معرفی کتاب « قدرت خود تلقینی »، نوشته پل ژاگو
این کتاب ترجمهای است از:
Le puissance de l’autosuggestion
Paul-Clément Jagot
Édition Dangles
مقدمه
۱. برابر نهادهای عجیب
به نظر میآید که آدمی میتواند عوامل مانع تحقق ایدههای خود را پیروزمندانه از میان بردارد. به علاوه حوزه امکانات گسترده انسان برای تحقق این ایدهها، از درک اساسی وی نسبت به تصورات ذهنیاش سرچشمه میگیرد. تمامی سیر تکاملی تکنولوژی دنیای نو، چنانچه دور از آرمانهای انسانی نباشد، بر این نظر گواهی میدهند که طبیعت در برابر فرمانهای هشیارانه آدمی سرتسلیم فرود میآورد. در شهرهای بزرگ، در اعماق زمین، آنجا که تا اوایل این قرن جز سکون و رکود چیزی نبوده است، زیرساختهای حیرتآوری راه را به روی شبکههای حمل و نقل (راهآهن زیرزمینی، قطار، جاده و آبراههای گوناگون) میگشایند. در آسمان، هواپیماهای سریع و پرقدرت از رؤیای پرواز لئوناردو (۱) بزرگ الهام گرفتهاند. حتی هماکنون ورود به سیارات مجاور نیز امکانپذیر است. در فضا، اطلاعات از گوشهای به گوشه دیگر، شنیداری یا دیداری (رادیو، تلویزیون، رادار…) در فواصل زمانی کوتاهی به درازی لحظه مخابره میشوند و پیامها را همزمان ارسال میکنند. بشر به زیر دریاها رفته و انرژی درون اتم را مهار کرده است. بیماریهایی که قبلاً هلاک کننده بودند، امروز ریشهکن شدهاند.
ظاهرا دیگر هدفی وجود ندارد که به نیروی اراده و هوشیاری بشر تن نسپارد. نیروی تخیل از ورای پردهای که نقشهای شگفت خود را بر آن نمایان میکند، نوری میتاباند که پدیدآورنده انگیزههای خلاق به شمار میآید.
در حالی که نفوذ اندیشه آدمی بر پیرامونش روزبهروز افزونتر و استوارتر میشود، اما ظاهرا بشر نمیتواند بر بدن و پیکر خویشتن تسلط یابد. انسان پیش از آنکه بر توالی اندیشهها و طلب گرایشها، تأثرها، عواطف و احساساتش تسلط یابد، به آنها تن در میدهد. اختلالی او را فلج میکند، زخم یا جراحتی مانع حرکتش میشود و گاه بر اثر تشنجی راه دنیای دیگر را در پیش میگیرد… و آدمی، با وجود مخالفت، نگرانی و طغیانش، تسلیم میشود.
آیا در قیاس با قدرت جبری سرنوشت، ما وزنهای محسوب میشویم؟ غالبا مهمترین هدفهای ما نافرجام باقی میمانند. چند نفر در میان ما از اینکه مطابق اندیشههایشان عمل میکنند، بر خود میبالند؟ به بیان سادهتر، چند نفر هستند که صبح با حالت روحی مساعدی که شب قبل در طلبش بودند، بیدار میشوند؟ روح آدمی با توجه به اعتقادی که به فلسفه اخلاق والا دارد، آیا براحتی اجازه نمیدهد تا در کوره راههایی که خود نیز از نظر ذهنی از آنها پرهیز میکند، کشیده و پیش رانده شود؟ شعور در نهایت آگاهی با موضعگیری در جهت اجرای طرحهایش، روح را به کوچکترین بهانهای حیران میکند و به این ترتیب از انگیزههای متعالی خود میگریزد. هر کس آرزو میکند بر دایره حساسیت خود چیره باشد و اغلب در پنهان نگاه داشتن این حساسیت ناموفق است. دهها بار تصمیم میگیریم تا رفتار خود را در موارد مختلف بهبود بخشیم و دهها بار در برخورد با اولین مانع، چیزی، شوری را که در سر داریم خنثی یا متوقف میکند. ما از ضعفها و کمبودهای خودآگاهیم ولی نمیدانیم چگونه آنها را جبران و رفع کنیم؛ چنانچه زمانی به آن پی ببریم، بحران مقاومتناپذیری، تلاشهای ما را به ریشخند میگیرد و دوباره ما را در کام عادتهای زشت مرسوم خویش فرو میکشاند. عادتهای ما مقاومتر از زنجیری فولادی بر سر راهمان قرار میگیرند. حساسیتپذیری ما در کنار فرهنگمان فزونی مییابد، تأسفش را میخوریم ولی همواره ما را بیشتر و بیشتر فلج میکند. هزاران نفر در آرزوی شکوفایی تواناییهای خلاق خود، در جستجوی آسودگی خاطر و آرامش روحیاند ولی بر کمجرئتی، کمرویی و هراس خود غلبه نمیکنند و در یافتن آسودگی و آرامش ناکام میمانند و باقی عمر را در تردید، وابستگی و نگونبختی میگذرانند.
ضربهای، مخالفتی، تغییرات ناگهانی اقلیمی، تشویشی گذرا، وضعیتی غیرقابل پیشبینی، تأخیری، و یا هر رویداد دیگری میتواند، در لحظهای، سلامت آدمی را به خطر اندازد و نظام دستگاه عصبیاش را واژگون کند. در اغلب موارد، فرسایش طولانی عصبی، فشار روحی شدید و یا افسردگی بیش از حد، به ضعف اعصاب میانجامد.
آیا ما تا این حد از تسلط به ساخت و کار روانی و سازواره نحیف خود عاجزیم؟ آیا ما به راستی دستخوش تهاجم شدید آسیبهای سالخوردگی، کهولت، بیماری و سایر عوامل مزمن زیانآور قرار میگیریم تا به آسانی ما را از پا درآورند.
دلیل وجود این ضعفها را فقط باید در عدم درک رابطه علّی و نتایج عملی درونی آنها جستجو کرد. انسان برای تسلط بر محیط بیرون خویش به ابزارهای خاصی دست یافته است، آیا برای تسخیر درون خویش هم ابزاری در اختیار دارد؟
برابر نهاده عجیب همین جاست: با توجه به تسلط انسان بر محیط خارجی خود، بازهم از درون در اسارت طبیعت میماند.
۲. قدرت ذاتی فکر
یکی از دستاوردهای باارزش علوم روانشناختی، روشن کردن این واقعیت بوده است که هر انگیزش مغزی یک حرکت خودانگیخته مؤثر را به کار میاندازد. در ازای کاربرد عاقلانه و درست آن میتوانیم بر نیمههشیار نفوذی اعمال و به کمک این نفوذ تمام خواستههای خود را برآورده کنیم.
تصور میکنید که حتی بهترین افکار شما در گرداب نومیدکنندهای غرق و یکی پس از دیگری بدون فایدهای متوقف میشوند. خیر! این طور نیست! آنها روی هم انباشته و در وقت مناسب دست بکار میشوند. وضعیت کنونی شما تغییرپذیر است و همواره دگرگون میشود.
فرّارترین تأثیرها بر ناهشیاری شما اثر میگذارند. در ناهشیاری است که انگیزشهای اولیه اعمال و رفتار (اتفاقی یا عادتی) شما شکل میگیرند، ارزندهترین ویژگیهایتان، همچون بزرگترین عیبهایتان، نطفه میبندند، زاده میشوند و رشد میکنند. تواناییها، نیروها و تعادل شما متناسب با کیفیت افکار روزمره شما کاهش یا افزایش مییابند.
شما با خواندن این کتاب میتوانید ـ به مفهوم واقعی کلمه ـ هر گونه اصلاح دلخواه در شخصیت خود ایجاد کنید. توان روحی شما روزبهروز استحکام بیشتری مییابد و بر کنشها و واکنشهایتان چیرگی کامل پیدا میکنید. میتوانید خوشبینی، روشنبینی ذهنی، آرامش و اعتماد به امکان موفقیت را در خود ایجاد و ده چندان کنید.
حتی شما که کمرویی بیش از حد دست و پایتان را بسته و فلجتان کرده، شما که اراده سست هر روز کمی از هدفهایتان دورتان میکند، شما که قربانی یک سیستم عصبی غیرقابل اعتماد، احساسات بیمارگون و وسواسهای فکری طاقتفرسا هستید… امیدوار باشید! هر چقدر جرقه روانی جانبخش شما در این لحظه کمسو باشد، باز تمام قابلیتهای مطلوب را در اختیار دارد تا به شعله عظیمی تبدیل شود و موجب تجدید نیروها، تعادل ارگانیسم و بازسازی نیروی حیاتتان شود.
شما بیماران، در انتظار درمان با داروهایی هستید که در عین تنوع، بیاثر هستند، و یا در انتظار بازگشت سلامت جسمتان هستید که به دلایل موروثی به خطر افتاده است و از زیادهروی و کوفتگی به ستوه آمدهاید. حتی شما هم بیدفاع نیستید. بدانید که بافتها، اندامها و کارکردهای بدنتان به کمک قدرتی که در میل به درمان دارید، ترمیمپذیرند. منشأ و روند رشد بیماری حاد، هر قدر هم که شدید به نظر آید، از نفوذ ذهنی شما در امان نخواهد بود. برخی از حالتهای ذهنی موجب کاهش و برخی موجب پرورش آن میشوند. یک نیروی عظیم روحی میتواند شما را ایمن کند.
۳. یک اصلاح مداوم
سن و سال، بیماری، محیط و موقعیت زمانی و مکانی پارهای از گرایشها را زایل میکنند و گرایشهای تازهای را پدید میآورند که گاهی با آنها در تضادند. منِ امروز خود را با منِ ده یا بیست سال پیش مقایسه کنید… این دگرگونی به هر دلیل که باشد، ثمره زنجیرهای از واکنشها، پیوندها یا گسستگیهای ذهنی است. تجربه زندگی این چنین شکل میگیرد و زودرسی، دامنه و عمق آن بیش از آنکه به طول عمر یا حوادثی که پشتسر گذاشتهایم بستگی داشته باشد، به توانایی درک و تحلیل اندیشمندانه بستگی دارد.
هر روز که میگذرد، مجموعهای پیوسته از حسیات و اطلاعات ما را متأثر میکند، در نیمههشیاری ما رسوخ میکند و بر اجزای مبهم و آشنای شخصیتمان اثر میگذارد. صبح اگر چشمهایمان را بر روی روشنی تیره ملالآور یک روز ابری و هوایی گرفته باز کنیم، انگیزشی برای فعالیتهای خوشبینانه در ما ایجاد نمیشود؛ اما این انگیزش را، روشنایی نیلگون یک صبح آفتابی بخوبی به ما القا میکند. چند بیت از ترانهای که پیشترها شنیدهایم ما را در خیالپردازیهای پر از خاطره غرق میکند و احساسات قدیمی را دوباره زنده میکند. یک صحنه غیرمترقبه میتواند هوس و گرایشی را برانگیزد که زمینه یک فعالیت و یا حتی عادتی را فراهم کند. همانطور که تماس دستی آشنا، دلپذیر و تماس دست غریبی ناخوشایند است. صحبتی که در جمع مطرح میشود و موجب سوءتفاهم میشود، میتواند تصورها و برداشتهای غیرمنتظرهای به بار آورد. یک گفتگو، برنامه تلویزیونی یا مطالعه میتواند نقطه عطف یک تصمیمگیری، اقدام به کار یا تغییر مسیری ـ گاهی اساسی ـ شود. به علاوه، هیچ عبارتی که بر اثر تکرار بر اعتقادهای ما و هیچ الگوی دائمی که بر گرایشهای ما تأثیر نگذارد، وجود ندارد. خلاصه، ما در معرض دگرگونیهای بیوقفهای هستیم که برخی فوری و لحظهای و برخی کند و ماندنی هستند.
از دامنه تغییرات احساساتمان ـ که همیشه با پایین و بالا رفتن جریان خون همراه است ـ میتوانیم به پیامدهای متعاقب، از سرخ شدن چهره تا ناراحتی و از طلب درمان تا مرگ ناگهانی پی ببریم. احساسات در هر شرایطی که باشند و بروز کنند، حالتهای روحی موجب تحریک یا تضعیف توان عصبی ما میشود، توانی که مقاومت ما را در مقابل عوامل بیماریزا تنظیم میکند. کسانی که از بیمار شدن وحشت دارند، یا تصویری از بستری بودن را بشدت در ذهن خود زنده نگه میدارند، سریعتر نیز به بیماری مبتلا میشوند. به عکس آرامش مطلق، تجمع تصویرهایی از سلامتی و قدرت موجب تثبیت نیروها و طول عمر میشوند.
بنابراین متوجه اهمیت نظام یا شیوهای میشویم که امکان میدهد فکر خود را قاطعانه چنان تحت تأثیر قرار دهیم که عوامل مولد تعادل، فعالیت، خوشبینی، سلامتی… را به آن القا و در آن تثبیت و عوامل بازدارنده را از آن دور کنیم. این روش را که خودتلقینی است میتوانیم اختیار کنیم.
۴. اندیشه خودجوش و اندیشه سنجیده
آدمی که در ابتدا از قوانین حاکم بر ذات خود بیاطلاع بود، کمکم با شناختی که از آنها پیدا کرد، به نیروهایی دست پیدا کرد تا بتواند این قوانین را به خدمت خود بگمارد. انسان امروز از پدیدهای که نیاکانش به آن تن داده بودند، بهره میگیرد.
اگر مطابق یک روش مشابه رفتار کند، دیگر فقط باید یاد بگیرد که واکنشهای روانتنی را که نیروی جسمی و روحی انسان به آنها وابسته است، در خود هدایت کند. و اکنون با آگاهی از این قانون و پیامدهایش میتواند از عهده آن برآید.
انسان به جای آنکه اجازه دهد اندیشههای خودجوش منفعلانه بر او چیره شوند، از اندیشه سنجیده کمک میگیرد. این است هنر تلقین: وارد کردن تصویرهای ذهنی محرک یا عبارتهای تأییدی، در ارتباط با نتیجه مورد نظر، در جریان فکر دیگری (تلقین) و در جریان فکر خویش (خودتلقینی) و سپس آنها را به مدت کافی، قدرتمندانه در ذهن حفظ کنیم تا مسلط و تعیینکننده شوند.
هدف کتاب حاضر توضیح روابط علّی، چراها و شیوه استفاده از آن چگونهها، است.
کتاب قدرت خود تلقینی
روشی کاربردی برای دستیابی به ثبات شخصیت، آرامش، روشن بینی و تسهیل درمان بیماریها
نویسنده : پل ژاگو
مترجم : نیلوفر خوانساری
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات: ۱۵۲ صفحه