تأثیرگذاری هنرمندان در تاریخ
بطوریکه میدانیم راهنمایان هـر مـلت و کـشوری در هر زمان و هردورهای از تاریخ اندیشمندان آن قوم میباشند و تأثیری که این متفکران در تغییر یا تثبیت اوضـاع اجتماعی و بالاخره سرنوشت اقوام و ملل دنیا داشتهاند در درجه اول اهمیت قرار داشته و وجود آنـان غیر مورد انکار میباشد. بـیتردید از جمله اندیشمندان پراحساس و سریع الانتقال اجتماع شاعران و نویسندگان هستند که از راه قلم و احساس در افکار عمومی تأثیری عمیق میبخشند و بسیار اتفاق افتاده است که ملتی در اثر این تلقینات و تبلیغات فکری براه درست و یـا برعکس نادرست سوق داده شده است. در اینگونه مواقع تشخیص و تعیین روشی که متضمن سود همگانی باشد بعهده اندیشمندان مصلح و اصیل اجتماع است که باید در موقع لازم آگاهانه به مردم هشدار دهند و راه صحیح عـمومی را از راه نـاصحیح فردی جدا نمایند و در نتیجه ملتی را از پرتگاه سقوط برهانند.
همانطور که در کتابهای محققان ادبی میخوانیم شعر هر شاعر حاصل انعکاس تأثرات درونی وی میباشد و این تأثرات نیز ناشی از وضع محیط خانواده و بـالنتیجه اوضـاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سرزمینی است که شاعر در آنجا به نشو و نما پرداخته و زندگی میکند. بحث در مورد تأثیری که شاعران بوسیله الفاظ صیقل داده شده و دلنشین در افکار مردم زمان خود داشـتهاند در گـنجایش این مقال نیست و بیتردید کتابها در این زمینه باید به نگارش درآید و این بحثی است که خالی از لطف ادبی و اجتماعی نمیباشد. متاسفانه جای تحقیق این موضوع دلکش و آموزنده در ایران بـسیار خـالی اسـت. برای ارائه شواهد تاریخی و اثبات ایـن نـظریه لازم مـیدانم به بررسی تاریخ ادبی ایران بویژه در دوران بعد از اسلام بپردازیم تا مقصود نهائی با ذکر آنها روشنتر گردد.
نهضت شعوییان
پس از شکست دولت ساسانیان و تـسلط تـازیان بر ایران، ایرانیان بر دو دسته تقسیم شدند گروهی بزرگ از ایشان که بیشتر از روحانیون و اهل بیوتات بودند با قبول جـزیه و خـراج، دیـن آبا و اجداد و رسوم و آئین و فرهنگ آنانرا محفوظ داشتند و در نزد ایـن گروه که از مذهبهای مختلف عیسوی و زرتشتی و مانوی و مزدکی و بودائی بودند روایات و احادیث کهن و کتابهای دینی و تاریخی که بـزبان و خـط اوسـتائی و پهلوی و یا سایر خطوط و السنه متداول باقیمانده بود محفوظ گشت و افـتخارات گـذشته هیچگاه از یاد آنان نرفت. موبدان و دانشمندان این گروه در ادامه و حفظ تمدن ایرانیان قدیم تا دیرگاهی کـوشیدند بـسیاری از عـلمای مذهبی زرتشتیان در این ایام و حتی قرنهای دوم و سوم به تألیف و تدوین کـتابهای دیـنی و تـلخیص و تفسیر و امثال این اعمال مشغول بودند و عدهای از مهمترین رسالات و کتابهای پهلوی که اکنون در دسـت داریـم از ایـن روزگاران باقیمانده است.
دسته دوم کسانی بودند که بدین اسلام درآمدند و بزور شمشیر و احیاناً بـه سـائقه ایمان و عقیده برای رفع حوائج اجتماعی و سیاسی آنرا پذیرفتند یا کسانی بودند کـه اعـراب فـاتح آنانرا به اسارت میان قبایل خود بردند و در آن دیار به بندگی گماشتند، در میان این گـروه احیاناً کسانی از خاندانهای بزرگ و اشراف و شاهزادگان ایران نیز بودهاند این دسته پس از آشنائی بزبان و تـمدن عـرب در شـئون مختلف مدنی و حکومتی مسلمانان نفوذ کردند و بکارهای بزرگ دست زدند. اسیران و بردگان که تازیان از ایـران و مـمالک مفتوحه دیگر با خود بردند میان افراد قبایل مختلف تقسیم و هر دسـتهای از آنـان بـه قبیلهیی منسوب و به موالی معروف شدند.
فتوح پیاپی و چیرگیها و فرمانروایی بر ملل مختلف عرب را انـدک انـدک غـره و خودبین ساخت تا بجائی که همه ملل مغلوب را بچشم بندگی نگریستند و آنـانرا مـولی و محکوم به فرمانبری و سرافکندگی شمردند، این کبریا و غرور عجیب در عهد بنی امیه چنان قوت یافت کـه بـعضی از سفهاء و متعصبین عرب هیچکس را از عجمان لایق فرمانروائی نمیدانستند و گفتی چنین میپنداشتند کـه خـداوند عرب را از میان خلایق برگزیده است تا بـر جـهان فـرمانروائی کند و دیگران را از آن روی پدید آورده که بنده و فـرمانبردار و مـنکوب و مقهور وی باشند و بکاری جز بندگی و فرمانبری دست نزنند و امارت و حکومت و نظایر ایـن امـور را به اعراب بازگذارند. معامله عـرب دوره امـوی با ایـن طـبقات مـعامله خواجه با بنده بود آنان خـود را صـاحب حق و احسان نسبت به موالی میشمردند زیرا معتقد بودند که آنانرا از کـفر و گـمراهی رهانیدهاند موالی از کنیه و القاب محروم بـودند. اعراب با آنان در یـک ردیـف راه نمیرفتند. در مجلس ایشان مولی مـیبایست بـر پای ایستد و چون یکی از موالی مردی از آنان را پیاده میدید موظف بود که از اسب فـرود آیـد و اعرابی را برنشاند و خود در رکاب او پیـاده رود، در جـنگها جـزو پیادگان باشد و از غـنائم بـهرهیی نگیرد. ادامه این وضـع بـر ایرانیان دشوار بود زیرا این مردم صاحب حس ملی بودند، چنانکه توجه آنان بـموضوع مـلیت و علاقه به ایران از قدیمترین آثار ادبـی و مـذهبی آن یعنی اوسـتا گـرفته تـا آخرین آثار معروف عـهد ساسانی از همهجا به نحوی کامل لایح و آشکار است. روایات ملی ایرانیان نیز چنانکه آگاهیم بـصورتی بـود که ایشان را بگذشته خود مغرور و از حـال نـاراضی میساخت و از ایـن گـذشته هنوز یاد عـظمت و بـزرگواری عهد ساسانی از خاطر ایشان نرفته بود و با این کیفیات تحقیرهای تازیان بر آنان سخت گران میآمد و هـمین امـر مایه قیام پرشور ایشان در برابر افکار عـرب شـد و بـتدریج بـه تـحقیر عـرب و پست شمردن ایشان از طرفی و بیان مفاخر و مآثر اجداد خود از طرف دیگر کشید. نخستین کسی که بدین کار قیام کرد، اسمعیل بن یسار از موالی ایرانینژاد و شاعر عهد هـشام بن عبد الملک بود که در تفاخر به اجداد ایرانی خود و ترجیح آنان بر عرب مردانه سخن گفت و قصیدهیی بزبان عربی سرود و در نزد هشام فروخواند. هشام از شنیدن آن اشعار بخشم آمد و گـفت بـا من مفاخره و مباهات میکنی و نزد من قصیده میخوانی و خود و کفار قوم را میستایی، سپس فرمان داد تا او را در آب اندازند و خفه کنند و باز گفت او را از آب برآوردند و به حجاز فرستند. اسماعیل بن یسار از اینگونه اشـعار بـسیار داشت و پدر همین اسماعیل یعنی یسار نسبت به آل مروان تا بدانجا دشمنی داشت که هنگام مرگ بجای بیان کلمه توحید (لا اله الا اللّه) میگفت خداوند مروان را لعـنت کـند 1 این نتیجه تأثیر اوضاع اجـتماعی و تـمایلات یک شاعر ایرانی در قرن اول اسلامی بود با اینکه وی در دربار خلیفه اموی میزیست مع الوصف از اظهار تأثر خود بوسیله شعر که زبان دلش نامیدهاند نـتوانست جـلوگیری کند و با سرودن اشـعاری مـملو از احساسات ملی به دشمن ایرانیان یعنی تازیان حمله کرد و ضمن تفاخر به اجداد بزرگ خود که روزگاری فرمانروائی جهان را برعهده داشتند آنان را پست و حقیر شمرد
همانطور که میدانیم تسلط قـطعی سـیاسی تازیان بر کشور عزیز ما ایران مدت دو قرن بطول انجامید و بعد از بنی امیه آل عباس که بهمت و پشتکار رادمردان بزرگ ایرانی چون ابو سلمه وزیر و ابو مسلم خراسانی براریکه فرمانروائی تـکیه زده بـودند پس از اندکی بـه تعقیب و آزار ایرانیان پرداختند، بهمین جهت نهضت شدیدی که برای کسب استقلال در ایران پایهگزاری شده بود باوجود سـختگیریهای عمال عباسیان همچنان ادامه یافت و به نتایج بزرگی منجر گردید، نـهضت فـکری ارزنـده ایرانیان در این دوره عبارت از اظهار حیات و تعصب ملی بود بزرگترین و متعصبترین شاعر ایرانی که در این دوره ظهور کـرده و ایـن نهضت را در شعار خود مجسم ساخته است بشار بن برد بن یرجوخ طخارستانی بـسال 167 هـجری اسـت وی اشعار فراوان در ذم عرب و تفاخر بهنژاد ایرانی خویش دارد که در کتابها آمده است»2
دیگر شاعران ایرانی مـعروف این دوره که در اشعار عربی آنان نهضت ایرانخواهی منعکس شده است خریمی شاعر مـشهور سغدی و المتوکلی از ندماء مـتوکل میباشد.
تأثیر شعر حنظله بادغیسی در احمد بن عبد اله خجستانی
به شواهد تاریخ، ایرانیان در مقابله بر ضد عـرب هیچگاه از پا ننشستند همانطور که دیدیم در موقعیت بسیار سخت که امکان هیچگونه فعالیت سیاسی برای ایرانیان متصور نبود باوجود آوردن نهضت فکری ایرانی به مبارزات پیگیر خود ادامه دادند پس از مستعد شدن اوضاع، شـاعران ایـرانی در اشعار فارسی خود این نهضت مقدس ملی را منعکس ساختند و از این راه تأثیر ارزندهای در افکار عمومیگذاردند از جمله شاعران اولیه زبان پارسی حنظله بادغیسی است که نویسندگان تاریخ شعر در ایران او را معاصر امیران طـاهری در خـراسان دانستهاند این شاعر ایرانی نیز به پیروی از نهضت ملی ایران بر ضد تازیان چنین سرود:
مهتری گر بکام شیر دراست شو خطر کن ز کام شیر بجوی یا بزرگی و نـاز و نـعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی
نظامی عروضی در چهار مقاله نوشته است که یکی از امرای آل طاهر بنام احمد بن عبد الله الخجستانی گفته است که خربندهای در بادغیس بودم تـا ایـنکه روزی دو بـیت شعر مذکور را در دیوان حنظله بـادغیسی خـواندم و چـنان تحتتأثیر قرار گرفتم که خران خود را فروخته اسبی خریدم و بخدمت دیوانی درآمدم و کار من بالا رفت و ترقی همی کردم تا آنـکه جـمله خـراسان مرا مسلم شد و به تصرف خویشتن درآوردم حمد الله مـستوفی در تـاریخ گزیده 1 استماع دو بیت مذکور را به جد سامان نسبت داده است بهرحال منظور ما نمایاندن تأثیر شعر میباشد شخص آن موردنظر نـیست زیـرا در حـال حاضر با اینکه چندین قرن از آن زمان گذشته است هـرگاه دو بیت موردنظر را میخوانیم اتری عمیق در ما بجا خواهد گذاشت، از دیگر شاعران این زمان ابو سلیک گرگانی را باید نـام بـرد کـه عوفی او را معاصر عمرو بن لیث شمرده است و در این دو بیت وی انعکاسی از تـأثرات نـهشت ملی ایران بچشم میخورد که میگوید:
خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی در کـنار بـت پرسـتنده به از مردم پرست پندگیر و کار بند و گوشدار
شعر پارسی برای اولین بـار رسـمیت یـافت
مؤلف تاریخ سیستان هنگام بحث در فتوحات یعقوب لیث صفار در خراسان و گشودن هرات و پوشنگ و گـرفتن مـنشور سـیستان و کابل و کرمان و فارس از محمد بن طاهر فرمانروای کل شرق ایران و تار و مار کردن خـوارج مینویسد 2
پس شعرا او را شعر گفتندی و به تازی چـون شـعر بـرخواندند او عالم نبود و در نیافت.
محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل بود و ادب نیکو دانست و بـدان روزگـار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت چیزیکه من اندر نیابم چرا باید گـفت. مـحمد بـن وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اشعاری بدین مطلع سرود:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عـام بـنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
پس از آن بسام کورد و محمد بن مخلد سـگزی بـه سـرودن شعر پارسی پرداختند که اشعار آنان در تاریخ سیستان آمده است.
تأثیر عجیب شعر رودکی در نـصر بـن احـمد سامانی
تأثیر عجیب شعر معروف رودکی شاعر بزرگ ایرانی در نصر بن احـمد سـامانی یکی از موارد قابل ذکر و اهمیت تأثیر شعر در افراد اجتماع حتی حکام و فرمانروایان مقتدر میباشد. شرح ایـن واقـعه باتوجه به آنکه همه ما از آن اطلاع داریم محتاج به گفتن نیست ولی نـقل نـوشته نظامی عروضی در این مورد از کتاب چهار مـقاله خـالی از لطـف بنظر نمیرسد: نظامی پس از شرح توقف طولانی نـصر بـن احمد سامانی در هرات و علاقمند شدن او به آن سرزمین چنین نوشته است (پس سران لشکر و مـهتران مـلک بنزدیک استاد ابو عبد الهـ الرودکـی رفتند و از نـدماء پادشـاه هـیچکس محتشمتر و مقبول القولتر از او نبود گفتند پنـجهزار دیـنار ترا خدمت کنیم اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کـند کـه دلهای ما آرزوی فرزند همی بود. و جـان ما از اشتیاق بخارا هـمی بـرآید (رودکی قبول کرد) که نـبض امـیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته دانست که به نثر با او درنگیرد روی به نظم آورد و قـصیدهیی بـگفت به وقتی که امیر صـبوح کـرده بـود درآمد و بجای خـویش بـنشست و چون مطربان فروداشتند او چـنگ بـرگرفت و در پرده عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آیـد هـمی
و بخواندن بقیه ابیات قصیده مذکور پرداخـت وقـتی باین بـیت رسـید:
مـیر سرواست و بخارا بوستان سـرو سوی بوستان آید همی
امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بیموزه پای در رکاب خـنگ نـوبتی 1 آورد و روی به بخارا نهاد چنانکه رانین 2 و مـوزه تـا دو فـرسنگ در پی امـیر بـردند).
نهضت فکری ایـرانیان بـه ثـمر رسید
ایرانیان تا حدود قرن پنجم نـسبت بـه افـتخارات گـذشته و بـزبان و مـلیت و آنچه بدانها بسته است علاقهای فراوان داشتند و در احیای مفاخر نیاکان خود رنجها بر خود هموار میکردند و کوششها مینمودند مجاهدات ایرانیان در ترجمه کتابهای پهلوی بزبان عربی و نگارش و تـألیف تواریخ گونهگون در شرح عظمت و اقتدار ایران پیش از اسلام و سعی ایشان در ترویج زبان فارسی همه نمودار علاقه این قوم به افتخارات ملی است و همین علاقه به افتخارات ملی است که سـرانجام بـه نگارش شاهنامههای متعدد و آنگاه نظم روایات و داستانهای ملی به شعر پارسی منجر شد. در مشرق ایران و ماورا النهر زبان و تمدن و فکر ایرانی با تمام مظاهر خود بهتر محفوظ ماند و کـمتر دسـتخوش تغییرات گردید و ایرانیان این نواحی برخلاف ایرانیان مغرب با تمام خصائص و صفات ایرانی خود باقی ماندند و مانند اسلاف خویش علائق خود را بگذشته و بـزرگداشت اجـداد و تعظیم اعمال و یادگارهای آنان حـفظ کـردند و دلیل توجه شدید آنان بنگارش و تألیف کتابهای تاریخ و روایات و داستانهای قدیم نیز همین است منتها باید در نظر داشت که این امر بیشتر بهمت بـزرگان و اشـراف آن نواحی صورت میگرفت و امـیران و شـاهان و بزرگان چون اغلب خود را از اعقاب شاهان و بزرگان قدیم میدانستند در احیاء نام و آثار آنان میکوشیدند و بدین کار میل و علاقه وافر داشتند.
در اواخر قرن سوم و قرن چهارم نهضت عظیمی در خراسان برای جـمعآوری احـادیث کهن و تألیف و تدوین کتبی در تاریخ ایران پیدا شد 1 و بر اثر تألیف شاهنامهٔ ابو المؤید بلخی و ابو علی بلخی و ابو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسی و داستانهای حماسی به نثر پارسی و تـوجه خـاص شاهان سـامانی و امیران و سپهسالارانی مانند احمد بن سهل سرخسی و ابو منصور عبد الرزاق و دیگران نظم شاهنامه و نیز منظم ساختن داسـتانهای ملی به قوتی تمام آغاز گردید، نخستین بار دقیقی شاعر زرتـشتی عـهد سـامانیان بنابه میل باطنی و تشویق پادشاه و امیران سامانی به نظم شاهنامه منثور ابو منصوری آغاز کرد و بنابر عـلاقه دیـنی نخست داستان پادشاهی گشتاسب و جنگ او را با ارجاسب تورانی بر سر دین بهیپیش کـشید و بـا آنـکه کارش تمام نشد افتخار راهبری فردوسی بزرگترین حماسهسرای ملی ما برای او تا ابد باقی مـاند 2 پس از کشته شدن دقیقی شاعر حماسهسرای ملی ایران حکیم ابو القاسم فردوسی کـه مشغول نظم داستانهای مـنفردی بـود که داستان (بیژن و گرازان) یا داستان (بیژن و منیژه) را باید جزو آنها محسوب داشت دنباله کار دقیقی را بنابه راهنمائی و تشویق رهبران نهضت فکری ایرانی در خراسان با شوق و شوری هرچه تمامتر گرفت و بـالاخره بعد از سی تا سی و پنج سال بزرگترین حماسه منظوم دنیا را که همان شاهنامه باشد به پایان آورد.
فردوسی در شصت و پنج یـا شـصت و شش سالگی (یعنی حدود سال 393 یا 394 هجری) بنابه تشویق ابو العباس فضل بن احمد اسفراینی که از وطنپرستان پرشور و علاقهمند به زبان و آداب و روسم و سنن باستانی بود و در آن موقع عنوان وزارت سلطان محمود غـزنوی را داشـت بمنظور تقدیم حاصل سی و پنجسال عمر خود که همانا شاهنامه منظوم باشد عازم دربار سلطان محمود غزنوی گردید ولی هنگامی به غزنین رسید که ابو العباس مورد غضب سـلطان مـحمود واقع شده بود، بالاخره فردوسی پس از حضور در غزنین و تقدیم شاهنامه به دربار محمود، بر اثر عنادی که محمود با رافضیان داشت و نیز در نتیجه شدتی که فردوسی در اعتقاد به بـزرگان ایـران بـکار میبرد و همچنین در اثر سعایت مـخالفان ابـو العـباس فضل بن احمد و شاید بر اثر تضریب برخی از شاعران و خست محمود که فردوسی در بعضی از ابیات هجونامه بدان اشاره میکند مورد بـیمهری مـحمود واقـع شد و با آنکه قبلاً با او عهد کرده بـود کـه در برابر هر بیت یک دینار بدو بدهد بجای هر دینار یک درهم داد و این امر بر رنجش فردوسی از سلطان مـحمود افـزود و کـار بجائی کشید که محمود قصد قتل فردوسی کرد و فردوسی از بـیم جان غزنین را ترک گفت و از آنجا به هرات و بعد به طبرستان رفت و آتش درون خود را با گفتن اشعار هجائی تـسکین داد.
تـأثیر شـعر فردوسی در سلطان محمود غزنوی
فردوسی دربار سلطان محمود را با خاطری رنـجیده گـذاشت و رفت سالها از این واقعه گذشت تا اینکه محمود به هند عزیمت نمود و در آنجا قلعهای را محاصره کـرد و قـاصدی بـه نزد یاغی محصور فرستاد و در انتظار وصول پاسخ بود، وی در این موقع از وزیر خـود در مـوردپایان کـار محاصره قلعه سئوال کرد و گفت نمیدانم از قلعه چه جواب خواهد آمد. وزیر این بـیت از شـاهنامه را خـواند:
اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب
سلطان محمود پرسید ایـن شـعر مال کیست؟ که در آن روح مردی وجود دارد وزیر در پاسخ گفت این شعر از فردوسی است سلطان متأثر شـده و گـفت: مـن بیهوده او را از خودم آزردم ولی در بازگشت به غزنه جبران خواهم کرد.
نوشتهاند، محمود وقتیکه به غزنه مـراجعت کـرد حکم داد تا معادل شصت هزار دینار امتعه بار شتران دولتی کرده و به طـابران بـرای فـردوسی ببرند و از او عذرخواهی کنند اما هنگامی که کاروان حامل هدیه سلطان از دروازه شهر موسوم به (رودبار) داخـل گـردید جنازه فردوسی را از دروازه (رزان) از شهر بیرون میبردند. دختر فردوسی نیز از قبول هدیه سلطان ابـا نـمود و بـا این کار نام جاویدان او را جاویدانتر کرد.
منبع: گوهر , بهمن 1351 – شماره 1