بریده‌ای از کتاب «بره‌ای در پوست گرگ» نوشته «رفیق شامی»

0

یکی بود، یکی نبود. در چراگاهی بزرگ، بره‌ئی به نامِ هیلو در میان بره‌های دیگر زندگی می‌کرد. علفِ خوش‌طعم و خوش‌بو و فراوانِ این چراگاه زیر دندان گوسفندها مزه می‌کرد. بره‌ها از زندگی خود راضی بودند. فقط هیلو بود که مرتب نِق می‌زد و توقع داشت که همه ازش تعریف کنند و اگر روزی می‌گذشت و کسی به او نمی‌گفت که چه چشم‌های قشنگی دارد یا چه‌قدر خوب علف می‌خورد، خلق‌اش تنگ می‌شد. بره‌ها همه با هم بازی می‌کردند، و یک روز این و یک روز آن برنده می‌شد و کسی از این نظر نگران نبود. فقط هیلو بود که دل‌اش می‌خواست همیشه برنده و نفر اول باشد. چه در دویدن و بع‌بع‌کردن و چه در پریدن و خوردن.

واقعاً هم هیلو برهٔ بااستعدادی بود. آوازِ پرندگان و عوعوی سگ و مع‌معِ بز و میومیوی گربه را آن‌قدر خوب تقلید می‌کرد که حتی پرنده‌ها و سگ‌ها و گربه‌ها و بزها را به اشتباه می‌انداخت. بره‌ها تحسین‌اش می‌کردند؛ وقتی سعی می‌کردند مثلِ او باشند و نمی‌توانستند حتی یک «میو» ی ساده را تقلید کنند، حسودی‌شان می‌شد. اما تحسین بره‌ها فقط به خاطر تقلید صدای جانورانِ دیگر، برای هیلو کافی نبود و خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که او در مسابقهٔ دویدن و پریدن برنده نمی‌شد. این را هم بگویم که بره‌ها همه از گرگ می‌ترسیدند. اما هیلو ترس‌اش را نشان نمی‌داد و وقتی گرگی به گله نزدیک می‌شد و گله فرار می‌کرد، او همه را مسخره می‌کرد و خیلی از این کار خوش‌اش می‌آمد و می‌گفت: «ترسوها! باید می‌دیدید که من چه‌طور توی شکمِ گرگ‌ها می‌زدم.‌»

بره‌ها از خودشان خجالت می‌کشیدند، چون واقعاً او را ندیده بودند. آخر موقع فرار که نمی‌توانستند به عقب نگاه کنند.

روزبه‌روز حملهٔ گرگ‌ها بیش‌تر می‌شد و بره‌های شیری فراوانی دریده می‌شدند. چوپان دیگر طاقت نیاورد و بالاخره یک روز تفنگی خرید و در کمین نشست. همین که دستهٔ گرگ‌ها دوباره به گلهٔ گوسفند حمله کرد، چوپان توانست سردستهٔ گرگ‌ها را شکار کند، و بقیهٔ گرگ‌ها از ترس فرار کردند. چوپان با کارد تیزش پوست گرگ را کند تا به دِه ببرد. پوستِ گرگ در دِه‌شان خیلی باارزش بود و آویختن آن به دیوار خانه، نشانهٔ شجاعت بود.

چوپان پوست گرگ را با دقت شُست. گوسفندها با دیدن پوست گرگ، که چوپان کله‌اش را درسته باقی گذاشته بود و توُی آن را خالی کرده بود، روی‌شان را بر می‌گرداندند. فقط هیلو تمامِ مدت با دقت و علاقهٔ فراوان نگاه می‌کرد. وقتی که چوپان پوست را روی یک سنگِ بزرگ زیر نور خورشید پهن کرد تا خشک شود، گله دوباره به چرا مشغول شد. تنها هیلو بود که نزدیکِ پوست ماند و به پوست و آبی که از گوشه‌های سنگ می‌چکید خیره شد.

ظهرها، گوسفندها سایه‌ئی در پناه سنگ‌های کوه یا زیر درختانِ بزرگ پیدا می‌کردند و چوپان و سگ‌اش در آلونکی که چوپان از شاخ‌وبرگ درخت درست کرده بود، می‌خوابیدند. هیلو که هنوز جلوی پوستِ گرگ ایستاده بود، نگاهی به گوسفندهائی که در سایه چرت می‌زدند انداخت و مکارانه نیش‌خندی زد و با خود گفت: «الآن کمی می‌ترسانم‌شان.»

سپس با دندان‌هایش پوست را از روی سنگ پایین کشید و بر گرداند و طوری رویش خوابید که سرش در کلهٔ گرگ فرو رفت. آن‌وقت بلند شد. پوستِ خیس انگار به تن‌اش چسبیده بود. هیلو خیلی ذوق‌زده بود، چون توانست حتی دهان‌اش را با دندان‌های تیز گرگ باز و بسته کند. چشم‌های خوش‌حالِ هیلو از دو سوراخِ جمجمهٔ گرگ برق می‌زدند، ولی وقتی چشم‌اش به پاهایش افتاد، خوش‌حالی‌اش فرو نشست. پوست فقط تا زانوهایش می‌رسید. نگاهی ناامیدانه به سُم‌اش کرد. آه…! ناگهان فکری به خاطرش رسید: با کمی گِل می‌شد سُم‌اش را بپوشاند. به طرفِ رودخانه رفت و سُم‌هایش را گِلی کرد و بیرون آمد. وقتی گِل خشک شد، یک لایهٔ ضخیمِ گِل سُم‌هایش را کاملاً پوشانده بود. با خود گفت: «حالا دیگر سُم‌هایم دیده نمی‌شوند.» بعد گفت: «خب، حالا من یک بَره ـ گرگ هستم.»

نفس راحتی کشید و آرام در پناهِ علف‌های بلند به سه بره که در سایهٔ یک بلوط چُرت می‌زدند نزدیک شد.

بره ـ گرگ نفس‌اش را حبس کرد. بعد خُرخُری شبیه گرگ سر داد و ناگهان از پشتِ علف‌ها بیرون پرید. گوسفندها به‌شدت ترسیدند و مثل برق از جا جهیدند و در رفتند. هیلو دوباره پشتِ علف‌های بلند پنهان شد. یکی از بره‌ها همین که مطمئن شد دیگر گرگ تعقیب‌شان نمی‌کند گفت: «عجیب ئه. من اصلاً بوی گرگ به دماغ‌م نخورد، گرگه یک‌دفعه پیداش شد.‌» گوسفندِ دیگر شک داشت. یک گوسفند پیر گفت: «شاید به خیال‌ت رسیده.‌» اما دو برهٔ دیگر که گرگ را دیده بودند قسم خوردند که واقعاً یک گرگ بوده و قبل از آن‌که فرصت پیدا کنند قضیه را از نو شرح دهند، دوباره صدای خُرخُر وحشت‌ناک شنیده شد و بره ـ گرگ خودش را به گوسفندها زد. گوسفندها دوباره از ترس پراکنده شدند و هرکدام به طرفی در رفتند. بره ـ گرگ خیلی خوش‌حال بود، چون حالا موفق شده بود برای اولین‌بار گوسفندی را که از خودش پُرزورتر بود بترساند. هیلو خوش‌حال از این بدجنسی، دید که گوسفند، ترسان و لرزان، سگِ چوپان را از خوابِ بعدازظهرش بیدار کرد. سگْ که دل‌خور شده بود، گفت: «آخه جانِ من، به حسِ بویایی من اعتماد کن. من اصلاً بوی گرگ نشنیدم. حتماً گرما به سرتون زده!»

حالا دیگر بره ـ گرگ خودش را از همهٔ گوسفندها زیرک‌تر می‌دید. سُم‌های دست‌اش را به هم مالید و با خود گفت: «خوب شد، حالا می‌توانم همه را بترسانم.» چوپان که از سروصدای گله بیدار شده بود، گیج‌وویج به سگ‌اش که دوباره خوابیده بود نگاهی کرد و غُرغُرکنان گفت: «دیگه پیر شده و از کار افتاده.‌» تفنگ‌اش را بر داشت و از آلونک در آمد. بره ـ گرگ چوپان را که دید فوراً خودش را پشت بوته‌ئی مخفی کرد. مدتی طول کشید تا چوپان گوسفندها را جمع‌وجور کرد. با شک و تردید روی سنگِ بزرگی نشست و تفنگ‌اش را روی پایش گذاشت. اما تا چشم کار می‌کرد، خطری در کار نبود. ناگهان چشم‌اش به سنگی افتاد که قبلاً پوستِ گرگ را روی آن پهن کرده بود. ترس برش داشت. پوست ناپدید شده بود. چوپان که به یاد داستانِ مادربزرگ‌اش دربارهٔ شیطان ـ گرگِ فناناپذیر افتاده بود، آهسته با خود گفت: «عجیب ئه…! اما… اما… دل و روده‌های گرگ که هنوز اون‌جا ند.‌» و آرام گرفت.

بااین‌همه، پریشانی و نگرانی به جان‌اش افتاده بود و باز به حرف‌های مادربزرگ‌اش فکر می‌کرد که می‌گفت: «یک شیطان ـ گرگ هیچ‌وقت نمی‌میره. شبِ همون روزی که کشته شده بر می‌گرده و از کسی که به‌ش تیراندازی کرده انتقام می‌گیره.» چوپان با ترس‌ولرز تصمیم گرفت که تمامِ شب را جلوی آلونک‌اش بیدار بماند. بره ـگرگ در مخفی‌گاه‌اش جنب نمی‌خورد، چون چوپان درست روبه‌رویش نشسته بود…


بره‌ای در پوست گرگ رفیق شامی

کتاب «بره‌ای در پوست گرگ»

نوشته «رفیق شامی»

مترجم : بیژن شکرریز

نشر چشمه

18 صفحه


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

عکس‌هایی از حوادث ناگوار که با کمی «احتیاط» و عقل قابل پیشگیری‌اند

گاهی ما در کارهایمان به اصطلاح از خلاقیت استفاده می‌کنیم یا سعی می‌کنیم کاری را بدون اینکه وسایل لازمش را داشته باشیم با چیزهای بی‌ربط، در زمان کم، تمام کنیم. خب راستش گاهی شانس می‌آوریم و پز می‌دهیم که خلاقیت داشته‌ایم، اما خیلی وقت‌ها…

روجلدهای قدیمی مجله‌های کیهان بچه‌ها

کیهان بچه‌ها مجله‌ای بود که در دوران کودکی می‌خریدیم. برای من کیهان بچه‌ها بوی نان می‌دهد! چون پدرم همیشه بعد از رفتن نانوایی؛ نان‌ها را لای مجله می‌گذاشت و وقتی به خانه می‌آمد من دوان دوان می‌رفتم و مجله را از او می‌گرفتم.منابع…

عکس‌های نوستالژیک: آدم‌های و تلویزیون‌هایشان در دوره اوج تلویزیون

دوره اوج شکوه تلویزیون کی بود؟ دست‌کم دوره اوج مونواوگ چه زمانی بود؟یک زمانی تلویزیون پیشرفته‌ترین وسیله ارتباطی ما با دنیای خارج بود. الان تلویزیون‌های هوشمند، گوشی و تبلت‌ها و لپ‌تاپ‌ها جای آن به اصطلاخ متکلم وحده را گرفته‌اند.…

و باز هم قسمت دیگری از عکس‌های کمتر دیده شده تاریخی – گالری عکس

این عکس‌هایی که تحت عنوان عکس‌های کمتردیده شده درج میشوند، باز هم عکس‌های خوش‌شانس تاریخی هستند. لابد صدها برابر آنها عکس وجود دارد که اصلا فیلم آنها برای همیشه گم شده و خراب شده یا در آرشیو مجلات و روزنامه‌ها با تصور بی کیفیت بودن یا در…

یک عکاس از هوش مصنوعی برای تصور اینکه شخصیت‌ها و سلبریتی‌های تاریخی امروز چه شکلی می‌شدند، استفاده…

یک عکاس از هوش مصنوعی (AI) استفاده کرده است تا تصور کند شخصیت‌های تاریخی مانند آل کاپون، بنجامین فرانکلین و شارون تیت اگر امروز به دنیا می‌آمدند چه شکلی بودند.این عکاس به نام آلپر یسیلاتس که در استانبول ترکیه زندگی می‌کند، پرتره های فوق…

دستمال‌های پارچه‌ای برای پنهان کردن نقشه فرار در زمان جنگ جهانی دوم

جورجینا کنیوندر جنگ جهانی دوم، نقشه‌های سرّی روی دستمال‌های جیبی چاپ می‌شد تا نیروهای متّفقین در پشت خطوط دشمن بتوانند از آنها استفاده کنند. گرامی داشتن دستمال‌های پارچه‌ای کهنه پدر ‌همسرم شاید به نظر کاری ناخوشایند باشد اما در دل آنها…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.