ترومبوسیتوز اساسی چیست؟ چطور تشخیص داده میشود؟ شیوه درمان آن
ترومبوسیتوز اساسی
سببشناسی، پاتوژنز و بررسیهای آزمایشگاهی ترومبوسیتوز اساسی (ET) (که ترومبوسیتمی اولیه هم گفته میشود)، یک اختلال سلول بنیادی چند ظرفیتی است که منجر به افزایش سطح پلاکتها و گویچههای سفید خون میشود. عملکرد پلاکت و طول عمر بیمار در حد طبیعی است. از آنجا که افزایش شمار پلاکتها (ترومبوسیتوز) میتواند ناشی از عفونتهای باکتریایی زمینهای، سپسیس، کمبود آهن، بیماریهای خودایمن و سایر بیماریهای بدخیم باشد، این بیماریها نیز باید در تشخیص افتراقی قبل از ترومبوسیتوز اساسی مطرح شوند. به طور کلی، تشخیص این بیماری مستلزم وجود موارد زیر است: شمار پلاکتها بیشتر از L. 109 x 450.000 به همراه جهش JAK2 و عدم وجود شاهدی از تیرومبوسیتوز واکنشی. همچنین در مغز استخوان باید تکثیر قابل توجه ردهٔ مگاکاریوسیتها همراه با افزایش مگاکاریوسیتهای رسش یافته (بالغ) دیده شده و تکثیر گرانولوسیت و یا اریترویید اندک باشند مطالعات ایمنوهیستو شیمیایی و سیتوژنتیک مغز استخوان برای رد تشخیصهای میلودیسپلازی، میلوفیبروز و یا کروموزوم فیلادلفیا که مشخصهٔ CML است، ضروری هستند (جدول 4-48). هر چند هیچ نشانگر ژنتیک یا بیولوژیکی، که 100% برای ترومبوسیتوز اساسی، اختصاصی باشد یافت نشده، اما یافتههای جدید نشان میدهند جهش JAK 2 V617 در بیش از نیمی از بیماران مبتلا به ترومبوسیتوز اساسی وجود دارد. برخلاف سایر بیماریهای میلوپرولیفراتیو، سلولهای مغز استخوان در بیماران مبتلا به ترومبوسیتوز اساسی، اغلب رشد کولونی (پرگنهای) مستقل از عوامل رشد در آزمایشگاه ندارند و علت دقیق این بیماری (و ارتباط آن با جهش JAK 2) تحت پژوهشهای مفصلی قرار دارد.
جدول 4-48. معیارهای تشخیصی سازمان بهداشت جهانی برای ترومبوسیتمی اساسی در 2008 |
معیارهای ماژور |
1) شمارش پلاکت ≥L. 109x 450 |
2) تکثیر مگاکاریوسیت یا ریختشناسی بزرگ و بالغ. بدون تکثیر گرانولوسیت و یا اریتروئید و یا با تکثیر اندک. |
1) عدم تطابق معیارهای WHO برای CML، PV، PMF، MDS و یا سایر نئوپلاسمهای میلوئید. |
2) مشاهدهٔ JAK2 V617F و یا سایر نشانگرهای دودمان و یا عدم وجود شاهدی از ترومبوسیتوز واکنشی. |
تشخیص ترومبوسیتوپنی اساسی نیازمند وجود هر 4 معیار ماژور است |
CML، لوسمی میلوژن مزمن؛ MDS، سندرم میلودیسپلاستیک؛ PMF، میلوفیبروز اولیه؛ PV، پلیسیتمی حقیقی؛ WHO، سازمان بهداشت جهانی. |
تظاهرات بالینی
ترومبوسیتوز اساسی اختلال ناشایعی است که در آزمونهای آزمایشگاهی متداول، موارد فزایندهای از آن در بیماران بدون علامت یافت میشود. هر چند متوسط سن در هنگام مراجعه 65-60 سال است، اما 25-10% بیماران کمتر از 40 سال سن دارند. حدود دو سوم بیماران علامتدار هستند. علائم وازوموتور عبارتاند از: سردرد، گیجی، تغییرات بینایی و اریتروملالژیا (erythromelalgia) (درد سوزشی و اریتم دست و پاها). عوارض ترومبوتیک شریانی وخیم نظیر حملات ایسکمیک گذرا، سکتههای مغزی، حملات تشنج، آنژین و انفارکتوس میوکارد ممکن است بروز کنند. بیماران ممکن است بهندرت دچار ضایعات پوستی خارشدار یا هماتوم شوند. خطر خونریزی گوارشی کمتر از 5% است.
درمان
به طور کلی، میزان بقای طولانی مدت بیماران مبتلا به این اختلال مشابه افراد همسن گروه شاهد است. خطر تبدیل شدن به لوسمی در مقایسه با سایر بیماریهای میلوپرولیفراتیو بسیار پایین است (4-3%). با این حال، شیوع عوارض ناشی از حوادث مکرر ترومبوز و خونریزی بالا است و بر اساس شمارش پلاکتها یا اختلالات عملکرد آنها با اطمینان قابل پیشبینی نیستند. از آنجا که درمان مستلزم تجویز مادامالعمر داروها را برای کنترل بیماری است، ارزیابی عوامل خطرساز و سابقهٔ قبلی علایم و نشانههای بالینی خط درمان را مشخص میکنند. عوامل خطرساز بیماریهای قلبی- عروقی (کشیدن سیگار، افزایش فشار خون، چاقی، و افزایش کلسترول خون) باید به طور جدی در همهٔ بیماران کنترل شوند. دوز پایین آسپرین روکشدار در تسکین علایم عصبی مؤثر است و خطر بروز خونریزی بر اثر این دارو پایین است. هر چند بیماران جوان یا باردار تا وقتی علایم بالینی پیدا نکنند تحت درمان قرار نمیگیرند، اما افراد مسن (بالای 60 سال)، یا کسانی که بیماری آنها طول کشیده است باید تحت درمان با داروهای کاهش دهندهٔ پلاکت قرار گیرند. هیدروکسی اوره، یک داروی غیر اختصاصی سرکوب کنندهٔ مغز استخوان است که اغلب خط اول درمان بوده و به خوبی تحمل میشود، اما در دراز مدت خطر بروز لوسمی دارد. آناگرلید (یک داروی ضد پلاکت خوراکی که مانع از تجمع پلاکتها و رسش مگاکاریوسیت میشود) هم عمدتاً یک داروی خط دوم است و در مواردی که درمان با هیدروکسی اوره به شکست میانجامد، مصرف میشود. علل شکست درمان با هیدروکسی اوره شامل اثرات جانبی حاد (احتباس آب، تپش قلب)، خونریزی (در صورت مصرف همزمان آسپرین) و خطر دگردیسی میلوفیبروتیک میباشند. هر دوی این داروها، تراتوژنهای شناخته شدهای هستند و بنابراین در بخش قابل توجهی از بیماران که زنان جوان در سن بارداری هستند قابل استفاده نمیباشند. از آنجا که میزان سقط جنین در بیماران مبتلا به ترومبوز اساسی بالا است، اینترفون α (سیتوکینی که مکانیسمهای بیولوژیک دودمان بدخیم را تغییر میدهد اما از جفت عبور نمیکند) همراه با هپارین یا آسپرین، میتواند فرجام حاملگی را در این بیماران بهبود بخشد.