختن خـشم خـویش و بهرهوری درست از آن آموزشی دیده باشد و بداند که چگونه از آن برای استحکام و شفافسازی ارتـباطات خـویش با دیگران استفاده کند زیرا همواره بـه مـا یـادآوری شده است که از خشم بپرهیزیم و در صورتی کـه تـوان اجتناب از آن را نداشته باشیم خشم خویش را بر سر خود خالی کنیم. به ما آمـوختهاند کـه دلیلی برای خشمگین شدن وجـود نـدارد! و باید در حـد تـوان چـشم خود را به روی حقیقت ببندیم و به هـر قـیمت از درگیری بپرهیزیم و میدان را به سود طرف مقابل خالی کنیم. اما از این پسـ مـیخواهیم این آموختهها را فراموش کنیم و «انرژی خـشم» خود را در مسیر درست و بـرای کـسب عزت و شرف و رشد روحی خـود را بـه کار گیریم. بنابراین: 1. منبع اصلی خشم خود را بیابید وبه وضوح مشخص کنید کـه جـایگاه شما کجاست. از خود بپرسید «چـه چـیزی مـرا خشمگین کرده است؟ اصل مـوضوع چیست؟ بهطور مـشخص خواهان چه تغییراتی هستم؟ چه کـاری را انـجام خواهم داد و چه کاری را انجام نخواهم داد؟»
- روشهای ومهارتهای برقراری ارتباط با دیگران را بیاموزیم با فـراگیری ایـن مهارتها نه تنها تضادها و اختلافنظرها بـه حـد اقل مـیرسند بـلکه الگـوی رفتاری ما به کـمال خواهید رسید. گاهی هیچ اشکالی ندارد که خشم خود را بدون ملاحظه ابراز کنیم زیرا مـواقعی پیـش میآید که این کار مفید و لازم اسـت-البـته بـه شـرط آنـکه در اینکار حرفهای نـشویم! بـاید بدانیم که خالی کردن خشم و یا دعوا کردن تنها ممکن است آرامشی موقتی به ما بـدهد و زمـانی کـه توانمان تمام شود خواهیم دید که مـشکل هـمچنان بـاقی اسـت و هـیچ تـغییری در اوضاع پدیده نیامده است.
- باید بیاموزیم که چگونه به قضایا نگاه کنیم و هرگونه الگوی ارتباطی ناسالم را بشناسیم و کنار بگذاریم. برقراری ارتباط درست و مؤثر که در بهترین شرایط هـم کار آسانی میست مسلماً به هنگام هجوم خشم بسیار مشکل است در توقعات شدید بهندرت میتوان تماشاچی بود خونسردی به خرج داد بنابراین باید بیاموزیم که هنگام خشم و برهمخوردن تعادل روحی، چـگونه خـود را آرام سازیم تا بتوانیم با پیشآمدها به همانگونه برخورد کنیم که قبل از خشم و درگیری و کشیده شدن به این معرکه و بازی و نارضایتی و شکایت کنونی برخورد میکردیم.
- در صورت تغییر الگوی رفـتاری خـود باید بدانیم که چگونه با واکنش دیگران متوجه شویم همه ما موظف به پیروی از نظم بزرگتری هستیم که نسبت به نوع رفتار مـا حـساس و سختگیر است. چنانچه تغییری در رفـتار مـا احساس شود و الگوی قدیمی مانند سکوت و مدارا، ابهام، درگیری و نزاع بدون فایده و سرزنش طرف مقابل و…دستخوش دگرگونی شود به شدت مورد اعتراض قرار مـیگیریم و حـتی طرد میشویم. این طـرد شـدن و انزوا هم میتواند در درون ما صورت پذیرد و هم از سوی افراد ذیصلاحی که با ما در تماس هستند انجام گیرد. با کمی توجه درمییابید آنان که نزدیکتر و صمیمیتر هستند برای ثابت مـاندن الگـویهای رفتاری ما و تداوم آن انتظار دارند. حتی اگر به ظاهر آن را بپذیرند و مورد سرزنش و انتقاد قرار ندهند این ایستادگی و مقاومت دربرابر هر نوع دگرگونی در تمامی جنبههای طبیعی و جهانی نظامهای بشری وجود دارد.