مشکلی که برخی از متنهای شورانگیز تلگرام دارند: نبود تعادل بین کمالگرایی مطلق و خوشبینی منطقی

به تازگی متنی در تلگرام دیدم با این عنوان:
آیا شما هم فکر می کنید روشنفکر هستید یا سعی می کنید روشنفکر باشید؟
در این متن ۲۵ مورد شامل موارد مثبت و منفی مطرح شده بود و بر اساس آنها از خواننده خواسته میشد که قضاوت کند روشنفکر است یا نه.
صفات مثبتی که این متن انتظار داشت، مدعیان روشنفکری به آنها آراسته باشند یا خصائص منفیای که لازم بود، تهی از آنها باشند، چیزهای در دسترسی بودند، اما پیدا بود که کمتر کسی است که همیشه و همه جا بتواند این ۲۵ مورد را داشته باشد.
متن میخواست خواننده را توجه بدهد که به جای ژستهای روشنفکری و انتقاد از دیگران، لَختی به اعمال خود بیاندیشد و در جهت اصلاح آنها اقدام کند.
همچنین در تلگرام ما بارها متنها درباره ویژگیهای عالی مردمان دیگر کشورها مثلا ژاپن و آلمان خواندهایم.
اینها همه با اغماض و با تسامح، متنهای بدی نیستند و مسلما خیلی بهتر از خیلی از مطالب سطحی و زرد پرطرفدارتر تلگرام هستند.
اما به باور من مشکلی در آنها نهفته است:
این متنها نوعی پرفکشنیسم یا کمالخواهی مطلق را القا میکنند. خواننده بعد از خواندن بند بند این متنها ناخودآگاه با خود میگوید که:
«پس این طور! اگر کلاهم را قاضی کنم، هرگز نمیتوانم چنین آدمی باشم، پس چرا دردسر به خود بدهم، چه بهتر که اصلا به سمت چنین تفکرات فلسفی نروم.»
به عبارتی نوعی قانون همه یا هیچ در ذهن خوانندگان این دست مطالب شکل میگیرد:
حالا که نمیتوانم به شکل این کمال مطلق دربیایم، جامعه زهد یا ریا را از تن به دربیاورم و یکی از همان مردم عادی بشوم که این متنها طعنه ناقض بودن را به آنها میزنند.
خب، به نظرم این باگ خطرناکی در این متنهاست. چنین خطایی را بسیاری از ماها در آغاز هر سال هم انجام میدهیم:
در ابتدای سال با خودمان عهد میبندیم که از نخستین روز سال هیچ کدام از خطاهای سال پیش را در کار و زندگی انجام ندهیم؛ غذای سالم بخوریم، هر هفته ۴ جلسه ورزش کنیم و هر روز چند ده صفحه مطالعه کنیم. شاید هم مدتی طبق برنامه پیش برویم.
اما به محض اینکه خللی در برنامهمان ایجاد میشود، ناگهان با خودمان میگوییم که ای وای! سال ۹۶ هم که دارد مثل سال پیش میشود، اصلا چرا به خودم سخت میگیرم و در ابتدای هر سال چنین قولهایی را به خودم میدهم.
چند هفته پیش، در یک عصر ملالانگیز داشتم فیلم دکتر استرنج را میدیدم. وسط فیلم کمی برایم حوصلهبر شده بود و حس کردم باز هم وقتم را دارم با یک فیلم اقتباسشده از کامیکبوکها هدر میدهم و در حال تماشای فیلمی هستم که غنای معانی خاصی ندارد.
اما وسط فیلم تنها یک خط دیالوگ، نظرم را عوض کرد و با خودم گفتم صرف این مدت وقت، برای شنیدن همین خط دیالوگ، کاملا منطقی بوده و با خرسندی فیلم را تمام کردم.
میدانید آن خط دیالوگ چه بود؟!
در اینجا شخصیت باستانی میگوید که:
ما هرگز از شر دشمنان خود خلاص نمیشویم، ما فقط یاد میگیریم که در سطحی بالاتر از آنها زندگی کنیم.
نکته کلیدی همین جاست، وجوه تاریک شخصیتی و ذهنی ما، هیچ وقت دست از ما نمیکشند و ما همیشه در حال جدال با آنها هستیم.
نباید انتظار داشته باشیم که همیشه کامل باشیم، اخلاقگرایانه عمل کنیم و یک شهروند اسطورهای باشیم، فقط میتوانیم به خودمان یاد بدهیم که به تدریج بر آنها فائق شویم.
بنابراین بسیار منطقی است که بعد از خواندن شمار زیاد ویژگیهای مثبتی که در برخی از متنها به آنها اشاره میشود، به جای حس اضطراب، گناه و ناتوانی، با خودمان بگوییم که همه چیز را میتوانیم به تدریح تحت کنترل درآوریم و علیرغم که اینکه همه ما آدمهای خاکستریای هستیم، میتوانیم به خودمان بهتر بودن را آموزش بدهیم.
سلام
در ترجمه بهتر بود میگفتید:
«از شر اهریمن درونمان خلاص شویم ….»
Demon معنی دشمن نمیده.
جالب بود.من همیشه با این مشکل مواجه بودم.فکر میکنم یک راه حل منطقی برای این موضوع پیدا کردم.کم کم باید تغیرات را ایجاد کرد نه یکباره.زیرا همانگونه که یکباره این تغییرات وارد زندگی ما بشوند به همان سرعت هم ما به قولی کم میاوریم و آنها را کنار میگذاریم.ممنون از متن زیبایتان…
کاملا موافقم، تغییر کم کم و قطره ای اتفاق میفته، تنها راه انجام دادنش تکرار و تکرار و تکراره. اینجوری از خودآگاه میره به ناخودآگاه و جزئی از ما میشه مث نفس کشیدن. این اتفاق مخصوصا واسه تغییرهای مثبت بیشتر انجام شدنیه.