معرفی 2 کتاب در مورد بنیتو موسولینی: «بنیتو موسولینی: دیکتاتور فاشیست ایتالیا» و «موسولینی: ظهور و سقوط دوچه»
برعکس آدولف هیتلر که در مورد به راحتی میتوان دهها کتاب و صدها مقاله خوب پیدا کرد. کتابهای زیادی در مورد موسولینی به زبان فارسی نمیتوانیم پیدا کنیم.
بنیتو موسولینی نیز مانند هیتلر در فاصله جنگ جهانی اول و دوم از نارضایتی مردم و وضعیت اقتصادی بد استفاده کرد و بنیان حزب فاشیست ایتالیا را استوار کرد و این موضوع تکرارشونده تاریخی هشداری است برای همه جوامعی که با فرصتطلبی عناصر تمامیتخواه در بزنگاههای دشوار برای مردم، روبرو میشوند.
نخستین کتابی که میخواهم معرفی کنم، نوشته کریستوفر هیبرت و بیژن اشتری، مترجم خوب کشورمان، آن را ترجمه کرده است. این کتاب 480 صفحه دارد.
عنوان این کتاب، موسولینی: ظهور و سقوط دوچه است و انتشارات ثالث آن را عرضه کرده است.
مزیتی که این کتاب نسبت به کتابهای دیگر درباره موسولینی دارد که این است به صورت ژرف و مفصلی به زندگی شخصی او پرداخته وشیوه شکل گرفتن شخصیت او را توضیح داده است.
سطور و فصلهای این کتاب به مانند یک فیلم یا سریال تریلر میمانند و خواننده به سختی میتواند بعد از اخت شدن اولیه با کتاب آن را به زمین بگذارد.
اما اگر فرصت خواندن این کتاب مفصل را ندارید، یک کتاب خلاصهتر 110 صفحهای را میتوانم به شما معرفی کنم.
عنوان این کتاب دوم « بنیتو موسولینی: دیکتاتور فاشیست ایتالیا» است که برندا هاوگن آن را نوشته و نشر ققنوس آن را با ترجمه رضا علیزاده منتشر کرده است.
قسمتی از این کتاب دوم:
بنیتو موسولینی از سال ۱۹۲۲ تا سال ۱۹۴۳ دیکتاتور ایتالیا بود.
ایتالیاییها یا به بنیتو موسولینی عشق میورزیدند یا از او نفرت داشتند. موسولینی، دیکتاتورِ بیرحم و بیاعتنا به کسانی که بر آنها حکومت میکرد، در ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ به دست هموطنانش اعدام شد. یکی از زنان بسیاری که عاشق او بودند همراه او مرد. کلارتا پتاتچی تحت تأثیر قدرت یا جذبهٔ موسولینی بدون او نمیتوانست به زندگی تن در دهد. این زن در کنار او اعدام شد.
جسدهای موسولینی و پتاتچی و دوازده تن از رهبران بیآبروی ایتالیا را که اعدام شده بودند، در روستای دونگو در شمال ایتالیا پشت کامیونی بار زدند و به میلان بردند. آنجا در میدان شهر جسد بیجان موسولینی را به همراه اجساد دیگر سر و ته آویزان کردند تا جمعیتی که گرد آمده بود با آنها بدرفتاری کنند. مردم خشمگین جسد موسولینی را به باد ناسزا و کتک گرفته بودند و رویش آب دهان میانداختند. موسولینی سالها با استفاده از ترس و خشونت بر ایتالیا فرمان رانده بود. در آن زمان مردمِ ایتالیا انتقامشان را میگرفتند.
سرانجام جمعیت پراکنده شد و جسد موسولینی را پایین آوردند. او را در گوری بینام و نشان در گورستان میلان دفن کردند. در سال ۱۹۵۷ پیکر او به آرامگاه خانوادگیاش در گورستان سان کاسّینو، در پرهداپیوی ایتالیا، انتقال یافت.
اجساد موسولینی و پتاتچی و دیگر رهبران ایتالیا در انظار عمومی از پا آویزان شدند.
موسولینی درست چند روز پیش از مرگ در ۲۵ آوریل ۱۹۴۵ از میلان گریخته بود. جنگ جهانی دوم رو به پایان بود و موسولینی میدانست که به دردسر افتاده است. نمیخواست به دست متفقین، یعنی دشمنان جنگیاش، گرفتار شود. میدانست که هموطنانش هیچ کمکی به او نخواهند کرد. آنها به سبب درد و رنجی که موسولینی مخصوصاً در دورهٔ جنگ به آنها تحمیل کرده بود، از او متنفر بودند.
در ۲۷ آوریل، موسولینی به امید اینکه در سویس جای امنی بیابد، به گروهی از سربازان آلمانی پیوست. اما هیچگاه موفق به گذشتن از مرز نشد. به آلمانیها اجازه دادند که به راهشان ادامه دهند، اما نیروهای ایتالیاییِ ضد دیکتاتور، موسولینی را بین گروه سربازان پیدا کردند. آنها پیش از اعدام او را اسیر کردند.
مرگ موسولینی به اندازهٔ زندگیاش خشونتآمیز بود. او از جایگاهی بسیار معمولی به قدرت رسیده بود. موسولینی، که جوانی آشفته بود، از سن کم با زندگی دست و پنجه نرم کرد. او که میخواست معلم مدرسه شود در این کار شکست خورد، اما نویسندهٔ سیاسی مشهوری شد. او هیچگاه بر سر عقیدهای محکم نایستاد. هر جا که به نفعش بود نظرات و عقاید خود را عوض کرد. در سرتاسر زندگی بسته به اینکه مخاطبش که باشد یا اینکه به این باور برسد که تغییر مشی سیاسی قدرت بیشتری در اختیارش میگذارد، خط مشی خود را عوض میکرد. در سال ۱۹۲۲ منصب بالایی را که میخواست به دست آورد و جوانترین نخستوزیر در تاریخ ایتالیا شد.
در نظر بعضی از ایتالیاییها موسولینی منجی بود. امید داشتند که او و دولتش مردم را از فقر و نومیدی نجات دهند. در نظر عدهای دیگر او انتخابی بهتر در دورانی بود که ظاهراً گزینههای نویدبخش دیگری وجود نداشت. موسولینی دریافت که ایتالیاییها نه فقط در مقام نخستوزیر، بلکه در مقام دیکتاتور هم حاضرند او را بپذیرند. در مقابل نویدِ نظم و رفاه و بازگشت غرور ملی، مردم حاضر بودند از بعضی آزادیهای فردی خود دست بکشند.
سربازی آمریکایی به پوستری گلولهباران شده از موسولینی چشم دوخته است.
اما ایتالیاییها بعد از بیست سال که موسولینی رهبرشان بود، خود را در وضعیتی بدتر یافتند. وقتی کشورشان در انتهای جنگ جهانی دوم به تصرف نیروهای بیگانه درآمد، ایتالیاییها اثبات کردند که از دست موسولینی و استبداد او به تنگ آمدهاند. موسولینی رهبر بیرحمی که از ارعاب و زندان و حتی کشتار برای حفظ قدرت استفاده میکرد، به دست هموطنان خودش عاقبتی فجیع پیدا کرد.