داستان کوتاهی از تولستوی: خدا آگاه است و صبور (به مناسبت زادروز او)
در شهر ولادیمیر، بازرگان جوانی، ایوان دیمتریچ اکسینوف نام، زندگی میکرد. دو دکان داشت و خانهای از خودش. اکسینوف خوشرو بود. موهای مجعد داشت. سخن او شیرین و صدایش گرم و دلنواز بود. در جوانی مشروب خور بود. اگر زیاده روی میکرد کافه را به هم میزد. اما پس از…