قسمت اول فصل هفتم سریال «داستان ترسناک آمریکایی» با عنوان «شب انتخابات»، بسیار فراتر از انتظار بود – نه! «همه» ما از «دلقکها» میترسیم!
باید همان اول پست، بنویسم که هیچ وقت تصور نمیکردم که در «یک پزشک»، دیدن سریال «داستان ترسناک آمریکایی» American Horror Story را به شما توصیه کنم.
نه! اشتباه نکنید، این سریال، اصلا سریال بدی نیست. در واقع یکی از پرداختشدهترین و بهترین سریالهای تاریخ در ژانر وحشت است و در یک کلام «گیم آو ترونز» سریالهای این ژانر است!
منتها در اثنای دیدن فصل اول این سریال، در تماشای این سریال توسط من وقفهای ایجاد شد و بعد من احساس کردم که در شرایطی که علاقهمند خاص این ژانر نیستم و کلی مواد فرهنگی دیگر دستم مانده، بهتر است تماشای این سریال را نیمهکاره رها کنم.
تا حالا شش فصل کامل سریال پخش شده و به تازگی پخش فصل جدید سریال شروع شده است. امروز صبح، در ساعت رایگان دانلود با خودم گفتم که قسمت اول فصل جدید را دانلود کنم تا ببینم در چه حال و هوایی است.
هنگام غروب که تماشای سریال را شروع کردم از محتوای متفاوت این فصل شگفتزده شدم.
البته سریال همچنان لایههای ترس ذهن و اندیشه را میکاود، اما این بار باری سیاسی و استعاری دارد.
قسمت اول دقیقا از یکی از بزرگترین ترسهای این ماههای آمریکاییها شروع میشود. ترامپ به صورت رسمی اعلام میکند که میخواهد در انتخابات نامزد شود. تکاپوی هیلاری کلینتون و طرفداران او به جایی نمیرسد و شب وحشت فرا میرسد.
شبی که البته مردمان سایر کشورها هم در طول تاریخ، به کرات تجربهاش کردهاند. شبی مسخ کننده، شبی باورنکردنی، شبی که آدم میخواهد باور کند که کابوس میبینید، اما وقتی به خود سیلی میزند یا پوست دست خود را رنجه میکند، میبیند که نه! کابوسی در کار نیست و کابوس در واقعیت ادغام شده است. شبی که نمیخواهید سحر شود. شبی که بویی مشمئزکننده دارد …
فعلان اجتماعی، ژورنالیستها و مردمی که هزار و یک نگرانی در مورد به خطر افتادن آزادیها و ایجاد هرج و مرج به خاطر به سر کار آمدن یک آدم نالایق، کوتوله و دلقک سیاسی دارند، بهتزده هستند، اشک بی اختیار از گونههایشان فرو میغلتد.
اندکی بعد آنها به دنبال پیدا کردن مقصر برمیآیند. اشتباهات خودیها، نامزد مقابل دیکتاتور که انقدر نچسب بوده که نتوانسته مردم را قانع کند که دستکم از بغض حریف و نه حب خودش، به او رأی بدهند. آن دسته مردم منفعلی که با دانستن همه واقعیتها در خانهها ماندند و به صف رأی دادن نرفتند.
کابوس ادامه پیدا میکند. غریو شادی مستی طرفداران حریف، نعرههای تحریککنندههای آنها، سادهلوحهایی که تصور میکنند یک مسیحای سیاسی و یک معجزه مسلم را سر کار آوردهاند که میتواند بر خلاف همه قواعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حرکت کند و دوباره مجد و عظمت را به سرزمینشان برگرداند.
در کمال تعجب همه اینها در سریالی که تا حالا تصور میکردم، صرفا سرگرمکننده باشد، بازتاب پیدا کرده بودند.
داستان ادامه پیدا میکند. حساسترین، مسئولپذیرترین و معصومترین لایههای جامعه نمیتوانند با واقعیت جدید تطبیق پیدا کنند و تصور 4 سال تمام تباهی عمرشان، برایشان خارج از تحمل مینماید.
شمار اندکی از آنها میخواهند بیخیال شوند و زندگی شخصی خود را به یک دنیا منفکشده و سرخوشانه، تبدیل کنند. آنها تصمیم میگیرند، بخوانند، گوش کنند، ورزش کنند، توییتر و شبکههای اجتماعی و خبری را نبینند و عشق را در دل خود زنده نگه دارند.
اما بقیه در تب و تابند و البته به آستانه روانگسیختگی میرسند …
باز هم قسمت اول سریال «داستان ترسناک آمریکایی» همه اینها را بازتاب میدهد.
شگفتآورتر که «بدمن» سریال در قسمتی از سریال، ژرفترین جملات قسمت اول را خطاب به دادگاه، البته برای نیل به هدف خاص خود بیان میکند:
همراهان آمریکایی عزیز، انسانها چیو بیشتر از همه دوست دارن؟
واسه چی با ارزشترین چیزامونو میدیم؟
خانواده؟ دوستانمان؟ خانههایمان؟ پول؟ بدبختی؟
نه!
بالاتر از همه انسانها ترس و دوست دارن، ترسی که در زمان فریاد زدیم، آزاد کردیم و ساختیم، آجر به آجر. تا اینکه رو به رومون بایسته، هر روز به بلندای برج ترامپ.
چطور میدونم که ترس و بیشتر از بچههامون دوست داریم؟ چون حاضریم زندگیشونو خراب کنیم.
به خاطر ترس غیرمنطقیِ از دست دادنشون، (بهشون میگیم):
نه بیلی، نمیتونی پیاده بری مدرسه، اگه یکی بدزدتت چی؟
کلارا به رپ گوش نکن، ممکنه ایده به سرت فرو کنه.
هر روز،ترس و به آزادی ترجیح میدیم. آزادی حرکت،آزادی جماعت، آزادی فکر.
ترس مثل پوله، ارزش داره. میخوان که بترسن، عادت کردن به ترسیدن که دیگه نیازی به فکر کردن ندارن.
این طوری دیگه (مردم) چیز بیشتری نمیخوان.
ترس اونا رو از خواستهاشون و تمایلاتشون آزاد میکنه، اون وقت مثل بچههایی که تو تب کابوس میسوزن، میدوون میان سمتمون.
و منتخبهای اندکی که از بلندی و دریاها و هیولاها نترسیدن برمیگردن، میشن رهبر تکامل که جایگاهی برای ضعیفها ندارد، به سرزمین انتخابی حقیقت و آزادی میروند.
اینجا سریال به روشنی علاقه دیرین سیاستمداران به بازی ترس با مردم را بیان میکند. در مبارزات انتخاباتی، قدرتی که ترس ایجاد میکند، بسیار فراتر از دادن امید، وعدهها یا استدلالهای منطقی است. مردم را از کشور همسایه یا یک کشور دوردست خاور دور بترسانید، مردم را از تروریسم بترسانید، مردم را از سیاستمداران منطقی که در کلامشان هیچ نشانی از امیدهای واهی نیست، بترسانید. اصلا مردم را از خودشان بترسانید! کار تمام است.
در ادامه قسمت اول سریال البته به صورت استعاری به یکی از هراسهای بیمارگونه روانپزشکی یا فوبیاهای خاص اشاره میکند. فوبیا از دلقکها یا Harlequin phobia.
برخی از کسانی که اختلال روانپزشکی پیدا میکنند،هراسشان فقط متمرکز به یک چیز خیلی خاص است. مثلا برخی فقط از فضای بسته، ارتفاع یا سگ میترسند و در این بین برخیها هم از دلقکها یا حفرههای تاریک میترسند.
در سریال میبینیم که زنی که در شرایط بعد از انتخابات به سختی در شوک نتیجه انتخابات فرو رفته، دچار همین فوبیا شده است.
و البته به روشنی مشخص است که فوبیا از دلقک در سریال استعارهای است از هراسی که شهروندان دنیا از کوتولهها و دلقکهای سیاسی دارند. افرادی که با حرکات غیرمنطقی، تکانهای خود به کابوس روزانه آزردهدلان تبدیل میشوند.
سارا پالسن، الیسون پیل و بیلی لورد، در سریال نقش سه زن محور داستان را بازی میکنند و هنرپیشه مرد نقش اول سریال، اوان پیترز است که این یکی واقعا نقش مشکلی را برعهده گرفته است.
از دید غیرسیاسی هم البته سریال، طبق معمول گفتنیهای بسیار دارد. در آخر سریال شما با یک چرخش داستانی و علامت سؤال روبرو میشوید. سوالی که از شما دعوت میکند منتظر پخش قسمت دوم سریال در 12 سپتامبر بمانید.
بسیار عالی. ممنون از معرفی.
برای ملتهایی از اعماق خاورمیانه تا کرانه های اتلانتیک و تا قلب آمریکا، که بهاجبار تاریخ با اینگونه سیاستمداران دمخور بوده و هستند و شاهدند که چطور کوتوله های سیاسی با سرکوب آزادی و دهنکجی به دموکراسی، اذعان دروغهای شاخدار و جعل حقایق در زرورقی از کلمات خوش آب و رنگ و پیامبرگونه ووو بر مسند قدرت آویخته اند، بسیار دیدنی خواهد بود.
اپیزود اول این فصل سریال هم مثل بیشتر اپیزودهای اول فصل های قبل بسیار جذاب بود. البته شما هم خوب استعاره های سیاسی غیر مستقیم رو ازش بیرون کشیدید. اما واقعیت در مورد این سریال این هست که متاسفانه پرداخت کافی در مورد ژانر وحشت برای این سریال انجام نمیشه. نه این فصل، نه فصل های قبل، به استثنای فصل 6 که نیمه سریال دو قسمت واقعاً ترسناک داشت. معمولاً این سریال از قسمت 2 به بعد وارد ژانر معمایی میشه و از وحشت فاصله می گیره. امیدوارم این فصل ادامه خوبی داشته باشه. چون اون دلقک قاتل که اول قسمت نشون داد قبلاً هم توی یه فصل دیگه استفاده شده بود. اون فصل انقدر ضعیف بود که من تا آخر ندیدمش (فصل چهارم، Freak show). چقدر خوبه که هر فصل داستان سریال کاملاً عوض میشه و ارتباطی به فصل قبل نداره.
تنها دلیلی که باعث میشه من همچنان این سریال رو ببینم، یکی این هست که پولی بابت دیدنش نمی پردازم. یکی دیگه هم بازی فوق العاده سارا پالسن، اوان پیترز و جسیکا لانگی هست. این سه نفر تقریباً توی تمام فصل ها تا اینجا بودن و تمام نقش ها و شخصیت هاشون رو هم عالی بازی می کنند. این فصل البته جسیکا لانگی نیست.