متن سخنرانیام در همایش وب و موبایل ایران: رؤیاپردازی و انسانگرایی در عصر الگوریتمها و هوش مصنوعی
در آخرین ساعتهای سال 96 هستیم. به عنوان یکی از آخرین مطالب امسال، با خودم فکر کردم که متن سخنرانیام در همایش وب و موبایل ایران -که بهمن ماه امسال افتخار حضور در آن را داشتم- به خاطر ایجاد یک نمای کلی، برای انتشار مناسب خواهد بود.
متاسفانه فایل صوتی و تصویری این سخنرانی را نتوانستم تهیه کنم. هرچند مرور همین متن و تصاویر مسلما مفاهیم مورد نظرم را میتوانند منتقل کنند.
خیلی خوشحالم که بعد از مدتها افتخار حضور در جمع ارزشمند شما دوستان، بزرگواران و فرهیختگان را پیدا کردم.
زمانی که قرار شد در این جمع حضور پیدا کنم، با خودم فکر کردم که در مورد چه چیزی صحبت کنم؟
طبعا کسانی که با من و خلقیات و سلایق من آشنایی دارند، حدس میزدند که نزدیکترین چیزی که میتواند دستمایه سخنرانی من قرار بگیرد، وبلاگستان به صورت خاص و به تعبیری عامتر روزنامهنگاری شهروندی و آنلاین است.
اما هر دوی این واژهها در طول سالیان اخیر با تغییر جو وب، دگردیسی عجیبی پیدا کردهاند.
از این روز بر آن شدم که به جای صحبت از نوستالژهای دلپذیر گذشته، در مورد آینده صحبت کنم و ایدهآل ها و دغدغههای آینده را از زاویه دید خود بیان کنم.
رنج نویسندگی: چرا مینویسیم؟
صحبتم را از اینجا شروع میکنم:
نویسندگان و محتواسازان چرا اینقدر مصر به نوشتن و اشتراک اندیشههای خود هستند؟ چرا رنج مداوم آبستنیهای ذهنی و ساختن و زایش مقالات، داستانها و کتابها را بر تن هموار میکنند؟
چنین چیزی به خصوص در زمان حاضر که مردم بیشتر دوستدار خواندن مطالب خیلی کوتاه تلگرامی و عکس-نوشتهها و دیدن ویدئوها و گیفها و تبادل استیکرها هستند؛ خیلی برجستهتر به نظر میرسد و مطابق چیزهایی که در پی خواهم گفت؛ در آینده چنین کوشش و تلاشی و چنین دردمندیای، شاید از یک زاویه دید، بیهوده یا محکوم به فنا به نظر برسد.
جورج اورول مقاله بسیار مشهوری دارد که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است. عنوان این مقاله –چرا مینویسم – است و در آن به خوبی و به صورت برهنه، بدون تعارف علت کشش عجیب نویسندگان به نویسندگی را تقسیمبندی کرده است. که من در اینجا همین دلایلی را در قالبی دیگر برای شما بیان میکنم:
این انگیزهها چیزهایی نیستند که تنها محدود به نویسندگان و روزنامهنگاران مشهور بوده باشند؛ بلکه کمابیش در هر شخصی که زمانی درگیر تولید محتوا؛ چه سنتی و چه مدرن بوده، وجود داشته است.
1-انگیزه شماره یک از خودخواهی و تمایل ما برای متمایز بودن و متفاوت به نظر رسیدن ناشی میشود.
همه ما دوست داریم که باهوش و آگاه و همهچیزدان به نظر برسیم. همان طور که در کودکی دوست داشتیم که در بازیهای کودکانه برنده باشیم، بیشتر بجهیم و بهتر با توپ بازی کنیم، در برههای هم دوست داریم که در بازی با واژگان و ربط دادن اخبار و داستانها مهارت خود را بیشتر بنمایانیم.
2-یک مرحله بالاتر میرویم. علت دیگر علاقه نویسندگان به نوشتن از ذوق زیباییشناسی آنها ناشی میشود. زیباییشناسی و تمایل برای صرف وقت و هزینه و انرژی و حتی زندگی برای ستایش زیبایی و کمال در نهاد همه ما انسانها وجود دارد. ما انسانها طوری ساخته شدهایم که تنها به برآوردن نیازهای پایه خودمان اهمیت نمیدهیم. به همین خاطر است که حتی در آن دوران کهنی که انسان با هدف بقا ابزارهای سنگی میساخت، آنها را تزئین و منقوش می کرد و بر دیواره غارها نقاشی میکرد.
این تمایل ، یک تمایل به کلی آموزشدادنی و یا ناشی از عادت نیست. استاد شجریان در مصاحبهای گفته بودند که همان طور که نمیتوان موسیقی را از طبیعت گرفت؛ تمایل ما به شنیدن و آفرینش موسیقی و آواز را نمیتوان سلب کرد. به عبارتی «تا در زمانه باقی است آواز باد و باران»؛ تمایل ما به موسیقی هم جاودان و پابرجا باقی میماند.
البته القائات دوران کلیدی کودکی در تقویت این حس زیباییشناسی بسیار مؤثر هستند. حتی انگیزهها و محرکهای بسیار کوچک در این دوران، آینده متفاوتی برای بزرگسالان ایجاد میکنند. به عنوان مثال من شخصا تصور میکنم که اگر در کودکی تابش نور آفتاب از پنجرههای مشبک رنگی خانه؛ کتابخوانیهای مادر و تشویق پدربزرگم نبود ، من به کلی آدم متفاوتی نسبت به حال بودم.
3– دلیل دیگر تمایل به محتواآفرینی از نهاد حقیقتجو و کنجکاو ما ناشی میشود. ما دوست داریم که پرده از رمز و رازهای طبیعت و وقایع تاریخی برداریم و آنقدر در این مسیر پیش برویم که به راز گل سرخ و آفرینش هم برسیم.
4-و یک مرحله دیگر به جلو میرویم. همه ما تمنای رسیدن به آرمانشهرها را داریم و دوست داریم که در قالب نوشتههای سیاسی یا خلق اشعار و داستانها راههایی برای رسیدن به آرمانشهرها را بیابیم.
سرنوشت بسیار از آرمانگراهایی که در پی تئوریزه کردن آرزوی خود بودهاند؛ بسیار دردناک بوده است؛ تا حدی که برخی از ناممکن بودن رسیدن به آرمانشهر سخن گفتهاند.
سالهای پیش در یکی از قسمتهای سریال علمی تخیلی پیشتازان فضا در همین موردی عبارتی کلیدی را زبان کاپیتان کیرک شنیدم که گفته بود:
«شاید ما برای بهشت ساخته نشدهایم. شاید تقدیر ما این است که با جنگ راه خود را باز کنیم… شاید به جای اینکه قدمزنان و تفریحکنان دنبال صدای عود، روانه شویم، باید با صدای طبل، رژه برویم.»
به صورتی دقیق چنین انگیزههایی در همه اهالی وبلاگستان و فعالان شبکههای اجتماعی به صورت پوستهای متفاوت وجود داشته است. گروهی در پی مطرح کردن صرف خود بودهاند، برخی به فرهنگ و نشر آن اهمیت میدادهاند، دستهای جزو عشاق فناوری و دانش بودهاند و در جرگه ژورنالیستهای علمی قرار میگیرند و البته برخیها دردهای جامعه را دنبال میکنند و همواره به دنبال پی انداختن طرحهای نوین بودهاند.
خطری جدیتر از شبکههای اجتماعی برای ژورنالیسم عالمانه و محققانه و تولید محتوای فاخر!
اما در ادامه این سخنرانی میخواهم در مورد آینده نزدیک و دور صحبت کنم. همان طور که اشاره کردم سلیقه عمومی در وب به سرعت از خواندن مقالههای طولانی تحلیلی به سمت نوشتههای چند خطی و دیدن عکس و ویدئو تمایل پیدا کرد.
اما شتابزده شدن جامعه و بیحوصلگی آنها تنها چیزی نیست که محتواسازان دردمند را در آینده تهدید خواهد کرد.
شاید خطر جدیتر در الگوریتمها و هوش مصنوعی و محصولات جانبی آن نهفته باشد.
در حال حاضر اگر شما از توسعهدهندگان و فعالان وب بپرسید که معیار شما از موفقیت چیست، در صدر چیزهایی که بیان خواهند کرد؛ اینها قرار میگیرند:
جذب هیت بیشتر کاربران – فروش بیشتر – دانلود بیشتر اپلیکیشن از بازارهای اپلیکیشن
طبیعی است که در سطح کلان برای رسیدن به چنین هدفی باید ذائقه عمومی کاربران را سنجید تا بتوان درست به هدف زد.
نظرسنجیهای اقتصادی و الگوریتمهای هوشمند هم در پی یافتن علایق حتی پنهان مردم هستند.
برای مثال زمانی که نتفلیکس تصمیم گرفت که سریال هاوز آو کاردز را بسازد، نخست تصمیم گرفت که ریسک سرمایهگذاری در چنین پروژهای را بسنجد. تحلیلگران این شرکت سراغ لاگهای کاربران رفتند و متوجه شدند که بازسازی یک سریال انگلیسی اگر کوین اسپیسیای هنرپیشهاش باشد و دیوید فینچر هم در ساختنش مشارکت کند با استقبال بسیار شدید مواجه خواهد شد. بر پایه چنین شالودهای آنها سریال خوب هاوز آو کاردز را ساختند. البته آن زمان الگوریتمها از مسلما نمیداستند که کوین اسپیسی حاشیههایی دارد که سریال را نافرجام خواهد کرد!
به صورت مشابهی آمازون هم به صورت فعال اطلاعات کاملی در مورد علایق کاربران و سبکهای مورد علاقه و حتی پایانبندی هایی که منجربه فروش بیشتر کتابها خواهد شد، جمعآوری میکند.
صنعت موسیقی هم الگوریتمهایی برای کشف علایق کاربران و کنار هم نهادن اعضای گروههای موسیقی دارد.
در حال حاضر در سایتهای استریم موسیقی و فیلم و سایتهای تخصصی فیلم الگوریتمهایی وجود دارد که هر روز پیشرفتهتر میشوند و میتوانند بر اساس علایق قبلی کاربران و شاخصهایی در آثار، به آنها پیشنهاد کنند که احتمالا موسیقی با فیلم مورد علاقه بعدی آنها چه چیزی خواهد بود. در سایتهای فروش هم وضعیت مشابهی حکمفرماست.
اما انقلابهای فناوری فقط به اینها محدود نمیشود، ما با تکامل سریع هوش مصنوعی مواجه هستیم که در حال حاضر هم جلوههایی از آن را در قالب توانمندتر شدن مترجمها و امکان چکیدهسازی هوشمند متون میبینیم.
حتی هوش مصنوعی در آستانه عرصهای قرار گرفته که تا به حال فقط ما انسانها در ان حضور داشتیم: همین نویسندگی.
بر این اساس، برخی از خبرگزاری برای ساخت سریع مقاله در حوزههای محدودی مثل ورزش یا اقتصاد از مقالهسازهای هوش مصنوعی استفاده میکنند و به این ترتیب میتوانند اخبار تورنمنتهای بزرگ ورزشی مثل المپیک را خیلی سریع پوشش بدهند.
هوش مصنوعی و الگوریتمهایی که کار روزنامهنگاران و وبلاگنویسان را میکنند دیگر خیالپردازانه نیست و از هم اکنون به حقیقت پیوسته است. برای مثال «تکستوماتیک» نام برنامهای است که به کمک هوش مصنوعی و به طور خودکار محتوا تولید میکند. این برنامه قادر است تقریبا در زمان واقعی، مطالبی همچون اخبار و گزارشهای هواشناسی، مالی و ورزشی و نیز تبلیغ و توصیف محصول و گزارش فعالیت را به طور خودکار و به زبانهای مختلف تولید کند. این برنامه هم اکنون در آلمان با اقبال روبرو شده است.
اما سوال و تردید اصلی این است که:
آیا واقعا این الگوریتمها یا هوش مصنوعی میتواند به تمامی جای ما انسانها را بگیرد؟
حداقل در آینده نزدیک پاسخ من به این سؤال منفی است! بله در آینده کمی دور؛ شاید به تعبیر ایزاک آسیموف در داستانهایش مغزهای پوزیترونیک هوشمند صلاحاندیش قائل به قوانین سهگانه روباتیک، بتوانند به این حوزهها وارد شوند و راهبر ما بشوند و حتی برای ما آرمانشهر بسازند.
نمیدانم! شاید مثل داستان آخرین سوال یا روبات خردمند سری بنیاد ما با هوش مصنوعی یاریگر بقای انسانها روبرو شویم یا همان طور که هماکنون هم تعدادی از بزرگان و آیندهبینان مثل استیون هاوکینگ هشدار میدهند؛ هوش مصنوعی در آینده دور چیزی بشود مانند HAL 9000 سی کلارک در 2001 یک اودیسه فضایی.
اما فارغ از این اضطرابها و ترسهایی که شاید هیچگاه به وقوع نپیوندند سخن من این است که در دستکم در اینده نزدیک هیچ الگوریتم یا نیروی هوش مصنوعی نمیتواند به قلمرو آفرینندگی و الهامات شگرف مغز آدمی نزدیک شود.
خیلی وقتها من مشتاق میشوم که فیلمی در مایههای فیلمهایی که خیلی دوست دارم پیدا کنم. چون بسیار فیلم میبینم روز به روز این کار برای من دشوارتر میشود. چون ژانرهای مورد علاقه من محدودند و میزان ساخت فیلمهای تازه خوب به مراتب کمتر از میزان مصرف شخصی من است.
گاهی به سادگی در گوگل جستجو میکنم movies similar to مثلا برای پیدا کردن فیلمی شبیه فیلم زندگی دیگران.
الگوریتم گوگل زیاد بد عمل نمیکند و فیلمهای با رتبه بالا و تقریبا متناسبی را پیشنهاد میکند. اما همیشه این الگوریتم خام عمل میکند.
الگوریتم متوجه نمیشود که من عاشق کدام عنصر و مفهوم و نماد در فیلم شدهام. به همین خاطر زور میزند و فیلمهایی که داستانشان در همان برهه میگذرد یا فیلمهایی با حضور برخی از ستارههای آن فیلم یا فیلمهای که تصور میکند که ژانر کلیشان همان است؛ پیشنهاد میکند.
گاهی این پیشنهادات بد نیستند . اما من تجربه کردهام و متوجه شدهام که اگر در این زمینه چند آدم عشق فیلم فرصت گفتگو با هم پیدا بکنند به مراتب به نتایج جالب توجه تری میرسند. آنها میتوانند حدس بزنند با توجه به حال و هوای من در پی شنیدن اخباری اخیر جامعه و با توجه به علایق و خلقیات و آرمانهای من، من این فیلمها را هم دوست خواهم داشت.
در سطحی والاتر؛ آیا شما الگوریتمی را میشناسید که بتواند یک فیلم را نقد کند؟ آیا هوش مصنوعی یا الگوریتمی پیدا میشود که بتواند به راجر ایبرت نزدیک بشود و مثلا بتواند در یک ساعت به اندازه یک عمر درک و تجربه راجر ایبرت عملکرد داشته باشد؟!
نورونهای مغز ما؛ آکسونها و دندریتهای آنها و میانجیهای عصبی آنها شبکهای بسیار پیچیده را ساختهاند که در حال حاضر هیچ آرایهای از پردازندهها به گرد پای آنها نمیرسد.
ما به سبب انسان بودن و بهرهمندی از این ساختار پیچیده خاطرههای پویای همیشه در حال تغییر داریم، با انبوهی از تداعیها مواجه میشویم، یک بو یا مزه در ما میتواند خاطرهای دور را زنده کند. ما در راه نوآوری؛ میتوانیم متفاوت فکر کنیم و راههای تازهای برای حل مشکلات بیابیم.
بله میشود دیتابیسهای ابری بیشتر ساخت؛ زبان بدن را فرمولبندی کرد و دستیارهای هوشمند دیجیتال را چهرهخوان کرد، اما اینها هنوز فاصله زیادی تا انسان شدن دارند.
انسانگرایی در عصر هوش مصنوعی
بله! سرانجام در انتهای بحثم میخواهم به انسان شدن و انسانگرایی برسم.
میخواهم به این اشاره کنم که مگر هدف نهایی ما از فناوری چیست؟
داشتن موبایلهای «های اند»؟ رسیدن به پول بیشتر یه یاری عملی کردن فکرهای بکر؟ تفاخر به تسهیلاتی که فناوری برایمان به ارمغان میاورد؟
خیر! هدف نهایی ما رسیدن به خوشبختی و آن حالت رضایتمندی قلبی و رسیدن به مرزهای کشف نشده خودشکوفایی است.
در همین راستاست که تعهد و رسالت تولیدکنندگان محتوا سنگینتر میشود!
متن سخنرانی چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ را یه یاد دارید؟
آن مفاهیم را میشود در مورد تفاوت ما انسانها با ماشینها هم تعمیم داد.
بله! شما توسعهدهندگان و فعالان وب و ما تولیدکنندگان محتوا؛ نباید اسیر سرعت و ظواهر پوستهای صنعت و فناوری واقع شویم.
دانش نباید ما را نسبت به هم و دستاوردهایمان بدبین کند و هوشمندی ما نباید از ما گوشهنشینهای سختگیر نامهربان بسازد.
بیشتر از هوشمندی ما نیاز مهربانی و محبت با هم هستیم. ما ماشین و الگوریتم نیستیم، آدمهایی هستیم که میتوانیم از فناوری یا واژگان برای نزدیک کردن انسانها به هم استفاده کنیم.
در پرتو چنین نگرش و ایمانی است که به تعبیر مارتین لوترکینگ خواهیم توانست از دل کوه نومیدى و یاس جواهر امید را برون آوریم.
پارهای تصور میکنند که یک فروشگاه آنلاین یا یک اپلیکیشن کاربردی مگر چه نسبتی میتواند با انسانگرا بودن داشته باشد؟!
اما من در طول زندگی نویسندگی خودم بارها تجربه کردهام که حتی به گاه آنالیز یک گجت هم نگاه انسانگرایانه میتواند از نوشته شما چیز متفاوتی بسازد.
نه! به خصوصی ما با فرهنگ شرقی و ایرانیمان، بایستی بهتر بتوانیم اندیشههای کهن و خردمندانه را دانش روز پیوند بزنیم تا مرهمی باشند برای غم و اندوزه بشر در این زمانه پر از جنگ و تبعیض.
نه! من نباید خودمان را محدود به کلونسازی کنیم؛ مایی که قدرت آفرینش و تخیل و رویاپردازی داریم.
تصور میکنم علیرغم پیشرفت فناوری؛ آینده ما در چهارچوب الگوریتم و هوش مصنوعی محدود نخواهد شد. فیلم بلید رانر جدید را دیدهاید و آن دختر رؤیاپرداز را؟ تنها او بود که در آن زمانه تخیلی میتوانست محیطهای دوستداشتنی انسانگرا حلق کند.
سخن نهایی من این است که به باور من آینده از آن رؤیاپردازان خواهد بود.
«آنهایی که گاه در محیطهای محدودکننده با صفاتی مثل دیوانه؛ نخاله؛ سرکش یا وصله ناجور خطاب میشوند.
آنهایی که همه چیز را جور دیگری میبینند. میتوان با آنها مخالفت کرد یا بدگوییشان را کرد.
اما تنها کاری که نمی توان با آنها کرد، نادیده گرفتن آنهاست، زیرا آنها همه چیز را تغییر میدهند، آنها اصلا نژاد انسان را به پیش میرانند.
برخی آنها را دیوانه میپندارند، اما آنها را نابغه میخوانیم. زیرا کسانی که آن قدر دیوانه باشند که در فکر عوض کردن دنیا باشند، همانهاییاند که از عهده این کار برمیآیند.»
پس بیایید با عشق و به نام انسان و این کره خاکیمان متفاوت بیندیشیم!
فوقالعاده بود.
آقای مجیدی براتون آرزوی موفقیت میکنم
سال جدید مبارک دکتر جان
متن خوبی بود در این صبح خسته از سفر طولانی :)
پاینده باشید
ممنون آقای مجیدی. متنی فوق العاده لذت بخش و آرامش بخش بود.
من از خیلی سال پیش که متفاوت اندیشیدن رو در شما کشف کردم ، پیگیر و پیرو شما بودم و ازتون انرژی میگیرم. متشکرم .
خیلی تاثیرگذار دکتر. خیلی عالی.
سلام پست خیلی کاملی بود و تصاویرش کاملا تاثیرگذار بود .ممنون بایت انتشار این پست