معرفی کتاب «بلندیهای بادگیر»، نوشته امیلی برونته
قـرن نـوزدهم را در ادبـیات میتوان قرن رئالیستها نامید. نویسندگانی که خود را از چالشهای پراحساس رومانتیکها رها کردند و خود شیوهٔ نـوینی را به وجود آوردند به نام «رئالیسم». این نویسندگان به جای پرداختن به عـنصرهای غیرملموس زندگی انسان هـمچون؛ احـساسات افسار گسیخته و فدا شدن در راه معشوق به واقعیتهای جامعهیی که در آن زندگی میکردند، میپرداختند. در واقع از تخیلات فاصله گرفتند و به واقعیتها پیوستند.
حضور نویسندگان بزرگی چون چارلز دیکنز در انگلیس و بالزاک در فرانسه راه را برای دیگر نـویسندگان، مخصوصا زنان باز کرد، تا به شیوهٔ رئالیسم زمان بنویسند. قرن نوزده را میتوان انقلاب نوینی در ادبیات دانست چرا که رمانهای بسیار زیبایی توسط نویسندگانی خلق شد که پس از گذشت یک قرن، هـنوز جـاودانهاند.
آنچه که اینگونه رمانها را جاودانه ساخت، پیکرهٔ سیر داستانی آنهاست. خواننده هنگام مطالعهٔ اینگونه رمانها دارای آرامش میشود و در حقیقت تمام غصههای خود را فراموش میکند. در واقع نویسندگان این دوره با خلق آثارشان مـسکنی بـودند برای دردهای خوانندگان. سیر آرام و رو به جلوی داستان، خواننده را در یک آرامش فکری میبرد. اگرچه وقایعی در داستان است که ناراحتکننده هستند اما پایان خوش اینگونه رمانها، تمام آنها را تبدیل به شـادی و احـساس خوب در خواننده میکند.
درونمایهٔ اینگونه آثار را میتوان عشق و امید دانست. روابط بسیار تعریف شده و استاندارد، پیش میروند و قهرمانان هرگز دچار کجفهمی و یا زیادفهمی نمیشوند. فقط در حیطهٔ افکار و عقایدشان جـلو مـیروند و تـمام هدفشان وصال معشوق و داشتن یـک زنـدگی شـاد خواهد بود.
قهرمانان اینگونه آثار از میان خود جامعه و مردم انتخاب میشوند و علاوه بر جدال و تلاش آنها برای زندگی بهتر، با عـشق نـیز آمـیخته میشود. قصهٔ همیشگی پسر فقیر و دختر ثروتمند و یـا عـکس آن در این رمانها جز اصلی ماجراست. شاید بتوان روند اینگونه رمانها را در یک نمودار ساده بررسی کرد.
پسری فقیر برای کـمک بـه خـانوادهاش به سختی کار میکند. به طبع یکی از افراد خانوادهاش مـریض است و این فضای داستان را قدری غمگین میکند. او عاشق دختری میشود که از موقعیت اجـتماعی بـسیار از او بـرتر و ثروتمندتر است و دختر مورد علاقهٔ او نیز برپایهٔ عشق، از همه چیز خـود مـیگذرد و دل به پسر فقیر میدهد. با کوشش شبانهروزی پسرک، همه چیز خوب پیش میرود. مشکلات حل مـیشود، افـراد مـریض خوب میشوند و آن دو در پایان داستان با یکدیگر ازدواج کرده و زندگی خوبی را آغاز میکنند.
از مـیان نـویسندگان زن کـه به سبک رئالیسم مینوشتند، میتوان جین آستن، شارلوت برونته و امیلی برونته را نام برد کـه بـا آثـارشان جایگاه زن را در ادبیات برتری بخشیدند و با خلق قهرمانان زن در آثارشان، افکار و عقاید مردسالارانهٔ موجود در جامعه را در آن قـرن بـه سوی زنها جلب کردند و آنها را موجوداتی معرفی کردند که دارای خلاقیت و حس قوی عـاطفی هـستند کـه مردان از آن همیشه غافل بودهاند. قهرمانان زن در آثار این نویسندگان محور اصلی داستان هستند و تمامی وقـایع در اطـراف آن اتفاق میافتد و پایان خوش اینگونه رمانها مرهون فداکاریها و گذشت آنها در عشق و امیدشان اسـت.
زنـان در آثـار رئالیسم افرادی هستند که هرگز از تلاش خود برای رسیدن به عشق خسته نمیشوند و از شکستها پلهـیی مـیسازند برای کسب موفقیتی جدیدتر.
خواهران برونته، شارلوت، امیلی و آن را میتوان از موفقترین نویسندگان زن قـرن نـوزدهم در ادبـیات دانست. آنها با خلق قهرمانان به یادماندنیشان، خوانندگان زیادی را به سوی ادبیات فرا خواندند. شـارلوت بـرونته بـا خلق قهرمان جاودانی خود، جین ایر، موفقیت جهانی به دست آورد.
(به تـصویر صـفحه مراجعه شود) خواهرش امیلی برونته در 30 ژوئن در شهر تورنتون در حوالی یورک شایر متولد شد. در سال 1836 به هالیفکس رفـت و مـدتی را به عنوان عضو دولت مشغول به کار شد اما پس از مدت کوتاهی دوبـاره بـه شهرش برگشت. او مانند قهرمانان رمان خود، بـلندیهای بـادگیر، آقـا و خانم هیث کلیف و ارن شاو عاشق خانههای قـدیمی و تـا حدی متروکه بود. امیل در طول زندگیاش اکثرا بیمار بود و خود را بسیار تنها و مـنزوی مـیدانست.
او از نظر روحی بسیار متفاوت بـا دو خـواهر دیگرش؛ آن و شـارلوت بـود. امـا در رماننویسی و شعر از هر دو آنها خلاقتر و مـاهرتر بـود. او اشعاری میسرود که بسیار شبیه اشعار متافیزیک شاعر آمریکایی «امیلی دیکنسون» بـود و نـثر رمان او بلندیهای بادگیر نیز بسیار شـبیه شعر است.
اما عـمر او در اثـر بیماری سل بسیار کوتاه بـود و در 19 دسـامبر 1848 در 30 سالگی بدرود حیات گفت.
بلندیهای بادگیر در یک روز زمستانی 1081 زمانی آغاز میشود که مـستاجر خـانهٔ آقای «لاک وود» تصمیم میگیرد سری بـه صـاحب خـانهاش آقای «هیث کـلیف» بـزند. او که تا آن روز صاحب خـانهاش را مـلاقات نکرده و به طرف خانهٔ او که خانهیی قدیمی و متروکه مانند است و به «بلندی بادگیر» شـهرت دارد بـه راه میافتد. وقتی به آنجا میرسد از طـرف آقـای «هیث کـلیف» کـه مـردی خوشچهره و خوش قد و قـامت است مورد استقبال گرمی قرار میگیرد.
در دیدار دوم خود از منزل صاحبخانه، او دختر آقای «هیث کلیف» را کـه بـیوهیی است ملاقات میکند و چون برف سـنگینی مـیبارد، شـب را در آنـجا مـیماند.
شب هنگام تـصور مـیکند که شاخههای درخت بیرون خانه به پنجرهٔ اتاق خواب او نمیگوید که در مدت این سالها کجا بوده و چه کاری میکرده اما آمده بود تا بار دیگر در خانهٔ «بلندیهای بادگیر» به عنوان مستاجر زندگی کند.
شـوهر کـاترین که میلی به این کار نداشت تحت فشار کاترین که از آمدن هیث کلیف بسیار خوشحال بود قبول میکند. این کار میتوانست کمک خرجی هم برای ولخرجی برادرشان باشد.
هیث کـلیف بـا آمدن خود برادر ناتنی خود را به حسادت وامیدارد و او را ترغیب میکند که بیشتر مشروب بخورد و قمار کند تا آنکه آنقدر مقروض میشود که از هیث کلیف میخواهد قرضهای او را بپردازد. او قبول مـیکند و بـا این کار عملا صاحب و آقای خانه میشود. از سوی دیگر خواهر شوهر کاترین را عاشق خود میکند، تا سرانجام با هم ازدواج میکنند و او را به قصر خود میآورد. یک روز کاترین به او میگوید کـه از ازدواج خـود اصـلا راضی نیست و همیشه عاشق او بـوده اسـت. او پس از ایـن اعتراف و به دنیا آوردن دخترش، میمیرد و هیث کلیف که از عشق کاترین نسبت به خودش باخبر شده از روح او میخواهد که برای همیشه در آن خـانه بـماند.
هـمسر هیث کلیف که از عشق واقعی بین او کاترین بـاخبر شـده او را ترک میکند و به لندن برمیگردد. او اکنون به عنوان صاحب خانه در اینجا زندگی میکند و پس از مرگ کاترین میخواهد دختر او را که اکـنون نـوجوانی زیـباست به عقد خود درآورد تا بتواند کل ارث مربوط به خانه را بـه خود منتقل کند. اما هیث کلیف نیز به علت بیماری میمیرد و دختر کاترین به همراه نوهٔ پسر آقـای ارن شـاو بـه تنهایی در آن خانه زندگی میکنند. وقتی آقای لاکوود به قبرستان محلی مـیرود قـبر کاترین را میبیند که بین شوهرش و قبر هیث کلیف قرار گرفته است و از آن به بعد مردم در چمنزارها بـاهم بـه پایـکوبی و شادی مشغولاند.
رمان بلندیهای بادگیر را میتوان یکی از شاهکارهای ادبیات انگلیس دانست. دو دنـیای عـشق و انـتقام در مقابل یکدیگر در این رمان قرار گرفتهاند. شخصیت هیث کلیف عاشق و پر از احساس بیان شده کـه بـیشتر شـبیه قهرمانان مکتب رومانتیسم است. وقایعی که در این رمان اتفاق میافتد بسیار برای خواننده مـلموس اسـت و هیچ رویداد عجیب و باور نکردنییی در رمان نیست. نویسنده را تا پایان داستان به دنـبال خـود مـیکشد. وقایع به صورت منطقی و واقعی رخ میدهند و به دور از هرگونه معجزه، گفتوگوها ساده و در عین حال احـساسبرانگیز و عـمیق هستند و صحنهٔ دیدار هیث کلیف و کاترین در بستر بیماری و اعتراف عاشقانهٔ او با وجود طـولانی نـبودنش، از شـاهکارهای به یاد ماندنی در ادبیات جهان است که هر خوانندهیی را به تحسین قلم پرقدرت امیلی بـرونته وامـیدارد.
بلندیهای بادگیر اولین بار در سال ۱۸۴۷، یک سال قبل از مرگ نابههنگام نویسندهاش منتشر شد. منتقدان، واکنشهای متفاوتی نسبت به آن نشان دادند. گروهی تحت تأثیر زیبایی اثر و موضوع داستان قرار گرفتند و قصهپردازی ظریف و مرموز نویسنده از فضای خلنگزار را ستودند. اما بعضیها از موضوع داستان و شیوهٔ روایت آن خوششان نیامد و از اینکه امیلی برونته دربارهٔ شخصیتهای کتابش اظهار نظر نمیکرد دلخور شدند. خیلیها این رمان را ملودرامی آشفته و خستهکننده پر از ارواح، وهم و خیال، مرگهای زودهنگام و عاشقان غمگین میدانستند که در فضای غمانگیز شمال انگلستان شکل گرفته است.
با اینحال، چرا بلندیهای بادگیر بعد از ۱۵۰ سال هنوز پرطرفدار است؟ موفقیت این رمان تا اندازهای بهخاطر ابهام و پیچیدگی آن است. برونته شخصیتهای داستانش را نقد نمیکند و قضاوت دربارهٔ خوبی و بدی آنها را بر عهدهٔ خواننده میگذارد. این خصوصیت باعث شده هر نسل از خوانندگان نظر متفاوتی نسبت به اثر داشته باشد. بدون شک موضوع داستان نیز جذاب و گیراست. نویسنده رابطهٔ پرشور و ویرانگر دو خانواده را بهخوبی تعریف میکند و به منظرهٔ بکر خلنگزار مانند یکی از شخصیتهای داستان جان میبخشد. چهارچوب، محل وقوع و عشق آتشین قهرمانان داستان آن را به اثری با قابلیتهای سینمایی تبدیل کرده که بارها از آن فیلم ساختهاند.
بلندیهای بادگیر ویژگیهای گونههای ادبی مختلف را دارد، اما نمیتوان آن را در گروهی خاص جا داد. گرچه این کتاب یک تراژدی رمانتیک، داستان اشباح، اثر برجستهٔ خانوادگی یا حتی خیالپردازانه نیست، اما شبیه تمام آنهاست. جذابیت فوقالعادهٔ اثر هم بهخاطر همین ویژگی غیرمعمول است. درواقع قضاوت دربارهٔ آن مشکل است و هر خواننده میتواند نظر خاصی بدهد و کتاب را به شیوهٔ خودش تفسیر کند.
بلندیهای بادگیر
نویسنده : امیلی برونته
مترجم : نوشین ابراهیمی