معرفی کتاب «برادران کارامازوف» نوشته فئودور داستایفسکی‌

0

به‌جای مقدمه

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

بیش از بیست سال است که سالک راه ترجمه‌ام و همچنان اندر خم یک کوچه‌ام ــ یعنی اندکی توفیق و بیشترینه‌اش خرمنی از حسرتهایی که آتش آن خاموش نمی‌شود. و همین آتش است که سبب می‌شود به رغم ناکامی و ناکامیها بازنایستم و اگر هم گاهی شراره‌اش کم می‌شود برگردم به ترجمه‌های گذشته و بخشهایی را که اکنون دیگر نمی‌پسندم یا پر از عیب و خلل می‌بینم دوباره ترجمه کنم. حاصل اینکه از ترجمه‌های دهه شصت، سه ترجمه دیگر را هم بازبینی کرده‌ام ــ آخرین وسوسه، لرد جیم، خشم و هیاهو. مقدمه هم نوشته‌ام جز بر خشم و هیاهو، که خود حدیث دیگری دارد و بماند تا وقتی دیگر.

از بازبینی و ویرایش و پیرایش برادران کارامازوف چه بگویم که در این مختصر نمی‌گنجد. حدیث رنج و زحمت شبانروزی این کار نیز هم. همینقدر چند جمله و عبارت را از چاپهای قبلی می‌آورم و صورت جدید را نیز بلافاصله پس از هر جمله یا عبارت، داخل کروشه نقل می‌کنم.

ــ حالا آمده‌ام تا جانم را در پیشگاه تو بنهم.

[ حالا آمده‌ام دریچه دلم را پیش تو باز کنم.]

ــ در ظهور دوم مسیح.

[ هنگام ظهور حضرت.]

ــ پیراهن کثیف ما را در جلْوت نمی‌شوید.

[ طشت ما را از بام نمی‌اندازد.]

ــ اهانتی بدتر از این چه می‌تواند باشد؟

[ یعنی اهانت از این بدتر می‌شود؟]

ــ همگی شما دوستانم هستید، همه آنچه در دنیا دارم، دوستان عزیزم.

[ یاران در این دنیا جز شما کسی را ندارم.]

ــ فروتنانه‌ترین فروتنان بود.

[ در فروتنی تالی نداشت.]

ــ این‌چنین شتابان کجا می‌روی؟

[ به کجا چنین شتابان؟] ــ با توجه به شعر شفیعی کدکنی.

ــ بیشتر به سوی معصیت‌کاران کشیده می‌شود.

[ گناهکارتران را مستحق کرامت می‌داند.] ــ با توجه به شعر حافظ.

ــ مویه‌ها تنها با داغدار کردن دل تسلی می‌دهند. چنین غمی در تمنای تسلی نیست. روی بیچارگیش تغذیه می‌کند. مویه‌ها تنها از خواهش دمادم برای بازگشودن زخم سرچشمه می‌گیرند.

[ ناله‌های زار در جایی مایه تسلی می‌شوند که دل را بیش از پیش ریش کنند. در چنان اندوهی آرزوی تسلی در کار نیست و چار و ناچار باید با آن ساخت. ناله‌های زار از این خواهش مدام سرچشمه می‌گیرد که زخم دوباره سر باز کند. [ــ «ناله‌های زار» به جای lamentations با توجه به شعر حافظ: بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت / وندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت.

همت طلبیدن از حافظ به همین دو نمونه ختم نمی‌شود. خواننده رمان خود به فراست درمی‌یابد تا چه اندازه از انفاس قدسی حافظ مدد خواسته‌ام: بو که نبض تپنده کلمتهای نویسنده در زبان فارسی هم جریان یابد ــ گو اینکه برادران کارامازوف را از زبان واسط ترجمه کرده‌ام و لامحاله بسیاری از لطافتها و ظرایف زبان اصلی منتقل نشده است، که این هم حدیث دیگری دارد و این زمان بگذار تا وقت دگر. پس چه بهتر که با بیتی از حافظ ختم کنم، همانگونه که با بیتی از او ابتدا کرده بودم.

 

قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز

ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

 

صالح حسینی


از نویسنده

با پرداختن به زندگینامه قهرمان رمانم، آلکسی فیودوروویچ کارامازوف، خودم را تا اندازه‌ای بلاتکلیف می‌یابم. به این معنی که هرچند آلکسی فیودوروویچ را قهرمان می‌نامم، می‌دانم که به هیچ روی آدم بزرگی نیست، و از این رو پرسشهای ناگزیری از این دست را پیش‌بینی می‌کنم: «جناب آلکسی فیودوروویچ را به سبب چه خصلت برجسته‌ای به قهرمانی رمانت برگزیده‌ای؟ چه کار شایانی کرده است؟ به چه، و نزد که، شهرت دارد؟ چرا من خواننده وقتم را با پرداختن به واقعیات زندگی او تلف کنم؟»

پرسش آخری از همه گرانبارتر است، چون جوابی جز این ندارم که «شاید از خود رمان به آن پی ببری.» خوب، گیرم که رمان را بخوانی و پی نبری و بنابراین موافق نباشی که آلکسی فیودوروویچ خصلت برجسته‌ای دارد؟ این را می‌گویم چون از بد حادثه پیش‌بینی‌اش می‌کنم. او نزد من خصلت برجسته‌ای دارد، امّا قویا تردید دارم که آیا در اثبات این نکته به خواننده موفق خواهم شد یا نه. واقع اینکه، اگر اجازه بفرمایید، او آدم اول رمان است، اما مبهم و تعریف ناشده. و به راستی، در روزگارانی چون روزگار ما توقع صراحت از آدمیان غریب است. به جرئت می‌توانم بگویم که یک چیز تا اندازه‌ای مسلم است: این آدم آدمی است غریب و حتی ناهمرنگ. اما غرابت و ناهمرنگی به جای گره‌گشایی مایه دردسر است، خاصه در جایی که همه برآنند جزئیات را روی هم بگذارند و در آشفتگی کلی به معنایی مشترک دست یابند. در بیشتر موارد آدم ناهمرنگ از مقوله جزئیات است، یعنی عنصری مجزّاست. اینطور نیست؟

خوب، اگر با نظر آخر موافق نباشید و در جواب بگویید «اینطور نیست»، یا «همیشه اینطور نیست»، آنگاه من، با اجازه شما درباره اهمیت قهرمان رمانم، آلکسی فیودوروویچ، چه بسا دلگرمی بیابم. چون اینطور نیست که آدم ناهمرنگ همیشه از مقوله جزئیات و عنصر مجزا باشد، بلکه به عکس، به جرئت می‌گویم که چنان آدمی هسته کل را در خود و با خود دارد، و دیگر آدمیان همزمانش معلوم نیست چرا از آن موقتا بریده شده‌اند، گویی به دست تندبادی…

با این همه، اگر گرفتاری دیگری نبود خودم را در گرداب این توضیحات غیرجالب و مغشوش نمی‌انداختم و خیلی ساده، بی هیچ مقدمه‌ای می‌گفتم «اگر خوششان بیاید، آن را خواهند خواند.» و گرفتاری این است که دو رمان دارم و یک زندگینامه. رمان اصلی رمان دومی است ــ کردار قهرمان در زمان ماست، یعنی زمان حاضر. وقایع رمان اولی سیزده سال پیش روی می‌دهد، تازه نمی‌توان گفت رمان است، بلکه لحظه‌ای است از لحظه‌های زندگی قهرمان در اوان جوانی‌اش. اما بدون این رمان اولی کارم زار می‌شود، چون اکثر وقایع رمان دوم بدون آن نامفهوم می‌شود. منتها به این ترتیب دشواری اصلی از این هم که هست پیچیده‌تر می‌شود: اگر من، یعنی شخص زندگینامه‌نویس، دریابم که حتی یک رمان برای چنان قهرمان پرآزرم و تعریف ناشده زائد است، چگونه با دو رمان ظاهر شوم، و چگونه از دیدگاه خودم این گستاخی را توجیه کنم؟

چون در حل این مسائل ره به جایی نمی‌برم، بر آن می‌شوم بی هیچ راه حلی از آنها بگذرم. البته، خواننده زیرک از خیلی وقت پیش حدس زده است که از همان آغاز می‌خواستم به این نتیجه برسم، و همراه من از اتلاف کلمات بی‌حاصل و وقت گرانبها مکدر شده است. در جواب به این گفته، صراحتا می‌گویم که کلمات بی‌حاصل و وقت گرانبها را اولاً از روی ادب و در ثانی از سر زیرکی داشتم هدر می‌دادم. چه بسا خواننده بگوید «با این همه، او پیش پیش از چیزی به ما هشدار داده است.» در حقیقت، خوشحالم که رمانم به دو روایت تقسیم شده، «با وحدت کلی لازم»: پس از آشنا شدن با نخستین داستان، خواننده آنگاه برای خودش تصمیم می‌گیرد که آیا خواندن دومی به زحمتش می‌ارزد یا نه. البته، کسی تعهد نسپرده است ــ در دومین صفحه نخستین داستان می‌توان کتاب را کنار گذاشت و هیچ‌گاه لای آن را باز نکرد. ولی خوب، آنوقت پای خوانندگان مهربانی در میانه است که صد درصد لازم می‌دانند رمان را تا آخر بخوانند مبادا در قضاوت بی‌طرفانه‌شان دچار اشتباه شوند، و جملگی منتقدان روسی، به طور مثال، چنین‌اند. در برابر این سنخ از آدمهاست که دلم به نحوی سبکبار می‌شود. به رغم برخورداری از دقت نظر و وجدان، دستاویزی کاملاً مشروع به آنان می‌دهم که داستان را از نخستین واقعه رمان رها کنند. خوب، کل پیشگفتار همین است. صد در صد هم موافقم که زائد است، منتها چون دیگر مکتوب شده، بهتر است بماند.

و حالا برسیم به موضوع.


برادران کارامازوف

برادران کارامازوف
نویسنده : فئودور داستایفسکی‌
مترجم : صالح حسینی


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

مجموعه دیگری از عکس‌های تاریخی کمتر دیده شده را با هم مرور کنیم

هر چقدر عکس‌های تاریخی را با هم مرور کنیم، کم است. همان طور که قبلا هم نوشته بودم احتمالا بیشتر این عکس‌ها اگر در دوره خود در نشریه‌ای منتشر می‌شدند، خیلی عادی به نظر می‌رسیدند، اما حالا بعد از گذشت دهه‌ها یا حدود یک قرن، برای ما عجیب و…

اگر مجموعه ارباب حلقه‌ها را پیکسار بازسازی کند …

مجموعه فیلم ارباب حلقه‌ها به کارگردانی پیتر جکسون و بر اساس رمان فانتزی حماسی نوشته جی. آر. آر. تالکین، دارای شخصیت‌های متنوعی بود. برخی از آنها اینها هستند:فرودو بگینز (با بازی الیجا وود): قهرمان داستان، فرودو، هابیتی است که تبدیل به…

کسانی که توهم خاص و عجیبی دارند: ما از ستاره‌های دیگر آمده‌ایم و فرازمینی هستیم! پدیده Starseed

ممکن است خیلی احمقانه به نظر برسد. اما افرادی هستند که معتقدند از سایر سیارات به زمین آمده‌اند تا به شفای سیاره زمین کمک کنند و بشریت را به «عصر طلایی» هدایت کنند و به دوره‌ای از خوشبختی، شکوفایی و موفقیت برسانند!جستجوی اینترنتی این…

چرا بسیاری از ساختمان‌های تاریخی در بریتانیا دارای پنجره‌های آجرکوبی شده هستند؟

زمانی در بریتانیای کبیر داشتن پنجره در خانه‌ها و ساختمان‌ها بسیار گران از آب درمی‌آمد! چرا؟!چون در سال ۱۶۹۶ با وضع مالیات بر پنجره که بسیار در جامعه منفور بود، وضعیت تغییر کرد. در این زمان مالیات بر صاحبان املاک را بر اساس تعداد…

21 مهارتی که ای کاش در مدرسه یا جای دیگر مقدمات آنها را به ما می‌آموختند!

درس و دانشگاه بسیارند، اما وقتی وارد کار واقعی و زندگی می‌شوید می‌بینید که مهارت‌های زیادی لازم دارید تا تبدیل به یک آدم موفق شوید یا به آرامش و خوشبختی بیشتری در زندگی برسید. گاهی دوره‌های آموزشی خوبی برای آنها وجود دارد و گاهی هم باید…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / نهال بادام / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /Hannover messe 2024 /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /جارو استخری /میکروبلیدینگ / اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5