معرفی کتاب: مصر باستان
نویسنده : برندا اسمیت
مترجم : آزیتا یاسائی
پیشگفتار
سرنخهای باستانی
پاییز سال ۱۹۲۲، مصادف با ششمین سالی بود که هاوارد کارتر (۱) باستانشناس انگلیسی دره سلاطین مصر را حفاری میکرد. او بهطور خستگیناپذیر آرامگاه آخرین فرعون بزرگ مصر باستان یا سلاطینی را که از سه هزار سال پیش در آنجا آرمیده بودند کاوش میکرد. او میخواست یک آرامگاه ــ تنها یک آرامگاه ــ بیابد که گنجهای آن سرقت نشده باشد. کارتر بارها و بارها ناامید شده بود؛ اما امروز، چهارمِ نوامبر، روز متفاوتی بود و کارتر از هیجان گیج شده بود. هنگامی که آماده میشد تا درِ مهر و موم شده یک آرامگاه را بگشاید، احساس میکرد که در آستانه کشفی قرار گرفته است. او حق داشت؛ این آرامگاه، آرامگاه توتعنخآمون (۲) بود، پسربچهای که از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۲۷ قبل از میلاد، سلطان مصر بود. هنگامی که کارتر میخواست روزنه کوچکی در در ایجاد کند، دستهایش میلرزید.
در تلاش برای روشن کردن بعضی از اسرار مصر باستان، هاوارد کارتر (چپ) و یکی از همکارانش در کنار در آرامگاه توتعنخآمون یکی از فراعنه مشهور مصر ایستادهاند.
کارتر تابوت طلایی را که پیکر مومیایی فرعون جوان توتعنخآمون را دربر گرفته، بررسی میکند. با بررسی بقایای مصر باستان، باستانشناسانی مثل کارتر اطلاعات ارزشمندی را در مورد زندگی فراعنه مصر به دست آوردهاند.
او با دقت روزنه را گشاد کرد تا حدی که فضایی برای وارد کردن شمع وجود داشته باشد. لُرد کارناروُن (۳) که هزینههای این حفاری را تقبل کرده بود همراه دو نفر از دوستانش بیصبرانه و با اضطراب منتظر نظر باستانشناس بودند. کارتر بعدها آنچه را دیده بود، اینطور توصیف کرد:
ابتدا نمیتوانستم چیزی ببینم، هوای گرمی که از حفره خارج میشد شعله شمع را میلرزاند، اما به تدریج، وقتی چشمهایم به نور عادت کرد، غبار روی اجزای اتاق به تدریج محو شد، حیوانات عجیب، مجسمهها و طلا ــ همه جا تلألو طلا بود. برای یک لحظه ــ لحظهای که برای من و اطرافیانم ابدی بود ــ من با شگفتی در جایم خشکم زده بود و هنگامی که لُرد کارنارون که دیگر نمیتوانست سکوتم را تحمل کند با اضطراب فریاد زد: «میتوانی چیزی ببینی؟» تمام آنچه میتوانستم بگویم، این بود: «بله، چیزهایی شگفتانگیز!»(۱)
بعد از بزرگ کردن روزنه، کارتر و دیگران وارد آرامگاه شدند. همه چیز دقیقا همانطور مثل سه هزار سال پیش مانده بود، مثل همان موقعی که فرعون دفن شده بود. علاوه بر سریر پادشاهی زراندود بسیار مجلل، تختها، نیمکتها، صندلیها، ارابهها، ظروف سنگی حاوی غذا، صندوقهایی حاوی لباسهای ابریشمی و یک بادبزن زیبا از پر شترمرغ در جاهای مناسب قرار داشتند. حتی بوی عطری با وجود گذشت قرنها هنوز استشمام میشد. در اتاق دیگر یک صندوق زراندود بزرگ قرار داشت. درون آن تابوت سه لایهای وجود داشت که داخلیترین لایه آن از طلای خالص ساخته شده بود و مومیایی فرعون را کاملاً حفظ کرده بود.
وقتی سرپوش آخرین تابوت برداشته شد، کارتر به ماسک طلایی و درخشندهای که تصویر توتعنخآمون را داشت، خیره مانده بود. روی ماسک طلایی تاج گلی دیده میشد که احتمالاً بیوه جوان فرعون، آنخس نامون (۴) روی آن گذاشته بود. کارتر چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعدها نوشت:
بین آن همه شکوه و جلال سلطنتی و آن همه عظمت پادشاهی، هیچ چیزی از آن تاج گل زیباتر نبود… آن تاج گل به ما نشان میداد که ۳۳۰۰ سال چه دوره زمانی کوتاهی است. (۲)
کارتر و سایر باستانشناسان طی ده سال بعدی روی بقایای جامعه مصر باستان که از آرامگاه توتعنخآمون به دست آمده بود، بررسی و تحقیق کردند. به این ترتیب، آنها توانستند برای انسانهای امروزی اطلاعاتی در مورد زندگی در مصر باستان جمعآوری کنند. کشف کارتر بسیار مهم بود، زیرا آرامگاه توتعنخآمون تنها آرامگاهی بود که از دسترس سارقینی که غالبا شواهد باستانی را تخریب میکردند، در امان مانده بود.
تمدن پایدار
بر اساس اطلاعاتی که از آرامگاه توتعنخآمون و سایر نواحی مصر به دست آمده است، باستانشناسان معتقدند که مصر باستان نخستین و پایدارترین تمدن در تمام تاریخ بوده است. این تمدن حدود پنج هزار سال پیش در درههای حاصلخیز نیل در شمال شرقی آفریقا شروع شد. با گذشت زمان مصریها به فرهنگ و روش زندگیشان که در مرکز آن فرعونی قدرتمند و مقدس قرار داشت، به شدت معتقد شدند. اقتدار و پیشرفت سرزمین مصر مستقیما به سرنوشت فرمانروایان آن بستگی داشت، وقتی فرعون مقتدر بود، مصر دوران رشد و افتخار را سپری میکرد. اما اگر قدرتش تضعیف میشد، مملکت را هرج و مرج و خونریزی فرامیگرفت.
با وجود این، حتی طی دورانهای سخت، تمدن مصر تقریبا دست نخورده باقی ماند. جوامع باستانی دیگر، به خصوص یونان و روم از موفقیتهای مصر دچار شگفتی و حیرت بودند. موفقیتهای مصر در نجوم، ریاضیات، معماری، طب، کتابت و ادبیات به وسیله یونانیها و رومیها انتقال یافت و بر تمدن غربی تأثیر گذاشت. این فضایل همراه با خزانه گرانبهای مصر، همواره گواهی است بر عظمت این سرزمین باستانی.
۱. ریشههای تمدن مصر
موقعیت جغرافیایی مصر، به خصوص رود عظیم نیل، بیش از هر عاملی در شکلگیری تمدن مصر مؤثر بوده است. از آنجا که رود نیل در واقع تنها منبع آب بوده، زندگی در مصر به آن بستگی داشته است. مصر منطقه سبز و حاصلخیزی مثل یک بوته بزرگ گل در میان صحراست. رودی باریک به طول ۱۱۰۰ کیلومتر و خاک بارور دره نیل ریشههای این بوته گل را تشکیل میدادند. گلهای این بوته به شکل باتلاقی مثلثی و پست به نام دلتا در محل ورود نیل به دریای مدیترانه قرار داشت. جیمز هنری بریستد (۵)، مصرشناس، معتقد است که تبدیل سرزمین حاصلخیزی که به وسیله رود نیل مشروب میشد به بیابان شنی برهوت بسیار ناگهانی و سریع بوده است: مثل یک چشم به هم زدن.
عطیه نیل
هر سال با فرا رسیدن بهار، بارش بارانهای سنگین و ذوب برفها در سرچشمه نیل در کوههای آفریقای مرکزی باعث جریان یافتن سیلابهایی میشود. بین ماههای ژوئیه (تیرماه) تا اکتبر (آبانماه) رود نیل از کنارههایش سرریز میکند و آب هستیبخشش را در صحرای تشنه توزیع میکند. با پایین رفتن سیلابها، لایهای از گل سیاه حاصلخیز به جا میماند. مصریان باستان برای نیل احترام خاصی قایل بودند، آنها نیز مثل هرودوت (۶) مورخ یونانی میدانستند که مصر خودش «عطیه نیل است.»(۳) در یک سرود باستانی این احساسات نمایانده شده است:
درود بر نیل، آن که پیش از زمین پدید آمده است، آن که میآید تا به مردمان مصر زندگی ببخشد. رازی از جنبش، تیرگی در میان روشنایی روز، مریدانت که کشتزارهای آنها را آبیاری میکنی، ستایشت میکنند. (نیل) را رع (خداوند خورشید) آفرید تا به تمام تشنگان زندگی بدهد. آن که میگذارد تا بیابان با جریانش که از بهشت نازل میشود، سیراب شود. محبوب الهه خاک است، مهارکننده الهه بذر است، آن که سبب میشود کارگاههای پِتاح (ربالنوع هنرمندان و صنعتگران) ترقی کند. الهه ماهیان، آن که سبب میشود تا مرغان آبزی در سرچشمه رود پرواز کنند… آن که جو و گندم میآفریند تا معابد جشن بگیرند… وقتی سرریز میشوی، چیزهای فراوانی به تو پیشکش میشود، گلهها برای تو قربانی میشوند، به تو بسیار تقدیم میشود، پرندهها برای تو پروار میشوند، شیرهای بیابان برای تو به دام میافتند تا گشادهدستی و بخشش تو جبران شود. (۴)
مصریهای باستان برای حفظ روش کشاورزیشان به سیلاب طغیانهای سالانه نیل وابسته بودند. مصریان در خاک مرطوب اطراف نیل گندم، جو و غلات دیگر کشتمیکردند. زراعت هم غذای مردم و هم غذای احشام را فراهم میکرد. مصریها در دهکدههای دایمی ساکن شدند و با آجرهای ساخته شده از گل نیل و مقداری کاه خانههایی محکم و یکطبقه بنا کردند.
نیل علاوه بر این که منبع تهیه غذا بود، تمدن رو به رشد مصر را محافظت میکرد. در شرق و غرب بستر رود تا جایی که چشم کار میکند بیابان برهوت گسترده است. در شمال نیل دلتا قرار دارد که حاشیه باتلاقی آن لنگرگاه مناسبی برای کشتیها نبود. در جنوب نیل آبشارهایی صخرهای وجود دارد که سفر به جنوب مصر را به وسیله کشتی دشوار میکرد. هر چند راهزنان بادیهنشین بدوی گاهی به دهکدههای مصری حمله میکردند، حدود طبیعی سرزمین مصر که تا حدی به وسیله رود نیل پدید آمده بود، قرنها فاتحان بالقوه را پشت مرزها نگه داشت. در نتیجه، حمله دشمنان به مصر معدود بود و مصریها میتوانستند خودشان را وقف تمدن رو به رشدشان نمایند.
***
درخششی نقرهفام
بسیاری از مورخان معتقدند که ویژگیهای مردم تا حدی به وسیله محیط آنها شکل میگیرد. مصریها هم از این قاعده مستثنی نبودهاند. لئونارد کوترل (۷) نویسنده کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» مصر باستان را از چشم یک خدای فرضی آسمانی توصیف میکند.
«من خدایانی آسمانی را تصور میکنم که به پایین به دره نیل، زمین مارپیچ سبزرنگی که بهطول هزار کیلومتر در بیابان پیش رفته است، نگاه میکنند… منطقهای که عرض آن بیش از چند کیلومتر نیست و حتی گاهی کمتر از دو کیلومتر است. در غرب این ناحیه، بیابانی برهوت از شن و صخره گسترده است ــ صحرا. در سوی دیگر بیابان عرب تا چند مایل به سمت شرق تا حد دریای سرخ گسترش مییابد. شبی مهتابی و بدر کامل است و خدای آسمانی من رود عظیم را میبیند که بسان نقره روشن میدرخشد. او میتواند اینجا و آنجا در طول ساحل نیل نقاط نورانی را ببیند… اما نمیتواند صدها دهکده تاریک را که میلیونها «فلاّح» [رعایای مصری آن روزگار] در آنها از خستگی به خواب رفتهاند ببیند، رعایایی که در روستاهایی که از خشت گلی ساخته شدهاند، ازدحام کردهاند تا خورشید آنها را به بیرون، به کشتزارهای پست و مسطح فرا بخواند تا به کار ابدیشان ادامه دهند. این مار سبز طی چند صد قرن گذشته چند میلیون روح را زاده است؟ خدای آسمانی نامیرای من زمانی را به یاد میآورد که این شکاف زمینی سبزِ بیابان را فقط حیوانات، پرندگان و خزندگان میشناختند، هنگامی که شیرها و کفتارها، یوزپلنگها و گرگها در حاشیه بیابان میگشتند، و اسبهای آبی در آب حرکت میکردند، هنگامی که دستههای عظیم غازها از فراز پاپیروسهای [درخت کاغذ مصری] باتلاقی به سوی ابرها پرواز میکردند، قبل از این که انسان در این دره شناخته شود.
«خدای من در گذر قرنها دیده است که جنگلها جای خود را به کشت و زرع دادهاند. او دیده است که برای نخستین بار در کره زمین، شهرهای قانونمندی به وجود آمدهاند که توسط دشتها احاطه شدهاند و به وسیله مجراها و جادهها به هم متصل شدهاند، در حالی که باقی آدمیان یا اغلب آنان هنوز از شکارگاهی به شکارگاه دیگر کوچ میکردند.»
***
نیل علاوه بر این که به دفع دشمنان کمک میکرد، راه ارتباطی منحصر به فرد میان روستاها بود. دره باریک و طولانی نیل که مصر علیا نامیده میشود، در بسیاری از قسمتها تنها بیست کیلومتر پهنا دارد. دهکدهها در طول منطقهای طولانی از شمال تا جنوب قرار گرفته بودند. در دلتا، یا مصر سفلی، دهکدهها در اطراف هفت شاخه رود نیل پراکنده شده بودند.
اگرچه وجود سنگهای عظیمالجثه در آبشارها مانع میشد تا دشمنان برای حمله به جنوب مصر از رودخانه استفاده کنند، اما نیل در داخل مصر قابل کشتیرانی بود و ارتباط و حمل و نقل را بین دهکدهها آسان میکرد. رود همانند بزرگراه عریضی فرعونها را قادر میساخت مصر را از نظر سیاسی متحد کنند و یک تمدن مشترک پدید آورند.
استفاده از عقل و هوش
اگرچه خود رود نیل قابل پیشبینی بود، اما سیلابهای آن سال به سال فرق میکرد. اگر سطح سیلابها بالا بود، هزاران نفر تلف میشدند، خانهها ویران میگشت و دانهها و بذرهایی که برای کشت سال آینده انبار شده بود از بین میرفت. اگر سطح سیلاب پایین بود، مناطق کمتری از آن بهرهمند میشد و غلات کمتری کشت و درو میشد. در این سالها نیز هزاران نفر از گرسنگی میمُردند. براساس مشاهدات آدولف اِرمن (۸)، مصرشناس؛ «روزهای سیلاب… روزهای اضطراب و دلواپسی بودند.»(۵)
در سالهای ۵۵۰۰ تا ۳۱۰۰ قبل از میلاد، طی دوره پیش از سلسلهها، زمانی که دلتا و دره نیل در سلسله اول یا خانواده فراعنه متحد نشده بودند، مصریها روش پیچیدهای برای آبیاری ابداع کردند. آنها حوضچههایی در زمین حفر میکردند که مثل آب انبار سیلاب در آن ذخیره میشد. بعد مجراهایی میکندند و آب را از این حوضچهها به مزارعی که از رود دور بودند، میرساندند ــ مزارعی که حتی سطح بالای سیلابها نیز به آنها نمیرسید. مصریها چینهها یا خاکریزهایی میساختند تا دیوارههای حوضچهها را تقویت کنند.
جزئیات یک نقاشی دیواری مربوط به قرن سیزدهم قبل از میلاد، یک مصری را در حال استفاده از شَدوف که وسیلهای برای آبیاری بوده است نشان میدهد. کشاورزان از این وسیله برای برداشت آب از نیل استفاده میکردند.
روش آبیاری مصریها به نگهداری مداوم و مرمت حوضچهها و مجراها نیازمند بود. با گذشت زمان مصریها پیشرفتهای بیشتری کردند، از جمله استفاده از «شَدوف»(۹)، وسیلهای شامل یک سطل که به یک دیرک متصل میشد و آب را از نیل به درون مجاری و از مجاری به کشتزارها هدایت میکرد. روش آبیاری مصریها به قدری موفق بود که زارعان میتوانستند در یک فصل نه تنها یک بار، بلکه دو یا سه بار محصول درو کنند.
یک منبع مصر باستان سرزمین مصر را در این زمان به این صورت توصیف میکند:
در مجاری، ماهی و در دریاچهها پرنده فراوان است. مزارع مصر به واسطه وجود رستنیها سبز است و در سواحل آن نخل وجود دارد. انبارهای غله لبریز از گندم و جوست. سیر، گندم، کاهو و میوهها برای بقا (ادامه زندگی و سلامت) موجود است و شراب از عسل برتر است. کسی که در اینجا ساکن است، خوشحال است زیرا زمینهای پست مثل جاهای دیگر پربرکت است. (۶)
تغییرات اجتماعی
زراعت تغییرات عمدهای را در جامعه مصر به وجود آورد. وفور غذا افراد را از جمعآوری مداوم غذا رها ساخت و زمان را برای کسب تخصص و رشد شغلهای مختلف فراهم کرد. به این ترتیب، هنگامی که اغلب مصریها کماکان در کشتزارها کار میکردند بعضی از آنها برای مثال سفالگر شدند و کاسهها و کوزههای رُسی تزیینی ساختند. بافندگان با استفاده از یکی دیگر از محصولات مصر، الیاف کتانی میریسیدند و از آنها پارچههای کتانی میبافتند. عدهای با کندهکاری روی سنگ مجسمه، چاقو و دسته داس میساختند. فلزکاران با مس اسلحه و ابزار میساختند. حتی عدهای مس را ذوب میکردند تا در قالبگیری استفاده کنند، اختراعی که احتمالاً به همراه مهاجرانی که از خاور نزدیک به کنارههای دلتا کوچ کرده بودند، به مصر رسیده بود. این هنرمندان اولیه یا صنعتگران ماهر یک گروه اجتماعی تشکیل دادند، گروهی متفاوت از غالب روستانشینان که رعیت بودند و کماکان روی زمین کار میکردند.
در دره حاصلخیز نیل انواع مختلف گیاهان کشت میشد و به همین علت کشاورزی در مصر صناعتی مهم بود. در این حجاری برجسته صحنههای مختلف کشاورزی در مصر از جمله درو کردن محصول و گلهداری نمایش داده شده است.
***
موشهایی در کشتزارها
کشاورزی مهمترین حرفه در مصر بود، ولی رعایایی که روی زمین کار میکردند، زندگی آسانی نداشتند. نامهای که توسط شخص ناشناسی نوشته شده تمام دشواریهایی را که رعایا با آنها مواجه بودهاند شرح داده و در کتاب «زندگی در مصر باستان» نوشته آدولف ارمن نقل شده است.
کرمها نیمی از محصول و اسبهای آبی نیم دیگر آن را برده بودند؛ در کشتزارها موشها میگشتند، ملخها آمده بودند؛ دامها خورده شده و سهرهها ربوده شده بودند. کشاورز تیرهبخت بینوا! آنچه بر زمینهای خرمنکوبی شده بر جای مانده بود، سارقان به یغما برده بودند…. سپس کاتب برای گرفتن محصول (مالیات برای فرعون) سر میرسید، عواملش چماق حمل میکردند… آنها میگفتند:، دانهها را بدهید.، ـ هیچ چیز باقی نمانده است. سپس آنها کشاورز را در حالی که روی زمین دراز کشیده و به زمین بسته شده بود، میزدند. آنها او را به درون مجرای آب میفرستادند و او در حالی که سرش زیر آب بود، غرق میشد. زنش را در برابر چشمانش میبستند و فرزندانش را به زنجیر میکشیدند.
زراعت در مصر باستان پیشه دشواری بود. علاوه بر کار سخت در مزارع، کشاورزان با حمله حیوانات و خراجگیران بیرحم روبرو بودند.
***
تخصصی شدن حرفهها منجر به پیدایش دادوستد شد که اقتصاد مصر را دگرگون کرد و به رشد کشور کمک کرد. صنعتگران مختلف، دیگر با زمین ارتباط مستقیم نداشتند و برای تأمین غذایشان به روشی جدید نیاز داشتند. به این ترتیب صنعتگران تولیداتشان را با محصولات کشاورزی معامله میکردند. پس از مدتی کوتاه، دادوستد از درون تکتک روستاها، به دادوستد بین دهکدههای مجاور طول نیل منجر شد. دیری نگذشت که گروهی از سوداگران پدید آمدند، کسانی که اجناس مختلف را میخریدند و میفروختند. آنها نیز در کنار صنعتگران و هنرمندان در ساختار در حال رشد جامعه جای خود را پیدا کردند. چون مصریها نظام پولی نداشتند، پایاپای معامله میکردند. سوداگران اجناس را با هم در رودخانه جابجا میکردند یا گاهی آنها را با کاروانهای الاغ در خشکی حمل میکردند. بر اساس یکی از منابع مصر باستان، «سوداگران که مثل زنبورها پرکار بودند، در طول مسیر رودخانه بالا و پایین میرفتند.»(۷)
رشد حکومت
پیشرفت کشاورزی یک دگرگونی مهم و حساس را در مصر باستان بهوجود آورد: رشد حکومت. کشت و زرع پیشرفته جامعه را پیچیدهتر کرده بود. برای آبیاری لازم بود حوضچهها و مجاری ساخته و نگهداری شوند. بعد از سیلابهای سالانه، زمینها باید برای کشت تقسیم میشدند. اضافه محصول باید انبار و در زمان نیاز توزیع میشد. داد و ستد باید هدایت میشد. نزاع بر سر مالکیت زمین باید حل و فصل میگردید. به تدریج برای برنامهریزی و جهتدار کردن این فعالیتها حکومتی از بین قبایل موجود تشکیل شد.
اغلب مصریها به قبیلهای تعلق داشتند و هر دهکدهای در یکی از چند منطقه مستقل جای میگرفت. بر هر کدام از این مناطق یک رئیس که تمام اهالی منطقه به وفاداری او اعتقاد داشتند، حکومت میکرد. رئیس از پایتخت آن منطقه که معمولاً دهکده بومی خودش بود بر منطقه حکمرانی میکرد.
در کنار مناطق قبیلهای، در مصر در دوره پیش از سلسلهها چند شهرستان وجود داشت. هر یک از این شهرستانها شامل یک شهر و حومه آن بود و پادشاهی بر آن حکومت میکرد که در واقع همردیف رئیس منطقه قبیلهای بود. شهرستانها نیز مثل مناطق قبیلهای بازار، خدای محلی، معبد و توتم (نماد) قبیله حاکم یا خاندان گسترده مربوط به خود را داشتند. شهرستانها معمولاً وقتی پدید میآمدند که یک شهر از دیگر شهرها قدرتمندتر یا موفقتر میشد و رهبران آن منطقه نفوذ خودشان را به دهکدههای مجاور گسترش میدادند.
مناطق مقتدرتر به فتح یا جذب مناطق ضعیفتر از طریق جنگ و گاهی ازدواج ادامه میدادند تا سرانجام مصر فقط از دو سلطنت تشکیل شد: مصر سفلی که در ناحیه دلتای نیل قرار داشت و پایتخت آن بیوتو (۱۰) در غرب دلتا بود. و نِخِب (۱۱) که در محل الْکبْ (۱۲) امروزی قرار داشت، پایتخت مصر علیا بود که شامل سرزمینهای دره نیل میشد که از دلتا تا نخستین آبشار نیل نزدیک به آسوان (۱۳) در جنوب مصر گسترده بود. صدها سال این دو سلطنت در کنار هم وجود داشتند. با وحدت این دو، عصر عظمت مصر آغاز شد.
۲. سلطنت قدیم: عصر عظمت مصر
حدود سال ۳۱۰۰ قبل از میلاد، ۶۰۰ سال قبل از شروع سلطنت قدیم، یکی از سلاطین مصر علیا به نام مِنِس مصر سفلی را فتح و کشور را متحد کرد. با وحدت مصر علیا و سفلی، مصر نخستین ملت را در تاریخ پدید آورد و مِنِس نخستین پادشاه شد که بعدها فرعون نامیده شد. با هدایت مِنِس و فراعنه بعد از او، تمدن مصر طی شش قرن بعدی به رشدی منظمتر، موفقتر و مترقیتر دست یافت. کاغذی از نی پاپیروس اختراع شد، نوعی خط تصویری به نام هیروگلیف ابداع شد و مالیاتها وضع شدند و به این شکل زمینه برای شروع دورهای تحت عنوان سلطنت قدیم مهیا شد. طی سلطنت قدیم، عصر عظمت مصر، فراعنه فرمانروایان قدرتمند ملت بودند. مذهب، هنر، بازرگانی، معماری، ادبیات ــ حتی زندگی اجتماعی و اقتصادی ــ همگی به وسیله فراعنه استوار و گسترده شد تا حکومت مرکزی را تقویت کند.
یک لوحه کندهکاری که در مصر علیا یافته شده تصویر سلطان نارمِر را که به نظر میرسد نام دیگری برای مِنِس، نخستین سلطان مصر باشد نشان میدهد.
سلاطین مقتدر
فراعنه مصر مستبد بودند، فرمانروایانی با قدرت مطلق. کلام آنها قانون بود و بیچون و چرا اطاعت میشد. فراعنه ملت را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر روحانی نیز کنترل میکردند. اگرچه معلوم نیست که چطور مردم به این باور رسیدند که فرعونها را خدا بدانند، آنچه معلوم است این است که در سلطنت قدیم فراعنه را پسر رع، خداوند خورشید، میدانستند.
هنگام نزدیک شدن به سلطان، اتباع وی به نشانه احترام تعظیم میکردند و پیشانی بر زمین میساییدند. در یکی از منابع مصر باستان قدرت و خرد فراعنه به این صورت توصیف شده است:
چیست که تو ندانی؟ کیست که از تو خردمندتر است؟ کجاست که تو ندیده باشی؟… اگر تو به آب بگویی «بر فراز کوهها بالا برو»، نهر مطابق فرمان تو جریان مییابد، چرا که تو رع هستی… توانایی و اقتدار در دهان تو و درک و دریافت در قلب توست، کلام تو کلام مات (۱۴) (خداوند حقیقت) است و خداوند روی لبهای تو نشسته است… برای تو ابدیت تقدیر شده است. همه چیز مطابق خواست تو انجام میشود و هر آنچه بگویی، مطاع است. (۸)
فرعون هم به عنوان سلطان و هم به عنوان پسر خداوند رع مرکز زندگی مصری بود. فرعون و خانوادهاش در رأس هرم اجتماعی مصر قرار داشتند، پس از آنها کاهنان، مأموران بلندمرتبه و اشراف قرار داشتند. کاتبان، کلیه هنرمندان متبحر و مأموران جزء طبقه بعدی را تشکیل میدادند. بزرگترین طبقه، که پایینترین قسمت هرم اجتماعی بود، شامل رعایای کشاورز و کارگران عادی بود.
فرعون به مثابه صاحب قدرت سیاسی مقتدر و وحدتبخش عمل میکرد، به نظر میرسید که شکوه و عظمت مصر مستقیما به نفوذ فرعون وابسته باشد، کسی که با شفاعت نزد سایر خدایان برکت را به مصر میآورد.
با این که بعضی از اشراف مصر املاک اختصاصی داشتند، اما بیشتر زمینها به فرعون تعلق داشت که آن را به واسطه ارث یا فتح سرزمینها به دست آورده بود. فرعون قطعههای زمین را به بعضی اشراف مورد علاقهاش ــ اعقاب پادشاهان قبلی و اشراف ملاّکی که از قبل زمیندار بودند ــ هدیه میکرد تا آنها را اداره کنند.
در دوران سلطنت قدیم، مصریها به فرعون به عنوان پسر خداوند خورشید ـ رع که سرِ باز (قوش) داشت، احترام میگذاشتند.
به علاوه، فرعون تقریبا مالک تمام محصولات سرزمین بود. چون مصریها نظام پولی نداشتند، مالیاتها به صورت گندم، جو، روغن زیتون، آبجو، شراب و میوه جمعآوری میشد. سپس سلطان از این درآمدها برای پرداخت حقوق به کارمندان سلطنتی، صنعتگران، کاهنان و سایر کارگران استفاده میکرد.
تمام کارهای روی زمین را رعایا انجام میدادند که توده جمعیت بودند. اگرچه نمیتوان رعایا را دقیقا بَرده نامید، اما رعایای مصر باستان مشابه سرفها در اروپای قرون وسطی بودند، چرا که به زمین وابسته بودند. اگر به هر دلیلی ارباب زمین عوض میشد، آنها نیز به همراه زمین تحت فرمان ارباب جدید قرار میگرفتند. رعایا نیز مثل بندگان بعد از این که وظایفشان را در زمینهای ملاّکان انجام میدادند، اجازه داشتند برای تهیه مایحتاجشان روی قطعات کوچک زمین کشت کنند.
برای حفظ قدرت مطلق در کنار هدایت تجارت روزمره مصر، فراعنه سلطنت قدیم یک نظام متمرکز حکومتی ابداع کردند که در طول تاریخ مصر باستان حفظ شد. یک دولت مرکزی در ممفیس ــ شهری نزدیک به محل اتصال مصر علیا و مصر سفلی ــ تأسیس شد تا فعالیتهای محلی مناطق مختلف را که بعدها نومس (۱۵) نامیده شدند، هدایت کند. در ابتدا تمام مناصب عالی را منسوبین فرعون اشغال میکردند، اما به تدریج اشخاص عادی نیز به سمت کارمند برجسته حکومتی منسوب میشدند.
بدیهی است که فرعون در رأس سلسله مراتب حکومتی قرار داشت. بعد از فرعون، تواناترین شخص کسی بود که در سمت وزیر قرار میگرفت که وظایفش شامل نظارت بر بسیاری از بخشهای حکومت مرکزی بود؛ بخشهایی که تعداد زیادی کاتب در آنجا کار میکردند. وزیر از جمعآوری مالیاتها، کشت در مزارع و نگهداری سیستم آبیاری اطمینان حاصل میکرد. وزیر همچنین مسئول اداره نظام قضایی در سراسر سرزمین بود و گاهی اوقات نقش سرپرستی معماران سلطان را هم ایفا میکرد.
در سطح محلی، حدود نومسهای مصر بر اساس مرزهای مناطق قبیلهای قبلی شکل میگرفت. ۲۲ حکومت محلی در مصر علیا و ۲۰ حکومت محلی در مصر سفلی وجود داشت. هر یک از اینها در واقع کوچک شده سازمان حکومتی مرکزی بود که بخشهایی را مشابه آنچه در حکومت مرکزی وجود داشت، شامل میشد. هر ایالت یک حاکم داشت که فرماندار محلی نامیده میشد و فرعون منسوبش میکرد. این حاکم به وزیر گزارش میداد و مثل وزیر وظایف مختلفی داشت. حاکم که نقش قاضی اصلی را در منطقه ایفا میکرد بر آبیاری، انبار کردن غلات برای مواقع اضطراری و جمعآوری مالیاتِ ناحیه تحت پوششش نظارت میکرد. حاکم همچنین از منطقه تحت حکومتش سربازهایی ــ معمولاً رعایای آموزشندیده ــ را در مواقع اضطراری برای جنگیدن به سپاه فرعون میفرستاد، چرا که مصر ارتش ملی نداشت.
خدایان و الهههای متعدد
دین و مذهب برای مصریان باستان حیاتی بود. مصریها علاوه بر این که فرعونشان را خدا میدانستند، حدود دو هزار خدای دیگر را نیز میپرستیدند، حتی دو هزار سال بعد از آن هرودوت، مورخ یونانی، در سفر به سرزمین فراعنه گفته بود: «به نظر میرسد تعداد خدایان در این سرزمین از تعداد انسانها بیشتر باشد.»(۹)
***
به تلخی زهر
وزیر به عنوان دارنده بالاترین منصب حکومتی، مسئولیتهای زیادی داشت. هرگاه وزیر جدیدی منصوب میشد، فرعون در مورد وظایف وزیر سخنرانی میکرد که در کتاب «هنگامی که مصر بر مشرق زمین حکمروایی میکرد» نوشته جورج اشتایندورف (۱۶) و کیت سی زِله (۱۷) این سخنرانی این گونه نقل شده است.
«منصب وزارت… خوشایند نیست، نه، به تلخی زهر است… وزیر کسی است که نباید توجه خاصی به شاهزادگان یا رایزنان بکند و نباید برای خودش پیروانی گرد آورد… حال اگر کسی (شخصی که درخواستی داشته باشد) از مصر علیا یا مصر سفلی به شکایت بیاید، شما باید بررسی کنید که آیا بر اساس قانون همه چیز اجرا شده است… از آن جا که هر کس حقوقی دارد باید ببینید آیا کارها به صورت مناسب انجام شدهاند… به افراد آشنا و ناآشنا، خویشاوند یا غریبه به یک چشم نگاه کنید… هیچ شاکیای را بدون شنیدن شکایتش رد نکنید… در برابر هیچ کس به ناروا خشمگین نشوید و تنها در مواردی که ابراز خشم لازم است، خشمگین شوید. به خودتان ترس از خویشتن را القا کنید (بگذارید مردم شما را بترسانند)… زیرا یک کارگزار واقعی کارگزاری است که ترسیده باشد… اما اگر کسی ترس را بیش از حد به خود القا کند… در آن صورت آنها دیگر نخواهند گفت:، او مردی منصف است…، آنچه از وزیر انتظار میرود، عمل بر اساس عدالت است، زیرا وزیر کسی است که از طرف خدا نگهبان عدالت است.»
***
مصریها معتقد بودند که خدایان بر طبیعت و تمام جوانب زندگی، از تولد تا مرگ حاکمند. بعضی خدایان به شکل انسان بودند، بعضی به شکل حیوانات و عدهای نیز حاصل ترکیب این دو با بدنهایی شبیه به انسان و سر حیوانات بودند. منشأ این خدایان بهطور نسبی شناخته شده است. برخی از این خدایان در دوران پیش از سلسلهها ظهور کردهاند؛ در زمانی که هر دهکده، شهر و منطقه خدای خاص خودش را داشت. با گذشت زمان، تعدادی از این خدایان مشهورتر شدند و به عنوان خدایان و الهههای بزرگ ملت مصر شناخته شدند.
مهمترین خدا در دوره سلطنت قدیم خداوند خورشید با سرِ باز به نام «رع» بود. مصریها معتقد بودند که او هر روز در شرق متولد میشود، در طی روز در آسمان سیر میکند و مثل پیرمردان هر شب در مغرب میمیرد. طی شب او در زیرزمین، منطقهای که مردهها در آن جای گرفتهاند، سفر میکرد تا دوباره به شرق برسد. یکی از منابع مصر باستان، رع را چنین توصیف کرده است: «بر فراز گنبد آسمان برمیآید، تا هر روز به خورشید زندگی بدهد.»(۱۰)
بجز رع در میان خدایان بزرگ میتوان به اُزیریس (۱۸)، خداوند مرگ اشاره کرد، خدایی که حاکم زیر زمین بود. مصریها معتقد بودند که روزگاری اُزیریس حاکم مصر بوده است. در واقع او به شکل فراعنه توصیف شده است؛ فرعونی که تاج بر سر دارد و در حال حمل سایر نمادهای مربوط به منصبش، مومیایی شده است. اُزیریس را برادرش سِت (۱۹)، خداوند طوفان و خشونت، بر تخت پادشاهی به قتل رسانده بود. ست خدایی است که غالبا به صورت تنه انسان با سر یک حیوان درنده ناشناخته به تصویر کشیده شده است. طبق افسانههای مصری، انتقام مرگ اُزیریس را پسرش حوروس (۲۰) گرفته است که معمولاً به شکل باز نمایش داده میشد. خدایان مهم دیگر شامل آنوبیس (۲۱)، تحوت (۲۲) و حتحور (۲۳) بودهاند.
یک مجسمه چوبی نقاشی شده خداوند مصری، اُزیریس، حاکم زیرِ زمین، مصریها معتقد بودند نیکوکاران بعد از مرگ در زیر زمین به اُزیریس ملحق میشوند.
آنوبیس، خداوند حنوط [کفن و دفن] بود که سرش به شکل سر شغال بود، حیوانی که معمولاً در اطراف گورستانها پرسه میزد. تحوت که با سر لکلک آفریقایی ــ نوعی پرنده مصری ــ توصیف شده است، خداوند کتابت و خرد بود. و حتحور، الههای با سر گاو، پشتیبان زنان بود.
فرعون رئیس کاهنان تمام مصر بود. اصولاً او را خدایان برمیگزیدند تا از پیکرههای آنها که در داخلیترین محراب معبد، تحت عنوان «قدیس مقدسین» نگهداری میشد، مراقبت کند. در عوض، خدایان در پیکرههایشان میماندند و برکتشان را بر فرعون و مصر نازل میکردند. اما در واقع کاهنان به عنوان نمایندگان فرعون آیین مذهبی را به جا میآوردند.
فرعون معابد عظیمی را در سرتاسر سرزمین به خدایان اهدا میکرد. معابد مصر به کلیساها، مساجد یا کنیسههای امروزی که مردم برای پرستش خداوند در آن جمع میشوند، شبیه نبود. بلکه معبد در واقع خانه خدایان بود و تنها فرعون و کاهنان حق ورود به آن را داشتند. مردم تنها در روزهای خاص جشن در مراسم پرستش خدای ایالتی شرکت میکردند. اما از آنجا که مصریها افرادی مذهبی بودند، در زیارتگاههای کوچکتر محلی خدایان محلی خود را پرستش و در محراب خانههایشان خدایان خانگیشان را عبادت میکردند. در واقع، طبق گزارش هرودوت: «مصریها بیش از هر ملتی در سراسر جهان مذهبی هستند.»(۱۱)
مرده دوباره زندگی میکند
اعتقاد به زندگی دوباره یکی از اجزای اساسی مذهب مصریها بود. در این باره چند نوع تفسیر و توضیح معمول بود. در یکی از این تفاسیر، مرده در زمینی در بهشت ساکن میشد که آن را «سرزمین یارو»(۲۴) مینامیدند. در این محل که به مزارع مصر بیشباهت نبود، مرده در صلح و وفور نعمت زندگی میکرد. بعضی افراد که قادر نبودند به یارو برسند ـ زیرا یارو را آب احاطه کرده بود ـ برای یاری گرفتن از حیوانات مقدس نامنویسی میکردند. جیمز هنری بریستد، مصرشناس، این سفر را بدین نحو توصیف میکند:
گاهی اوقات شخص متوفی از باز یا لکلک میخواهد تا او را از آب عبور دهد… گاهی اوقات خداوند خورشید او را سوار بر قایقش حمل میکند. اما اغلب آنها به خدمات مرد قایقرانی مشهور به «صورت وارو»(۲۵) یا «پسنگر»(۲۶) نیاز دارند، زیرا او همیشه صورتش را به عقب برگردانده است تا قایقش را به جلو براند. او همه کس را سوار قایقش نمیکند، بلکه تنها کسانی را قبول میکند که در مورد آنها گفته شده باشد: «او، برخلاف ظاهرش، ابلیس نیست.»(۱۲)
خداوند شغال آنوبیس روی یک تابوت نشسته که در آرامگاه توتعنخآمون یافت شده است. آنوبیس خداوند مردگان و خداوند حنوط بود.
بر اساس نوشتههای بسیاری از مورخان این نخستین بار در تاریخ بوده است که مردم به ارتباط کیفیت زندگی پس از مرگ با اعمال و رفتار دوران زندگی اعتقاد داشتهاند.
بعدها، مصریها به این باور رسیدند که مردگان نیک در زیر مصر در جهان زیرین به اُزیریس میپیوندند و تنها فرعون مقتدر و خانوادهاش همراه با تعداد کمی از اشراف و صاحبمنصبان بالا قادرند به زندگی پس از مرگ برسند. حتی کسانی که در دایره نزدیکان حاکم بودند نمیتوانستند به جهان زیر زمین برسند، مگر این که حاکم آنها را هدایت میکرد. به این ترتیب، به منظور نزدیکی به روح فرعون، اشراف آرامگاههایشان را تا حد امکان نزدیک به آرامگاه فرعون میساختند و معمولاً فرعون زمین و مواد لازم را برای ساختن آرامگاه در اختیارشان قرار میداد.
***
ناجوانمردترین قاتل
مصریان باستان افسانههای متعددی در باره مبدأ دنیا داشتند. از میان این افسانههاست که بزرگترین خدایان ظهور کردهاند. یکی از این خدایان بزرگ اُزیریس بود که به سرنوشت شومش که قتل به دست برادرش ست بود، تن در داد. لئونارد کوترل (۲۷) این داستان را در کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» این گونه آورده است.
اُزیریس بر تخت پادشاهی نشست و عادلانه و خردمندانه بر جهان فرمانروایی کرد. خواهرش ایزیس که به زنی گرفته بودش، به او یاری میداد. ست که به قدرت برادرش حسادت میورزید، تصمیم گرفت او را نابود کند و بالاخره موفق شد، سپس بدن اُزیریس را قطعه قطعه و در قسمتهای مختلف مصر دفن کرد. سر او در الاقصر دفن شده بود. ایزیس وفادار قطعات پیکر همسرش را یافت و با کمک خدای شغال آنوبیس، که بعدها خداوند حنوط شد، آن را دوباره ساخت. چون نمیتوانست به زندگی روی زمین بازگردد، اُزیریس به جهان زیرین رفت و خداوند مردگان شد و بعدها قاضی ارواح گردید. ایزیس پسری به دنیا آورد حوروس نام، که بعدها از عمویش ست انتقام گرفت، غاصب تخت را در نبرد شکست داد و تخت پادشاهی را بازپس گرفت.
اُزیریس بعد از کشته شدن به دست برادرش ست، خداوند زیر زمین و قاضی ارواح شد. مصریها باور داشتند که ستایش اُزیریس زندگی ابدی را بعد از مرگ در پی دارد.
***
مصریهای عادی که نمیتوانستند به زندگی دوباره برسند، مردگانشان را در حفرههای کمعمق در شن در کنار آرامگاه فراعنه و اشراف دفن میکردند.