تشخیص مشکل ، ریکاوری هارد فرمت شده و پسرک خردهبورژوا!
امروز ، هر چقدر سایتهای آیتی را بالا پایین کردم ، دیدم ، مطلب دندانگیر و جالبی ندارند. پس مجبورم یک روزنوشت آبکی بنویسم.
– دیروز زن و شوهری ، بچه 20 روزه خودشان را به مطب آورده بودند و میگفتند فوقالعاده بیقرار شده است ، واقعا هم همینطور بود ، یک لحظه دست از ونگ زدن برنمی داشت. ناهارم را خورده بودم و معمولا با شکم پر ، صبر و حوصلهام چند برابر میشود! ، پس دست به کار شدم و اول یک شرح حال گرفتم. Feeding بچه خوب بود ( منظورم RSS نیستها! یعنی شیرخوردنش خوب بود) ، درچه حرارت آگزیلریش هم نرمال بود ، رفلکسها بدون مشکل ، اتوسکوپی نرمال ، سمع ریه خوب ، لباسها هم اندازه پوشانده بوشانده بودنش و گرما زده هم نشده بود ، سمع ریه نرمال بود ، اجابت مزاج هم مشکلی نداشت. همه چیز خوب بود ، پس مشکل کجا بود؟ بچه خیلی بیقرار بود ، در حالی که یک لحظه ناامید شده بودم و فقط به کولیک نوزادی فکر میکردم ، مادر شروع کرد به شیر دادن بچه ، بلافاصله بچه ساکت شد ، گفتم شاید لحظهای است و به همین خاطر گفتم نیم ساعتی در درمانگاه بمانند ، بله تشخیص گرسنه بودن بچه بود! آخر بچه اولشان بود. نمی دانم چرا نیروی غریزه مردم هم این روزها مختل شده. یادم باشداز این به بعد هیچوقت سؤال مهم “بچه چندمتان است؟” را میس نکنم!
– نگران زنگ زد ، چه کار کنم؟ دیدی چه بر سر هاردم ، آمد؟ اشتباهی فرمتش کردم ، رفت. گفتم: نه بابا! اینطوریها هم نیست. یک عالم برنامه برای recovery دیتا داریم. آمد ، برنامهها را گرفت و رفت تا بختش را بیازماید.نشان به همان نشان که امروز مرخصی گرفته بود و مشغول ریکاوری! طبق آخرین خبر واصله ، بیشتر هاردش را ریکاوری کرده. ولی جدا خیلی نگران و رنگپریده بود!
خودمانیم از طبابتی که برای کامپیوترش کردم ، شعفی در وجودم احساس کردم که مدتهاست از پزشکی نمیکنم. حالا شما این را بد تفسیر نکنید.
برای خواندن ، ادامه مطلب کلیک کنید.
– دو تا مرد 30 ساله با آزمایشهایشان آمدند ، یکی کلسترول 350 داشت ، آن یکی مشکلی نداشت. مرد “سالم” جلوی من عین بچهها داشت به آن یکی فخر میفروخت و اذیتش میکرد. یاد سه چهار سالگی خودم افتادم که اسباببازیهای خوبم را جلوی پسر همسایه به نمایش در میآوردم و تکیه کلامم این بود :” من دارم ، تو نداری!” shame! در عالم بچگی خرده بورژوایی بودیم برای خودمان!
– حساسیت دارم ، بیمار در حال حرف زدن با من آدامس بجود. آخر شما که فرهنگ غنی ایرانی دارید ، چرا؟! از فرهنگ غربی که فقط همین را بلد بودید ، اخذ کنید؟
– جدا این دکتر ” سفتریاکسون” approach و management و درمانش حرف ندارد! ، هر کس از راه میرسد ، سرمی و سفتریاکسونی و داروی تقویتی. مردم هم بدجور دعایش میکنند و فوقالعاده از ایشان راضی هستند. تازگی هم کار آنژیوگرافی میکنند واز روی EKG ، تعداد ودرصد تنگی عروق کرونر را مشخص میفرمایند. همکاری راز موفقیت ایشان را در “خوش تیپ” بودنشان میداند و دوستی هم میگوید ، دست پزشک باید “شفادهنده” باشد. دکتر ، راستی از آن سفتریاکسونت ، چیزی هم به ما میرسد؟
چقدر راحت میشود خوب بود و بد نمودار شد و برعکس!
خواستم شما را بیشتر با شخصیت صد البته تخیلی وغیرواقعی دکتر سفتریاکسون و دکتر “تریمیپرامین” آشنا کنم که یاد نوشته یکی از همکاران در وبلاگش افتادم ، وبلاگ که دفترچه خاطرات نیست و باید هر حرف را کمی سبک سنگین کرد و بعد نوشت! مردیم از محافظهکاری!
– هر وقت شیرخواری با FFT (وزن پایین) میِبینم ، یکی دو ساعتی در تفکر فرو میروم. آخر یعنی چه؟ هر کسی مگر به همین آسانی میتواند مادر یا پدر شود؟ شیرخوارشان را آورده بودند ، با وزن پایین ، اسهال و استفراغ و یکسری مسائل دیگر که با اجازهتان سانسور میشود. مادر چاق بود و اضافهوزن داشت ، خلقی نامتناسب داشت و وقتی داشتم برایش توضیح می دادم که کاهش وزن یک شیرخوار فقط به معنی لاغر بودنش نیست و کلی روی روند نمو و تکامل بچه اثر میگذارد ، لبخند میزد ، پدر باز هم از زنش بهتر بود. باز هم همان داستان همیشگی تقاضای شیرخشک و داروی تقویتی از سوی والدین وتوضیحات بینتیجه من. دو بچه دیگرشان هم همراهشان بود ، یکی دو سه ساله و یکی 7 ساله. دختر 7 ساله روپوش و مقنعه کثیفی تنش یود. پیشترها که روپوش و مقنعهها اجبارا تیره بودند ، باز هم وضع بهتر بود. مقنعه دختر که ظاهرا زمانی سفید بود ، الان کاملا به تیرگی میزد. یاد آن سکانس “خوب ، بد ، زشت” افتادم که اشتباها “زشت” ، شمالیها را به خاطر خاکی بودن یونیفرمشان جنوبی گرفته بود.
سلام ! اولین چیزی که با دیدن وبلاگت به ذهنم رسید این بود که خودمونیم پزشک به این کامپیوتر دانی ! نوبره والا 😉 یه مطلب درباره ی دعاهای بیماران نوشته بودی ؛من اینترن هستم و یادم اومد یه بار داشتم
تو “ امیر اعلم ” بینی یه دختره رو تامپون می کردم ، مامانش بعد از کلی دعا و قربون صدقه ، یه هزار تومنی گذاشت تو جیب روپوشم !!! که کارم رو بهتر
انجام بدم، به این ترتیب …
hi,
well ,at first I gotta tell U that I am really impressed to C a talented computer knowing Doctor.
So far , I am used to check Ur weblog everyday and I must say I am mostly attracted to the daily link dump ,I’m not saying that Ur posts are not good ,they are actually kind of pro and sharp but no one would realize that a doctor is writing this weblog,they might think this would be an I.T type of weblog!
But I don’t wanna nag and I must say I DO like it,as for me I would prefer to know more common stuff related to Ur medical doctorhood profession and experience .
Keep up the good work
Cheers
Nima
حالا جالبیش اینه که خیلی از وبلاگ نویس ها پزشک تشریف دارن
سلام
سایت بسیار زیبا و پر محتوایی دارید
ممنون کیشم اگه به وبلاگ من هم سر بزنید
موفق باشید
بای
سلام مخلص آقای دکتر
ماشاا… شما در همه زمینه طبیب هستی.
خداییش تو ای تی اطلاعات بیسته.
خسته نباشی.
یکی از همکارای من هم توی کلینیک همین طوریه و مریضهاشو می بنده به سفتریاکسون..بعدا وقتی مریضهاش دفعه بعد بیان پیش من و من بخوام مثلا آموکسی سیلین بدم بهشون باید کلی چونه بزنم که بابا آموکسی رو هم داخل داروها حساب کنین !!
matn ro lotfan khodet bekhoon age engelisi balad nabashi wa az pezeshki ham kami sarreshte nadashte bashi hichi nemifahmi. bebakhsh ama injoori farsi neweshtan ghashang nist. magar inke ghasde shookhi dashti wa man anfahmidam.
سلام دکتر مجیدی:
مدتهاست که می خواهم مطلبی در باره ی یکی از این دکتر سفتریاکسونها بنویسم اما دلم رضا نمی دهد می ترسم شمشیر دولبه ای بشود یا تف سربالایی که خوب دامنگیر همه بشود.به هر حال هراسم از باب شدن خلیفه کشی است.هرچند با شرایط موجود خشک وتر دارد با هم می سوزد…نمی دانم شاید هم یک روز نوشتم…
دیگر انکه از محبت شما که باعث می شود اطمینان به نفسم بیشتر شود متشکرم.نظر کسانی چون شما برایم بسیار مهم است….درضمن در جواب سوالتان باید بگویم قبلا مدتی کار نمایشنامه نویسی کرده ام چندتایی هم مقاله در یکی از نشریات آن زمان(ده سال قبل) نوشته ام ودیگر هیچ….
سلام. لطفا اون برنامه های مربوط به بازیابی اطلاعات رو معرفی کنید. لینکش را بدید ک دیگه خیلی خوب میشه… موفق باشید…
بسم الله
چون از مطالب بلاگتون لذت میبرم و فیورتون کرده بودم لینک ثابت کردم شما رو با اجازه
یا حق
بارها به وبلاگ شما آمدم ولی فکر کنم اولین نظرم باشه !
وبلاگ جالبی هست . موفق باشید .
😉
در هنر نیز مانند زندگی ، هدف آزادی است = بتهون
salam khodemonim ha in tebabate u dar in do zamineh hamchin sakht ham nabod ha. 😉
avalin chizi ke az vango vonge yek nozad bar miyad khob ya jash khis ast ya gorosneh ast va ya del dard dareh. ke har seh moghiyat noe geryeh bache motefavet ast:). Albateh man bacheh nadaram vally inha marbot be ketabhaye darsimon ast .
Khosh bashi va movafagh va ageh tonesti sari ham be webloge man bezan khoshhal meisham
کامپیوتر منم چند روزه اجابت مزاجش نمیاد و بدجوری یبس میزنه. تازه مونیتورمم اصلن شبیه آدمیزاد کار نمیکنه و همه چیز رو بزگرتر از معمول نشون میده! اما خودم چند تا مشکل روحی روانی دارم که لاینحله و مزاحمتون نمیشم. راستی هارد طرف فرمت شده و رنگش پریده چه ربطی به خرده بورژوا بودنش داره. مثلن من اگر هاردم بپره تمام نوشته هام پریده و اونوقت لابد میشم: فئودال!
سلام.سایت خیلی جالبی دارید دکتر.واقعا ازدیدن وخواندن مطالبش لذت میبرم.کتابخونتون که معرکس.وب شما اینقدر مطلب جالب وخواندنی وسرگرم کننده داره وبا لینکایی که تو لینکدونی دارید به سایتهای جالب وصل میشه که هرموقع به نت وصل میشم و به سایتتون سر میزنم همه وقت کانکتم به خوندن مطالبش صرف میشه.امیدوارم تو همه مراحل زندگیتون چه کاروچه….موفق باشید
سلام
خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم
موفق باشید
یا علی
سلام
جناب علیرضا مجیدی مطالب وبتون بسیار جالب هست و از این بابت تبریک میگم.
با اجازتون لینک وبتون رو در وبلاگم قرار دادم.
همیشه سبز باشید.
سلام همکار. ظاهرا علاقه ادبی مان هم به هم شبیه است. ترا به خدا انقدر از طبابت کردنت ننویس… یاد خودم می افتم در دهات شمال و جنوب و اسلام شهر و دلم می گیرد. هرچه می گوئی زیادی برایم آشناست،خودم هم کلی خاطره دارم که برای کسی تعریف نمی کنم.
موفق باشی.