در دوره ساسانی، وضعیت دانش و صنعت در ایران چگونه بود؟
سـرانجام روزی باید یک اقدام اساسی برای تدوین تاریخ علم و صنعت در ایران صورت گیرد. تـاکنون در ایـن زمـینه گازهای پراکندهای شده است، که فهرستی از آنها را در جاهای دیگر آوردهام.زمانی دانشگاه آزاد از من خواست تـا در اینباره کتابی برای دانشجویان فراهم سازد، ولی آنچه را که نوشتم استادان عالی مقام و صـاحب درجه نپسندیدند.
یکی از فـقیرترین فـصلهای آن را، که تنها برای آشنا کردن دانشجویان با وضع علم و صنعت در ایران ساسانی نوشته شده است، در اینجا میآورم، و از اهل فن تقاضا دارم از راهنماییهای لازم برای تکمیل آن دریغ نفرمایند.
صدری افشار
مقدمه:
با کشته شدن اردوان پنجم به دست اردشیر بابکان در حدود سال 225 میلادی، چند سال مقاوت و سرکشی امرای محلی دوام یافت، ولی اردشیر که سرداری توانا و سیاستمداری هوشمند بود سرانجام توانست سراسر قلمرو اشـکانی را بـه زیر نگین آورد.
او از یک سوبا رسمیت بخشیدن به دین زرتشتی پشتیبانی موبدان و اکثریت مردم را که زردتشتی بودند جلب کرد، و از سوی دیگر با مرکزیت بخشیدن به نظام حکومتی قدرتهای محلی را از میان بـرد. البـته، نباید پنداشت که در روزگار ساسانیان دیگر شاهان، سپهبدان و امیران محلی نبودند، مسلم است که بیوجود آنان ادارهٔ کشور پهناوری چون ایران امکان نداشت، بلکه در شاهنشاهی ساسانی از حقوق و نفوذ ایـن فـرمانروایان محلی خیلی کاسته شده بود و آنان ناگزیر بودند هرچند گاه به دربار شاهنشاه بیایند و بندگی و سر- سپردگی خود را ثابت کنند.
دربارهٔ تاریخ سیاسی شاهنشاهی ساسانی کافی است اشارهای بـکنیم بـه جـنگهای پیاپی با روم در شمال باختری و هـپطالیان در شـمال خـاوری، به قدرت گرفتن روزافزون موبدان زدتشتی و ایجاد محدودیت فکری در جامعه، محدودیت شدید طبقاتی و سختگیری در رعایت مقررات و آداب و رسوم مربوط به اعضای هـریک از طـبقات، ظـهور عصیان مردم به صورت گرایش به دینهای دیـگر از قـبیل مانوی، مسیحی، مزدکی و سرانجام اسلام.
در این دوره روابط با چین، هند و روم بیشتر شد، به کشاورزی توجه بسیار زیادی میشد و در نـتیجه روز بـروز رونـق مییافت، تأسیسات آبیاری گونگون به وجود آمد، شهرهای زیادی ایـجاد شد یا گسترش یافت، که تعدادی از آنها به دست اسیران رومی بود، سازمان اداری بسیار گسترده و محکمی تکوین یـافت، کـه حـتی هزار سال پس از سقوط ساسانیان همچنان مورد استفاده قرار گرفت.
کتابنامه: ایـران در زمـان ساسانیان، کریستنسن، ترجمهٔ رشید یاسمی؛ مطالعاتی دربارهٔ ساسانیان، اینوسترانتسف، ترجمهٔ کاظم کاظمزاده؛ تمدن ایارن ساسانی، و لادیـمیر لوکـونین، تـرجمهٔ عنایت الله رضا؛ وضع ملت و دولت و دربار در دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، کریستنسن، ترجمهٔ مـجتبی مـینوی؛ فـرهنگ ایرانی، محمد محمدی.
الف-زمینهٔ دینی
حال برای بررسی علم و صنعت در روزگار ساسانی یکایک جـنبههای فـکری را مـورد بررسی قرار میدهیم، و اول از همه مؤثرترین و چشمگیرترین آن را.
1-یکی از کارهای مهم روزگار ساسانی گردآوری دوبارهٔ اوسـتا و تـرجمهٔ آن به زبان پهلوی است. این کار ظاهرا به دست مویدی به نـام Kartir در زمـان شـاپور اول (241-272) صورت گرفت. پیداست که این کار با مخالفت گروهی از موبدان روبرو شده، ولی سرانجام کـرتیر تـوانسته متن خود را بقبولاند. ترجمهٔ اوستا، به نام زند، با حاشیهها و توضیحاتی همراه اسـت کـه در طـول چندین قرن فراهم آمده و در آن از بیش از صد موبد و دانشمند نام برده شده.
کتابنامه: زبان و ادبـیات پهـلوی، تا وادیا، ترجمهٔ نجم آبادی.
2-دومین جنبش دینی روزگار ساسانی را مانی پدیـد آورد. گـویند او در 25 فـروردین سال 216 میلادی در بابلزاده شد. پدرش پاتک Patak از خاندان اشکانی و مادرش هم از بزرگزادگان پارتی بود، که هـر دو پیـش از پیـدایش مانی از همدان بدانجا رفته بودند.
مانی در 25 سالگی دعوت خود را آغاز کرد و نـخست پدر و مـادر و سایر اعضای خانوادهاش دعوت او را پذیرفتند. پس از آن به هند رفت و چندی در آنجا بسر برد.
آنگاه به ایران آمـد و دو تـن از برادران شاپور شاهنشاه ساسانی را به دین خود درآورد و به یاری آنان نزد شـاپور راه یـافت و کتابی برایش نوشت به نام شاپورگان، او در زمـان شـاپور و جـانشینش هرمز همچنان سرگرم تبلیغ دین خود بـود. امـا هنگامی که بهرام روی کار آمد مانی را گرفتار ساخت و او 26 روز در زندان بود تا در شـبانگاه 4 شـهریور سال 277 میلادی درگذشت، و گویا یـک چـند جسدش را بـر دروازهـء شـهر جندیشاپور آویختند.
مانی از همهٔ ادیان و دسـتگاههای فـلسفی که میشناخت بهره گرفت. او به دو اصل نور و ظلمت و به سه دور گذشته، حـال، و آیـنده عقیده داشت. گفتگو از دین مانی در ایـنجا سودی نخواهد داشت. تـنها بـه جنبههای فرهنگی آن اشاره مـیکنیم.
شـاید مانی نخستین آموزگاری باشد که روش آموزش دیداری را مورد توجه قرار داد و کتابهای خویش را بـه خـطوط خوش و تصویرهای دلکش آراست. هـمچنین، او بـا اسـتفاده از خط آرامی خـط تـازهای ایجاد کرد که دارای حـروف صـدادار بود و پیشرفتی در الفبا به شمار میرفت. این الفبا بعدها خط و کتابت بسیاری از ملتهای آسـیای مـیانه را پدید آورد.
تأثیر مانویت در مدت هزار سـال چـشمگیر بوده اسـت. مـانویان بـه یک اندازه منفور یـهودیان، زرتشتیان، مسیحیان و مسلمانان بودهاند. این امر احتمالا ناشی از التقاطی بودن و بیش از آن نتیجهٔ ریاضت پیشگی بـیش از حـدشان بوده، زیرا جهان هرگز تاب تـحمل مـردمی را نـداشته کـه دیـنشان را اینقدر جدی گـرفته بـاشند. آنچه موجب جفا دیدن آنان بوده، سبب شده که مانویان در منطقهای پهناور پراکنده شوند و بدین تـرتیب ایـن دیـن منفور وسیلهای برای اشاعهٔ تمدن، و حلقهای تـازه مـیان شـرق و غـرب شـده اسـت.
برای نشان دادن وسعت زمانی و مکانی مانویت و اهمیتش به عنوان یک وسیلهٔ انتقال، تنها چند موضوع را از جملهٔ موضوعات بسیار ذکر خواهیم کرد.
قدیس اوگوستین از سال 373 تا 382 میلادی مـانوی بود، و حتی در آثار بعدی او نیز برخی نشانههای مانویت میتوان یافت. روایت بودایی مربوط به داستان بزرگ بلوهر و بوذاسف از طریق آثار مانوی به غرب رسید. ابن الندیم در کتاب فهرست گزارش مـفصلی ازمـانی و نوشتههایش عرضه میکند، او فقط در بغداد سیصد مانوی میشناخته است. بیرونی اظهار میکند که «بسیاری از ترکان مشرق، اهل تبیت و چین، و جمعی از هندیان بر کیش و آیین مانیاند». ما از مراجع دیگر درمـییابیم کـه مانویت دین رسمی اوبغورها بوده، که پایتختشان در تورفان قرار داشت، و در آنجاست که مقدار زیادی قطعات آثار مانوی کشف شده است. نخستین متن چـاپی شـریعت تائو حاوی دو کتاب از کتب دیـنی مـانوی است. آلبیگنیان جنوب فرانسه (در سدهٔ دوازدهم) و بوگومیلهای شبه جزیرهٔ بالکان تا حدی تحت تأثیر مانویان بودهاند. در آسیای مرکزی بود که مانویان نفوذ فرون داشـتند، و مـخصوصا به خاطر درک همهٔ دگـر گـونیهای فرهنگی که آسیای مرکزی را دربرگرفته، لازم است که آن دین را مورد توجه قرار داد. ولی مثالهایی که عرضه شد نشان میدهد که این تأثیر در حقیقت از چین تا فرانسه را دربرمیگیرد.
کتابنامه: مانی و دین او، تقیزاده؛ مـانی و آمـوزشهای او، ویدن گرن، ترجمهٔ مقدمه بر تاریخ علم، جرج سارتون، ترجمهٔ صدری افشار، جلد اول؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او، ناصح ناطق.
3-در سدهٔ ششم میلادی ایرانیان از جنگهای بیپایان با همسایگان به سـتوه آمـده بودند، کـشتار پیاپی مانویان و مسیحیان ادامه داشت، موبدان زردتشتی دستگاه تفتیش عقاید برپا کرده بودند، سپهبدان و امیران ایالات قـدرت و اختیارات فراوان داشتند و به زیردستان ستم میراندند، محصول کشاورزان تا رسـیدن مـمیزان مـالیاتی از بین میرفت، امتیازات ومحدودیتهای طبقاتی امید هر پیشرفتی را از مردم میگرفت.
در این هنگام مزدک پسر بامداد، که او را از مـردم مـداین یا آذربایجان دانستهاند، رهبری گروهی را به عهده داشت که درست دین خوانده مـیشدند. آیـین درسـت دینی را دویست سال پیش از آن شخصی به نام زرتشت، که رومیان او را بوندس Bundes نامیدهاند، ایجاد شـد. این زرتشت ظاهرا به روم هم رفته و در آنجا پیروانی یافته بود. اما پیشرفت واقـعی درست دینی در روزگار مـزدک بـود و او توانست حتی قباد شاهنشاه ساسانی را هم با خود همراه سازد. اما همراهی قباد چندان نپایید و همینکه پادشاهی خود را در خطر دید از درست دبنان روی برتافت. سرانجم کشتار مزدک و پیروانش به وسیلهٔ انوشیروان در سـراسر کشور آغاز شد (539) و این کار سالها ادامه داشت.
جهانشناسی مزدکی و مانوی باهم تفاوت چندانی ندارند، بلکه تفاوت اصلی در جنبههای اینجهانی و اجتماعی آنهاست. مزدکیان بر آن بودند که نابرابری میان مردم سبب دشـمنی و نـاسازگاری میشود، و این نابرابری از آنجا پدید آمده که برخی کوشیدهاند شکم خود را از سفرهٔ برادرانشان سیر کنند، وگرنه در روی زمین آنقدر نعمت هست که همهٔ مردم بتوانند برابر از آن برخوردار شوند. دولت بـاید از هـرکس که بیش از نیاز خود ارد بستاند و به نیازمندان دهد. خوردن گوشت و ریختن خون گناه است. مهمن را باید گرامی داشت و چیزی را از او دریغ نباید کرد.
آموزشهای مزدکی بزودی در بسیاری نقاط پراکنده شـد و نـیم قرن پس از مزدک در میان ترکان باختری نهضتی آورد و موجب افتادن شهر بخارا به دست آنان شد. در سدهٔ هشتم قیام مزدکی دیگری در خوارزم پدید آمد. در آغاز سدهٔ سوم هجری بابک در آذربایجان رهـبری قـیام مـزدکی را به عهده گرفت و بیست سـال در بـرابر سـپاهیان خلیفه پایداری کرد. در سدهٔ سوم و چهارم قرمطیان و خارجیان دارای تمایلات مزدکی بودند. در آغاز سدهٔ ششم تمایلات مزدکی را در میان اسمعیلیان هم میبینیم.
حـتی در هـمان آغـاز اسلام معاویه به عثمان شکایت کرد که ابـاذر غـفاری، از یاران نامدار پیامبر اسلام، مردم شام را به گرفتن دارایی توانگران تبلیغ میکند، و به همین سبب اباذر به جای دور افـتادهای تـبعید شـد.
کتابنامه: سلطنت قباد و ظهور مزدک، کریستنسن، ترجمهٔ فلسفی؛ مقالات، تـقیزاده.
4-یکی دیگر از جریانهای فکری این دوره آیین زروانی Zurwanism است، که تاریخ پیدایش آن معلوم نیست. زروان به معنی زمان بیکران اسـت، و آیـین زروانـی در اصل کوششی بوده برای توجیه مادی آفرینش و پیدایش، و بر آن بوده کـه هـمه چیز بر اثر گذشت زمان از یک منشاء کیهانی پدید آمده و پیدای و رشد و نمو گیاهان ناشی از قـرار گـرفتن زمـین در هریک از برجهای دوزدهگانه است. ولی همین توجیه ساده و طبیعی، بزودی در پوششی ضـخیم از خـرافات و مـوهومات پیچیده شد؛ زمان به صورت خدا درآمد و برجها و ستارگان به صورت نیروهای هوشمندی کـه هـر نـیک و بد از آنها پدید میآید. با اینهمه، عنصر مادی و غیر خدایی آن یکباره از میان نرفت، بـلکه در جـهان اسلامی هم راه یافت و مسلمانان به اندیشمندان مادهگرای دهری میگفتند. در اواخر دورهٔ سـاسانی آیـین زروانـی وراد آموزشهای زرتشتی شد و زروان به صورت یکی از ارکان این دین درآمد.
5-در روزگار ساسانی دین مـسیح در بـاختر ایران پیروان زیادی یافت و هنگامی که نسطوریوس از پیشوایان کلیسای مسیحی از طرف همکارانش تـکفیر شـد و پیـروانش مورد تعقیب قرار گرفتند، نسطوریان به ایران پناهنده شدند، و در نقاط مختلف بین النهرین، آذربایجان، خـوزستان، و حـتی مرو و ماوراء النهر به ایجاد مدرسه و تبلیغ دین خود پرداختند. بههرحال، بـاید یـادآور شـد که مسیحیان با همهٔ فشارها و خطرهایی که با آن روبرو بودند، در فعالیت آموزشی و ترجمهٔ آثار عـلمی نـقش مـهمی ایفا کردند. مثلا، رؤسا و بیشتر اعضای مدرسهٔ جندیشاپور مسیحی بودند.
کتابنامه: مـسیحیت در ایـران، سعید نفیسی؛ علوم یونانی و انتقال آن به عالم اسلامی، اولیری دلیسی، ترجمهٔ احمد آرام.
ب-زمینه فرهنگی و فلسفی
1-اوسـتای پهـلوی تنها شامل دعا و نیایش و آداب و مراسم دینی و اساطیر ملی نبود، بلکه مطالب زیـادی در زمـینهٔ پزشکی، ستارهشناسی، تاریخ، قوانین و امثال آن هم تـدریجا در آن وارد شـده بـود.
2-کتاب دینکرت Dinkart، که متن کنونی آن شاید در پایـان سـدهٔ دوم هجری نوشته شده، نشاندهندهٔ پارهای از آموزشها و اعتقادات محافل زردتشتی روزگار ساسانی اسـت.
3-بـندهشن Bondheshn (آفرینش چیزها یا بنیاد آفـرینش) بـاز کتاب دیـگری اسـت کـه متن موجود آن احتمالا در پایان سدهٔ دوم هـجری نـوشته شده، ولی معرف همان آگاهیها و آموزشهای موبدان زرتشتی روزگار ساسانی است. البـته اگـر ما بخواهیم دانش ساسانی را از روی این کـتاب ارزیابی کنیم سخت دچـار سـرخوردگی میشویم، و این کار به ارزیـابی دانـش اسلامی از روی کتابهای آخوندی روزگار صفوی و قاجاریه شبیه خواهد بود. بند هشن کاملا جـنبهٔ دایـره المعارفی دارد و در آن از آفرینش ستارگان، آسمان، آبـها، زمـین و گـیاهان سخن رفته، آنـگاه از خـشکیها، کوهها، دریاها، رودها، دریـاچهها، پنـج گروه جانوران، انسان، آتش، گیاهان، ماهیت خواب، جانوران سمی، درخت شوکران و سایر عجایب، بـاز سـفید، سگ، روباه، بیدستر، آهوی مشک، اسـب تـازی، سال شـماری دیـنی، سـرزمینهای مهم ایرانشهر و غیره بـحث شده است. ترجمه فارسی این کتاب زیر چاپ است.
4-آثار دیگری هم با همین کـیفیت و از هـمین دوره در دست است از قبیل داتستان دینیگ (کـتاب دیـن)، شـکفند گـمانیک ویـچار (گزارش گمان شـکن)، داتـستان مینوگ خرت (کتاب خرد مینوی) که همه بعدها نوشته شدهاد، ولی جوهر اصلی آنها به آموزشهای زردتـشتی روزگـار سـاسانی مربوط میشود، و کمتر تأثیر دانش و فرهنگ اسـلامی را در آنـها مـیتوان دیـد. بـیشتر ایـن آثار به زبانهای مختلف و از جمله به فارسی کنونی ترجمه و چاپ شده است.
5-هنگام سخن گفتن از بندهشن نباید این را فراموش کرد که در روزگار ساسانیان کتابهایی به نام آیـیننامه وجود داشته، که نویسندگان اسلامی تا سدهٔ سوم هجری هنوز از وجود آنها خبرمیدهند. آییننامه مجموعهای را تشکیل میداده شامل تاریخ، جغرافیا، اصول کشوراری، آیین تیراندازی و شکار، چوگان، بازی شطرنج و غیره.
6-در اوخـر روزگـار ساسانیان-شاید از زمان انوشیروان-فلسفهٔ نو افلاطونی در ایران معرفی شد. یکی از ایرانیان مسیحی به نام پولس منطق ارسطورا به زبان سریانی ترجمه کرد و شرح باری ارمینیاس به زبان پهلوی هـم بـه او منسوب است. این رساله دوم را یک قرن بعد سوروس سیبخت از پهلوی به سریانی برگرداند. نگاه کنید به مقدمه بر تاریخ علم جلد اول. صفحه 512 تـرجمهٔ فـارسی.
7-یکی از گستردهترین جنبههای فعالیت ادبـی ایـرانیان ساسانی کتابهای اندرزنامه بوده است، که متن یا ترجمهٔ عدهای از آنها به دست ما رسیده است، از قبیل پندنامهٔ انوشیروان، پندنامهٔ بزرگمهر، عهد اردشیر، انـدرزنامهٔ آذربـاد مارسپندان، پندنامهٔ زرتشت، انـدرزنامهٔ کـودکان، اندرزنامهٔ اشنر Oshnar دانا…
یکی از جالبترین اینگونه کتابهای آموزشی ماتیکان یوشت فریان Yowisht Faryn نام دارد که در آن علاوه بر اندرزها، چیستانهایی درباره زندگی جانوران و چیزهای دیگر وجود دارد. مثلا در آنجا پرسیده شده «آیا بهشت در ایـن جـهان بهتر است یا جهان دیگر؟» و پاسخ درست اینست:
«در روی زمین، زیرا اینجاست که آدمی وظیفه خود را انجام میدهد و در نتیجه آن به بهشت مینوی میرسد.» یکی از چیستانها اینست: «آن چیست که ده پا، دو دست، سه سر، چـهار شـاخ، دو دم، شـش چشم، شش گوش، سه پشت، و سه اندام نرینه دارد و برگیتی زندگی و توان میبخشد؟»
«پاسخ آن یک جفت گو نر بـه خیش بسته است با مردی که زمین را شخم میکند.»
8-یکی از جـالبترین داسـتانهای فـلسفی مربوط به اواخر ساسانیان است که ارداویر افنامه نام دارد. این داستان شرح سفر مرد پارسایی است کـه بـه جهان دیگر، و تماشای بهشت و دوزخ. جنبهٔ آموزشی غیر مستقیم و واقع بینیهای فوق العـاده آن را بـرای خـواننده بسیار شیرین و دلکش میسازد. شرح سفر به جهان دیگر، که نخستین نمونهٔ آن افسانهٔ سومری گـیلگمش بوده، بعد از ارداویر افنامه هم دنبال شده است و نمونههای آن سیر العباد سنایی، رسـاله الغفران معری و کمدی الهـی دانـته است.
9-دو سلسله داستان از راه ادبیات ساسانی وارد جریان فرهنگ جهانی شده و در مدتی بیش از هزار سال موجب غنای اندیشهٔ مردم جهان گشته است. منشأ یکی از آنها مسلما و دومی احتمالا هند بوده است. منظور کـتاب کلیله و دمنه و داستانهای هزار و یک شب است.
کلیه و دمنه، که نام اصلی آن پنجاتنترا بوده، بنابر روایات در زمان خسرو انوشیروان توسط بر زویهٔ حکیم از هند آورده و به زبان پهلوی ترجمه شده است.
در سـدهٔ دوم ابـن مقفع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرد، سپس از عربی و عبری، لاتینی، و از آن راه به زبانهای دیگر ترجمه شد. نگاه کنید به دربارهٔ کلیله و دمنه، از محمد جعفر محجوب.
کتاب دوم، یعنی هزار و یک شب، ظـاهرا در فـارسی هزار افسانه نام داشته، و در اواخر سدهٔ دوم یا اوایل سدهٔ سوم هجری به عربی ترجمه شده و پس از آمیزش با عناصر عربی و اسلامی به زبانهای اروپایی ترجمه شده است. این کـتاب از لحـاظ پژوهندهٔ تاریخ فرهنگ ارزش زیادی دارد. نگاه کنید به دربارهٔ هزار و یک شب از جلال ستاری.
10-دربارهٔ برخی مدرسههای روزگار ساسانی هم آگاهیهایی داریم. البته این را باید دانست که به سبب ارثـی و طـبقاتی بـودن شغلها، در دورهٔ ساسانی تحصیل عـلوم نـمیتوانست گـسترش چندانی داشته باشد؛ خاصه آنکه در شاهنشاهی ساسانی هم مانند امپراطوری روم بیشتر هدف سودمندی و جلب فایده بود؛ ویک چنین آرمانی نـمیتوانست مـشوق پژوهـش خالی از غرض باشد. در نتیجه بیشتر مدرسهها به آمـوزشهای دیـنی اختصاص داشت. از این قبیل بود مدرسههای مسیحیان در باختر و شمال خاوری ایران. البته، مانویان هم که از آزار و ستم کارگزاران دولت به تـرکستان و مـصر گـریخته بودند، آموزشهای خود را دنبال میکردند.
در یک رسالهٔ پهلوی به نـام خسرو و پسر از برخی چیزها که بزرگزادگان در آموزشگاه فرا میگرفتند یاد شده است: از بر کردن متنهای دینی، خوشنویسی، فـلسفه، تـاریخ، آیـین سخنوری، سواری، چوگان، کشتی، استفاده از گرز و تبرزین، نواختن چنگ و بربط و طـنبور، آوازخـوانی، ستارهشناسی، شطرنج و بازیهای دیگر.
معروفترین مدرسهٔ ساسانی، که خبر آن به ما رسیده، مدرسهٔ جندیشاپور است.
دشـوار اسـت بـتوان گفت مدرسه یا (دانشگاه) چند یشاپور کی تأسیس شد. ممکن است تـاریخ آن مـربوط بـه سدهٔ پنجم یا حتی چهارم میلادی باشد. این مدرسه پناهگاهی شد برای نسطوریانی کـه در 498 ازادسـا رانـده شدند، و بعدها برای نو افلاطونیان که در 529 از آتن تبعید شدند. نسطوریان ترجمههای سریانی آثار طـبی یـونانی را با خود آوردند و نو افلاطونیان افکار فلسفی خویش را، که تأثیر آن را در تصوف بعدی ایـران مـیتوان یـافت. در زمان انو شیروان (از 531 تا 579) این مدرسه در اوج اعتلای خویش بود و در آن هنگام بزرگترین مرکز فکری عـصر شـد؛ افکار یونانی، یهودی، مسیحی، سریانی، هندی و ایرانی میتوانست در آنجا مقایسه، مبادله و مآلا تـلفیق شـود و بـه فرمان انو شیروان، آثار ارسطو و افلاطون به فارسی ترجمه شد. جندیشاپور مخصوصا به عنوان یـک مـرکز طبی اهمیت داشت. تعلیمات طبی اساسا یونانی بود، ولی همراه با اضـافات هـندی، سـریانی و ایرانی. این مدرسه دستکم تا پایان سدهٔ دهم میلادی شکوفان بود؛ در سدهٔ هفتم از جملهٔ اعـراب انـدکی صـدمه دید، ولی پس از نیمهٔ اخیر سدهٔ هشتم بود که نفوذ آن بر مسلمانان آغاز شـد.
مـدرسهٔ جندییشاپور سرمشق و سرچشمهٔ بیمارستانهای اسلامی شد و در نهضت پزشکی اسلامی نقش بسیار مؤثری ایفا کرد. نگاه کـنید بـه مقدمه بر تاریخ علم، جلد اول.
علاوه بر اینها، از برخی مراکز زردتشتی هـم آگـاهیهایی داریم، که میتوانسته مرکز آموزشی و گردآوری و انـتقال دانـش بـاشد.
یکی از اینها آتشکدهٔ آذر گشسب در تخت سلیمان (نـزدیکی مـراغه) بود، که ظاهرا در آنجا علاوه بر اجرای مراسم دینی، اسناد دینی و دولتی نـگهداری مـیشد.
در اینجا به روزگار خسرو پرویـز بـنای شگفتانگیزی بـه نـام تـخت طاقدیس ساخته شد (618-628) که ده سال بـیشتر دوام نـکرد و در لشکرکشی رومیان از میان رفت.
دربارهٔ این بنا مطالب شگفتانگیزی نوشتهاند، از این قـبیل کـه تمام آن بر روی گردونهای جا داشـت. سقف آن به گنبد آسـمان مـیمانست که ماه و خورشید را با قـرصهای سـیم و زر و ستارگان را با یاقوت و لاجورد بر آن نقش کرده بودند و در آن دستگاههایی برای ایجاد رعد و بـرق و بـاد و باران کار گذاشته شده بـود.
مـرکز دیـگر جایی بود در خـوزستان کـه آثار اسلامی از آن با نـام حـصن الجص (گچ دژ) یاد کردهاند و در آن موبدان زرتشتی تا سدهٔ سوم هجری به گردآوری و رونویسی آثـار پهـلوی سرگرم بودند.
سوم قلعه یادژ اسـتوناوند در نـزدیکی ری که جـایگاه مـضصمغان (بـزرگ مغان) بود و تا اواخـر سدهٔ دوم هجری گشوده نشده بود فرهنگ ایرانی، محمدی.
ج-ریاضیات و نجوم
هیچ نوشتهٔ ریاضی یا نـجومی بـه زبان پهلوی تاکنون به دست نـیامده اسـت. در بـند هـشن بـه نامهای ستارگان و صـورتهای فـلکی اشارات زیادی دیده میشود. ظاهرا علم احکام نجوم-یعنی پیشگویی حوادث از روی حرکات و جاهای ستارگان-از دیرباز در ایـران رواج داشـته و مـغان در این فن مشهور جهانیان بودهاند. هرچند عـلم احـکام نـجوم دروغـ و بـاطل اسـت، عمل بدان نیازمند پارهای آگاهیهای نجومی و محاسبات ریاضی است؛ ونه تنهات به شناسایی صورتهای فلکی، ستارگان ثابت و اختران گردنده نیازمند است، بلکه جایگاه هرکدام و زمان برآمدن و فـرو شدن هریک را در هر فصلی از سال باید شناخت.
اعتقاد به هزارهها، یعنی اینکه هر دورهٔ هزار ساله-و سه هزار ساله-به بروز حادثهٔ مهمی در جهان اختصاص دارد، باید اندیشهٔ کهنی باشد؛ زیـار هـمان را به صورت دیگری در میان هندیان هم میبینیم.
بههرحال، اختر ماران دورهٔ ساسانی کار تنظیم تقویم و پیشگویی حوادث و تعیین ساعات سعد ونحس را یکجا برعهده داشتند. از آنجا که سال ساسانی کـبیسه نـداشت و از 12 ماه سیروزه و یک دورهٔ معروف به پنجه دزده تشکیل میشد، هر 128 سال (یا 130 سال) یک بار سال را 13 ماه حساب میکردند، تا تقویم با گـردش فـصل درست درآید.
آنچه در روایات نـقل شـده از پهلوی راجع به رصد خانهٔ گنگدیز یا قبه الارض ازین گفته میشود بیشتر از وجود یک منشأ نجومی هندی حکایت میکند، و احتمال دارد که برخی کتابهای نـجومی در زمـان ساسانیان از هندی به پهـلوی تـرجمه شده باشد.
1-روشنترین خبری که از نجوم ساسانی در دست داریم مربوط به کتاب زیج شهریار است که در سال 631 میلادی به زمان یزگرد سوم تنظیم شده بود. این کتاب توسط ابو الحـسن عـلی بن زیاد تمیمی به عربی ترجمه شد، و خوارزمی، ابو معشر بلخی، و حبش حاسب در آثار خود از روش زیج شهریار استفاده کردند و این روش در نجوم اسلامی رواج یافت و توسط زرقالی و ابن عزرا در میان مـسلمانان و یـهودیان اسپانیا هـم معرفی شد.
2-باز از کتاب دیگری خبر داریم به نام پزیدج (گزیده) که اصل آن تألیف وتیوس و النس Vetius Valens (مـعروف به والیس رومی از سدهٔ دوم میلادی) بوده و ترجمهٔ آن را از بزرگمهر میدانند. این کـتاب دربـارهٔ احـکام نجوم بوده و به عربی ترجمه شده است، ولی اینک تنها بخشهایی از آن در کتابهای دیگران دیده میشود و اصل پهلوی و تـرجمهٔ عـربی هیچکدام در دست نیست.
3-نخستین آثار نجومی اسلامی به دست ایرانیان ترجمه و تألیف شـد، و ایـن نـشان میدهد که باید در آن هنگام دانش نجوم-و ریاضیات که لازمهٔ آن بوده- به حد درخوری از رشد رسـیده باشد.
4-از خبری که در کتاب فهرست آمده میدانیم که دفترهای دولتی امویان تا روزگـار عبد الملک بن مـروان بـه خط پهلوی نوشته میشد، و تنها در این زمان بود که یک تن ایرانی توانست خط عربی را جانشین خط پهلوی سازد و اصول حسابداری عربی را بنیاد گذارد.
کتابنامه: تاریخ نجوم اسلامی، نللینو، ترجمه احـمد آرام؛ فهرست، ابو اسحق ندیم، ترجمهٔ تجدد.
د-جغرافیا
آثار جغرافیایی بازمانده از روزگار ساسنی نمیتواند مایهٔ دلگرمی باشد، و در اسناد و مآخذ موجود هم چندان توجهی به پژوهشهای جغرافیایی در این دوره دیده نمیشود.
1-شهرستانهای ایـرانشهر رسـالهٔ کوچکی در معرفی استانها و شهرهای مهم قلمرو ساسانی است، که آنها را فهرستوار از خاور تا باختر برشمرده.
2-شگفتیها و دیدنیهای سیستان رسالهٔ کوچکی است دربارهٔ سرزمین سیستان
3-همچنانکه گفته شد در کتاب بندهشن بـه بـرخی آگاهیهای جغرافیایی برمیخوریم.
4-در همان کتاب از یادگارهای سرزمینها، یعنی کتابهایی که دربارهٔ جغرافیای سرزمینهای مختلف بوده یاد میکند.
5-در آثار اسلامی از یک کتاب جغرافیایی یاد شده که آن را برای قباد سـاسانی تـألیف کرده بودند. دینوری میگوید در این کتاب ویژگیهای اخلاقی و روانی مردم هریک از نواحی ایران ذکر شده بود.
هـ-فیزیک و صنعت
1-در روزگار ساسانی معماری به تکامل خود ادامه داد، و ما نه تـنها از سـاختن بـناهای عظیم، بلکه از ایجاد شهرها، دژه، سـدها و پلهـای بـزرگ خبرهای زیادی داریم.
در این باره نگاه کنید به معماری ایرانی، آرثورپوپ، ترجمهٔ غلام حسین صدری افشار
و احمد ایرانی؛ فن آبیاری در ایـران بـاستان، از انـتشارت وزارت آب و برق.
2-از برخی اشارات پیداست که ایرانیان در این دورهـ بـه ساختن ابرازهایی که با نیروی آب و بخار کار میکرده علاقه داشتند؛ ولی به نظر نمیرسد که توجهشان به جنبههای صنعتی آن بـوده بـاشد، بـلکه بیشتر بدانها به صورت وسایل عجیب سرگرم کننده مینگریستند، یـا احیانا در مراسم دینی از آنها استفاده میکردند. در بخش ریاضیات و نجوم برای نمونه به تخت طاقدیس اشاره شد.
البته دو مـورد را بـاید اسـتثنا کرد و آن آسیاهای بادی و آبی است که این هر دو در روزگار ساسانی وجـود داشـته و از این راه وارد تمدن اسلامی شده است.
3-در این دوره بافندگی رونق داشته و بافندگان ایرانی قالیهای زربفت و جامههای ابریشمین مـیبافتند کـه در مـآخذ اسلامی از زیبایی آنها ستایش بسیار شده است. تاریخچهٔ صنعت نساجی در ایران، مـهدی بـهشتیپور.
4-مـوسیقی در روزگار ساسانی رونق داشته و نقشهایی از خنیاگران و ابزار- های موسیقی، و همچنین اشاراتی دربارهٔ آموزش مـوسیقی و مـوسیقی دانـان ساسانی به جای مانده است. همچنین میدانیم که موسیقیدانان ایرانی از بنیانگذاران موسیقی اسلامی در سـدهٔ دوم هـجری بودند. اما از آن جنبهٔ موسیقی که موردنظر ماست، یعنی اصول علمی و ریاضی مـوسیقی سـاسانی، اطـلاعی در دست نداریم و هیچ سندی در این باره به دست ما نرسیده یا تحقیقی نشده اسـت.
کـتابنامه: موسیقی ایرانی، روح الله خالقی؛ هنر موسیقی روزگار اسلامی، محمد علی امام شـوشتری؛ مـوسیقی نـظامی ایران، حسینعلی ملاح.
5-کشاورزی مهمترین فعالیت اقتصادی روزگار ساسانی بود، هم دین و هم دولت آن را تشویق مـیکرد و مـا در مآخذ تاریخی به مطالب زیادی دربارهٔ کشت درخت و ایجاد باغهای باشکوه بـه وسـیلهٔ بـزرگان ایرانی برمیخوریم. اما عجیب است که به هیچ رسالهٔ کشاورزی در روزگار ساسانی اشارهای نشده اسـت.
6-از ایـن دورهـ ظرفها و سلاحهای فراوانی از زر، سیم، مفرغ، مس و پولاد به دست آمده که استادی فـلزکاران ایـن روزگار را نشان میدهد.
7-در این دوره به آثاری هم در زمینهٔ فنون جنگاوری و ورزش برمیخوریم.
از این قبیل است کـتاب اصـول تیراندازی، کتاب چوگان، کتاب دفاع شاهان ساسانی از مرزهای خود، وکتابی راجع بـه فـنون گشودن دژها و شهرها، کمین کردن، فرستادن جـاسوسان، و غـیره.
هـمچنین ترجمهٔ عربی بخشی از فنون جنگاوری که در کـتاب آیـیننام نوشته شده بوده است، به دست ما رسیده. نگاه کنید به مطالعاتی دربـارهٔ سـاسانیان، صفحه 52 به بعد.
و-پزشکی و عـلوم طـبیعی
1-در برخی بـخشهای اوسـتا و در دیـنکرت اشارههایی به موضوعهای پزشکی دیده مـیشود. در دیـنگرت بحث مفصلی دربارهٔ وظیفهٔ پزشک و کارد پزشک (جراح)
و دستمزد هرکدام، و دروندیداد مـطالبی دربـارهٔ پاکی و ناپاکی و بهداشت دیده میشود.
2-از سـوی دیگر، سرزمین ایران از غـنیترین گـنجینههای گونههای گیاهی است و ایرانیان از دیـرباز بـه خواص درمانی بسیاری از این گیاهان پی برده بودند و معلومات تجربی خود را نسلبهنسل به یـکدیگر مـنتقل میکردند. در نختین کتابهایی که ایـرانیان در روزگـار اسـلامی نوشتهاند این آگـاهی و آشـنایی دیده میشود.
3-در ایران سـاسانی پزشـکان دستهای را تشکیل میدادند و رییسی داشتند که ایران درستبد خوانده میشد. میان این رسته بـامو بـدان نوعی وابستگی وجود داشت و ایران درسـتبد هـم زیر نـظر مـوبدان مـوبدکار میکرد.
4-در رسالهٔ خسرو و پسـر به آگاهیهایی دربارهٔ غذاها برمیخوریم از قبیل گوشت بره و گوساله و کبک و تذرو و تیهو و کلنگ و چرز و مـاهی و مـرغابی و مرغ خانگی و گوزن و گراز و گورخر و گـاومیش و خـوک و خـرگوش و آهـو؛ اقـسام حلواها و نوشیدنیها و مـیوههایی مـانند نارگیل، خرما، پسته، شفتالو، بلوط، شکر، انار، سیب، ترنج، شاهدانه، روغن بادام و زیتون، گلاب، انواع رب و مـربا.
5-هـمچنین در آنـجا از عطر گلها یاد میشود، از قبیل یاسمین و گـل سـرخ و نـرگس و خـیری سـرخ و سـمن سپید و سمن زرد و سوسن سفید و بنفشه و شاه اسپرغم و نیلوفر و مرزنگوش و پلنگ مشک و نسترن و سیمبر.
از این دوره به نام کتابهایی هم دربارهٔ تقویت نیروی جنسی برمیخوریم.
6-پادشاهان ساسانی مـانند پیشینیان خود شکارگاهها و باغهای پهناوری داشتند که در آنها جانوران گوناگون پرورش مییافت، مانند شتر مرغ، آهو، گورخر، طاوس، دراج، شیر، ببر.
7-به شکار توجه زیادی میشد و پرورش جانوران و مرغان شکاری رواج داشت. در کـتاب فـهرست خبر از رسالههایی در اینباره به زبان فارسی داده شده؛ و در بازنامهٔ نسوی (سدهٔ چهارم هجری) هم از بازنامههای ایرانی یاد شده است.
8-سواری ورزش مورد علاقهٔ ایرانیان و اسب در نزد آنان گرامی بود. در روزگـار سـاسانی از ستور پزشکان یاد شده و در کتاب فهرتس نام رسالههای بیطاری (دامپزشکی) ساسانی آمده است.
9-روشنترین خبری مه از پزشکی روزگار ساسانی داریم مربوط به ایـجاد بـیمارستان و مدرسهٔ جندیشاپور است که پیـش از ایـن یاد کردیم.
10-در روزگار انو شیروان از آزمایش پزشکان و به دست آوردن پروانهٔ پزشکی یاد کردهاند و نوشتهاند جبرئیل رییس بیمارستان جندیشاپور این کار را به عهده داشت.
کـتابنامه: فـرهنگ ایرانی، محمدی؛ وضع مـلت و دولت…کـریستنسن؛ فهرست، تاریخ طب در ایران، دکتر نجم آبادی؛ تاریخ الحکما، قفطی.
ز-تاریخنویسی
ایرانیان روزگار ساسانی مانند پیشینیان خود به تاریخ علاقهٔ فراوان داشتند.
موبدان به نوشتن تاریخ دین خود و ذکر احـوال پیـشوایان دینی میپرداختند و دبیران و نویسندگان درباری به نوشتن کارهای شاهنشاهان.
البته، در آن زمان هم، مانند هر زمان دیگری تاریخ نویسی وسیلهای بود برای ستایش دوست و کوبیدن دشمن. مورخان ساسانی با کوشش بـسیار بـه زدودن نام اشـکانیان و پیوستن ساسانیان به دودمان هخامنشی کمر بستند و در این راه چه بسا آگاهیهای تاریخی که بر باد داده شـد.
1-بزرگترین متن تاریخی ساسانی که به دست ا رسیده کارنامهٔ اردشیر بـابکان اسـت، دربـارهٔ کارهای بنیانگذار سلسلهٔ ساسانی. با اینکه نویسنده یا نویسندگان این کتاب آن را از زبان اردشیر نوشتهاند، ولی ایـنک مـیدانیم که کارنامه از ساختههای روزگار انوشیروان است. ازینرو در حال حاضر بیشتر ارزش سیاسی و جـامعهشناسی دارد و بـیشتر دربـارهٔ روزگار انوشیروان اطلاعاتی به ما میدهد تا روزگار اردشیر. کارنامه چند بار به فارسی دری تـرجمه شده، از جمله به وسیلهٔ شادروان احمد کسروی و جواد مشکور؛ فردوسی تقریبا تمام آن را در شـاهنامه به نظم درآورده اسـت.
2-در کـتاب دینکرت تاریخ اوستا و دین زردتشت آمده است.
3-در بندهشن پارهای آگاهیهای تاریخی وجود دارد که مؤلف از خداینامه نقل کرده.
4-خداینامه تاریخ رسمی روزگار ساسانی بوده که آن را ابن مقفع و پس از او چندین کس دیگر بـه عربی و چند تن به فارسی دری ترجمه کردهاند و فردوسی آن را به نام شاهنامه به شعر درآورده است. البته باید دانست که شاهنامه تنها شامل خداینامه نیست، بلکه فردوسی از آثار فراوان دیگری بهره جـسته اسـت.
5-آیین نامه یا کتاب آیین که مسعودی، دینوری و مورخان اسلامی دیگر از آن یاد کردهاند و حتی خودشان آن را دیده بودند. در این کتاب شرح کارها و سخنان، و چگونگی جامه و عادات و اخلاق هریک از شاهنشاهان ساسانی هـمراه بـا تصویر او در روز مرگش ثبت شده بود.
6-آگاهیهایی دربارهٔ برخی سرگذشتهای دورهٔ ساسانی داریم مانند کتاب مزدک، کتاب خسرو انو شیران، کتاب بهرام چوبین، و کتاب شهربراز و پرویز.
7-متن پهلوی رسالهٔ کـوچکی بـه نام داستان شطرنج به دست ما رسیده است که از پیدایش بازی شطرنج و نرد گفتگو میکند.
8-دو کتاب دیگر ساسانی به نام تاجنامه و گاهنامه هم دارای اطلاعات تاریخی بوده که مورخان اسـلامی از آنـها نـقل کردهاند.
کتابنامه: فرهنگ ایرانی، مـطالعاتی دربـارهٔ سـاسانیان.
ح-حقوق و جامعهشناسی
1-از روزگار ساسانی یک متن حقوقی با ارزش به جای مانده به نام ماتیکان هزار داتستان (کتاب هزار داوری) که زمینههای گـوناگونی را مـانند بـازرگانی، ازدواج، فرزند خواندگی، اصول دادرسی، وضع گواهان شامل اسـت. از ایـن کتاب چنین برمیآید که در روزگار ساسانی گروه ویژهای از موبدان به کار دادگستری میپرداختند که آنان را داور میخواندند.
در کتاب هزار داوری بـه نـام چـندین حقوقدان و نزدیک به ده کتاب حقوقی عصر ساسانی برمیخوریم. نگاه کـنید به زبان و ادبیات پهلوی، صفحه 181 به بعد.
2-در آثار اسلامی به کتابی اشاره شده به نام گاهنامه که در آن سـازمان دولتـ سـاسانی و مشاغل و درجات مختلف آن توصیف شده بود و تعداد این مشاغل به شـشصد مـیرسیده است.
3-آییننامه، که در بخش ب دان اشاره شد، علاوه بر مطالب دیگر، دارای آموزشهایی در زمینهٔ اصول کشورداری و قـوانین و رسـوم بـوده است.
4-تاجنامه، که باز در مآخذ اسلامی مطالب زیادی از آن نقل شده، کتابی بـوده اسـت در آیـین کشورداری مانند سیاستنامه. کتاب تاج جاحظ، که به فارسی هم ترجمه شده، تقلید و اقـتباسی از تـاجنامهٔ سـاسانی است.
5-عهد اردشیر (که از عربی به فارسی ترجمه شده) حاوی نصایح و دستورهایی دربارهٔ پادشـاهی و کـشورداری است. توقیعات انوشیروان (که آن هم از عربی به فارسی ترجمه شده) همین ماهیت را دارد.
6-در کـارنامهٔ اردشـیر بـابکان و نامهٔ تنسر هم به مطالب زیادی دربارهٔ اصول سیاسی و مقررات حقوقی دولت ساسانی در عـصر انـو شیروان برمیخوریم.
بهطور کلی میتوان گفت اصول اداری دولت عباسی-و حتی تا حدودی دولتهای اسـلامی از زمـان خـلیفهٔ دوم تقلید کامل از شاهنشاهی ساسانی بود.
کتابنامه: نگاه کنید به کتابهای یاد شده، وضع ملت و دولت…
ط-زبـانشناسی
1-دو واژهـءنامهٔ پهلوی در دست است که زمان دقیق تألیف آنها را نمیدانیم.
فرهنگ معروف بـه فـرهنگ ایـم ایوک Oyim Ivak که واژهنامهٔ اوستایی به پهلوی کوچکی است و دست تصادف آن را نگاهداشته. در آن گفتاری دربارهٔ دستور زبـان اوسـتایی وجـود دارد که بر ارزش رساله میافزاید.
2-دومین رساله به فرهنگ پهلوی معروف است و در آن مـعادل پهـلوی هزدارشها داده شده. از آنجا که در آثار مورخان اولیهٔ اسلامی به این کتاب اشاره شده، میتوان آن را بـه دورهـء ساسانی نسبت داد.
3-یکی از کارهای روزگار ساسانی اصلاح خط بوده است. جمعی را عـقیده بـر اینست که خط وستایی در روزگار ساسانی پدیـد آمـده. پذیـرفتن این مطلب آسان
نیست، چون لازمهاش ایـنست کـه قبلا اوستا به خط دیگری کتابت شدهباشد، حال آنکه هیچ خط موجود دیـگری در آن زمـان استعداد چنین کاری را نداشت. بـاید بـه خاطر داشـت خـط اوسـتایی کاملترین خط آوایی جهان تا صـد سـال پیش بود و تنها در این یک قرن است که به کوشش دانشمندان دسـتگاه عـلایم آوانویسی کاملتری به وجود آمده اسـت.
در آثار اسلامی از خطهای پهـلوی گـوناگونی یاد شده، مانند کشتج (گـشتک) کـه برای نوشتن فرمانها و خطوط زینتی (مانند نقش قالی و جامه و نگین) و خط نیم کـشنج کـه برای نوشتن کتابهای فلسفی عـلمی، و شـاه دبـیریه برای نامههای شـاهانه و هـام دبیریه برای کارهای هـمگانی بـه کار میرفته؛ همچنین دو خط به نام راز سهریه، که نوعی خط رمز بوده است، و ویـس دبـیریه که ابن ندیم گوید سیصد و شـصت و پنـج حرف داشـته و بـا آن صـدای شرشر آب و طنین گوش و عـلایم قیافه و مانند آن را ثبت میکردهاند. نگاه کنید به پیدایش و آفرینش خط در ایران، رکن الدین هـمایونفرخ.
4-آیـین سخنوری در دربار ساسانی سخت مورد تـوجه بـوده اسـت. نـوشتننامه بـرای هر مقامی و صـدور فـرمان برای هر منصبی عبارات ویژهای داشته است. سخنان کوتاه و پرمغز همیشه بازار گرمی داشت و دبیران (مـنشیان) و فـرستادگان (سـفیران) باید در سخنوری و سخندانی چیرهدست میبودند. رییس رسـتهٔ دبـیران (دویـران مـهست) نـه تـنها از نزدیکان و پیرامونیان شاه بود، بلکه گاه او را به سفارت میفرستادند. وضع ملت و دولت…صفحه 57 به بعد. نامهنگاری و اصول دبیری اسلامی تقلید کاملی بوده است از آیین ساسانی.
5-سرانجام باید اشـارهای بکنیم به نهضت ترجمه در روزگار ساسانی که از لحاظ نقل و نشر فرهنگ ارزش ویژهای دارد. البته پیش از این از ترجمهٔ آثار هندی مانند کلیله و دمنه، و آثار یونانی و سریانی در زمینهٔ فلسفه و پزشکی یاد کردیم و حـاجتی بـه تکرار نیست.
منبع: هدهد، مرداد 1358 – شماره 3