معرفی کتاب: علویان طبرستان، نخستین حکومت شیعهمذهب در ایران
نویسنده : علیاصغر مشکینی
مقدمه
تاریخ ایران در آغاز قرن سوم هجری، شاهد تغییرات شگرفی در عرصه سیاسی بود. قدرت گیری رویگرزادگان سیستانی در جنوب شرق ایران و به امارت نشستن خاندان آل سامان در ماوراءالنهر، نویدبخش تغییر و تحول اساسی در این سرزمین باستانی بود. این تغییرات چنان چشمگیر به نظر میرسید که کمتر کسی به رخدادهای مناطق دیگر این سرزمین توجه نشان میداد. در این هنگام درست، در پشت کوههای البرز، مابین کوه و دریا، زمینههای تشکیل نخستین حکومت شیعهمذهب ـ بنا به خواست مردم محلی این مناطق ـ فراهم میگردید.
روند قدرت گیری شیعیان، علل تشکیل نخستین حکومت شیعهمذهب در طبرستان، تأثیرات سیاسی ایجاد نهضت سادات در سرزمینهای اطراف و بخصوص خلافت عباسی، تأثیرات فرهنگی قدرت گیری علویان در منطقه طبرستان، ازجمله مسائلی هستند که میبایستی بدانها پرداخت.
همچنین درباره شخصیت داعیان علوی، بهویژه ناصر کبیر، تحقیقات ما چندان گسترده نیست. از تحولات سیاسی و مذهبی این عصر چندان آگاه نیستیم. پیرامون مناسبات علویان و سامانیان تحلیلهای در خوری به چشم نمیخورد. درگیریهای سیاسی و نظامی میان رهبران علوی و اخلافشان و نقش سرداران محلی در این مناقشات چندان موردتوجه قرار نگرفته است. در این کتاب سعی شده است به مجموعه موارد فوق، در حد توان، اشاره گردد.
قدرت گیری شیعیان در منطقه طبرستان و استقلال این سرزمین از حیطه قدرت خلفای عباسی، مسئلهای بود که تأثیرات عمیقی در روابط سیاسی آن دوران برجای گذاشت. تشکیل حکومت شیعهمذهب در پشت کوههای شمالی ایران ـ به دلیل موقعیت خاص و سوقالجیشی منطقه ـ دورترین سرزمینهای اسلامی را نیز تحت تأثیر قرار داد و افراد و گروههای مخالف عباسیان را بهطرف طبرستان کشانید. درنتیجه این منطقه به یکی از مراکز مهم مخالفت با دستگاه خلافت تبدیل شد. به همین دلیل، کارگزاران خلافت برای تقرب به حاکمیت بغداد، تمام تلاش خود را جهت سرکوبی این نهضت به کار بستند تا به هر طریق ممکن، مانع توسعهطلبی و گسترش یا نابودی این حرکت کردند. لذا از همان آغازین سالهای تشکیل حکومت علویان، این نهضت از سوی مخالفان خارجی و با حمایت برخی گروههای داخلی تحتفشار قرار گرفت.
باوجود تمام این حملات، سادات علوی (از سال ۲۵۰ هجری / ۸۶۴ م تا ۳۱۶ هجری/ ۹۲۸ م) بهجز یک دوران فترت چهاردهساله (۳۰۱ ـ ۲۸۷ هجری/ ۹۱۴, ۹۱۳ ـ ۹۰۰ م) سایه قدرت خود را بر منطقه طبرستان، بااقتدار گسترانیدند.
همزمانی این حکومت با سه قدرت منطقه در آن روزگار (طاهریان، صفاریان و سامانیان) و همچنین قدرت گیری شیعیان برای نخستین بار در تاریخ ایران، میبایست تأثیرات سیاسی، مذهبی و فرهنگی عمیقی را (حداقل در منطقه طبرستان و دیلم) بر جای گذاشته باشد.
به نظر میرسد که برخوردهای نظامی میان طاهریان و صفاریان با حکومت نوپای علویان، بیش از آنکه باعث ضعف و شکست سادات علوی گردد، موجب تزلزل پایههای حکومت عاملان خراسان شده است. اضمحلال و نابودی طاهریان و شکست صفاریان در برابر نیروهای خلیفه (۲۶۲ هجری/ ۸۷۶ ـ ۸۷۵ م) را میتوان دلیلی برای این مسئله دانست.
از سوی دیگر دوام و بقاء داعیان در طبرستان موجب گسترش ریشهدار مذهب تشیع در این سرزمین گردید. ظهور حکومتهای شیعهمذهب در سالهای بعد در این منطقه، نشان از گسترش عمیق این مذهب در طبرستان و دیلم دارد و علویان زیدی مذهب، مسلماً بیشترین نقش را در این گسترش فرهنگی، مذهبی بر عهده داشتهاند.
نادیده گرفتن و کمتوجهی به حکومت علویان طبرستان را بهوضوح میتوان بامطالعه منابع معتبر قرن سوم و چهارم هجری درک کرد. مورخان این دو قرن، با آنکه با حوادث سیاسی و نظامی تشکیل نهضت علویان، معاصر بودند، اما اطلاعات بسیار اندکی را در کتابهای خود پیرامون این رخداد مهم، ثبت کردهاند. مهمترین دلیلی که میتوان برای این مسئله عنوان کرد، ابتدا اینکه، این نهضت یکی از خطرناکترین جریانات ضد خلافت در دوران خود محسوب میشد. داعیان علوی نهتنها با خلیفه مخالف بودند، بلکه بهطورکلی آنها را غاصب خلافت ـ که در نظر آنها به اولاد علی (ع) تعلق داشت ـ میدانستند. لذا طبیعی بود که مورخان ـ که در سایه قدرت خلافت قرار داشتند ـ نسبت به ثبت جریانهای ضد خلافت ـ رغبت چندانی از خود نشان ندهند. دلیل دوم، ظهور نهضت علویان در منطقه جغرافیایی طبرستان بود. رخدادهای این منطقه به دلیل دوری از مرکز خلافت اسلامی و همچنین محیط جغرافیایی خاص آن، کمتر به سمع نویسندگان حوادث تاریخی میرسید. کمتر مورخی نیز یافت میشد که برای ثبت جریانهای این مناطق، سختی مسافرت به این سرزمینها را ـ با آبوهوای نامطبوع و کوههای صعبالعبورـ بر خود آسان بگیرد.
از سوی دیگر به نظر میرسد که حوادث این دوران تحتالشعاع تحولات ماوراءالنهر و قدرت گیری خاندان سامانیان قرارگرفته است. لذا نویسندگان نیز بیشتر تمایل داشتند به ثبت رخدادهای این منطقه و حوادث این سلسله ـ که موردحمایت خلافت بغداد نیز بود ـ بپردازند.
باوجود این مشکلات و مسائل، اطلاعاتی که در منابع سوم و چهارم هجری، پیرامون حکومت علویان در طبرستان ثبت گردیده است بسیار محدود است. تنها منابع قرنهای بعد توانستند اطلاعات جامع و کاملتری پیرامون قدرت گیری نخستین حکومت شیعه در اختیار خوانندگان قرار دهند. کمتوجهی به تاریخ طبرستان بهویژه حوادث مربوط به قدرت گیری علویان در این منطقه، حتی در تحقیقات جدید و آثار محققان معاصر نیز بهوضوح قابلتشخیص است. کمتر کتابی در دهههای اخیر به شرح و تفسیر حوادث این قسمت از سرزمین ایران پرداخته است و مطالب مختصری نیز که در بعضی از کتابها ثبت گردیده است، بیشتر به حوادثی پرداختهشده است که در آن نوعی ارتباط بین علویان با حکومتهای همجوار مانند طاهریان و سامانیان ـ که در حقیقت کارگزاران خلافت عباسی در نواحی شمال و شرق سرزمینهای اسلامی بودند ـ وجود داشته است.
روش تحقیق در کتاب حاضر مبتنی بر «پژوهش تاریخی» و نوع آن «توضیحی» است. پس از مطالعه مقدماتی و کلی پیرامون موضوع و شناخت و طبقهبندی منابع بر اساس اهمیت و اعتبار آنها، مطالعه موردی و دقیق پیرامون حوادث سیاسی و مذهبی طبرستان در دوران موردنظر آغاز گردید. پس از فیشبرداری و مقایسه مطالب منابع مختلف، با ارائه پیشینه قیامهای زیدی، به حوادث دوران حکومت علویان طبرستان پرداخته شد.
کتاب حاضر، حوادث سیاسی، فرهنگی و مذهبی منطقه طبرستان و دیلم را مابین سالهای ۳۱۶-۲۵۰ هجری/۹۲۸ – ۸۶۴ م موردبررسی قرار میدهد. هرچند بر اساس موضوع علویان طبرستان، مطالعه در حوادث پس از سالهای ۲۸۷ هجری/۹۰۰ م وظیفه اصلی محقق بوده است، اما با توجه به تفکیکناپذیر بودن حوادث در این دوران، بهاختصار رخدادهای دوران اولیه حکومت علویان را نیز موردبررسی قرار دادهایم تا درک صحیح و کاملتری از این دوران تاریخی حاصل گردد. به همین منظور در کتاب حاضر به چهار بخش اساسی اشارهشده است:
بخش اول تحت عنوان مروری بر پیشینه فعالیتهای سیاسی زیدیه، به دو فصل تقسیم میگردد. در فصل اول قیامهای مختلفی که از سوی امامان زیدیه در مقابل اقتدار خشن خلافت اموی و عباسی صورت گرفت بهاختصار توضیح دادهشده است و در پایان نیز تحلیلی کوتاه بر عدم موفقیت آنها ذکر گردیده است. شکست قیامهای مختلف زیدیان، باعث فرار و مهاجرت سادات و علویان به نقاط مختلف میشد. یکی از مناطق امن موردتوجه این گروهها، سرزمین دیلم و طبرستان بوده است. فصل دوم به ذکر این مهاجرتها و همچنین توضیحی درباره موقعیت طبیعی سرزمین طبرستان و دیلم اختصاصیافته است.
در بخش دوم به مباحث تشکیل حکومت علویان و حوادث سیاسی بین سالهای ۲۵۰ تا ۲۸۷ هجری مربوط میشود این بخش در دو فصل، دوران حکومت «حسن بن زید» و «محمد بن زید» را شامل میگردد. در فصل اول به زمینههای ظهور علویان در طبرستان و تلاشهای نظامی «حسن بن یزید» در مقابل طاهریان پرداختهشده و تأثیرات تشکیل حکومت علویان در دربار خلافت موردبررسی قرارگرفته است. در فصل دوم حوادث دوران «محمد بن زید» علوی ثبتشده است. جنگهای مداوم با ترکان و «رافع بن هرثمه» و سرانجام نبرد سرنوشتساز با سامانیان از مباحث مهم این فصل میباشد.
بخش سوم، مربوط به دوران حکومت سامانیان بر طبرستان میباشد. شکست «محمد بن زید» از سامانیان، باعث تسلط امرای بخارا بر منطقه استراتژیک طبرستان گردید. «محمد بن هارون» که از سوی «امیر اسماعیل» بر امارت طبرستان منصوبشده بود، با شورش علیه دربار سامانی زمینه لشکرکشی امیر اسماعیل سامانی را به طبرستان فراهم کرد. مجموع این حوادث در فصل اول این بخش موردبحث قرارگرفته است. در همین دوران ما شاهد حملات روسها به منطقه طبرستان هستیم. به دلیل اهمیت و تازگی مطلب، فصل دوم به این حملات و نتایج حاصل از آن اختصاص دادهشده است.
بخش چهارم با عنوان تلاشهای سیاسی و فرهنگی علویان بعد از سال ۲۸۷ هجری/۹۰۰ م به دو فصل تقسیم میگردد. فصل اول اقدامات سیاسی و فرهنگی «ناصر اطروش» که سرانجام باعث به قدرت رسیدن وی در سال ۳۰۱ هجری گردید، موردبررسی قرار میگیرد. اقدام ناصر جهت سرکوب حکام محلی و شورش «حسن بن قاسم» از مباحث مطرحشده در این فصل است. فصل دوم به دوران حکومت «داعی صغیر» پرداخته میشود. بروز جنگهای داخلی بین علویان و نقش سرداران محلی در ایجاد اختلاف بین سادات از مباحث مهم این فصل میباشد. در این میان به حوادثی مثل تسخیر نیشابور به دست «لیلی بن نعمان» و اسارت «نصر بن احمد سامانی» در طبرستان نیز میپردازیم. همچنین برای درک صحیح اقدامات سادات زیدیه، کلیاتی از آراء و عقاید این شیعیان آورده شده است. در پایان نیز با جمعبندی مطالب و ارائه دلایل شکست و فروپاشی حکومت علویان، به آثار و نتایج حاصل از این حکومت اشارهشده است. امید است مجموع این مطالب بتواند روشنگر بخشی از تاریخ این منطقه باشد.
بخش اول: مروری بر پیشینه فعالیتهای سیاسی زیدیه
فصل اول. بررسی قیامهای زیدیه
قیام زید
زید دومین فرزند علی بن الحسین (ع)، در محیطی دانشدوست و دانشپرور دیده به جهان گشود. او با قرآن کریم بسیار مأنوس بوده و همواره به تلاوت آن مشغول بود. ازاینرو به «حلیف قرآن» معروف گشت. (۱) شیخ مفید او را پس از برادرش امام باقر (ع) شریفترین و آقاترین برادرانش میداند، بهطوریکه فضلش را از همه بیشتر و او را مردی عابد و منطقی و فقیه و سخی و شجاع برمیشمارد. (۲) واگذاری اداره موقوفات حضرت امیرالمؤمنین از طرف امام باقر (ع)(۳) و همچنین شرکت بسیاری از بزرگان و قاریان قرآن و فقیهان در سپاه زید، دلیل عظمت مقام و جایگاه بلند او نزد عموم مسلمانان و دانشمندان امت اسلامی بوده است. (۴) وی در سال (۱۲۲ هجری/۷۳۸ م) در دوران «هشام» خلیفه اموی قیام کرد. به نظر میرسد که مشوش بودن وضع سیاسی شیعیان، اوضاع رقت باری که آنها در حکومت بنیامیه با آن روبهرو بودند، همراه با تحقیر و توهین که از طرف والیان اموی نسبت به آنها روا داشته میشد، زمینه را برای قیام او فراهم ساخت. (۵) انگیزههای قیام زید ازنظر شیعه اثنی عشری در یک جمله خلاصه میشود و آن «مطالبه حقوق ازدسترفته آل محمد (ص) آنهم نه برای خود بلکه برای امام برگزیده آل محمد (ص)»(۶) که منظور همان امام محمدباقر (ع) بود. هرچند گروهی از مورخان برخلاف نظر آنها معتقدند که «او مردم را بهسوی خود دعوت میکرد و در سر هوای خلافت میپروراند.»(۷) زید به امید کمک و یاری مردم کوفه قیام خود را از این شهر آغاز کرد ولی به دلیل شتاب در آغاز قیام و همچنین بیعت شکنی مردم کوفه، این قیام بهوسیله نیروهای اموی به فرماندهی «یوسف بن عمر ثقفی»(۸) در محرم سال ۱۲۲ هجری/۷۳۸ م به خون نشست و بدن بیسر او را در کوفه بردار کردند.
قیام یحیی بن زید
او بعد از پدر عهدهدار پیروانش گشت. مادر او «ریطه» دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه بود (۹). چون پدرش زید به شهادت رسید یحیی شبانه او را به خاک سپرد و به اصرار طرفداران (۱۰) به خراسان رفت. شهادت زید توجه مردم را بهسوی علویان جلب کرده بود و دامنه این خشم تا سرزمینهای دور ـ حتی خراسان ـ نیز رسید، بهطوریکه «در سراسر خراسان کوی و برزنی نبود که در آن اخبار جنایات بنیامیه بازگو نشود.»(۱۱)
یحیی در بلخ، توسط نیروهای «نصر بن سیار»، حاکم اموی خراسان دستگیرشده و در قهندز مرو حبس گردید (۱۲). مرگ «هشام» خلیفه اموی (۱۲۵-۱۰۵ هجری/۷۴۲-۷۲۳ م) و به قدرت رسیدن «ولید بن یزید» (۱۲۶-۱۲۵ هجری/۷۴۳-۷۴۲ م) زمینه آزادی یحیی را از زندان فراهم کرد. در «بیهق» گروهی از شیعیان مخالف خاندان اموی، او را به قیام بر ضد خلافت تشویق کردند و توانستند نیرویی یکصد و بیست نفری را برای او تدارک ببینند. این نیروی کوچک در نخستین برخورد خود با امویان، توانست حاکم نیشابور «عمر بن زراره قسری» را به هلاکت برساند. (۱۳)
گسیل نیروهای فراوان از سوی حاکم مقتدر خراسان، کار را برای طرفداران یحیی سخت کرد و در نبردی که میان آنها در «جوزجان» در سال ۱۲۴ هجری/ ۷۴۲ م روی داد (۱۴)، یحیی بهاتفاق یارانش به شهادت رسیدند و جنازه او را بر دروازه جوزجان بر دار کشیدند. (۱۵) قیام زید و فرزندش یحیی در خراسان خشم و نفرت مردم نواحی شرقی خلافت را نسبت به امویان بیشتر کرد، بهطوریکه مردم خراسان روزهای زیادی را به شیون پرداخته و جامه سیاه پوشیدند و هر نوزادی که متولد میشد او را «زید یا یحیی» نام مینهادند (۱۶). این حوادث امویان را از خطر اصلی که در کمین خلافت آنها بود (یعنی عباسیان)، غافل کرد و زمینه را برای توسعه نفوذ و افزایش قدرت آنها فراهم ساخت. عباسیان نیز از فرصت بهدستآمده به بهترین وجه استفاده کردند. آنها گرفتن انتقام قاتلین یحیی و زید را ازجمله شعارهای خود گردانیدند و بدین طریق توانستند شیعیان زیدی را درنبرد با امویان با خود همراه کند.
قیام نفس زکیه
محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، معروف به نفس زکیه (به جهت کثرت زهد و عبادت)(۱۷) در سال ۱۰۰ هجری/۷۱۸ م در مدینه به دنیا آمد. او از هوش و استعداد فوقالعادهای برخوردار بود. ازنظر علمی نیز به مقامی بس رفیع و منزلتی برجسته نائل آمد، حتی گروهی او را مهدی موعود میدانستند (۱۸). این خصوصیات باعث گردید که در اواخر دوران اموی بسیاری از بنیهاشم و گروههای مخالف ازجمله منصور و سفاح (خلفای آینده بنیعباس) با او دست بیعت بدهند (۱۹). عباسیان که در این دوران به شیوههای مختلف توانسته بودند زمینههای قدرتیابی خویش و شکست امویان را فراهم کنند با قبضه قدرت، تمام گروههای مخالف امویان را در برابر کار انجامشده قراردادند. مخالفت «محمد بن عبدالله» نتوانست خللی بر قدرت آنها وارد سازد، هرچند که در اوایل نیز، سفاح (۱۳۶-۱۳۲ هجری. ق/ ۷۵۳ م) نخستین خلیفه عباسی نسبت به او سختگیری نمیکرد. در زمان منصور عباسی (۱۳۶ ـ ۱۳۸ هجری / ۷۵۳ ـ ۷۵۵ م) فعالیت طرفداران محمد بیشتر شد، این مسئله موجب نگرانی خلیفه شده بود، لذا برای پی بردن به مخفیگاه محمد، پدر و جمعی از نزدیکان و برادران او را دستگیر کرد و آنها را در «حیره» زندانی نمود. این واقعه موجب نگرانی «محمد بن عبدالله» را فراهم کرد و او مجبور شد «پیش از وقتیکه با برادرش ابراهیم معین کرده بود»(۲۰) قیام کند. همزمان با ورود منصور به بغداد در سال (۱۴۵ هجری / ۷۶۲ م) محمد از مخفیگاه خود بیرون آمده و وارد مدینه شد و با کمک مردم این شهر که با او بیعت کرده بودند، حاکم این شهر را گرفته و زندانی نمود. محمد برای دفاع در برابر سپاهیان منصور خندق پیامبر را بر دور شهر مدینه دوباره احیاء کرد. (۲۱)
این اقدام محمد ازجمله عوامل شکست او در نبرد با عباسیان بود. منصور پسر برادر خود، «عیسی بن موسی» را به جنگ او فرستاد. دو سپاه در محلی به نام «حجارالزیت» به هم رسیدند (۲۲). در پایان این جنگ، (رمضان سال ۱۴۵ هجری /۷۶۲ م) محمد و یارانش کشته شدند (۲۳). بعد از مرگ محمد، برادران و برادرزادههای او در شهرهای مختلف پراکنده شدند و هرکدام محرک قیام و حرکتی برعلیه عباسیان بودند. پسرش علی رهسپار مصر شد. برادرش یحیی به ری و سپس به دیلم رفت، برادر سومش ادریس به مغرب رفت (۲۴). بدین ترتیب عباسیان تاوان سنگینی را به جهت سرکوب و شهادت او پرداختند.