معرفی کتاب « بینوایان »، نوشته ویکتور هوگو

0

ماریوس

۱. پاریس

همان‌طور که جنگل پرنده‌ای به نام گنجشک دارد، پاریس نیز کودکی به نام ولگرد دارد. ولگرد کودکی شاد و سرخوش است. هر روز غذا ندارد بخورد، اما هر شب اگر دلش بخواهد به تماشاخانه می‌رود. ولگرد پیراهنی بر تن، کفشی به پا و سقفی بالای سر ندارد. ولگرد هفت تا سیزده ساله است. خیابان‌ها را متر می‌کند.، در هوای آزاد می‌خوابد، شلوار کهنهٔ پدرش را که پاچه‌هایش تا زیر پاشنه‌هایش می‌رسد، می‌پوشد و کلاه کهنهٔ پدرش را که روی گوش‌هایش را هم می‌گیرد، روی سرش می‌گذارد. همیشه کمین کرده و همیشه در حال گشتن است. وقت تلف می‌کند، مثل تخم جن‌ها فحش می‌دهد، دور و بر کافه‌ها پرسه می‌زند، جیب‌برها و دزدها را می‌شناسد، با دختران خیابانی خودمانی است و یک‌ریز به زبان لاتی و کوچه بازاری حرف می‌زند.

کودک ولگرد وقتی به حد کمال رسید، همهٔ افراد پلیس پاریس در چنگش است و وقتی به یکی از آن‌ها بر می‌خورد، او را به‌جا می‌آورد. به اخلاق و رفتارشان دقت می‌کند و به هر کدام برچسب خاصی می‌زند. روحیه‌شان را انگار از روی یک کتاب باز می‌خواند و بعد فوری به شما می‌گوید: «این خائن است، آن بدعنق است، این یکی محشره و آن یکی آدم مزخرفی است.»

کودک ولگرد همیشه ترانه‌های زشت می‌خواند، اما چیزی توی قلبش نیست. در حقیقت روحش یک تکه جواهر معصومیت است و مثل آدم‌هاست که وقتی بچه‌اند، خدا می‌خواهد معصوم و بی‌گناه باشند.

***

این کودک رنگ‌پریده در حاشیهٔ پاریس زندگی می‌کند، رشد می‌کند، لای آشغال‌ها می‌رود و از میان آن‌ها در می‌آید. کودک ولگرد، عاشق شهر و عاشق تنهایی است. در حاشیهٔ شهر، در متروک‌ترین جاها، کنار چیزهای به‌هم ریخته و در گوشهٔ دیوار کثیف و نکبتی و گل‌آلود، با موهایی ژولیده و سر و وضعی نامرتب زندگی می‌کند.

ولگرد، کودک فراری خانواده‌های فقیر است.

بعضی از آن‌ها سواد خواندن دارند و گاهی می‌توانند بنویسند ولی همیشه می‌دانند چه چیزهایی را خرچنگ قورباغه بنویسند.

گاهی در میان این دسته از پسرها، دخترک‌هایی هم دیده می‌شوند که معلوم نیست خواهرهای پسرها هستند یا نه. این‌ها دخترهای کم‌سن و سال، لاغر، تبدار، پر از کک و مک، آفتاب‌سوخته، شاد، وحشی و پابرهنه‌اند. پاریس و حومهٔ آن در نظر این کودکان همهٔ دنیاست.

***

حدود هشت نه سال بعد از اتفاقاتی که تعریف کردیم، در بلوار تامپل و در حوالی شاتودو، کودک ولگرد دوازده ساله‌ای دیده می‌شد که همیشه لبخندی کودکانه بر لب داشت. این کودک شلوار گشاد و لباس زنانه و کهنه‌اش را از پدر و مادرش به ارث نبرده بود، بلکه آدم‌های غریبه آن‌ها را به او بخشیده بودند.

با وجود این او پدر و مادر داشت. اما پدرش هرگز به فکر او نبود و مادرش علاقه‌ای به او نداشت. این بچه فقط وقتی در خیابان بود، خوشحال بود چون سنگفرش خیابان برای او به سختی قلب مادرش نبود.

والدین او، او را با یک لگد به آغوش زندگی پرت کرده بودند. او خیلی ساده بال و پر در آورده و پرواز کرده بود.

این کودک پر شر و شور، رنگ‌پریده، چالاک، هوشیار، تخس، شرور، شاد، با نشاط و کم‌بنیه بود. می‌رفت و می‌آمد، آواز می‌خواند و لیس پَس لیس بازی می‌کرد و ته جوی‌ها را می‌گشت و کمی دله‌دزدی می‌کرد اما مثل گربه و گنجشک با شادی و خوشحالی این کارها را می‌کرد. وقتی مردم به او می‌گفتند ولگرد، می‌خندید و وقتی به او می‌گفتند بی‌سر و پا، کفری می‌شد. خانه نداشت، نان نداشت، آتش نداشت و کسی او را دوست نداشت اما شاد و بی‌خیال بود، چون آزاد بود.

با وجود این، گاهی بعد از دو، سه ماه به خود می‌گفت: «برویم ننه‌هه را ببینیم.» بعد، از بلوار و اسکله و چند پل رد می‌شد و به حومهٔ شهر می‌رفت و جلو خانهٔ ۵۲-۵۰، یعنی همان خانهٔ گوربو می‌رسید.

آن روزها، در خانهٔ گوربو که معمولاً مستأجری نداشت، چند مستأجر ساکن بودند که مثل همهٔ اهالی پاریس، ارتباطی با هم نداشتند. همهٔ این مستأجرها بینوا بودند. در این موقع آن صاحبخانهٔ زمان ژان‌والژان هم مرده بود و پیرزنی دقیقا مثل او به نام بورگون جای او را گرفته بود.

در این خانه، بدبخت‌تر از همهٔ مستأجرها، خانوادهٔ چهار نفرهٔ پدر، مادر و دو دختر بزرگ بودند که در همان اتاق زیر شیروانی که سابقا ژان‌والژان در آن اقامت داشت، زندگی می‌کردند.

این خانواده چیز خاصی غیر از فلاکت زیاد، نداشتند. پدر این خانواده موقع اجاره کردن خانه، گفته بود اسمش ژوندرِت است. بعد از اسباب‌کشی، که به قول صاحبخانه: «اسباب‌کشی کردند، اما اصلاً چیزی وارد خانه نشد»، پدر خانواده به صاحبخانه که هم دربان بود و هم پله‌های خانه را تمیز می‌کرد، گفت: «ننه، اگر کسی آمد و سراغ یک لهستانی، یا ایتالیایی یا اسپانیولی را گرفت، بدان که با من کار دارد!»

و این خانواده، همان خانوادهٔ کودک ولگرد و پابرهنه بود. وقتی کودک ولگرد به خانه می‌آمد، از او می‌پرسیدند: «از کجا می‌آیی؟» و او جواب می‌داد: «از خیابان!»؛ و وقتی می‌رفت می‌پرسیدند: «کجا می‌روی؟» و او جواب می‌داد: «به خیابان!» و مادرش هم همیشه به او می‌گفت: «برای چه آمدی؟»

این کودک ولگرد نمی‌دانست پدر و مادر یعنی چه، اما مادر و خواهرهایش را دوست داشت. نام این کودک گاوروش بود. اما چرا اسمش را گاوروش گذاشته بودند، لابد چون اسم پدرش ژوندرِت بود!

اتاق خانوادهٔ ژوندرت در خانهٔ گوربو، آخرین اتاقِ ته راهرو بود و اتاقک چسبیده به خانهٔ آن‌ها را هم جوان بسیار فقیری به نام ماریوس اجاره کرده بود.


کتاب بینوایان نوشته ویکتور هوگو

کتاب بینوایان
جلد دوم
نویسنده : ویکتور هوگو
مترجم : محسن سلیمانی
ناشر: نشر افق
تعداد صفحات: ۷۰۴ صفحه


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

آیا تا حالا عکس‌های باکیفیت از فضای داخلی پنهان سازهای موسیقی مختلف دیده بودید؟!

آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که داخل سازها و آلات موسیقی چگونه است؟در کودکی و نوجوانی بسیار پیش آمده بود که وسایل الکترونیکی را باز کرده باشیم. اما خب آنها پیج داشتند و ما خودمان را متقاعد می‌کردیم که دوباره می‌توانیم سر هم‌شان…

تصور کنید اگر این مکان‌های مشهور اصلا ساخته نمی‌شدند، منظره پیرامونی آنها چطور می‌شد؟

ساختمان‌های مشهور و بناهای زیبا یا کاربردی عظیم، شهرتی برای منطقه خود به ارمغان می‌آورند و سیل گردشگران را سرازیر می‌کنند و حتی پایشان به کرات به دنیای ادبیات و سینما هم باز می‌شود و باز بر شهرت مکان می‌افزایند.به همین خاطر است که ساختن…

ژاک شارل: کسی که اولین بالون هیدروژنی تاریخ را به پرواز درآورد

در 4 ژوئن 1783، برادران مون‌گلفیه اولین بار یک بالون هوای گرم را در جنوب فرانسه به نمایش گذاشتند. این بالون که از گونی محکمی پوشیده شده با کاغذ ساخته شده بود و تا نزدیک به 2 کیلومتر بالا رفت و به مدت 10 دقیقه در هوا باقی ماند.خبر موفقیت…

قسمت دیگری از عکس‌های تاریخی کمتر دیده شده: یک عکس ارزش هزار کلمه را دارد!

شاید این گفتار مشهور فرنگی‌ها که می‌گویند که یک عکس به اندازه هزار کلمه سخن می‌گوید، غلو باشد. گاهی در یک عکس فقط زیبایی می‌بینیم. گاهی هم داخل آن چیزی نیست. بدتر از همه، گاهی چون یک عکس برش محدودی از زمان و مکان است، به نوعی حاوی دروغ است…

وقتی با اشعه ایکس از اشیای عادی عکس بگیرید؛ شگفت‌زده می‌شوید! کاری که آندری دومان کرد

مجموعه عکس‌های اشعه ایکس می‌توانند اشیاء روزمره را به روشی باورنکردنی و منحصر به فرد نشان دهند.آندری دومان، عکاس تجاری، حدود یک سال است که این کار را می‌کند. زمانی که دومان کاری را برای مشتریان انجام نمی‌دهد، دوست دارد پروژه‌های شخصی را…

به نظرتان کدام شغل‌ها بیش از آنچه که لایقشان است، درآمد دارند؟!

بسته به فرهنگ هر کشور و شرایط سیاسی و اقتصادی هر ناحیه پاسخ به این سوال هم متغییر است.اما چرا ما برخی‌ها را از این نظر همیشه در رادار خود داریم و بعضی‌ها را نه.واقعیت این است که برخی اصلا چراغ خاموش حرکت می‌کنند و در رادار ما نیستند…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.