فیلم و کتاب (فیلمنامه) سرگیجه نوشته الک کاپل ، سمیوئل تیلر
سرگیجه را اغلب هیچکاکدوستان، سرآمد آثار استاد میدانند؛ فیلمی که دیر کشف شد و تازه در دو رأیگیری اخیر دهسالیکبار مجله معروف سایتاندساند (در سالهای ۱۹۸۲ و ۹۲) به فهرست ده فیلم برتر منتقدان جهان راه یافت. در ایران هم حداقل در دو رأیگیری از منتقدان، در سالهای ۱۳۷۲ و ۷۸، سرگیجه در بالای فهرست نهایی قرار گرفته است؛ یک فیلم هیچکاکی که علاوه بر تعلیق و راز و رمز همیشگی آثار هیچکاک، شاعرانگی و تم عاشقانهاش آن را از سایر آثار استاد متمایز میکند.
برای ما، در این سرزمین، شاید اینبار مهمتر از ترجمه شدن فیلمنامهای از آثار هیچکاک (که میتواند خیلی راحت توسط هر مترجم یا ناشری اتفاق بیفتد)، انتشار ترجمه سرگیجه بهقلم یکی از قدیمیترین و عاشقترین عاشقان سرگیجه است. با ترجمهای مثل همیشه روان، و مطلب پیوستی که هرچند قالب پیوستهای مرسوم مجموعه «صد فیلمنامه» را ندارد، اما هرچه لازم است، در آنها گفته شده و مثل یک متن درسی و آموزشیست برای گرد آوردن و تدوین همه آنچه به یک فیلم مربوط میشود. سرگیجه، با این ترجمه، حسنختامی هم برای نگارنده است در جریان انتشار این مجموعه که از این پس بهدلیل مشغله فراتر از ظرفیت و توانم، ادامهاش را به دوست و همکار عزیز و شایستهام مجید اسلامی میسپارم تا ــ امیدوارم ــ روند انتشار فیلمنامههای بعدی سریعتر شود.
سرگیجه
Vertigo
* کارگردان: آلفرد هیچکاک
* فیلمنامه: سمیوئل تیلر، اَلِک کاپل، براساس کتاب «از میان مردگان» از پییر بوآلو، توماس نارسژاک
* مدیر فیلمبرداری: رابرت بِرکس
* تدوین: جرج توماسینی
* موسیقی: برنارد هرمن
* طراحی صحنه: هَل پریرا، هنری بامْستِد
* صحنهآرایی: سَم کامِر، فِرَنک مککلوی
* طراحی لباس: اِدیت هِد (فصل مخصوص از جان فِرِن)
* طراحی عنوانبندی: سال باس
* چهرهآرایی: ولی وستمُر (آرایش مو: نِلی مَنلی)
* صدابرداری: هرولد لوییس، وینستن لِهوِرِت
* فیلمبرداری جداگانه**: فارسیوت ادوآرت، وُریس کلی
* جلوههای ویژه تصویری: جان پی فالتن (مشاور رنگ تکنیکالر: ریچارد میولر)
* محصول کمپانی پارامونت (تهیهکننده: شرکت فیلمسازی آلفرد هیچکاک)
محصول ۱۹۵۸، رنگی (ویستاویژن)، ۱۲۸ دقیقه.
بازیگران:
جیمس استیوارت (اسکاتی/ جان فرگوسن)، کیم نوواک (مادلین اِلسْتِر/ جودی بارتُن)، باربارا بلگدس (میج وود)، تام هِلمُر (گاوین الستر)، هنری جونس (سرپرست تحقیقات)، اِلِن کربی (مدیره هتل مککیتریک)، کنستانتین شین (پاپا لیبل)، ریموند بِیلی (پزشک)، لی پَتریک (زن: عوضیگرفتهشده)، پل برایر (کاپیتان هانسِن).
** برگردان نارسای Process Photography، و منظور صحنههایی است که بدون حضور بازیگران فیلمبرداری میشود و بعد با نشان دادن بازیگران در برابر پرده شفافی که این صحنهها بر آن تابانده میشوند (شیوه قدیمی)، و یا در لابراتوار و جریان چاپ (شیوه رایج امروزی)، با تصویر بازیگران ترکیب میشود (مانند مناظری که از پنجره اتومبیلی درحالحرکت دیده میشود).
یکچهارم پایین صورت یک زن (بر زمینهای سیاه) بهرنگی خفه و دلگیر.
دوربین حرکت میکند و جلوتر میرود. لبها در کادر میآیند. روی لبها نوشته ظاهر میشود:
جیمس استیوارت
نوشته محو میشود.
دوربین روی صورت زن به بالا حرکت میکند. روی چشمها متوقف میشود. چشمها بهحالت مراقبت و قدری هراس، به چپ و راست نگاه میکنند و بعد نگاه را مستقیم به روبهرو میدوزند.
نوشته ظاهر میشود:
کیم نوواک
نوشته محو میشود.
دوربین روی یک چشم حرکت میکند، قدری جلوتر میرود و یک چشم را قاب میگیرد. نوشته ظاهر میشود:
در اثری از آلفرد هیچکاک
نوشته محو میشود.
دوربین جلوتر میرود. چشمها بهحالت هراس گشاده میشوند (تمام تصویر بهرنگ سرخ درمیآید). از درون قرنیه چشم نوشته ریزی ظاهر میشود که جلو و جلوتر میآید و بزرگ و بزرگتر میشود:
سرگیجه
نوشته محو میشود.
طرحی استیلیزهشده، شبیه به چشم، از درون این چشم زنده، چرخان پیش میآید. (خود چشم محو میشود)(۱).
دیزالو
نمای درشت یک چشم (همان چشم از همان زن در شروع ظهور عنوانهای فیلم). طرح استیلیزهشده چشم عقب میرود و بهتدریج ریز و محو میشود. از زیر این طرح، چشم زنده بهتدریج ظاهر میشود. نوشتهای ریز، وسط قرنیه چشم پدید میآید. جلو و جلوتر میآید و بزرگ و بزرگتر میشود:
کارگردان: آلفرد هیچکاک
خارجی. بامهای سان فرانسیسکو. تاریک ـ روشن غروب
پس از یک نمای عمومی از بامها، نمای نزدیک و درشتی از یک میله افقی (که اندکی بعد معلوم میشود یک پله از نردبانی اضطراری است). دستی دراز میشود واین میله را میچسبد. دوربین عقبتر میکشد. دست دیگری هم همین میله را میگیرد. دوربین همچنان عقبتر میرود. مردی شتابان از نردبان بالا میآید. خود را به روی بام میرساند. بر بام میجهد و دوان از کنار تصویر خارج میشود. بهدنبال این مرد (که ظاهراً مجرمی فراری است)، چند لحظه بعد یک مأمور پلیس (اونیفورمپوش)، سلاح در دست، و بهدنبال او یک مرد با لباس شخصی، شاپو بر سر (کارآگاه اسکاتی(۲)) از نردبان بالا میآیند، بر بام میجهند و مرد اول را دنبال میکنند.
نمای دور از مرد اولی که بر بام میدود. مأمور پلیس و اسکاتی در تعقیب او هستند. مأمور پلیس شلیک میکند. بر زمینه، بامهای شهر پیداست. مرد فراری به کوچه باریکی میرسد که دو بام را از هم جدا میکند. این فاصله را با یک جهش طی میکند، بر بام مقابل که سطحی سفالپوش و سراشیب دارد میجهد. از این سطح خود را بالا میکشد و به فرار ادامه میدهد.
چند لحظه بعد، مأمور پلیس هم میرسد. بر بام مقابل میجهد. بر سطحِ سفالی سراشیب قدری میلغزد، ولی تعادلش را حفظ میکند، خود را بالا میکشد و در تعقیب مرد فراری ناپدید میشود.
اسکاتی به این ورطه میرسد. فاصله بین دو بام را با یک پرش طی میکند، ولی نمیتواند تعادل خود را بر بام مقابل حفظ کند و تمام سطح سراشیب بام را میلغزد و از لبه بام به پایین سرازیر میشود، ولی در آخرین لحظه و قبل از سقوط، ناودانِ افقی لبه بام را میچسبد و با دو دست به این ناودان آویزان میماند. حلبی ناودان کمی جر میخورد.
مأمور پلیس که درحال تعقیب مرد فراری بوده متوجه سقوط اسکاتی میشود. از تعقیب بازمیایستد. برمیگردد و خود را به بام سفالی میرساند. اسکاتی که همچنان از لب بام آویخته است با هراس شدید به پایین، به کوچه زیر پایش نگاه میکند.
کوچه از دید اسکاتی نشان داده میشود. زمین کف کوچه بهحالتی سرگیجهآور دور میشود.(۳) اسکاتی وحشتزده چشمها را میبندد. مأمور پلیس خود را به لبه بام میرساند. با احتیاط قدری به پایین میخزد. یک دست را بهسوی اسکاتی دراز میکند.
مأمور پلیس: دستتو بده به من.
اسکاتی به بالا، بهسمت دست مأمور پلیس که رو به او دراز شده نگاه میکند، ولی قادر به حرکت نیست.
مأمور پلیس: دستتو بده به من.
مأمور پلیس که همچنان یک دست را بهسمت اسکاتی دراز کرده تعادل خود را از دست میدهد و با نعرهای به پایین سقوط میکند. اسکاتی با وحشت ناظر سقوط اوست.
پیکر مأمور پلیس در فضا پایین میرود.
اسکاتی با خوف به زیر نگاه میکند.
پیکر مأمور پلیس در کوچه بر زمین افتاده. از اطراف، اشخاصی بهسوی او میدوند. اسکاتی همچنان وحشتزده از لب بام آویخته است.
فید اوت
فید این
داخلی. آپارتمان میج(۴). روز
میج پشت میز طراحی نشسته و چیزی میکشد. اسکاتی بر صندلیای نشسته و پاهایش بر چارپایهای است، و در این حال سعی میکند تعادل عصایی را که ته آن را بر انگشتش قرار داده در فضا حفظ کند. عصا تعادل را از دست میدهد و میخواهد بیفتد. اسکاتی کمی به جلو خم میشود که عصا را بگیرد.
اسکاتی: آخ! آخ!
میج: تو که گفته بودی دیگه درد و ناراحتی نداری.
اسکاتی: نه، ولی این کرست لعنتی فشار میاره.
میج: مگه از این کرستهای تمامکشدار نیست؟ چهقدر دِمُده!
دست میج طرحی از یک کرست بر پیکری میکشد.
اسکاتی: دکترهای اداره پلیس که مُد و شیکی حالیشون نیست. بههرجهت فردا دیگه تموم میشه.
میج: فردا قراره چه اتفاقی بیفته؟
اسکاتی: فردا دیگه این کرسترو وامیکنم. از فردا دیگه میتونم خودمو مثل بچه آدم بخارونم. این کرست لعنتیرو هم از پنجره میندازم بیرون. از فردا دیگه آزاد میشم… راستی، میج، فکر میکنی که خیلی از مردها کرست میبندن؟
میج: بیشتر از اونچه که تصورشرو بکنی.
اسکاتی: اینو همینطوری میگی یا از روی تجربه شخصی؟
میج: دستوردار… پسفرداش چی میشه؟
اسکاتی: منظورت چیه؟
میج: حالا که کار پلیسرو ول کردی بعدش خیال داری چیکار کنی؟
اسکاتی: انگار با این تصمیم من موافق نیستی؟
میج: آه، نه. به خودت مربوطه. تو بودی که در مقام یه وکیل جوون زبردست خیال داشتی یه روزی رییس اداره پلیس بشی.
اسکاتی: ناچار بودم ول کنم.
میج: چرا؟
اسکاتی: بهخاطر این ترس از ارتفاع، این آکروفوبیا. شبها از خواب میپرم. باز اون آدمو میبینم که داره از پشتبوم پرت میشه. دست دراز میکنم که بگیرمش، ولی…
سرگیجه (صد سال سینما، صد فیلمنامه)
نویسنده : الک کاپل ، سمیوئل تیلر
مترجم : پرویز دوایی