متن سخنرانی مشهور « رؤیایی دارم » از مارتین لوترکینگ – Now is the time

روز تولد مارتین لوترکینگ ۱۵ ژانویه است، با این وجود، سومین دوشنبه ماه ژانویه هر سال، در آمریکا روز مارتین لوترکینگ نامیده میشود و تعطیل رسمی است.
نمیدانم در ویلاگستان چرا امروز هیچ کس پستی درباره لوترکینگ ننوشته بود و اشارهای گذرا نکرده بود.
اسم لوترکینگ را که میشنوم، ناخودآگاه یاد سخنرانی مشهور «رؤیایی دارم» میافتم و مخصوصا قسمت آخر آن که لوترکینگ با آن لحن و آن شور بینظیرش در ۲۸ آگوست سال ۱۹۶۳، رهبر قلبها شد، همان سخنرانیای که هیچ وقت کهنه نمیشود و شنیدنش همیشه تازگی دارد.
دانلود فایل صوتی این سخنرانی (۱.۸۵ مگابایت)
این سخنرانی را در یوتیوب ببینید. این ویدئو۱۷.۵ دقیقهای (۴۱.۲ مگابایت) است و بیش از چهار میلیون و ششصد هزار بار دیده شده است. خودم تا به حال این ویدئو را ندیده بودم.
ترجمه متن سخنرانی در ادامه پست (ترجمه جلال توکلیان- روزنامه شرق)
خوشحالم که امروز در گردهماییای حضور دارم که در تاریخ کشور ما به عنوان بزرگترین حرکت آزادیخواهانه ثبت خواهد شد.
یک قرن پیش، یک آمریکایی بزرگ که اینک سایه خود را به گونهای نمادین بر سر ما گسترانیده است، اعلامیه آزادی بردگان را امضا کرد. این فرمان سرنوشت ساز نوری از امید بر دل میلیونها برده سیاهی تاباند که در آتش بیعدالتیهای یاس آور میسوختند. فرمان فوق برای آنان همچون سپیده دمی سرورانگیز بود که پایان شب دیرپای اسارت را نوید میداد.
اما سیاه پس از گذشت یکصد سال، هنوز آزاد نیست. زندگی «سیاه» هنوز پس از گذشت یکصد سال، به طرزی غمانگیز در غل و زنجیر جدایی نژادی و تبعیض تباه میشود. پس از گذشت یکصد سال و در میان این اقیانوس عظیم تنعم مادی، سیاه همچنان در جزیره متروک فقر زندگی میکند. پس از گذشت یکصد سال، سیاه هنوز در گوشه و کنار جامعه آمریکایی مرارت میکشد و خود را در وطنش غریب مییابد. آری اینچنین است که ما امروز، اینجا گرد آمدهایم تا این موقعیت شرم آور را برملا سازیم.
به تعبیری ما به کاپیتول کشور خود آمدهایم تا طلبی را وصول کنیم. زمانی که معماران جمهوری ما، عبارات متعالی قانون اساسی و اعلامیه استقلال را تقریر میکردند، بر ضمانت نامهای صحه گذاشتند که هر آمریکایی وارث آن بود. این مکتوب تعهدی بود بر این امر که همه انسانها _ آری همه انسانها، چه سیاه و چه سفید- از حقوق ضروری حیات و آزادی بهرهمند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند.
امروز روشن است که آمریکا، در عمل به این تعهدنامه تا جایی که به رنگ پوست شهروندانش مربوط است کوتاهی کرده است. آمریکا به جای این که حرمت این وظیفه مقدس را پاس بدارد، قبض بیارزشی به دست سیاهان داده است؛ که وقتی برای وصول نقدینه به صندوقی ارسال میشود بر روی آن مینویسند: «تنخواهی نیست».
اما ما باور نداریم که انبان عدالت تهی باشد: باور نمیکنیم که در صندوقچه فرصتهای یک کشور سرمایهای نباشد و بنابراین آمدهایم تا طلب خود را وصول کنیم. طلبی که با نقد شدنش درهای آزادی و عدالت به روی ما گشوده خواهد شد.
ما همچنین به این مکان مبارک آمدهایم تا به آمریکا متذکر شویم که وقت بسی تنگ است. آمدهایم تا اعلام کنیم که اینک زمان سرگرم شدن به ظاهرسازیهای دلسردکننده نیست، دوره تجویز داروی ملال آور و اصلاحات تدریجی سرآمده است. آمدهایم تا بگوییم که حال موقع تحقق دموکراسی است. زمان، زمان از تاریکی درآمدن است، از دره تفکیک نژادی گذرکردن است، راه روشن و اصلی عدالت را پیمودن است. آری اکنون، نوبت جابه جا شدن و حرکت ملت ما، از ریگزار لغزان بیعدالتی نژادی به کوه استوار برادری است. وقت آن است تا عدالت برای همه فرزندان خدا محقق شود.
تقدیری شوم در انتظار این ملت خواهد بود اگر، اضطرار زمانه درک نشود. زمستان دیجور و سرد نارضایتی بر حق سیاه تمام نخواهد شد تا زمانی که بهار خجسته و روح بخش آزادی و برابری خنده نزند. یک هزار و نهصد و شصت و سه فرجام کار نیست، آغاز راه است. کسانی را دیدهام که امیدوارانه خیال میکنند که سیاه با بیرون ریختن ناگزیر خشم خود و بیان آنچه در دل دارد آرام خواهد گرفت. اما این افراد، حتی اگر امور در کشور به روال معمول خود بازگردد سرانجام با ضربهای ناگهانی از خواب غفلت بیدار خواهند شد چرا که تا حقوق شهروندی سیاه به او اعطا نشود آمریکا روی فراغت و آرامش را به خود نخواهد دید. گردبادهای تمرد تا زمانی که صبح روشن عدالت طلوع نکرده بنیادهای کشور ما را خواهد لرزاند.
اما موضوعی هست که میباید آن را با مردمم که در این هوای گرم و در این درگاه عدالت ایستادهاند در میان گذارم. سخن من این است که در فرایند نائل شدن به منزلت برحق خود نباید دست به اعمال نادرستی بزنیم که ما را گناهکار سازد. عطش ما به آزادی نباید با نوشیدن جام بیزاری و نفرت سیراب شود.
شیوه و عزم بلند ما در مبارزه میبایست تا ابد، مبتنی بر کرامت و اصول باشد. ما نباید اجازه دهیم تا اعتراض سازنده ما به خشونت فیزیکی انحطاط پیدا کند، باید که از نو به بلندیهای شکوهمندی صعود کنیم که محل تلاقی نیروی مادی و نیروی دل است.
خشونت حیرتانگیزی که اخیراً اجتماع سیاهان را به کام خود کشیده است نباید ما را نسبت به همه سفیدان بدگمان کند. از آن که بسیاری از برادران سفید ما، چنانچه امروز حضورشان در اینجا این نکته را به اثبات میرساند نشان دادهاند که سرنوشتشان به سرنوشت ما گره خورده است. آنها به اینجا آمدهاند تا بگویند که آزادیشان با آزادی ما پیوند دارد، ما نمیتوانیم راه را به تنهایی طی کنیم.
با قدم گذاشتن در راه نیز باید میثاق ببندیم که همواره به جلو گام برداریم. ما نمیتوانیم به عقب بازگردیم. کسانی این سئوال را از هواخواهان حقوق مدنی میپرسند که «شما کی آرام خواهید گرفت؟ » پاسخ این است که ما تا زمانی که سیاه قربانی واهمههای مکنون سبعیت پلیسی است هرگز آرام نخواهیم گرفت. ما هرگز نمیتوانیم آرام بگیریم، زمانی که تنهای ما، فرسوده و خسته از سفر، نمیتوانند در منزلگاههای بین راهها و هتلهای شهرها، مسکنی بیابند. ما هرگز نمیتوانیم آرام بگیریم زمانی که جابه جایی اصلی سیاه در حرکت او از زاغهای کوچک به زاغهای بزرگتر خلاصه میشود. ما هرگز نمیتوانیم آرام بگیریم زمانی که کودکانمان را میبینیم که از خویشی خویش تهی میشوند و عزت نفس خود را از کف میدهند، آنسان که با این تقریر مواجه میشوند: «فقط برای سفیدان». ما هرگز نمیتوانیم آرام بگیریم زمانی که سیاهی در میسی سی پی نمیتواند رای دهد و سیاهی دیگر در نیویورک بر این باور است که چیزی برای رای دادن ندارد. نه، نه ما آرام نیستیم و آرام نخواهیم گرفت تا آن زمان که عدالت همچون آبشاری فرو ریزد و انصاف همچون رودی عظیم سرازیر شود.
این را نیز میدانم که برخی از شما از معرکه مصائب و رنجها به اینجا آمدهاید. برخی از شما به تازگی از زندان رها شدهاید. برخی از شما از مناطقی آمدهاید که جست و جوی آزادی در آنجا شما را با آتش بغض و عداوت و امواج سرکش سبعیت پلیسی مواجه کرده و این همه شما را مغموم و مبهوت ساخته است. اما این را نیز میدانم که این رنجهای سازنده شما را کاردیده کرده است. با ایمان به این که این رنجهای نابحق رستگاری بخش است به تلاش خود ادامه دهید.
به میسی سی پی بازگردید. به آلاباما، به کارولینای جنوبی، به جورجیا، به لوییزیانا، به حلبی آبادها و زاغههای شهرهای شمالی و بدانید که این وضع میتواند به طریقی تغییر کند و تغییر نیز خواهد کرد. نگذارید در چاه نومیدی و یاس سقوط کنیم.
به شما میگویم امروز کهای دوستان من، درست است که ما را امروز و فردا مشکلاتی است اما من نیز رویایی دارم. من خواب دیدهام خوابی که عمیقاً ریشه در رویای آمریکایی دارد.
من خواب دیدهام که روزی این ملت به پا میایستد و زندگی را با معنای حقیقی این اصل اعتقادیاش آغاز میکند: «ما این حقیقت را بدیهی میشماریم که همه انسانها برابر خلق شدهاند.»
من خواب دیدهام که روزی بر تپههای گلگون جورجیا، فرزندگان بردگان پیشین، میتوانند در کنار برده داران پیشین دور یک میز که میز برادری است بنشینند.
من خواب دیدهام که روزی ایالت میسی سی پی که اینک در آتش بیعدالتی و سرکوب شعله ور است به بهشت آزادی و عدالت تبدیل میشود.
من خواب دیدهام که روزی چهار فرزند من، در کشوری خواهند زیست که در آن نه برمبنای رنگ پوستشان که براساس منش و شخصیتشان داوری خواهند شد. من امروز خواب دیدهام.
من خواب دیدهام که روزی در آن پایین در آلاباما با آن نژادپرستان شریرش، با آن فرماندارش که واژههایی چون آشتی و الغای تبعیض به سختی از زبان او شنیده میشود، آری آنجا در آلاباما در یک روز واقعی، پسران و دختران کوچک سیاه میتوانند دستان کوچک همسالان سفید خود را بگیرند و آنها را همچون دستان خواهران و برادران خود بفشارند. من امروز خواب دیدهام.
من خواب دیدهام که روزی هر مغاکی بلندی میگیرد، هر کپه انباشتهای کوتاه میشود، زمینهای ناهموار صاف میشوند، راههای کج راست میشوند، عظمت پروردگار آشکار میشود و همه انسانها او را در کنار خود مییابند.
این امید ما است، با این ایمان است که من به جنوب بازمی گردم. با این ایمان است که ما خواهیم توانست از دل کوه نومیدی و یاس جواهر امید را برون آوریم. با این ایمان است که ما قادر خواهیم شد ناهمخوانیهای ملال آور ملت خود را به همخونی دلانگیز برادری تبدیل کنیم. با این ایمان است که ما میتوانیم با یکدیگر کار کنیم، به همراه هم نماز گزاریم، به اتفاق هم مبارزه کنیم، با هم به زندان برویم، در کنار هم از آزادی دفاع کنیم و بدانیم که روزی آزاد خواهیم شد.
و آن روز، روزی است که در آن همه فرزندان خدا، قادر خواهند بود این آواز را با معنایی جدید بخوانند:
«تراست کشور من خدایا
می خوانم این سرود را
تراست این سرزمین محبوب
این دیار آزادی
خاکی که در آن آرمیدند پدرانمان
و سرافراز شدند زائران
بگذار که در آن از هر کوهی
طنین دراندازد صدای آزادی» و اگر آمریکا میخواهد کشوری بزرگ باشد باید این امر در آن تحقق یابد.
پس بگذار که از تپههای عظیم نیوهمشیر از کوههای پرصلابت نیویورک و از ارتفاعات بلند آلگانی در پنسیلوانیا، صدای آزادی طنین دراندازد.
بگذار که از صخرههای برف گرفته کلرادو و از شیبهای چشم نواز کالیفرنیا صدای آزادی به گوش آید.
نه فقط از آنها که بگذار صدای آزادی از کوه استون در جورجیا و کوه لوک اوت در تنسی به گوش رسد.
بگذار که از هر تپه و کپه خاکی در میسی سی پی این صدا به گوش رسد. بگذار که صدای آزادی از دامنه هر کوهی شنیده شود.
و زمانی که این اتفاق افتاد، زمانی که ما گذاشتیم تا آزادی طنین دراندازد، زمانی که ما مجاز شمردیم تا از هر آبادی و روستایی – و از هر ایالت و شهری- صدای آزادی شنیده شود آنگاه ما روزی را محقق کردهایم که در آن همه فرزندان خدا، اعم از سیاه و سفید، یهودی و مسیحی، پروتستان و کاتولیک خواهند توانست دستها را به یکدیگر گره زنند و آن آواز قدیمی و مذهبی سیاهان را سردهند که: «اینک آزاد! اینک آزاد! خدایا سپاس ای قادر متعادل ما عاقبت آزادیم.»
خوشمان آمد…….
پست خوبی بود. چندتا نکته در مورد ترجمه ها:
یکی در مورد ترجمه متن ملیندا گیتس(چند پست قبل) اونجایی که میگه I fell for her looks( بیل در مورد ملیندا) منظور اینجا نگاه ملیندا نیست بلکه ظاهر ملینداست. یعنی شیفته ظاهرش شدم.
اونجایی که میگه ما با کاپیتول کشور خود آمده ایم…مگر کلمه پایتخت چه ایرادی داره در فارسی که همچین ترجمه ثقیلی گذاشته اند؟
اینجا هم دکتر کینگ وقتی میگه I have a dream ترجمه اش نمیشه من خوابی دیده ام میشه ” من رویایی دارم”. من خوابی دیده ام میشه I dreamed و اوصولا فکر نمیکنم به ماضی نقلی در بیاد. یعنی ترجمه تحت لفظی که ما میگیم ” برات یه خوابی دیده ام…(حالت تهدید بیشتر) ” رو نداریم به این معنی کلمه به کلمه.
قصدم ایراد گیری نبود. پستهاتون خیلی خوبه و حیفه کیفیتش بیاد پائین.
پاسخ: ترجمه سخنرانی لوترکینگ از من نیست، البته. در تمامی موارد حق با شماست. ترجمه سخنرانی مارتین لوترکینگ که اینجا گذاشتهام، قوی نیست.
وبلاگ شما با براوزر فایرفاکس بدون مشکل دیده میشه، ولی من معمولاً براوزر ماکستون رو استفاده می کنم. با ماکستون، بعضی روزها وبلاگ تون اول باز میشه، بعد که صفحه کاملاً نمایش داده شد، اخطار داده میشه که کدهای صفحه مشکل داره و به طور اتومات صفحهء ارور ۴۰۴ نمایش داده میشه. بعضی روزهای دیگه، هیچ مشکلی وجود نداره. اگر لطف کنید این اشکال رو رفع کنید، ممنون میشم.
شاد باشید.
البته این چیز عجیبی نیست که در ایران کسی چیزی ننویسد، چونکه ایشان اصلاً ایرانی نیست. البته برخی از ایرانیها عادت دارن [درست یا غلط] والنتاین و سال نو میلادی را تبریک میگن. بهرحال…
حدود یک ماه قبل، یکی از دوستان وبلاگنویس بنده، مطلبی درباره ایشان نوشتهاند. فکر میکنم اگر لینک اون مطلب رو اینجا بذارم، بیربط نیست.
http://mardetanha.blogspot.com/2007/12/blog-post_27.html
سلام دکتر عزیز.
پستت رو نخوندم،چرا دروغ بگم!! همشو نخوندم،آخه اونقدر سن وسالمون زیاده که نه جوونا ما رو قبول دارن و نه پیرمردا!!!!!
سالهاست که لوترکینگ رو می شناسم!! حتی بچه که بودم خیلی دنبال تمبرش می گشتم که همون عشق ” از سیاه پوستان خوشم میاد ” باعث شد تا ۴۰۰ کیلومتر رو از شهرم طی کنم و بیام تهران، تا تمبرش رو داشته باشم و به داشتنش عشق بورزم.
ای کاش این برف لعنتی همه چیز رو نابود نمی کرد و کتاب ها و تمبر هام زیر آوری از برف نمی موند.
لذت بردم دکتر جان و خوشحالم که با مارتین عزیزم منو به سالها عقب تر بردی.
موفق تر باشی
من راجع به لوتر کینگ نوشته بودم اما به اندازه پست شما خوب نیست
موفق باشید
پرگشودم و از خلوتگاه غمین خویش بدر آمدم
گرچه مرا به فهم وکمال این مردم بی خرد و نمک ناشناس امیدی نیست باید بر تو فرزند دلیر و توانا آفرین فرستاد
سعی فراوان دارم هر از گاهی نوشته های تو را بخوانم تا با تو احساس آزادی نمایم
موافقم کم نوشتند این وبلاگ ویسها . من این و از برادرم شنیدم که جایی چند سال پیش خونده بودش .
ولی جالبی کار این که تاریخ خیلی چیزها رو به اثبات می رسونه و یکیش هم آرزوی مارتین لوتر کینگ بود . فقط کمی صبر و پشت کار لازمه کاره .
ولی اگر اوباما رئیس جمهور بشه یعنی آرزوهای برآورده نشده من هم بر آورده خواهد شد .
موفق باشی و ممنون
حرکت اشتباهی هست در وبلاگستان فارسی که برخی از بازدید کنندگان پس از خواندن دو سه پاراگراف یا حتی ۲ تا ۳خط بدنبال یافتن اشکالی هرچند کوچک برای قرائت یک طومار نقد هستند.
در پاسخ نظر قبل باید گفت که اقای مجیدی این مطلب راخود ترجمه نکردند بلکه از روزنامه شرق می باشد پس شما اصلا در خواندن این مطلب دقت نکرده اید.
سپس باید گفت که اتفاقا ترجمه اینگونه سخنرانی ها همان نمونه ای که شرق بازگردانده است ، درست است. قرار نیست در ترجمه هر واژه ای قوانین آن زبان در زبان مقصد پیگیری شود.
البته این گفته من نه فقط صرفا در مورد نظر “انار” باشد ، بلکه خیلی خوب هم و بدون ایجاد کوچکترین ناراحتی نقد کرده اید اما برخی دوستان خیلی وحشتناک نقد می کنند.
سلام
فکر کنم اگه یک جستجوگر خوب تو اینترنت باشی مطالب زیادی رو می بینی که در این خصوص و به مناسبت همین روز نوشته شده.سایتت رو همیشه نه ولی گاها می بینم مطالب جالبی رو پست می کنی.
موفق باشی
من بیشتر قصدم این بود که خود آقای مجیدی به این نکات ریز که معمولا بیشتر با زندگی در کشور انگلیسی زبان یاد گرفته میشه آشنا باشند(اگر نیستند)چون دیدم هیچ جای متن اشاره ای به کیفیت ترجمه نشده و خودشون هم علاقه دارند که ترجمه های متنها رو در وبلاگشون بگذارند. کما اینکه در ترجمه متن ملیندا گیتس نکاتی بود که راستش من فقط همینی رو که گفتم یادم مونده بود. قصد ایرادگیری نیست. آدم اگر نکته ای رو بلده و فکر میکنه شنونده آمادگی و علاقه داره یاد میده. منم خوشحال میشم اگر یک متنی راجع به مساله ای نوشتم و ایرادی هرچند جزئی داشت ایشون بیان و حتما بگند. وگرنه فایده این وبلاگها چیه اگر همه اش بخواهیم همدیگه رو تایید کنیم؟ در ضمن فکر کنم از متن نظر من مشخصه که با دقت همه پست رو خونده ام.
سلام علیرضا عزیز
فکر می کنم که حتما باید از سایت خوب و پر محتوا شما تشکر کنم .
خیلی وقت ها پست های شما رو می خونم و به واقع که لذت می برم .
بابت سایت خوبتون تبریک و تشکر .
بسار سود جستیم….مرحبا
سلام. از یادداشت شما در وبلاگم استفاده کردم. ممنون