نـقش موسیقی در یادگیری
در اینجا این پرسش مطرح است: چگونه کودک در نخستین سالهای زندگیش بـا سـهولت بـسیار همه چیز را فرا میگیرد، در صورتی که بعدها هر چه بزرگتر میشود این قدرت فراگیری رو بـه کاهش میگذارد.
بعضی از پژوهشگران تصور میکنند که علت چنین کاهشی بر اثر روشـهای اجباری آموزش است زیـرا روشـهای اجباری، روحیهٔ دانشآموز را خسته میکند.
در کشورهای گوناگون روشهای آزمایشی زیادی برای افزایش قدرت فراگیری دانشآموزان و همچنین تسهیل این امر به وجود آمده است. از آن جمله در بلغارستان به وسیلهٔ دکتر گئورگی لوزانوف، روش جـدیدی کشف گردیده است که با روشهای دیگر امروزی فرقهای اساسی دارد.
دانشمند نامبرده دارای دکترای پزشکی و روانپزشکی اس و مدت 25 سال پژوهشهایی دربارهٔ تحریک و آزاد کردن نیروهای بدنی و فکری انسان انجام داده دانشمند مزبور، در سالهای اخـیر مـتوجه شد که انسان هنگامی بهتر و سهلتر و سریعتر مطالبی را فرا میگیرد که در حال استراحت و آرامش Relax قرار گرفته باشد. این دانشمند میگوید: هر مطلبی را که به صورت غیر مستقیم (بدون قصد فـراگیری) فـرا میگیریم، بهتر و کاملتر و برای مدتی طولانیتر آن را به یاد خواهیم داشت. از این اصل چنین نتیجه میگیریم که تن دادن به مطالعه از روی دقت و بااراده نه تنها مفید واقع نمیگردد، بلکه امـر فـراگیری را کندتر و بیدوامتر میسازد. دانشمندان دلیل این پدیده را نتوانستهاند بهطور کامل توجیه نمایند.
برای اینکه مطلب بهتر درک شود به توضیح عملی این روش میپردازیم:
در یکی از شهرهای اطریش به نام لینتس در آمـوزشگاهی ایـن روش بـه کار برده شده است. در کـلاس اول ایـن آمـوزشگاه که دانشآموزان آن 6 ساله هستند، هنگامی که آموزگار مشغول تدریس نظریهٔ مجموعهها به دانشآموزان است، با کمال تعجب و شگفتی میبینیم که ایـن کـلاس ابـدا قیافه و وضع کلاسهای درسی معمولی را ندارد.
در گوشهای از کـلاس، شـاگردی روی زمین نشسته و با قلم ماژیک خود بر روی یکی از مربعهای کفپوش نقاشی میکند. شاگرد دیگری ته مداد خود را بـه دهـان گـرفته و به سقف اتاق نگاه میکند. دو نفر دیگر از شاگردان، با یـکدیگر مشغول گفتوگو و شوخی میباشند. برخی دیگر از شاگردان بر روی میز نشستهاند و عدهٔ دیگری به زیر میز رفته و روی زمین نـشستهاند. روی مـیز آمـوزگار بلندگویی قرار دارد که نتهای موسیقی سمفونیک را پخش میکند. در این محیط خـانم آمـوزگار پیرامون ریاضیات و هندسه صحبت میکند و روی تخته سیاه هم مطالب درسی را نوشته است.
هنگامی که موسیقی بـه پایـان مـیرسد، آموزگار نیز صحبت خود را قطع میکند و از شاگردان پرسشهایی دربارهٔ درس مینماید. شاگردان هـمگی دسـت خـود را بلند میکنند و فریاد میزنند که: من درس را بلدم! و همه نیز درس را بلدند و در دادن پاسخ صحیح شـرکت مـیکنند.
شـمار دانشآموزان این نوع کلاسها محدود است، زیرا این روشها هنوز حالت آزمایشی دارند. امـا نـتایجی را که تاکنون از این کلاس به دست آمده است میتوان به صورت زیر خـلاصه کـرد:
سـرعت فراگیری شاگردان 40 تا 50 بار بیشتر است.
یکی از اولیای دانشآموزان که از اهالی شهر لینتس اسـت و سـه فرزند دارد، اظهار داشته است: در اوایل احساس میکردم که پسر 6 سالهام در کلاسهای آزمایشی پروفـسور لوزانـوف چـیزی فرانمیگیرد، ولی پس از دو ماه شرکت او در این کلاسها، روزی متوجه شدم که جملههایی را میتواند بخواند و علایم راهـنمایی و رانـندگی را به خوبی تفسیر کند. همچنین در ریاضیات به اندازهای پیشرفت کرده است کـه مـوجب شـده حسادت برادر بزرگتر خود را که در مدرسهٔ معمولی و در یک کلاس بالاتر بود، برانگیزد.
در بلغارستان 16 مدرسه از جـمله سـه مـدرسه در صوفیه وجود دارد که در آنها روش پروفسور لوزانوف به کار گرفته شده است. نـخستین مـدرسه چند سال پیش گشایش یافته است. رییس این مدرسه میگوید که اولیای بچهها در اوایل کار نـاامید بـودند، ولی اکنون اوضاع به کلی دگرگون شده است و اولیای دانشآموزان اینگونه دبستانها را بـه مـدارس دیگر-حتی به دبستانهایی که خانههایشان نـزدیکتر هـستند-تـرجیح میدهند.
مادر یکی از دانشآموزان اینگونه دبستانها اظـهار داشـته است که دخترش روز اول ورود به کلاس، از ترس گریخته و ناپدید گشته بود و هنگامی که او را یـافتند و بـا اکراه به کلاس بردند، بـه انـدازهای مجذوب کـلاس شـده بـود که روز بعد، با وجودی که کـسالت پیـدا کرده بود و مادرش میخواست او را برای استراحت در منزل نگاه دارد و مانع از رفتن او به مـدرسه شـود، موفق نگردید. مادر دانشآموز دیگری گـفته است: تنها ناراحتی کـه بـرای فرزندش وجود دارد این است کـه او را بـه دبستان دیگری بفرستد و یا آنکه برای یک روز از رفتن او به مدرسه جلوگیری کند. بـدیهی اسـت که این پدیده، یعنی عـلاقهٔ مـفرط بـرای رفتن به مـدرسه، در دبـستانهایی که در آنها روشهای سـنتی بـه کار میرود نیز دیده میشود. زیرا، محبت و روابط انسانی معلم با شاگرد باعث کـشش و جـذب شاگرد به مدرسه میگردد و این مـطلب نـه تنها در دبـستانها بـلکه در دبـیرستانها و دانشگاهها نیز دیده مـیشود. شاگرد درس را از معلم خوشخلق و خوشرفتار زود فرامیگیرد و بهتر میآموزد.
تجربهٔ قدما هم بر این نکته گواه اسـت. چـنانکه گفتهاند:
درس معلم ار بود زمزمهٔ محبتی جـمعه بـه مـکتب آورد طـفل گـریزپای را
اما فرق روش پروفـسور لوزانـوف با روشهای گذشته در این است که در این روش شاگرد، تنها و بخودی خود-بدون در نظر گرفتن روش آمـوزگار-بـه درس عـلاقهمند میشود.
ویژگی دیگری که در روش آموزشی اینگونه دبـستانهای صـوفیه بـه چـشم مـیخورد، ایـن است که تمرین و مشق شبانه بهطور کلی وجود ندارد، بهطوری که دانشآموزان در منزل خود وقت بیشتری برای بازی و تماس با والدین پیدا میکنند. در کلاسهای ابتدایی گاهی تـکالیفی به عنوان جایزه به شاگرد داده میشود که در منزل انجام دهد (به عنوان اینکه او شایستهتر از دیگران برای انجام آن تشخیص داده شده است).
ضمنا آموزگار هرگز عبارتهایی مانند: «باید تمرین کنید!»، «توجه کـنید! ایـن مطلب مشکل است» و یا «خوب به خاطر بسپارید» و غیره به کار نمیبرد.
و آموزگار در آفرین و احسنتگویی گشادهدست است. اولیای دانشآموزان نیز چنان رفتار را نسبت به فرزندان خود دارند. بدینترتیب دانـشآموزان بـه یاد گرفتن رغبت بیشتری پیدا میکنند و به قول یکی از پژوهشگران «مانند اسفنج، خود بخود دانش را به خود جذب میکنند».
آموختن بدون اجبار، بـرای دانـشآموزان، گونهای بازی جلوه میکند، بـازیی کـه دانشآموزان، روزبهروز به آن علاقهٔ بیشتری پیدا میکنند و در نتیجه در آنها ارادهٔ فراگیری به وجود میآید و پیوسته نیرومندتر میگردد.
توضیح نظری دربارهٔ روش لوزانوف-در سال 1929 میلادی یـکی از روانـپزشکان آلمانی به نام هـانسبرگر پژوهـشهایی پیرامون فعالیت مغزی انسان انجام داد. این دانشمند در نوار ثبت نوسانهای مغزی، امواج a، b، c، d را مشاهده کرد. طبق پژوهشهایی که پس از آن انجام گرفت معلوم شد که موجهای a که میان 8 تا 13 هرتز قرار دارند، زمـانی ظـاهر میشوند که انسان در حالت استراحت و آرامش قرار گرفته باشد.
پروفسور لوزانوف بر پایهٔ این آزمایشها به این نتیجه رسید: «زمانی که از مغز موجهای a انتشار مییابد، اکثر مردم میتوانند از نیروهای انـباشته و ذخـیرهٔ بدنی و فـکری خود استفاده کنند».
سادهترین روش برای اینکه به موجهای a دست یابیم عبارت است از شنیدن موسیقی، به عقیدهٔ ایـن دانشمند «موسیقی سمفونیک، ضمیر ناخودآگاه را بیدار میکند و مغز را در حالت آرامش و سـکون قـرار مـیدهد و نشانههای خستگی را از میان میبرد». براساس این نظر، هنگامی که این دانشمند درس میدهد، همیشه یکی از موسیقیهای کلاسیک پخـش مـیشود. به عقیدهٔ لوزانوف قطعات موسیقی مناسب برای این منظور، قطعاتی است از: موتسارت، هـایدن، ویـوالدی، وبـاخ، زیرا قطعات موسیقی این موسیقیدانان-به گفتهٔ پروفسور مزبور-حس سرکشی را در شنونده برنمیانگیزد.
بعضی از پژوهـشگران شهر چرکف، در شوروی، به این نکته پی بردهاند که آموزش موزیکال، نیروهای اطفال و نـوجوانان را به صورت دست نـخورده حـفظ میکند و مانع میشود که گفتههایی مانند: «این مطلب مشکل است»، «خیلی زحمت دارد» و غیره در ذهن دانشآموز سایه افکند. موسیقی، همه وسایل خود دفاعی را که باعث میشوند تا 96 درصد مغز، معمولا بیاستفاده بـماند، از میان برده و همهٔ بخش مغز را به کار وامیدارد. و در نتیجه قدرت فراگیری مطالب درسی افزایش پیدا میکند و به گفتهٔ پروفسور لوزانوف قدرت فراگیری 200 تا 300 درصد میتواند افزایش یابد.
در بلغارستان اکنون به ایـن نـتیجه رسیدهاند که دانشآموزانی که با این روش آموزش میبینند، بسیار سریعتر از دیگران به هدف میرسند. با این روش برای فراگیری نوشتن 63 ساعت به جای 138 ساعت برنامهٔ عادی، و به جای 289 ساعت فراگیری عـادی ریـاضی 100 ساعت کافی است. در این روش تدریس به صورت کلی انجام میگیرد. بدین معنی که جزئیات مطلب به صورت مستقیم تدریس نمیشود. زیرا همین جزئیات است که باعث میگردد شاگرد خـسته شـود و در پیچ و خمهای مطالب جزئی راه اصلی خود را گم کند. دانشآموز هنگامی که با مطلب کلی برخورد میکند، دنیای جدیدی در مقابل او پدید میآید و توجه او کمکم به جزئیاتی که بیشتر نسبت بـه آن تـمایل دارد جـلب میشود. بدین ترتیب در او شوق تـحقیق و پژوهـش رشـد و نمو پیدا میکند. جزئیاتی که در حاشیهٔ درس باقی میماند در اوایل خیلی زیاد به نظر میرسد ولی بعدا شاگرد آنها را نیز فرا میگیرد، مـنتهی بـا چـند روز تأخیر. این تأخیر در مجموعهٔ زمان لازم، باز هم سـریعتر از روشـ عادی است. به عقیدهٔ پروفسور لوزانوف، این روش برای دنیای امروز جنبهٔ اقتصادی بسیار مهمی دارد: صرفهجویی در وقت و صرفهجویی در هزینهٔ تـحصیل. شـاید هـمین جنبه است که باعث شده تا این روش در شهرهای بزرگ سـراسر جهان مانند: مسکو، واشینگنن، لوسآنجلس، اوتاوا، بوگوتا، توکیو، استکهلم، وین، لیپزیگ و غیره گسترش پیدا کند.
روش پروفسور لوزانوف بـرای فـراگرفتن زبـانهای خارجی
فعلا در سراسر جهان حدود 50 مرکز برای فراگیری زبان خارجه بـا ایـن روش ایجاد گردیده است. برنامه درسی عبارت است از چهار ساعت درس در روز به مدت 25 روز. ضمنا تمرین خـارج از کـلاس داده نـمیشود و در طی این مدت 1800 تا 2000 واژه با مهمترین اصول دستور زبان یاد داده میشود.
شـاگردان در صـندلی راحـتی مینشیند و هنگامی که صفحهای از نتهای یک پیشدرآمد Prelude باخ، نواخته میشود، آموزگار سفارش میکند کـه دانـشآموزان بـه چیزی فکر نکنند و بگذارند تا موسیقی دماغشان را نوازش دهد و به عبارت دیگر معلم سـفارش مـیکند که شاگردان حالت پاسیف یعنی حالت بدون فعالیت و فشار داشته باشند. سپس آمـوزگار طـبق آهـنگ موسیقی داستانی را به زبان خارجی میخواند. روز بعد به وسیلهٔ یک آزمون معلوم میشود دانـشآموزانی کـه سنشان میان 20 تا 25 سال است،120 تا 150 واژه به خاطر سپردهاند. از یک دانشآموز آمریکایی پرسـیدند کـه چـگونه توانستی این همه واژه را یاد بگیری در صورتی که پژوهندگان روانشناسی زبان مدعی هستند که نمیتوان بـیش از 30 واژه را در روز یـاد گرفت؟ او جواب داد به علت اینکه به هیچ چیز فکر نکردم و احساس میکردم کـه آن واژهـها را بـلدم.
این نتایج باور نکردنی توجه پژوهندگان و دانشمندان بیشماری را جلب کرده است. در کانادا برای دو سال ایـن روش را بـه کـار بردند و در گزارشی که پیرامون این آزمایش دادهاند چنین اظهار نظر شده اسـت: بـا به کار بردن این روش نوعی علاقه نسبت به زبان خارجی موردنظر ایجاد میگردد. دانشآموزان با ایـن روش زبـان خارجی را سریعتر فرا میگیرند. زیرا از فراگرفتن لذت میبرند و از طرفی اطمینان به خود پیـدا مـیکنند و از دیدن نتایج موفقیتآمیز کار خود به ادامـهٔ تـحصیل تـشویق میشوند.
پروفسور فیلیپوف از دانشگاه ساندیگو در کالیفرنیا نـیز در ایـنباره اظهار داشته است که بعد از دو جلسه درس با این روش، دانشآموزان توانستهاند علاوه بر الفـبا، چـندین جمله از زبان بلغاری را هم یـاد بـگیرند. با ادامـهٔ ایـن روش، دانـشآموزان 10 مکالمه انجام دادند که در آنها 1800 واژه بـه کـار رفته بود. دو تن از دانشآموزان همهٔ واژهها را یاد گرفته بودند و سایرین تا 95 درصـد واژهـها را فراگرفتند.
کاربرد این روش با موسیقی ایـرانی-این روش بهطور کلی بـه مـوسیقی منفونی و به ویژه به قـطعاتی کـه باعث آرامش فکر میگردد و هیجان و اضطراب را از میان میبرد بستگی دارد. پیش از این به چـند قـطعه موسیقی کلاسیک خارجی اشاره شـد، حـال بـبینیم آیا برای آن عـده از ایـرانیانی که به موسیقی کـلاسیک غـربی هیچگونه آشنایی ندارند، با این روش در آموزش مطالب درسی همان نتایج بدست خواهد آمد یـا نه؟
بـرای به دست آوردن کاربرد عملی روش پروفسور لوزانـوف مـیتوان آزمایشی بـه قـرار زیـر انجام داد:
عدهای از دانشآموزان را بـه سه گروه تقسیم کرد. یک گروه را با موسیقی کلاسیک غربی آموزش داد و به گروه دیگر بـا مـوسیقی سمفونی ایرانی و به گروه سوم بـا مـخلوط ایـن دو مـوسیقی. و پس از بـررسی نتیجهٔ حاصل از آزمـایش ایـن سه گروه میتوان بهترین روش را انتخاب کرد. درهرحال اصول زیر را باید در نظر گرفت.
مؤلفههایی اساسی یک قـطعه سـمفونی عـبارتند از: وزن Rhytme نغمه Melodie، هماهنگی.Harmonie دو مولفه اول در موسیقی ایرانی و غربی مـشترکند. امـا مـؤلفهٔ سـوم در مـوسیقی ایـرانی به صورت نسبتا نادر یافت میشود.
تصور میشود که دو عنصر ریتم و ملودی که موسیقی ایرانی را غنی میسازد برای کاربرد روش پروفسور لوزانوف کفایت کند به شرط آنکه سـرکشی روانی به وجود نیاورد و موجب آرامش باشد. در این صورت امکان جایگزین کردن موسیقی ایرانی با موسیقی غربی مانعی نخواهد داشت، و درهرحال نظر روانشناسان و پرورشگران ایرانی در اینباره حائز اهمیت ویژهای اسـت.
منبع: هدهد – مهر 1358 – شماره 5
دکـتر عبد الکریم قریب